روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۹

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء

محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن ابي نجران عن حماد بن عثمان عن المسمعي قال :

لَمَّا قَتَلَ‏ دَاوُدُ بْنُ عَلِيٍ‏ اَلْمُعَلَّى بْنَ خُنَيْسٍ‏ قَالَ‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ لَأَدْعُوَنَّ اَللَّهَ عَلَى مَنْ قَتَلَ مَوْلاَيَ وَ أَخَذَ مَالِي فَقَالَ لَهُ‏ دَاوُدُ بْنُ عَلِيٍ‏ إِنَّكَ لَتُهَدِّدُنِي بِدُعَائِكَ قَالَ‏ حَمَّادٌ قَالَ‏ اَلْمِسْمَعِيُ‏ فَحَدَّثَنِي‏ مُعَتِّبٌ‏ أَنَ‏ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ لَمْ يَزَلْ لَيْلَتَهُ رَاكِعاً وَ سَاجِداً فَلَمَّا كَانَ فِي اَلسَّحَرِ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ اَلْقَوِيَّةِ وَ بِجَلاَلِكَ اَلشَّدِيدِ اَلَّذِي كُلُّ خَلْقِكَ لَهُ ذَلِيلٌ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ‏ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ اَلسَّاعَةَ اَلسَّاعَةَ فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ حَتَّى سَمِعْنَا اَلصَّيْحَةَ فِي دَارِ دَاوُدَ بْنِ عَلِيٍ‏ فَرَفَعَ‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ رَأْسَهُ وَ قَالَ إِنِّي دَعَوْتُ اَللَّهَ بِدَعْوَةٍ بَعَثَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ مَلَكاً فَضَرَبَ رَأْسَهُ بِمِرْزَبَةٍ مِنْ حَدِيدٍ اِنْشَقَّتْ مِنْهَا مَثَانَتُهُ فَمَاتَ‏


الکافی جلد ۲ ش ۱۷۸۸ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۱۷۹۰
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الدعاء
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كِتَابُ الدُّعَاء‏ بَابُ الدُّعَاءِ عَلَى الْعَدُو
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۱۴۱

از حماد، از مسمعى، گويد: چون داود بن على معلّى بن خنيس را كشت، امام صادق (ع) فرمود: هر آينه به درگاه خدا نفرين كنم بر كسى كه وابسته مرا كشته و مال مرا ربوده، داود بن على به او گفت: تو مرا به نفرين تهديد مى‏كنى؟ حماد گويد: مسمعى گفت كه: معتب (خادم امام صادق ع) براى من باز گفت كه: امام صادق (ع) در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود و چون هنگام سحر شد شنيدمش كه در سجده مى‏فرمود: «بار خدايا! من از تو خواستارم به نيروى نيرومندت و به جلالت شديدت كه همه آفريده‏هاى تو در برابر آن خوارند كه رحمت فرستى بر محمد و آل محمد و بگيرى او را هم اكنون هم اكنون» و سر خود را از سجده برنداشته بود كه فرياد شيون را از خانه داود بن على شنيدم و امام صادق (ع) سر برداشت و فرمود: راستى كه من خدا را به دعائى خواندم و خداوند عز و جل فرشته‏اى را فرستاد كه عصاى آهنين بر سر او زد چنانچه مثانه‏اش تركيد و مرد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۲۷۸

مسمعى گويد: همين كه داود بن على (كه از جانب خلفاى عباسى حاكم مدينه بود) معلى بن خنيس را (كه آزاد كرده امام صادق عليه السّلام و از نزديكان آن حضرت بود) كشت، آن حضرت عليه السّلام فرمود: هر آينه نفرين كنم بدرگاه خدا بر كسى كه آزادشده من (معلى) را كشته، و مال مرا ربوده است؟ داود بن‏ على گفت: آيا مرا بنفرين خود تهديد ميكنى؟ حماد (كه راوى حديث است) گويد: مسمعى گفت: معتب (خادم امام صادق عليه السّلام) براى من حديث كرد كه امام صادق عليه السلام در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود، پس همين كه سحر شد شنيدم كه در سجده ميفرمود: «بار خدايا از تو به نيروى نيرومندت و بجلالت سختت كه همه آفريده‏هايت در برابر آن خوارند درخواست كنم كه بر محمد و خاندانش رحمت فرستى و او را هم اكنون الساعه بگيرى»- (معتب گويد:) آن حضرت سر از سجده بر نداشته بود كه فرياد شيون از خانه داود بن على شنيديم، پس حضرت صادق عليه السّلام سر (از سجده) برداشت و فرمود: من خدا را بدعائى خواندم و خداى عز و جل فرشته‏اى فرستاد كه با ميلى آهنين چنان بر سر او زد كه مثانه‏اش از آن ضربت شكافت و مرد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۳۹۷

محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابن‏ابى‏نجران، از حمّاد بن عثمان، از مسمعى روايت كرده است كه گفت: چون داود بن على، معلّى بن خنيس را كشت، حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «هر آينه خدا را مى‏خوانم و نفرين مى‏كنم بر كسى كه غلام مرا كشته و مال مرا فرا گرفته». داود بن على به آن حضرت گفت كه: تو مرا به نفرين خود مى‏ترسانى؟ حمّاد مى‏گويد كه: مسمعى گفت كه: معتب مرا حديث كرد كه: حضرت صادق عليه السلام در آن شب پيوسته در ركوع و سجود بود و چون سحر شد، شنيدم از او كه مى‏فرمود، و حال آنكه در سجده بود كه: «اللَّهُمَّ انّى‏ أَسْئَلُكَ بِقُوَّتِكَ ... أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ السَّاعَةَ؛ خداوندا! به درستى كه من سؤال مى‏كنم تو را به توانايى تو كه توانا است، و به بزرگوارى تو كه سخت است، آن‏چنان كه همه آفريدگانت از برايش خوارند، آنكه رحمت فرستى بر محمد و كسان و خاندانش، و آنكه بگيرى او را در اين زمان»، در اين زمان؛ پس آن حضرت سر خود را برنداشت، تا آنكه‏ فرياد را در خانه داود بن على شنيديم. بعد از آن حضرت صادق سر خود را برداشت و فرمود: «به درستى كه خدا را خواندم و بر او نفرين كردم، به نفرينى كه خدا فرشته‏اى را بر او برانگيخت و گرزى را از آهن بر سرش زد، كه تيزدانش «۱» از آن شكافت و مرد». ( ۱). تيزدان، به معناى نشيمنگاه است كه مترجم آن را در برابر مثانه نهاده است.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)