روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۰۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي و علي بن ابراهيم عن ابيه جميعا عن ابن محبوب عن ابي محمد الوابشي و ابراهيم بن مهزم عن اسحاق بن عمار قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :

إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ صَلَّى بِالنَّاسِ اَلصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍ‏ فِي اَلْمَسْجِدِ وَ هُوَ يَخْفِقُ‏ وَ يَهْوِي بِرَأْسِهِ‏ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَيْنَاهُ فِي رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا فُلاَنُ قَالَ أَصْبَحْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ مُوقِناً فَعَجِبَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ مِنْ قَوْلِهِ‏ وَ قَالَ إِنَّ لِكُلِّ يَقِينٍ‏ حَقِيقَةً فَمَا حَقِيقَةُ يَقِينِكَ‏ فَقَالَ إِنَّ يَقِينِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ هُوَ اَلَّذِي أَحْزَنَنِي‏ وَ أَسْهَرَ لَيْلِي‏ وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِي‏ فَعَزَفَتْ نَفْسِي عَنِ اَلدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّي وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ اَلْخَلاَئِقُ لِذَلِكَ وَ أَنَا فِيهِمْ‏ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ‏ اَلْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِي‏ اَلْجَنَّةِ وَ يَتَعَارَفُونَ‏ وَ عَلَى اَلْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ‏ اَلنَّارِ وَ هُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ‏ وَ كَأَنِّي اَلْآنَ أَسْمَعُ زَفِيرَ اَلنَّارِ يَدُورُ فِي مَسَامِعِي‏ فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ لِأَصْحَابِهِ هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اَللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِيمَانِ‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ اِلْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ‏ فَقَالَ اَلشَّابُّ اُدْعُ اَللَّهَ لِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ أَنْ أُرْزَقَ اَلشَّهَادَةَ مَعَكَ فَدَعَا لَهُ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِي بَعْضِ غَزَوَاتِ‏ اَلنَّبِيِّ ص‏ فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ كَانَ هُوَ اَلْعَاشِرَ


الکافی جلد ۲ ش ۱۰۲ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۱۰۴
روایت شده از : حضرت محمد صلی الله علیه و آله
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث حضرت محمد (ص) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ الْيَقِين‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۱۷۱

از اسحق بن عمار، گويد: شنيدم امام صادق (ع) مى‏فرمود: به راستى رسول خدا نماز بامداد را با مردم گزارد و به جوانى در مسجد نگاه كرد كه چرت مى‏زد و سر به زير مى‏داشت، رنگش زرد بود و تنش لاغر و ديده‏هايش به گودى فرو رفته بود، پس رسول خدا به او فرمود: اى فلانى، چگونه صبح كردى؟ گفت: يا رسول الله، در حال يقين صبح كردم، رسول خدا (ص) از گفته او در شگفت شد و فرمود: براى هر يقينى حقيقتى است، حقيقت يقين تو چيست؟ در پاسخ گفت: يا رسول الله، همان يقين من است كه مرا غمنده كرده و شبم را به بى‏خوابى كشيده و روز گرمم را به تحمل تشنگى (روزه) جانم از دنيا، و آنچه در آن است به تنگ آمده و رو گردان است تا آنجا كه گويا مى‏بينم عرش پروردگارم براى رسيدن به حساب برپا است، و همه مردم براى آن محشور شدند و من در ميان آنها هستم، گويا مى‏نگرم به اهل بهشت كه در نعمت اندرند و در بهشت با هم تعارف مى‏كنند و بر پشتيها تكيه زده‏اند و گويا نگاه مى‏كنم به دوزخيان كه در آن زير شكنجه‏اند و فرياد مى‏كشند، گويا من هم اكنون نعره آتش دوزخ را مى‏شنوم كه در گوشم مى‏گردد و مى‏چرخد، رسول خدا به اصحابش فرمود: اين بنده‏اى است كه خدا دلش را با ايمان روشن كرده، سپس به او فرمود: بدان چه بر آنى‏ بچسب، عرض كرد يا رسول الله، براى من دعا كن كه به همراه تو شربت شهادت نوشم، رسول خدا (ص) برايش دعا كرد و درنگى نكرد كه در يكى از غزوات پيغمبر به جبهه جهاد رفت و پس از نه تن ديگر شهيد شد، و او نفر دهم بود.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۸۹

امام صادق عليه السّلام فرمود: روزى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز صبح را با مردم گزارد، سپس در مسجد نگاهش بجوانى افتاد كه چرت ميزد و سرش پائين مى‏افتاد، رنگش زرد بود و تنش لاغر و چشمانش بگودى فرو رفته، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله باو فرمود: حالت چگونه است؟ عرضكرد: من با يقين گشته‏ام، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از گفته او در شگفت شد [خوشش آمد] و فرمود: همانا هر يقينى را حقيقتى است. حقيقت يقين تو چيست؟. عرضكرد: يا رسول اللَّه همين يقين من است كه مرا اندوهگين ساخته و بيدارى شب و تشنگى روزهاى گرمم بخشيده و از دنيا و آنچه در دنيا هست بى‏رغبت گشته‏ام تا آنجا كه گويا عرش پروردگارم را ميبينم كه براى رسيدگى بحساب خلق برپا شده و مردم براى حساب گرد آمده‏اند و گويا اهل بهشت را مينگرم كه در نعمت ميخرامند و بر كرسيها تكيه زده، يك ديگر را معرفى ميكنند و گويا اهل دوزخ را مى‏بينم كه در آنجا معذبند و بفريادرسى ناله ميكنند و گويا اكنون آهنگ زبانه كشيدن آتش دوزخ در گوشم طنين انداز است. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله باصحاب فرمود: اين جوان بنده‏ايست كه خدا دلش را بنور ايمان روشن ساخته، سپس بخود او فرمود: بر اين حال كه دارى ثابت باش. جوان گفت: يا رسول اللَّه از خدا بخواه شهادت در ركابت را روزيم كند. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله براى او دعا فرمود. مدتى نگذشت كه در جنگى همراه پيغمبر بيرون رفت و بعد از ۹ نفر شهيد گشت و او دهمين (شهيدان آن جنگ) بود.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۵۹

محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى و على بن ابراهيم، از پدرش هر دو روايت كرده‏اند، از ابن‏محبوب، از ابومحمد وابشى و ابراهيم بن مهزم، از اسحاق بن عمّاد كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را با مردم به جا آورد. بعد از آن به جوانى كه در مسجد بود نظر فرمود. آن جوان در عالم پينكى «۱» سر خويش را مى‏جنباند و مكرّر آن را فرود مى‏آورد و به زير مى‏افكند، و رنگش زرد شده و تنش لاغر و نزار گشته و چشمهايش در سرش فرو رفته؛ پس رسول خدا به آن جوان فرمود: بر چه حال صبح كرده‏اى اى فلان؟! عرض كرد: صبح كرده‏ام با يقين كه هيچ شك ندارم. رسول خدا از گفتار آن جوان تعجب فرمود، و فرمود: هر چيز را حقيقتى و دليلى هست، پس حقيقت يقين تو چيست؟ عرض كرد: يا رسول اللَّه! يقين من همان است كه مرا اندوهناك ساخته، و شب، مرا بيدار گردانيد، و ساعت‏هاى بسيار گرم، مرا تشنه نموده است «۲»، و دل خويش را از دنيا و آنچه در آن است بريده و بركنده‏ام و به آن هيچ رغبت ندارم، تا آنكه گويا به عرش پروردگار خويش نظر مى‏كنم كه از براى حساب خلايق برپا شده، و خلايق از براى حساب محشور شده‏اند. و گويا كه من نظر مى‏كنم به اهل بهشت كه در بهشت تنعّم مى‏كنند و يكديگر را مى‏شناسند و با هم تعارف مى‏نمايند و بر تخت‏هاى خويش تكيه زده‏اند. و گويا كه من به اهل جهنّم مى‏نگرم كه ايشان در آن معذّبند و فرياد مى‏كنند و مى‏خروشند. و گويا كه من الحال بانگ خروش آتش جهنم را مى‏شنوم كه در گوش‏هاى من مى‏گردد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به اصحاب خويش فرمود: اينك بنده‏اى است كه خدا دلش را به ايمان منوّر ساخته. بعد از آن به آن جوان فرمود: دست از آنچه بر آنى برمدار و هميشه بر اين حال و بدين منوال باش. آن جوان عرض كرد: يا رسول اللَّه! دعا كن كه مرا شهادت روزى شود و همراه تو در راه خدا شهيد شوم. رسول خدا از برايش دعا فرمود. بعد از آن پر مكث نكرد تا آنكه در بعضى ازجنگ‏هاى پيغمبر صلى الله عليه و آله بيرون رفت، و بعد از آنكه نه نفر شهيد شدند، شهيد شد، و او دهم شهيدان آن جنگ بود». __________________________________________________

(۱). يعنى چرت و خواب سبك.
(۲). و نظير اين عبارت در دعاى سجده الياس مذكور شد، در باب اينكه همه كتاب‏ها كه از نزد خداى عز و جل فرود آمده درنزد ائمه عليهم السلام است. حاصل مراد آن‏كه، يقين من باعث بيدارخوابى من شده در شب‏ها به عبادت، و موجب تشنگى من گرديده در روزها به روزه داشتن. (مترجم)


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)