روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۳۵

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

محمد بن يحيي و الحسين بن محمد عن جعفر بن محمد عن علي بن الحسين بن علي عن اسماعيل بن مهران عن ابي جميله عن معاذ بن كثير عن ابي عبد الله ع قال :

إِنَّ اَلْوَصِيَّةَ نَزَلَتْ مِنَ اَلسَّمَاءِ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ كِتَاباً لَمْ يُنْزَلْ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ ص‏ كِتَابٌ مَخْتُومٌ‏ إِلاَّ اَلْوَصِيَّةُ فَقَالَ‏ جَبْرَئِيلُ ع‏ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِيَّتُكَ فِي أُمَّتِكَ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِكَ‏ فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ أَيُ‏ أَهْلِ بَيْتِي‏ يَا جَبْرَئِيلُ‏ قَالَ نَجِيبُ اَللَّهِ‏ مِنْهُمْ‏ وَ ذُرِّيَّتُهُ لِيَرِثَكَ‏ عِلْمَ اَلنُّبُوَّةِ كَمَا وَرَّثَهُ‏ إِبْرَاهِيمُ ع‏ وَ مِيرَاثُهُ‏ لِعَلِيٍّ ع‏ وَ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ قَالَ وَ كَانَ عَلَيْهَا خَوَاتِيمُ قَالَ فَفَتَحَ‏ عَلِيٌّ ع‏ اَلْخَاتَمَ اَلْأَوَّلَ وَ مَضَى لِمَا فِيهَا ثُمَّ فَتَحَ‏ اَلْحَسَنُ ع‏ اَلْخَاتَمَ اَلثَّانِيَ وَ مَضَى لِمَا أُمِرَ بِهِ فِيهَا فَلَمَّا تُوُفِّيَ‏ اَلْحَسَنُ‏ وَ مَضَى فَتَحَ‏ اَلْحُسَيْنُ ع‏ اَلْخَاتَمَ اَلثَّالِثَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ قَاتِلْ فَاقْتُلْ وَ تُقْتَلُ‏ وَ اُخْرُجْ بِأَقْوَامٍ‏ لِلشَّهَادَةِ لاَ شَهَادَةَ لَهُمْ إِلاَّ مَعَكَ قَالَ فَفَعَلَ ع فَلَمَّا مَضَى دَفَعَهَا إِلَى‏ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ ع‏ قَبْلَ ذَلِكَ‏ فَفَتَحَ اَلْخَاتَمَ اَلرَّابِعَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنِ اُصْمُتْ وَ أَطْرِقْ لِمَا حُجِبَ اَلْعِلْمُ‏ فَلَمَّا تُوُفِّيَ وَ مَضَى دَفَعَهَا إِلَى‏ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع‏ فَفَتَحَ اَلْخَاتَمَ اَلْخَامِسَ فَوَجَدَ فِيهَا أَنْ فَسِّرْ كِتَابَ اَللَّهِ‏ تَعَالَى وَ صَدِّقْ‏ أَبَاكَ‏ وَ وَرِّثِ‏ اِبْنَكَ‏ وَ اِصْطَنِعِ اَلْأُمَّةَ وَ قُمْ بِحَقِّ اَللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ قُلِ اَلْحَقَّ فِي اَلْخَوْفِ وَ اَلْأَمْنِ وَ لاَ تَخْشَ إِلاَّ اَللَّهَ‏ فَفَعَلَ ثُمَّ دَفَعَهَا إِلَى اَلَّذِي يَلِيهِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ فَقَالَ مَا بِي إِلاَّ أَنْ تَذْهَبَ يَا مُعَاذُ فَتَرْوِيَ عَلَيَّ قَالَ فَقُلْتُ أَسْأَلُ اَللَّهَ اَلَّذِي رَزَقَكَ مِنْ‏ آبَائِكَ‏ هَذِهِ اَلْمَنْزِلَةَ أَنْ يَرْزُقَكَ مِنْ عَقِبِكَ مِثْلَهَا قَبْلَ اَلْمَمَاتِ قَالَ قَدْ فَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ يَا مُعَاذُ قَالَ فَقُلْتُ فَمَنْ هُوَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ هَذَا اَلرَّاقِدُ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى‏ اَلْعَبْدِ اَلصَّالِحِ‏ وَ هُوَ رَاقِدٌ


الکافی جلد ۱ ش ۷۳۴ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۷۳۶
روایت شده از : امام حسن مجتبى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع لَمْ يَفْعَلُوا شَيْئاً وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا بِعَهْدٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمْرٍ مِنْهُ لَا يَتَجَاوَزُونَه‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۶۷

امام صادق (ع) فرمود: وصيت به امامت از آسمان بر محمد (ص) نازل شد نوشته (يعنى نوشته به قلم قدرت از عالم امر- از وافى) نوشته سر به مهر به محمد نازل نشد جز در باره وصيت امامت، جبرئيل گفت: اى محمد اين وصيت نامه تو است براى امت تو كه نزد خاندان تو باشد، گفت: اى جبرئيل كدام خاندانم؟ فرمود: آنكه برگزيده و پرورده خدا است از ميان آنان و ذريه او براى اينكه علم نبوت را از تو ارث برد چنانچه ابراهيم آن را به ارث داده و ارث آن مخصوص به على (ع) است و ذريه تو كه از پشت او باشند، فرمود: بر آن وصيت نامه مهرها بود؟ فرمود: على (ع) همان مهر اول را باز كرد و آنچه در آن بود اجراء كرد و حسن (ع) مهر دوم را گشود و بدان دستورى كه در آن بود عمل كرد و چون امام حسن وفات كرد و در گذشت، حسين (ع) مهر سوم را بر گشود و ديد در آن نوشته: بجنگ و بكش و كشته شو و مردمى را براى شهادت با خود بيرون بر كه جز با تو به سعادت شهادت نرسند. فرمود: اين كار را كرد و چون در گذشت آن را به على بن‏ الحسين داد، پيش از شهادت خود و او مهر چهارم را بر گشود ديد در آن نوشته خموشى گزين و سر به زير انداز، چون كه علم در پرده شده و چون او وفات كرد و در گذشت، آن را به محمد بن على داد و او مهر پنجم را گشود و ديد در آن نوشته: كتاب خدا را تفسير كن و امامت پدرت را تصديق كن و ارث امامت را به پسرت بده و امت اسلامى را سازمان بده و به حق خدا عز و جل قيام كن و در موقع بيم و آسودگى حق را بگو و از جز خدا مترس، همين كار كرد و سپس آن را به جانشين خود داد، گويد: گفتم: قربانت، شما او هستيد؟ فرمود: بر من هيچ باكى نيست جز اين كه بروى و اين خبر را از من باز گوئى. گويد: گفتم: از خدائى كه به تو از پدرانت اين مقام را داد خواستارم كه از نسل تو كسى بر آرد كه اين مقام را به او روزى كند پيش از آن كه وفات كنى؟ فرمود: خدا چنين لطفى كرده است اى معاذ، عرض كردم: او كيست، قربانت؟ فرمود: همين كه خوابيده است و با دست خود اشاره كرد به عبدِ صالح (امام كاظم ع) و او در خواب بود.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۸

معاذ بن كثير گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امر وصيت از آسمان در مكتوبى بر محمد نازل شد، و مكتوب سر بمهر جز راجع بوصيت بر محمد صلّى اللَّه عليه و آله نازل نگشت. جبرئيل عليه السلام عرضكرد: يا محمد؛ اين است وصيت تو در باره امتت نزد اهل بيتت، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود اى جبرئيل كدام اهل بيتم؟ گفت: برگزيده خدا از ميان ايشان و ذريه او (على و اولادش عليهم السلام) و اين وصيت براى اينست كه على علم نبوت را از تو ارث ببرد، چنان كه ابراهيم بارث داد و ميراث اين علم براى على عليه السلام و ذريه تو از پشت او است. آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود: آن مكتوب چند مهر داشت، على عليه السلام مهر اول را گشود و بآنچه در آن بود عمل كرد، سپس حسن عليه السلام مهر دوم را گشود و بآنچه در آن مأمور شده بود عمل كرد، چون حسن وفات كرد و درگذشت، حسين عليه السلام مهر سوم را گشود، ديد در آن نوشته است: «جنگ كن و بكش و كشته ميشوى و مردمى را براى شهادت با خود ببر، براى ايشان شهادتى جز همراه تو نيست» او هم عمل كرد و چون خواست درگذرد، پيش از آن، مكتوبرا بعلى بن الحسين عليه السلام داد، او مهر چهارم را گشود و ديد در آن نوشته است: سكوت كن و چون علم در پرده شده سر بزير انداز [نسبت بعلمى كه پوشيده شده سر بزير انداز] چون او خواست وفات كند و درگذرد، آن را بمحمد بن على داد، او مهر پنجم را گشود، ديد در آن نوشته است: سكوت كن و چون علم در پرده شده سر بزير انداز [نسبت بعلمى كه پوشيده شده سر بزير انداز] چون او خواست وفات كند و درگذرد، آن را بمحمد بن على داد، او مهر پنجم را گشود، ديد در آن نوشته است: «كتاب خداى تعالى را تفسير كن و پدرت را تصديق نما (مثل او خاموشى گزين) و ارث امامت را بپسرت بده، و امت را نيكو تربيت كن، و بحق خداى عز و جل قيام كن، و در حال ترس و امنيت حق را بگو و جز از خدا مترس» او هم عمل كرد و سپس آن را بشخص بعد از خود داد، معاذ گويد: من عرضكردم: قربانت گردم، آن شخص شمائيد؟ فرمود: اى معاذ؛ من از چيزى باك ندارم جز اينكه بر وى و عليه من روايت كنى (يعنى آرى منم، اما اين خبر را بمخالفين و دشمنان ما مگو) عرضكردم: من از خدائى كه اين مقام را از پدرانت بتو رسانيده است، خواستارم كه تا پيش از وفات شما، مانند آن را با ولادت عطا كند، فرمود: اى معاذ؛ چنين كرده است، عرضكردم: او كيست قربانت گردم؟ فرمود اين شخص خوابيده، و با دست خود اشاره بعبد الصالح (موسى بن جعفر عليه السلام) كرد كه خوابيده بود.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۷۹

محمد بن يحيى، و حسين بن محمد، از جعفر بن محمد، از على بن حسين بن على، از اسماعيل بن مهران، از ابو جميله، از معاذ بن كثير، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت‏ كرده‏اند كه آن حضرت فرمود كه: «وصيّت، از آسمان فرود آمد بر محمد صلى الله عليه و آله، در حالى كه نوشته‏اى بود سر به مهر. و هيچ نوشته‏اى سر به مهرى بر محمد صلى الله عليه و آله فرود نيامد، مگر وصيّت نامه. پس جبرئيل عليه السلام عرض كرد كه: يا محمد، اين وصيّت نامه تو است در باب امّت تو كه به وديعه در نزد بهترين اهل بيت تو بايد باشد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: اى جبرئيل، كدام يك از اهل بيت من؟ جبرئيل عرض كرد: نجيب خدا (و آن كه از جانب خدا نجابت دارد) از ايشان و فرزندان او، تا آن‏كه علم پيغمبرى را از تو ميراث برد؛ چنانچه ابراهيم عليه السلام علم را به ميراث گذاشت، و ميراث ابراهيم (يا علم پيغمبرى) از براى على و فرزندان تو است از صلب او». حضرت فرمود كه: «بر آن وصيّت نامه چندين مهر زده بود»، و فرمود كه: «بعد از آن، على عليه السلام مهر اوّل را گشود و به آنچه در آن وصيّت نامه بود، عمل فرمود. بعد از آن، حضرت امام حسن مهر دويم را گشود و به آنچه در آن به آن مأمور شده بود، عمل نمود. و چون ايّام حياتش تمام شد و از دنيا درگذشت، حضرت امام حسين عليه السلام مهر سيم را گشود و يافت كه در آن، چه نوشته بود كه مقاتله و محاربه كن و بكش و تو كشته خواهى شد، و بيرون رو با گروهى چند از براى شهادت كه ايشان را شهادتى نيست مگر با تو، و البته بايد كه با تو شهيد شوند». و حضرت فرمود كه: «حضرت امام حسين آن را به جا آورد و چون درگذشت، و آن وصيّت نامه را پيش از آن به حضرت على بن الحسين عليه السلام دفع نموده بود، حضرت مهر چهارم را گشود و يافت كه در آن نوشته بود كه: خاموش باش و سر در پيش افكن در هنگامى كه علم محجوب باشد (و بنابر بعضى از نُسَخ كافى، به جهت محجوب شدن علم و اين ظاهرتر است). و چون مدّت زندگانى‏اش تمام شد و از دنيا در گذشت، آن را به حضرت محمد بن على عليه السلام داد و حضرت مهر پنجم را گشود، يافت كه در آن نوشته بود كه كتاب خدا را تفسير و بيان كن، و پدران خويش را تصديق نما، و پسر خود را ميراث بده، و با امّت نيكويى كن، و ايشان را تربيت ده، و به حقّ خداى عزّوجلّ قيام نما، و در حال ترس و ايمنى آنچه را كه حق باشد، بگو، و از غير خدا مترس. پس آن حضرت، همه اينها را به جا آورد، بعد از آن، وصيّت نامه را دفع كرد به كسى كه بعد از او بود». معاذ مى‏گويد كه: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم، تو همانى كه‏ وصيّت نامه به او رسيده؟ حضرت فرمود كه: «با من هيچ مانعى نيست كه مرا از اظهار حقّ منع كند، مگر اين‏كه مى‏ترسم اى معاذ كه، بروى و روايت كنى به وضعى كه از براى من ضررى داشته باشد». معاذ مى‏گويد كه: عرض كردم كه سؤال مى‏كنم از خدا كه تو را اين مرتبه از پدرانت روزى نموده آن‏كه مثل اين مرتبه را از فرزندت به تو روزى كند پيش از آن‏كه از دنيا رحلت كنى. حضرت فرمود كه: «اى معاذ، خدا اين را به عمل آورده است». معاذ مى‏گويد كه: عرض كردم كه: كيست آن‏كه مى‏فرمايى فداى تو گردم؟ حضرت فرمود كه: «همين خفته» و به دست خود، به سوى امام موسى كاظم عليه السلام اشاره فرمود و آن حضرت خفته بود.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)