روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۱۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ

محمد بن ابي عبد الله رفعه الي ابي هاشم الجعفري قال :

كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي ع‏ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ اَلرَّبِّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ أَسْمَاءٌ وَ صِفَاتٌ فِي‏ كِتَابِهِ‏ وَ أَسْمَاؤُهُ وَ صِفَاتُهُ هِيَ هُوَ فَقَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ إِنَّ لِهَذَا اَلْكَلاَمِ وَجْهَيْنِ‏ إِنْ كُنْتَ تَقُولُ هِيَ هُوَ أَيْ إِنَّهُ‏ ذُو عَدَدٍ وَ كَثْرَةٍ فَتَعَالَى اَللَّهُ عَنْ ذَلِكَ‏ وَ إِنْ كُنْتَ تَقُولُ هَذِهِ اَلصِّفَاتُ وَ اَلْأَسْمَاءُ لَمْ تَزَلْ‏ فَإِنَّ لَمْ تَزَلْ مُحْتَمِلٌ مَعْنَيَيْنِ فَإِنْ قُلْتَ لَمْ تَزَلْ عِنْدَهُ فِي عِلْمِهِ‏ وَ هُوَ مُسْتَحِقُّهَا فَنَعَمْ‏ وَ إِنْ كُنْتَ تَقُولُ لَمْ يَزَلْ تَصْوِيرُهَا وَ هِجَاؤُهَا وَ تَقْطِيعُ حُرُوفِهَا فَمَعَاذَ اَللَّهِ أَنْ يَكُونَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ غَيْرُهُ‏ بَلْ كَانَ اَللَّهُ وَ لاَ خَلْقَ‏ ثُمَّ خَلَقَهَا وَسِيلَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ يَتَضَرَّعُونَ بِهَا إِلَيْهِ وَ يَعْبُدُونَهُ‏ وَ هِيَ ذِكْرُهُ‏ وَ كَانَ اَللَّهُ وَ لاَ ذِكْرَ وَ اَلْمَذْكُورُ بِالذِّكْرِ هُوَ اَللَّهُ اَلْقَدِيمُ اَلَّذِي لَمْ يَزَلْ وَ اَلْأَسْمَاءُ وَ اَلصِّفَاتُ مَخْلُوقَاتٌ وَ اَلْمَعَانِي‏ وَ اَلْمَعْنِيُّ بِهَا هُوَ اَللَّهُ‏ اَلَّذِي لاَ يَلِيقُ بِهِ اَلاِخْتِلاَفُ وَ لاَ اَلاِئْتِلاَفُ‏ وَ إِنَّمَا يَخْتَلِفُ وَ يَأْتَلِفُ‏ اَلْمُتَجَزِّئُ‏ فَلاَ يُقَالُ اَللَّهُ مُؤْتَلِفٌ‏ وَ لاَ اَللَّهُ قَلِيلٌ‏ وَ لاَ كَثِيرٌ وَ لَكِنَّهُ اَلْقَدِيمُ فِي ذَاتِهِ‏ لِأَنَّ مَا سِوَى اَلْوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ وَ اَللَّهُ وَاحِدٌ لاَ مُتَجَزِّئٌ وَ لاَ مُتَوَهَّمٌ بِالْقِلَّةِ وَ اَلْكَثْرَةِ وَ كُلُّ مُتَجَزِّئٍ أَوْ مُتَوَهَّمٍ بِالْقِلَّةِ وَ اَلْكَثْرَةِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُّ عَلَى خَالِقٍ لَهُ‏ فَقَوْلُكَ‏ إِنَّ اَللَّهَ قَدِيرٌ خَبَّرْتَ‏ أَنَّهُ لاَ يُعْجِزُهُ شَيْ‏ءٌ فَنَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ اَلْعَجْزَ وَ جَعَلْتَ اَلْعَجْزَ سِوَاهُ‏ وَ كَذَلِكَ قَوْلُكَ عَالِمٌ إِنَّمَا نَفَيْتَ بِالْكَلِمَةِ اَلْجَهْلَ وَ جَعَلْتَ اَلْجَهْلَ سِوَاهُ‏ وَ إِذَا أَفْنَى اَللَّهُ اَلْأَشْيَاءَ أَفْنَى اَلصُّورَةَ وَ اَلْهِجَاءَ وَ اَلتَّقْطِيعَ‏ وَ لاَ يَزَالُ مَنْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً فَقَالَ اَلرَّجُلُ‏ فَكَيْفَ سَمَّيْنَا رَبَّنَا سَمِيعاً فَقَالَ‏ لِأَنَّهُ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مَا يُدْرَكُ بِالْأَسْمَاعِ‏ وَ لَمْ نَصِفْهُ بِالسَّمْعِ اَلْمَعْقُولِ فِي اَلرَّأْسِ‏ وَ كَذَلِكَ سَمَّيْنَاهُ بَصِيراً لِأَنَّهُ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ مَا يُدْرَكُ بِالْأَبْصَارِ مِنْ لَوْنٍ أَوْ شَخْصٍ أَوْ غَيْرِ ذَلِكَ‏ وَ لَمْ نَصِفْهُ بِبَصَرِ لَحْظَةِ اَلْعَيْنِ‏ وَ كَذَلِكَ سَمَّيْنَاهُ لَطِيفاً لِعِلْمِهِ بِالشَّيْ‏ءِ اَللَّطِيفِ مِثْلِ اَلْبَعُوضَةِ وَ أَخْفَى مِنْ ذَلِكَ‏ وَ مَوْضِعِ اَلنُّشُوءِ مِنْهَا وَ اَلْعَقْلِ‏ وَ اَلشَّهْوَةِ لِلسِّفَادِ وَ اَلْحَدَبِ عَلَى نَسْلِهَا وَ إِقَامِ‏ بَعْضِهَا عَلَى بَعْضٍ‏ وَ نَقْلِهَا اَلطَّعَامَ وَ اَلشَّرَابَ إِلَى أَوْلاَدِهَا فِي اَلْجِبَالِ وَ اَلْمَفَاوِزِ وَ اَلْأَوْدِيَةِ وَ اَلْقِفَارِ فَعَلِمْنَا أَنَّ خَالِقَهَا لَطِيفٌ‏ بِلاَ كَيْفٍ‏ وَ إِنَّمَا اَلْكَيْفِيَّةُ لِلْمَخْلُوقِ اَلْمُكَيَّفِ‏ وَ كَذَلِكَ سَمَّيْنَا رَبَّنَا قَوِيّاً لاَ بِقُوَّةِ اَلْبَطْشِ‏ اَلْمَعْرُوفِ مِنَ اَلْمَخْلُوقِ‏ وَ لَوْ كَانَتْ قُوَّتُهُ قُوَّةَ اَلْبَطْشِ اَلْمَعْرُوفِ مِنَ اَلْمَخْلُوقِ لَوَقَعَ اَلتَّشْبِيهُ‏ وَ لاَحْتَمَلَ اَلزِّيَادَةَ وَ مَا اِحْتَمَلَ اَلزِّيَادَةَ اِحْتَمَلَ اَلنُّقْصَانَ‏ وَ مَا كَانَ نَاقِصاً كَانَ غَيْرَ قَدِيمٍ‏ وَ مَا كَانَ غَيْرَ قَدِيمٍ كَانَ عَاجِزاً فَرَبُّنَا تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لاَ شِبْهَ لَهُ‏ وَ لاَ ضِدَّ وَ لاَ نِدَّ وَ لاَ كَيْفَ وَ لاَ نِهَايَةَ وَ لاَ تَبْصَارَ بَصَرٍ وَ مُحَرَّمٌ عَلَى اَلْقُلُوبِ أَنْ تُمَثِّلَهُ‏ وَ عَلَى اَلْأَوْهَامِ أَنْ تَحُدَّهُ‏ وَ عَلَى اَلضَّمَائِرِ أَنْ تُكَوِّنَهُ‏ جَلَّ وَ عَزَّ عَنْ أَدَاةِ خَلْقِهِ‏ وَ سِمَاتِ بَرِيَّتِهِ‏ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً


الکافی جلد ۱ ش ۳۱۲ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۳۱۴
روایت شده از : امام جواد عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب التوحيد
عنوان : حدیث امام جواد (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ التَّوْحِيدِ‏ بَابُ مَعَانِي الْأَسْمَاءِ وَ اشْتِقَاقِهَا
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۳۳۵

ابو هاشم جعفرى گويد: من خدمت امام ابو جعفر دوم بودم، مردى از او پرسشى كرد، گفت: به من بگو كه پروردگار تبارك و تعالى اسماء و صفاتى دارد در قرآنش و اسماء و صفاتش همان خود او هستند؟ امام فرمود: اين سخن دو وجه دارد: اگر مقصود تو كه اينها خود او هستند اين است كه خدا با تكثّر و تعدّد اين اسماء و صفات دچار تكثر و تعدد شود خدا از اين برتر است و اگر تو مى‏گوئى اين اسماء و صفات او هميشه بودند اين هم دو معنى دارد: اگر مقصودت اين است كه هميشه در علم او بودند و هميشه سزاوار آنها بوده، بايد گفت: آرى، و اگر مى‏خواهى بگوئى هميشه مفهوم و تلفظ و تقطيع حروف آنها وجود داشته، بايد گفت: معاذ الله كه با خدا چيز ديگرى بوده است، بلكه خدا بود و خلقى نبود و سپس آنها را خلق كرد و اسماء و صفات خود را وسيله ميان خود و خلق خود ساخت تا بوسيله آنها به درگاه وى زارى كنند و او را بپرستند و اينها ذكر او باشند، خدا بود و ذكرى نبود و آنچه به وسيله اين ذكرها از او ياد شود همان خداى قديمى است كه هميشه بوده، و اسماء و صفات مخلوقند با معانى كه مبدأ آنها است و مقصود از همه آن خدائى است كه اختلاف بر او نشايد و نه پيوستن و ايتلاف، جدائى و پيوست از آن تجزيه پذير است پس خدا به پيوستگى و بيشى و كمى موصوف نشود بلكه او به ذات خود قديم است چرا كه آنچه جز خداى واحد است تجزيه پذير است و خدا واحدى است كه نه تجزيه پذير است و نه كم و بيش در ذات او تصور شود و هر آنچه تجزيه پذير است يا آنچه در آن تصور كم و بيش شود مخلوقى است كه دلالت بر خالق خويش دارد. و گفتار تو كه:" خدا قادر است" خبر از آن است كه چيزى او را درمانده نكند و با اين كلمه عجز را از او نفى كردى و عجز را از او جدا ساختى و همچنين قول تو" خدا عالم است" همانا با اين كلمه جهل را از او نفى كردى و جهل را جدا نمودى و چون خدا همه چيز را فنا كند شكل و تلفظ و بند بند حروف را هم فنا كند ولى تا هميشه، كسى كه هميشه بوده است، عالم است. آن مرد گفت: پس چگونه پروردگار خود را شنوا ناميم؟ فرمود: براى آنكه آنچه با گوشها درك شود بر او نهان نيست و ما او را موصوف به شنيدن معقول و معمول در سر ندانيم و او را بينا خوانيم براى آنكه آنچه به ديده‏ها دريافت شود بر او نهان نيست چه رنگ باشد چه شخص چه غير از آن، و او را به ديدى كه از به هم زدن چشم است موصوف ندانيم و همچنان او را لطيف خوانيم از اين نظر كه به هر لطيفى دانا است تا برسد به پشه و خردتر از آن و به جاى نشو و نماى آن و شعور زندگى و شهوت به ماده و توجه به نسل خودشان و سوار شدن آنها به همديگر و نقل كردن آنها خوراكى و نوشيدنى براى بچه‏هايشان در كوه و بيابان و رودخانه‏ها و دشتهاى دور دست، از اينجا دانستيم كه آفريننده آنها هم لطيف است، و باريك بين، و كيفيت ندارد، همانا كيفيت از آن مخلوق است كه چگونگى دارد. و همچنان پروردگار خود را توانا ناميم نه به آن معنى از توانائى مشت‏كوبى معروف از مخلوق و اگر توانائى او همان باشد تشبيه در ميان آيد و در معرض فزونى قرار گيرد و هر چه در معرض فزونى است در معرض كاهش هم هست و هر چه ناقص و كاست باشد قديم نيست و هر چه قديم نباشد عاجز است پس براى پروردگار ما تبارك و تعالى نه مانند است و نه ضد و نه همتا و نه كيفيت و نه نهايت و نه ديد به چشم، بر دلها غدقن است كه او را مانند شمارند و بر وهمها قدغن است كه حدى برايش در نظر آرند و بر نهادها روا نيست كه او را پديد شده دانند والا و بركنار است از ابزار خلق خود و نشانه‏هاى آفريدگانش و برتر است از آن بسيار و بسيار.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۵۷

ابو هاشم گويد خدمت حضرت جواد (ع) بودم كه مردى از آن حضرت پرسيد و گفت بمن بگوئيد آيا اسماء و صفاتى كه در قرآن براى پروردگار هست، آن اسماء و صفات، خود پروردگار است حضرت فرمود: سخن تو دو معنى دارد، اگر مقصود تو كه گوئى اينها خود او هستند اينست كه خدا متعدد و متكثر است كه خدا برتر از آنست (كه متكثر باشد) و اگر مقصودت اينست كه اين اسماء و صفات ازلى (هميشگى) ميباشند، ازلى بودن دو معنى دارد: (اول) اگر بگوئى خدا هميشه بآنها علم داشته و سزاوار آنها بوده، صحيح است (دوم) و اگر بگوئى تصوير آنها و الفباى آنها و حروف مفرده آنها هميشگى بوده، پناه ميبرم بخدا كه با خدا چيز ديگرى در ازل بوده باشد، بلكه خدا بود و مخلوقى نبود، سپس اين اسماء و صفاترا پديد آورد تا ميان او و مخلوقش واسطه باشند و بوسيله آنها بدرگاه خدا تضرع كنند و او را پرستش نمايند و آنها ذكر او باشند، خدا بود و ذكرى نبود و كسى كه بوسيله ذكر ياد شود همان خداى قديمست كه هميشه‏ بوده و اسماء و صفات مخلوقند و معانى آنها و آنچه از آنها مقصود است همان خدائيست كه اختلاف و بهم پيوستگى او را سزاوار نيست، چيزى كه جزء دارد اختلاف و بهم پيوستگى دارد (نه خداى يگانه يكتا) پس نبايد گفت: خدا بهم پيوسته است و نه خدا كم است و نه زيادست بلكه او بذات خود قديمست، زيرا هر چيز كه يكتا نباشد تجزيه پذير است و خدا يكتاست و تجزيه پذير نيست و كمى و زيادى نسبت باو تصور نشود هر چيز كه تجزيه پذيرد و كم و زيادى نسبت باو تصور شود مخلوقى است كه بر خالق خويش دلالت كند، اينكه گوئى خدا تواناست خبر داده‏اى كه چيزى او را ناتوان نكند و با اين كلمه ناتوانى را از او برداشته‏اى و ناتوانى را غير او قرار داده‏اى و نيز اينكه گوئى خدا عالمست، با اين كلمه جهل را از او برداشته‏اى و جهل را غير او قرار داده‏اى و چون خدا همه چيز را نابود كند، صورت تلفظ و مفردات حروف را هم نابود كند و هميشه باشد آنكه علمش هميشگى است. آن مرد عرض كرد (اگر الفاظ از بين رود) پس چگونه پروردگار خود را شنوا ميناميم؟ فرمود: از آن جهت كه آنچه با گوش درك شود بر خدا پوشيده نيست ولى او را بگوشى كه در سر فهميده مى‏شود توصيف نميكنيم، همچنين او را بينا ميناميم از آن جهت كه آنچه با چشم درك شود مانند رنگ و شخص و غير اينها بر او پوشيده نيست ولى او را به بينائى نگاه چشم توصيف نكنيم و همچنين او را لطيف ناميم براى آنكه بهر لطيفى داناست (چيز كوچك و دقيق) مانند پشه و كوچكتر از آن و محل نشو و نماى او و شعور و شهوت جنسى او و مهرورزى باولادش و سوار شدن بعضى بر بعض ديگر و بردن خوردنى و آشاميدنى براى اولادش در كوهها و كويرها و نهرها و خشكزارها، از اينجا دانستيم كه خالق پشه لطيف است بدون كيفيت، كيفيت تنها براى‏ مخلوقست كه چگونگى دارد، و همچنين پروردگار خود را توانا ناميم نه از جهت توانائى مشت‏كوبى كه ميان مخلوق معروف است، اگر توانائى او توانائى مشت‏كوبى معمول ميان مخلوق باشد تشبيه بمخلوق مى‏شود و احتمال زيادت برد و آنچه احتمال زيادت برد احتمال كاهش برد و هر چيز كه ناقص و كاست باشد قديم نباشد و چيزى كه قديم نيست عاجز است، پس پروردگار ما- تبارك و تعالى- نه مانند است و نه ضد و نه همتا و نه چگونگى و نه پايان و نه ديدن بچشم، بر دلها تحريم شده است كه تشبيهش كنند و بر خاطرها كه محدودش كنند و بر انديشه‏ها كه پديد آمده‏اش دانند، او از ابزار مخلوقش و نشانه‏هاى آفريدگانش بالا و بر كنار است، و از آن برترى بسيارى دارد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۷۳

محمد بن ابى عبداللَّه روايت كرده و آن را مرفوع ساخته به سوى ابو هاشم جعفرى كه گفت: در نزد حضرت امام محمد تقى عليه السلام بودم مردى از آن حضرت سؤال نمود و عرض كرد كه: مرا خبر ده از پروردگار عالم- تبارك و تعالى- كه او را نام‏ها و صفاتى چند است در كتابش كه قرآن است، آيا نام‏ها و صفات آن جناب، خود آن جناب است؟ حضرت فرمود كه: «اين سخن، دو وجه دارد: اگر مى‏گويى كه اينها آن جناب‏اند، به اين معنى كه خدا صاحب عدد و كثرت است، خدا از اين برتر است. و اگر مى‏گويى كه اين صفات و نام‏ها هميشه بوده‏اند، اين لفظ هميشه دو معنى را احتمال دارد. پس اگر مى‏گويى كه هميشه اينها در نزد خدا در علم او بوده‏اند و آن جناب سزاوار اينها بوده، بلى، و اگر مى‏گويى كه هميشه تصوير و تعداد حروف و تقطيع حروف اينها بوده، معاذ اللَّه، پناه مى‏بريم به خدا از آن‏كه با او چيزى غير از او باشد. بلكه خداى تعالى بود و هيچ آفريده‏اى نبود، بعد از آن، نام‏ها و صفات را آفريد تا دست‏آويزى باشد در ميانه او و خلائقش كه با اينها به سوى آن جناب تضرع و زارى نمايند، و او را عبادت كنند، و اينها ياد و يادگار آن جناب‏اند كه مردم او را فراموش نكنند. و خدا بود و يادى نبود و آن‏كه به ذكر مذكور مى‏شود، خدايى است قديم كه هميشه بوده و نام‏ها و صفات با معانى لغوى و مفهومات عرفى آنها كه به نفوس و عقول برپايند، آفريدگانند (و بنا بر بعضى از نسخ كافى، معانى نام‏ها و صفات مخلوق است) و مقصود از اينها، خدا است كه اختلاف و ائتلاف، لائق به شأن او نيست. و جز اين نيست كه آنچه پاره پاره باشد، جمع و پراكنده مى‏شود. پس نمى‏توان گفت كه: خدا چيزى است به هم آميخته و نه آن‏كه آن جناب اندك است و نه بسيار، وليكن فى حد ذاته قديم است؛ زيرا كه آنچه غير از او يكى باشد، صاحب اجزاست و خدا، يكى است و يگانه، كه جزئى ندارد و او را به كمى و بسيارى توهم نمى‏توان كرد، و هر چه جزء داشته باشد، يا به كمى و بسيارى توهم شود، مخلوق است كه دلالت مى‏كند بر آن‏كه او را خالقى هست. پس گفتار تو كه خدا تواناست، خبر داده‏اى كه چيزى او را عاجز نمى‏كند، و به همين كلمه، عجز را از او دور نموده‏اى و عجز را غير از او قرار داده‏اى، و همچنين گفتار تو كه مى‏گويى‏ كه: خدا دانا است، به همين كلمه، جهل را از او نفى كرده‏اى و آن را غير او قرار داده‏اى، و چون خداى تعالى چيزها را نيست و نابود گرداند، صورت لفظى و معنوى و حروف هجا و تقطيع آن را نيست و نابود كند، و آن‏كه هميشه عالم و دانا بوده، برطرف نمى‏شود». آن مرد عرض كرد كه: پس ما چگونه پروردگار خويش را شنوا ناميديم؟ حضرت فرمود:

«زيرا كه آنچه به گوش‏ها درك مى‏شود، بر او پوشيده و پنهان نيست و او را وصف نكرديم به گوشى كه در سرْ تعقل مى‏شود و همچنين او را بينا ناميديم؛ زيرا كه آنچه به چشم‏ها درك مى‏شود، از رنگ يا شخص يا غير اينها، بر او پوشيده نمى‏باشد، و او را به چشمى كه آن را بر هم مى‏زنند، وصف نكرديم و همچنين او را لطيف ناميديم، به جهت علم آن جناب به چيز كوچك و ريزه، چون پشه بسيار خُرد و آنچه از آن خُردتر است، و موضع نشو و نما و عقل و خواهش مجامعت نر با ماده و محبت آنها با فرزندان خويش، و حفظ و نگاه‏دارى بعضى از آنها كه بر بعضى گماشته‏اند، و آب و دانه كه به جانب فرزندان خويش مى‏برند در كوه‏ها و بيابان‏ها و رودخانه‏ها و صحراهاى خشك بى آب و علف، همه را مى‏داند. پس دانستيم كه خالق اينها، لطيف است كه علم به اين امور لطيفه دارد. خالق اين امور لطيفه است بدون چون و چگونگى. و جز اين نيست كه كيفيت و چگونگى از براى مخلوق است كه به چون و چگونه متصف مى‏گردد.

و همچنين پروردگار خويش را توانا ناميديم، نه به آن توانايى كه سخت گرفتن و حمله بردن باشد كه از مخلوق معروف است و اگر چنانچه توانايى او، اين نوع توانايى بود كه از خلق معلوم است، هر آينه تشبيه او به خلائق لازم مى‏آمد و احتمال زيادتى داشت و آنچه احتمال زيادتى داشته باشد، احتمال نقصان نيز دارد و آنچه ناقص و ناتمام باشد، قديم نخواهد بود و آنچه قديم نباشد، عاجز و درمانده است. پس پروردگار ما- تبارك و تعالى- شبيه و ضد و همتا ندارد. و او را چون و نهايتى نيست و به چشم سر نه مى‏بيند. و حرام است بر دل‏ها كه او را ممثل و مصور سازند و بر وهم‏ها كه او را اندازه نمايند، و بر انديشه‏هاى خاطر كه هويت و مائيت او را تصور كنند. بزرگوارتر از اين است كه هويات و صفات آفريدگان يا آلت ديدن و شنيدن كه در ايشان است، در او باشد. و عزيزتر از اين است كه علامات و نشانه‏ها كه در خاكيانى كه ايشان را از خاك آفريده، داشته باشد. برتر است از اين برترى به غايت بزرگ».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)