روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۸۷

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

محمد بن يحيي عن محمد بن الحسين عن مسعده بن زياد عن ابي عبد الله و محمد بن الحسين عن ابراهيم عن ابي يحيي المدايني عن ابي هارون العبدي عن ابي سعيد الخدري قال :

كُنْتُ حَاضِراً لَمَّا هَلَكَ‏ أَبُو بَكْرٍ وَ اِسْتَخْلَفَ‏ عُمَرَ أَقْبَلَ‏ يَهُودِيٌ‏ مِنْ عُظَمَاءِ يَهُودِ يَثْرِبَ‏ وَ تَزْعُمُ‏ يَهُودُ اَلْمَدِينَةِ أَنَّهُ أَعْلَمُ أَهْلِ زَمَانِهِ حَتَّى رُفِعَ إِلَى‏ عُمَرَ فَقَالَ لَهُ يَا عُمَرُ إِنِّي جِئْتُكَ أُرِيدُ اَلْإِسْلاَمَ‏ فَإِنْ أَخْبَرْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ فَأَنْتَ أَعْلَمُ أَصْحَابِ‏ مُحَمَّدٍ بِالْكِتَابِ‏ وَ اَلسُّنَّةِ وَ جَمِيعِ مَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ‏ عُمَرُ إِنِّي لَسْتُ هُنَاكَ‏ لَكِنِّي أُرْشِدُكَ إِلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ أُمَّتِنَا بِالْكِتَابِ‏ وَ اَلسُّنَّةِ وَ جَمِيعِ مَا قَدْ تَسْأَلُ عَنْهُ وَ هُوَ ذَاكَ فَأَوْمَأَ إِلَى‏ عَلِيٍّ ع‏ فَقَالَ لَهُ‏ اَلْيَهُودِيُ‏ يَا عُمَرُ إِنْ كَانَ هَذَا كَمَا تَقُولُ فَمَا لَكَ وَ لِبَيْعَةِ اَلنَّاسِ وَ إِنَّمَا ذَاكَ أَعْلَمُكُمْ فَزَبَرَهُ‏ عُمَرُ ثُمَّ إِنَ‏ اَلْيَهُودِيَ‏ قَامَ إِلَى‏ عَلِيٍّ ع‏ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ كَمَا ذَكَرَ عُمَرُ فَقَالَ وَ مَا قَالَ‏ عُمَرُ فَأَخْبَرَهُ قَالَ فَإِنْ كُنْتَ كَمَا قَالَ سَأَلْتُكَ عَنْ أَشْيَاءَ أُرِيدُ أَنْ أَعْلَمَ هَلْ يَعْلَمُهُ أَحَدٌ مِنْكُمْ‏ فَأَعْلَمَ أَنَّكُمْ فِي دَعْوَاكُمْ خَيْرُ اَلْأُمَمِ وَ أَعْلَمُهَا صَادِقِينَ وَ مَعَ ذَلِكَ أَدْخُلُ فِي دِينِكُمُ‏ اَلْإِسْلاَمِ‏ فَقَالَ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ نَعَمْ أَنَا كَمَا ذَكَرَ لَكَ‏ عُمَرُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ أُخْبِرْكَ‏ بِهِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ ثَلاَثٍ وَ ثَلاَثٍ وَ وَاحِدَةٍ فَقَالَ لَهُ‏ عَلِيٌّ ع‏ يَا يَهُودِيُ‏ وَ لِمَ لَمْ تَقُلْ أَخْبِرْنِي عَنْ سَبْعٍ فَقَالَ لَهُ‏ اَلْيَهُودِيُ‏ إِنَّكَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِالثَّلاَثِ سَأَلْتُكَ عَنِ اَلْبَقِيَّةِ وَ إِلاَّ كَفَفْتُ فَإِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنِي فِي هَذِهِ اَلسَّبْعِ فَأَنْتَ أَعْلَمُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ أَفْضَلُهُمْ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالنَّاسِ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ يَا يَهُودِيُ‏ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ حَجَرٍ وُضِعَ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ وَ أَوَّلِ شَجَرَةٍ غُرِسَتْ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ وَ أَوَّلِ عَيْنٍ نَبَعَتْ عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ فَأَخْبَرَهُ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ ثُمَّ قَالَ لَهُ‏ اَلْيَهُودِيُ‏ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ كَمْ لَهَا مِنْ إِمَامٍ هُدًى وَ أَخْبِرْنِي عَنْ نَبِيِّكُمْ‏ مُحَمَّدٍ أَيْنَ مَنْزِلُهُ فِي‏ اَلْجَنَّةِ وَ أَخْبِرْنِي مَنْ مَعَهُ فِي‏ اَلْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ إِنَّ لِهَذِهِ اَلْأُمَّةِ اِثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ‏ نَبِيِّنَا فِي‏ اَلْجَنَّةِ فَفِي أَفْضَلِهَا وَ أَشْرَفِهَا جَنَّةِ عَدْنٍ‏ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ فِيهَا فَهَؤُلاَءِ اَلاِثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ‏ وَ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لاَ يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ


الکافی جلد ۱ ش ۱۳۸۶ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۳۸۸
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام على (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَا جَاءَ فِي الِاثْنَيْ عَشَرَ وَ النَّصِّ عَلَيْهِمْ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۵۷۹

از ابى سعيد خدرى گويد: من حضور داشتم كه ابو بكر مُرد و عمر خليفه او شد، يكى از بزرگان يهود يثرب آمد كه يهود معتقد بودند او دانشمندترين اهل زمان خود است تا خود را به عمر رسانيد و به او گفت: اى عمر، من نزد تو آمدم و قصد مسلمانى دارم، اگر از آنچه از تو بپرسم به من پاسخ دهى تو داناترين ياران محمدى به قرآن و سنّت و هر آنچه من مى‏خواهم از تو بپرسم. گويد كه عمر گفت: من در اين پايه نيستم ولى تو را رهنمائى كنم به كسى كه او داناتر ملت ما است به قرآن و سنت و هر چه مى‏خواهى بپرسى، او همين است، و اشاره به على (ع) كرد. يهودى: اگر اين مرد چنان است كه تو مى‏گوئى تو را چه رسد كه بيعت مردم را بپذيرى؟ با اين كه اين مرد داناتر از همه شماها است. عمر در برابر اين اعتراض به او درشتى كرد و گفت: به تو چه؟ آن يهودى برخاست و نزد على (ع) رفت. يهودى رو به على (ع): آيا تو چنانى كه عمر گفت؟ على (ع): عمر چه گفت؟ يهودى به او گزارش داد و گفت: اگر تو چنانى كه گفته است من از چيزهائى از تو پرسش كنم كه مى‏خواهم بدانم يكى از شما مسلمانان آنها را مى‏داند تا من بدانم شما در دعوى اين كه بهترين ملت‏هائيد و داناتر ملّتهائيد و راستگوئيد و با اين وضع من هم در دين اسلام شما در آيم. على (ع): آرى، من چنانم كه عمر گفته است به تو، از هر چه خواهى بپرس، من به تو گزارش مى‏دهم ان شاء الله. يهودى: به من گزارش بده از سه تا و سه تا و يكى. على (ع): اى يهودى چرا نمى‏گوئى به من گزارش بده از هفتا؟ يهودى: اگر تو از سه تاى نخست به من پاسخ دهى از تو از آنها كه بجا مانده بپرسم و اگر نه، دم بندم، و اگر تو از اين هر هفت به من پاسخ درست دهى داناترين مردم روى زمين و برتر آنان و سرور بر همه مردم باشى. على (ع): بپرس از هر چه خواهى اى يهودى. يهودى: ۱- به من گزارش بده از نخست سنگى كه بر روى‏ زمين نهاده شده است؟ ۲- نخست درختى كه بر زمين كاشته شده؟ ۳- نخست چشمه‏اى كه بر زمين جوشيده است؟ امير المؤمنين (ع) به او گزارش داد و سپس آن يهودى گفت: ۱- به من گزارش بده كه در اين ملت اسلام چند تن رهبر و امام بر حق باشد؟ ۲- پيغمبر شما در كجاى بهشت نشيمن دارد؟ ۳- چه كسانى در جايگاه ويژه او در بهشت همراه او باشند؟ على (ع): براى اين امت اسلامى دوازده رهبر و امام بر حق است از نژاد پيغمبر خودشان كه همه از منند و جايگاه پيغمبر ما در بهشت در بهترين و شرافتمندترين بخش آن است كه بهشت عدن است، و اما كسانى كه در آن جايگاه ويژه‏اى به همراه اويند ۱۲ امامند كه از نژاد اويند با مادرشان و مادر مادرشان و فرزندانشان كسى در آنجا با آنها شريك نيست.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۷۸

ابو سعيد خدرى گويد: زمانى كه ابو بكر مرد و عمر جانشين او شد، من حاضر بودم كه مردى از بزرگان يهود مدينه نزد عمر آمد، و يهوديان مدينه معتقد بودند كه دانشمندترين مردم زمان خود است، تا نزديك عمر رسيد گفت: اى عمر! من نزد تو آمده‏ام و ميخواهم مسلمان شوم. اگر هر چه پرسيدم جواب گفتى، ميدانم تو دانشمندترين اصحاب محمد نسبت بقرآن و سنت و آنچه ميخواهم از تو بپرسم هستى. عمر- من چنين نيستم، ولى ترا رهبرى ميكنم بكسى كه دانشمندترين امت است نسبت بقرآن و سنت و آنچه از او بپرسى و او اين مرد است- آنگاه اشاره بعلى عليه السلام كرد-. يهودى- اگر چنين است كه ميگوئى چرا مردم با تو بيعت كنند، در صورتى كه او دانشمندترين شما باشد؟. __________________________________________________

(۱) راجع به محدث بحديث ۶۹۹ رجوع شود.

عمر باو درشتى و سرزنش كرد. يهودى بجانب على عليه السلام رفت و گفت: تو چنانى كه عمر گفت؟ فرمود: عمر چه گفت؟ يهودى گزارش را بيان كرد و گفت: اگر تو چنانى كه او گويد: من مطالبى از تو ميپرسم تا بدانم اگر كسى از شما آنها را بداند، شما كه ادعا ميكنيد، بهترين و داناترين امتها هستيد راست ميگوئيد، بعلاوه خودم هم در دين شما كه اسلامست وارد ميشوم. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: من چنانم كه عمر بتو گفت، هر چه خواهى بپرس، بتو جواب ميگويم ان شاء اللَّه. يهودى- سه مسأله و سه مسأله و يك مسأله را بمن خبر ده. على عليه السلام- اى يهودى! چرا نگفتى هفت مسأله را بمن خبر ده! يهودى- براى اينكه اگر سه مسأله را جواب گفتى بقيه را ميپرسم و گر نه خود دارى ميكنم، و اگر هفت مسأله را جواب گفتى، مى‏دانم دانشمندترين و برترين مردم روى زمينى و نسبت بمردم از خودشان اولا هستى. على عليه السلام- اى يهودى! هر چه خواهى بپرس. يهودى- بمن خبر ده از نخستين سنگى كه روى زمين نهاده شد و نخستين درختى كه در زمين كاشته شد و نخستين چشمه‏اى كه روى زمين جوشيد. امير المؤمنين عليه السلام باو پاسخ داد. يهودى- بمن بگو اين امت چند امام دارد؟ و پيغمبر شما منزلش در كجاى بهشت است؟ و بمن بگو همراهان او در بهشت كيانند؟. امير المؤمنين عليه السلام- اين امت دوازده امام هادى از نسل پيغمبرش دارد و آنها از نژاد من هستند و اما منزل پيغمبر ما در بهترين و شريفترين مقام بهشت بنام جنت عدن است و اما همراهيان او در آن منزل، همين دوازده تن از نسل او باشند با مادرشان و جده آنها و مادر مادر آنها (خديجه عليها السلام) و اولاد ايشان، كسى ديگر با ايشان در آن منزل شركت ندارد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۸۰۷

محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از مسعدة بن زياد، از ابوعبداللَّه و محمد بن حسين، از ابراهيم ابن ابى يحيى مدينى، از ابو هارون عبدى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده‏اند كه گفت: حاضر بودم در هنگامى كه ابوبكر هلاك گرديد و عمر را جانشين خود گردانيد، يكى از يهوديان آمد كه از بزرگان يهود مدينه بود- و يهود مدينه گمان مى‏كردند كه از همه اهل زمان خويش داناتر است- تا آن‏كه او را به نزد عمر بردند، پس با عمر گفت كه: اى عمر، من به نزد تو آمده‏ام و مى‏خواهم مسلمان شوم، پس اگر مرا خبر دادى از آنچه تو را از آن سؤال مى‏كنم، تو از همه اصحاب محمد داناترى به كتاب خدا و سنّت پيغمبر و همه آنچه من اراده دارم كه تو را از آن سؤال كنم. ابوسعيد مى‏گويد كه: عمر گفت: من در اينجا و به اين پر پا نيستم، ليكن تو را رهنمايى مى‏كنم به آن‏كه از همه امّت ما داناتر است به كتاب و سنّت و همه آنچه مى‏خواهى كه از آن سؤال كنى، و آن را كه وصف كردم آن است و به سوى على اشاره نمود. يهودى گفت كه: اى عمر، اگر اين‏كه چنانچه تو مى‏گويى، باشد تو را با بيعت مردم چه كار است و حال آن‏كه آن مرد از همه شما داناتر باشد؟ عمر او را زجر و منع كرد، بعد از آن يهودى برخاست و به خدمت على عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: تو چنانى كه عمر ذكر كرد؟ فرمود كه: «عمر، چه گفت؟» يهودى، آن حضرت را خبر داد و عرض كرد كه: اگر تو چنانچه گفت، باشى تو را سؤال مى‏كنم از چيزى چند و مى‏خواهم بدانم كه آيا يكى از شما آن را مى‏داند تا بدانم كه شما در باب ادّعاى خويش كه مى‏گوييد، بهترين امتّ‏ها و داناترين ايشانيد، راست‏گوييد و با اين امر داخل شوم در دين شما، كه اسلام است. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: «آرى، من چنانم كه عمر از براى تو ذكر كرد، از هر چه خواهى سؤال كن تا تو را به آن خبر دهم. ان شاءاللَّه». عرض كرد: مرا خبر ده از سه مسأله و سه مسأله و يك مسأله. آن حضرت عليه السلام فرمود كه: «اى يهودى، چرا نگفتى كه مرا خبر ده از هفت مسأله؟» يهودى عرض كرد كه: اگر تو مرا از سه مسأله جواب دادى، از باقى‏مانده سؤال مى‏كنم، و اگر نه، باز مى‏ايستم و از آن نمى‏پرسم. و اگر تو مرا در اين هفت مسأله جواب دادى، از همه اهل زمين داناترى و از ايشان فاضل‏تر و سزاوارترين مردم به ايشان. حضرت فرمود كه: «اى يهودى، از هر چه مى‏خواهى سؤال كن». عرض كرد: مرا خبر ده از اوّل سنگى كه بر روى زمين گذاشته شد، و از اوّل درختى كه بر روى زمين كِشته شد، و اوّل چشمه‏اى كه بر روى زمين جوشيد. امير المؤمنين عليه السلام او را خبر داد، بعد از آن يهودى به حضرت عرض كرد كه: خبر ده مرا از اين امّت كه ايشان را چند امامند كه ايشان را راه راست مى‏نمايند؟ و خبر ده مرا از پيغمبر شما محمد صلى الله عليه و آله كه منزلش در بهشت در كجاست؟ و خبر ده مرا كه كى با او خواهد بود در آن بهشت؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: «اين امّت را دوازده امامند كه ايشان را راه راست مى‏نمايند و از ذريّه پيغمبر ايشانند و ايشان، يعنى: يازده امام از ايشان، از نسل من‏اند. و امّا منزل پيغمبر ما در بهشت، در بهشتى است كه از همه بهشت‏ها بهتر و بلندتر است و آن جنّت عدن است. و امّا كسانى كه با آن حضرت در منزلش مى‏باشند در آن بهشت، اين دوازده امامند از ذريّه او با مادر ايشان و جدّه ايشان كه مادر مادر ايشان است (يعنى: فاطمه زهرا و خديجه كبرى عليها السلام) و فرزندان ايشان و كسى با ايشان در آن بهشت شركت نمى‏كند».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)