تفسیر:نمونه جلد۸ بخش۵۰

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۵۴

آيه ۱۱۳ - ۱۱۴

آيه و ترجمه

مَا كانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا أَن يَستَغْفِرُوا لِلْمُشرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولى قُرْبى مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ لهَُمْ أَنهُمْ أَصحَب الجَْحِيمِ(۱۱۳) وَ مَا كانَ استِغْفَارُ إِبْرَهِيمَ لاَبِيهِ إِلا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَينَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوُّ لِّلَّهِ تَبرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَهِيمَ لاَوَّهٌ حَلِيمٌ(۱۱۴) ترجمه : ۱۱۳ - براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان شايسته نبود كه براى مشركان (از خداوند) طلب آمرزش كنند، هر چند از نزديكانشان باشند، پس از آنكه بر آنها روشن شد كه اين گروه اصحاب دوزخند. ۱۱۴ - و استغفار ابراهيم براى پدرش (عمويش آزر) فقط بخاطر وعده اى بود كه به او داده بود (تا وى را به سوى ايمان جذب كند) اما هنگامى كه براى او روشن شد كه وى دشمن خدا است از او بيزارى جست ، چرا كه ابراهيم مهربان و بردبار بود. شان نزول : در تفسير مجمع البيان روايتى به اين مضمون در شان نزول آيات فوق نقل شده است كه گروهى از مسلمانان به پيامبر اسلام مى گفتند: آيا براى پدران ما كه در عصر جاهليت از دنيا رفتند طلب آمرزش نمى كنى ؟ آيات فوق نازل شد و به همه آنها اخطار كرد كه هيچ كس حق ندارد براى مشركان استغفار نمايد. در شان نزول اين آيات مطالب ديگرى نيز گفته شده است كه پس از پايان تفسير آيه خواهد آمد.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۵۵

تفسير : لزوم بيگانگى از دشمنان آيه نخست با تعبيرى رسا و قاطع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان را از استغفار براى مشركان نهى مى كند و مى گويد: ((شايسته نيست كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و افراد با ايمان براى مشركان طلب آمرزش كنند)) (ما كان للنبى و الذين آمنوا ان يستغفروا للمشركين ). سپس براى تاءكيد و تعميم اضافه مى كند «حتى اگر از نزديكانشان باشند» (و لو كانوا اولى قربى ). بعدا دليل اين موضوع را ضمن جمله اى چنين توضيح مى دهد «بعد از آنكه براى مسلمانان روشن شد كه مشركان اهل دوزخند طلب آمرزش براى آنها معنى ندارد» (من بعد ما تبين لهم انهم اصحاب الجحيم ). اين كارى است بيهوده و آرزوئى است نابجا چرا كه مشرك بهيچ وجه قابل آمرزش نيست و آنان كه راه شرك را پوئيدند راه نجاتى براى آنها تصور نمى شود. بعلاوه استغفار و طلب آمرزش يكنوع اظهار محبت و پيوند و علاقه با مشركان است و اين همان چيزى است كه بارها در قرآن از آن نهى شده است . و از آنجا كه مسلمانان آگاه و آشنا به قرآن ، در آيات اين كتاب آسمانى خوانده بودند كه ابراهيم براى (عمويش ) آزر استغفار كرد، فورا اين سؤ ال ممكن بود در ذهن آنها پديد آيد كه مگر آزر مشرك نبود؟ اگر اين كار ممنوع است چرا اين پيامبر بزرگ خدا انجام داد؟! لذا در آيه دوم به پاسخ اين سؤ ال پرداخته مى گويد: ((استغفار ابراهيم براى پدرش (عمويش آزر) به خاطر وعده اى بود كه به او داد، اما هنگامى كه براى

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۵۶

او آشكار شد كه وى دشمن خدا است از او بيزارى جست و برايش استغفار نكرد)) (و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعدة وعدها اياه فلما تبين له انه عدو لله تبرا منه ). در پايان آيه اضافه مى كند: «ابراهيم كسى بود كه در پيشگاه خدا خاضع و از خشم و غضب پروردگار خائف و ترسان ، و مردى بزرگوار و حليم و بردبار بود» (ان ابراهيم لاواه حليم ) اين جمله ممكن است دليلى براى وعده ابراهيم به آزر در زمينه استغفار بوده ، باشد، زيرا حلم و بردبارى از يك سو، و اواه بودن او كه طبق بعضى از تفاسير به معنى رحيم بودن است از سوى ديگر، ايجاب مى كرد كه حد اكثر تلاش و كوشش را براى هدايت آزر انجام دهد، اگر چه از طريق وعده استغفار و طلب آمرزش از گذشته او باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله فوق دليل براى اين موضوع باشد كه ابراهيم به خاطر خضوع و خشوعى كه داشت و ترس از مخالفت پروردگار هرگز حاضر نبود براى دشمنان حق استغفار كند، بلكه اين كار مخصوص به زمانى بود كه اميد هدايت آزر را در دل مى پروراند، لذا به محض آشكار شدن عداوت او از اين كار صرف نظر كرد. اگر سؤ ال شود مسلمانان از كجا مى دانستند كه ابراهيم براى آزر استغفار كرد. در پاسخ مى گوئيم اين آيات سوره توبه همانگونه كه در آغاز اشاره كرديم در اواخر عمر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شد و قبلا مسلمانان در سوره مريم آيه ۴۷ خوانده بودند كه ابراهيم با جمله «سا ستغفر لك ربى » به آزر وعده استغفار داده بود و مسلمان پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيهوده وعده نمى دهد، و هرگاه وعده داده به وعده اش وفا كرده است ، و نيز در سوره ممتحنه آيه ۴ خوانده بودند كه ابراهيم به او گفت

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۵۷

«لاستغفرن لك » «من براى تو استغفار خواهم كرد» همچنين در سوره شعرا كه از سوره هاى مكى است استغفار ابراهيم براى پدرش صريحا آمده است آنجا كه مى گويد «و اغفر لابى انه كان من الضالين » (آيه ۸۶) در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد. ۱ - يك روايت مجعول بسيارى از مفسران اهل سنت حديث مجعولى از صحيح بخارى و مسلم و كتب ديگر از «سعيد بن مسيب » از پدرش نقل كرده اند كه هنگامى كه مرگ ابو طالب نزديك شد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر او وارد گرديد، در حالى كه ابو جهل و عبد الله بن ابى اميه نزد او بودند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به او فرمود: اى عمو! تو لا اله الا الله بگو كه من به وسيله آن نزد پروردگار براى تو دفاع (و شفاعت ) كنم ، در اين هنگام ابو جهل و عبد الله بن ابى اميه رو به ابو طالب كردند و گفتند: تو مى خواهى از آئين (پدرت ) عبد المطلب صرفنظر كنى ؟ ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرارا اين پيشنهاد را به او كرد اما ابو جهل و عبد الله با همان بيان مانع او شدند، آخرين سخنى را كه ابو طالب گفت اين بود: «بر آئين عبد المطلب »! و از گفتن لا اله الا الله خوددارى كرد، در اين هنگام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود من براى تو استغفار خواهم كرد، تا زمانى كه از آن نهى شوم ، در اين هنگام آيه فوق (ما كان للنبى و الذين آمنوا ...) نازل گرديد. ولى نشانه هاى جعل و دروغ در اين حديث به چشم مى خورد زيرا: اولا مشهور و معروف در ميان مفسران و محدثان اين است كه سوره برائت در سال نهم هجرت نازل گرديد بلكه به عقيده بعضى اين آخرين سوره اى است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است ، در حالى كه مورخان نوشته اند وفات ابو طالب در مكه و قبل از هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اتفاق افتاد!

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۵۸

بخاطر همين تضاد روشن بعضى از متعصبان مانند نويسنده تفسير المنار به دست و پا افتاده اند، گاهى گفته اند اين آيه دو بار نازل شده است ! يك بار در مكه ، و يك بار در مدينه سال نهم هجرت ! و با اين ادعاى بى دليل به گمان خود خواسته اند تضاد را برطرف سازند. و گاهى گفته اند ممكن است اين آيه در مكه هنگام وفات ابو طالب نازل شده باشد بعدا به دستور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سوره توبه قرار داده شده است ، در حالى كه اين ادعا نيز كاملا عارى از دليل است . آيا بهتر نبود بجاى اين گونه توجيه هاى بى مدرك ، در روايت مزبور و صحت آن ترديد كنند؟. ثانيا - شك نيست كه قبل از مرگ ابو طالب خداوند در آياتى از قرآن مسلمانان را از دوستى و محبت مشركان نهى كرده بود - و مى دانيم استغفار كردن يكى از روشنترين مصاديق اظهار محبت و دوستى است ، با اين حال چگونه ممكن است ابو طالب مشرك از دنيا برود و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سوگند ياد كند كه من همچنان براى تو استغفار خواهم كرد تا خدا مرا نهى كند؟! عجيب اينكه فخر رازى كه به تعصب در اينگونه مسائل مشهور است چون نتوانسته است انكار كند كه اين آيه مانند بقيه سوره توبه در مدينه و در اواخر عمر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است ، دست به توجيه شگفت آورى زده و آن اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بعد از مرگ ابو طالب تا زمان نزول سوره توبه همچنان براى او استغفار مى كرد تا اينكه آيه فوق نازل شد و او را نهى كرد، سپس مى گويد چه مانعى دارد كه اين امر براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان تا آن زمان مجاز بوده باشد؟! فخر رازى اگر خود را از قيد و بند تعصب رها مى ساخت به حقيقت متوجه مى شد كه امكان ندارد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين مدت طولانى براى يك نفر مشرك استغفار كند در حالى كه آيات فراوانى از قرآن كه تا آن زمان نازل شده بود هر گونه

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۵۹

مودت و محبت و دوستى را نسبت به مشركان محكوم ساخته بود ثالثا - تنها كسى كه اين روايت را نقل كرده «سعيد بن مسيب » است و دشمنى او با امير مؤ منان على (عليهالسلام ) معروف است ، بنابراين هرگز نمى توان به گفتار او در باره على (عليهالسلام ) يا پدر و فرزندش اعتماد كرد. مرحوم «علامه امينى » پس از اشاره به مطلب فوق سخنى از واقدى نقل مى كند كه قابل توجه است مى گويد: «سعيد بن مسيب » از كنار جنازه امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام ) گذشت و بر آن نماز نگزارد (و با عذرى واهى ) از اين كار صرفنظر كرد، اما هنگامى كه به گفته ابن حزم از او پرسيدند آيا پشت سر حجاج نماز مى خوانى يا نه گفت ما پشت سر بدتر از حجاج نماز مى خوانيم !. رابعا - همانگونه كه در جلد پنجم همين تفسير گفتيم شك نيست كه ابو طالب به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايمان آورد و مدارك و دلائل روشنى براى اين موضوع ارائه داديم و ثابت كرديم كه آنچه درباره عدم ايمان ابو طالب گفته اند تهمتى بزرگ است كه تمام علماى شيعه و گروهى از دانشمندان اهل تسنن مانند ابن ابى الحديد (در شرح نهج البلاغه ) و قسطلانى (در ارشاد السارى ) و زينى دحلان (در حاشيه تفسير حلبى ) به آن تصريح كرده اند. و گفتيم يك محقق موشكاف با توجه به موج سياسى مغرضانه اى كه از حكام بنى اميه بر ضد على (عليهالسلام ) برخاست به خوبى مى تواند حدس بزند كه هر كس با آن حضرت ارتباط و پيوند داشت از اين تعرض مغرضانه در امان نماند، در واقع ابو طالب گناهى نداشت جز اينكه پدر على بن ابى طالب (عليهالسلام ) پيشواى بزرگ اسلام

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۰

بود، مگر «ابوذر» آن مجاهد بزرگ اسلام را به خاطر عشقش به على (عليهالسلام ) و مبارزه اش با مكتب عثمان مورد آنهمه اتهام قرار ندادند؟! (براى اطلاع بيشتر از ايمان ابو طالب كه در تمام دوران حياتش حامى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مدافع او بود و سر بر فرمانش داشت به جلد پنجم همين تفسير صفحه ۱۹۱ تا ۱۹۸ مراجعه فرمائيد) ۲ - چرا ابراهيم به آزر وعده استغفار داد؟ سؤ ال ديگرى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه چگونه ابراهيم به عمويش آزر وعده استغفار داد و طبق ظاهر آيه فوق و آيات ديگر قرآن مجيد به اين وعده وفا كرد، با اينكه او هرگز ايمان نياورد و در صف مشركان و بت پرستان بودو استغفار براى چنين كسانى ممنوع است ؟ در پاسخ اين سؤ ال بايد به اين نكته توجه داشت كه از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه ابراهيم انتظار داشته است كه آزر از اين طريق جذب به سوى ايمان و توحيد شود، و استغفار او در حقيقت اين بوده است «كه خداوند او را هدايت كن ، و گناهان گذشته او را ببخش ». اما هنگامى كه آزر در حال شرك چشم از جهان فرو بست ، و براى ابراهيم مسلم شد كه او با حالت عداوت پروردگار از دنيا رفته ، و ديگر جائى براى هدايت او باقى نمانده است ، استغفار خود را قطع كرد. طبق اين معنى مسلمانان نيز مى توانند براى دوستان و بستگان مشركشان مادام كه در قيد حياتند و اميد هدايت آنها مى رود، استغفار كنند يعنى از خدا براى آنها هدايت و آمرزش هر دو بطلبند، ولى پس از مرگ آنها در حال كفر، ديگر جائى براى استغفار باقى نمى ماند. اما اينكه در بعضى از روايات وارد شده كه امام صادق (عليهالسلام ) فرمود ابراهيم

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۱

(عليهالسلام ) وعده داده بود كه اگر آزر اسلام بياورد براى او استغفار كند ( نه اينكه پيش از اسلام آوردن ) و هنگامى كه براى او روشن شد كه او دشمن خدا است ، از وى بيزارى جست و بنابراين وعده ابراهيم مشروط بود و چون شرط آن حاصل نشد او هرگز استغفار نكرد. اين روايت علاوه بر اينكه روايت مرسل و ضعيفى است مخالف ظاهر يا صريح آيات قرآن است ، زيرا ظاهر آيه مورد بحث اين است كه ابراهيم استغفار كرد و صريح آيه ۸۶ سوره «شعراء» اين است كه ابراهيم از خداوند تقاضاى آمرزش او را كرد آنجا كه مى گويد «و اغفر لابى انه كان من الضالين ». شاهد ديگر اين سخن جمله معروفى است كه از ابن عباس نقل شده كه ابراهيم كرارا براى آزر مادامى كه در حيات بود استغفار كرد، اما هنگامى كه در حال كفر از دنيا رفت ، و عداوت او نسبت به آئين حق مسلم شد، از اين كار خوددارى نمود. و از آنجا كه گروهى از مسلمانان مايل بودند براى نياكان مشرك خود كه در حال كفر مرده بودند استغفار كنند قرآن صريحا آنها را نهى كرد و تصريح نمود كه وضع ابراهيم با آنها كاملا متفاوت بوده ، او در حال حيات آزر، و به اميد ايمان او، چنين كارى را مى كرد، نه پس از مرگش ! ۳ - هر گونه پيوندى با دشمنان بايد قطع شود آيه مورد بحث تنها آيه اى نيست كه سخن از قطع هر گونه رابطه با مشركان مى گويد، بلكه از آيات متعددى از قرآن اين موضوع به خوبى استفاده مى شود كه هر گونه پيوند و همبستگى خويشاوندى و غير خويشاوندى بايد تحت الشعاع پيوندهاى مكتبى قرار گيرد و اين پيوند (ايمان به خدا و مبارزه با هر گونه شرك و بت پرستى ) بايد بر تمام روابط مسلمانان حاكم باشد، چرا كه اين پيوند يك پيوند زير بنائى و حاكم بر همه مقدرات اجتماعى آنها است .

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۲

و هرگز پيوندهاى سطحى و رو بنائى نمى تواند آنرا نفى كند، اين درسى بود براى ديروز و امروز و همه اعصار و قرون .

آيه ۱۱۵ - ۱۱۶

آيه و ترجمه

وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتى يُبَينَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۱۱۵) إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ يُحْىِ وَ يُمِيت وَ مَا لَكم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىٍّ وَ لا نَصِيرٍ(۱۱۶) ترجمه : ۱۱۵ - چنان نبوده كه خداوند قومى را پس از هدايت (و ايمان ) مجازات كند مگر آنكه آنچه را كه بايد از آن بپرهيزند براى آنان بيان نمايد (و آنها مخالفت كنند) زيرا خداوند به هر چيزى دانا است . ۱۱۶ - حكومت آسمانها و زمين براى او است ، (او) زنده و مى ميراند، و جز خدا ولى و ياورى نداريد. شان نزول : بعضى از مفسران گفته اند كه گروهى از مسلمانان قبل از نزول فرائض و واجبات چشم از جهان بسته بودند، جمعى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و درباره سرنوشت آنها اظهار نگرانى كردند، و چنين مى پنداشتند كه آنها شايد گرفتار مجازات الهى به خاطر عدم انجام اين فرائض باشند. آيه فوق نازل شد و اين موضوع را نفى كرد.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۳

بعضى ديگر از مفسران گفته اند كه اين آيه در مورد استغفار مسلمانان براى مشركان و اظهار محبت آنها قبل از نهى صريح در آيات سابق نازل شده است ، زيرا اين موضوع ، باعث نگرانى گروهى از مسلمين شده بود، آيه فوق نازل شد و به آنها اطمينان داد كه استغفارهاى آنان قبل از نهى الهى موجب مؤ اخذه و مجازات نخواهد بود. تفسير : مجازات پس از تبيين نخستين آيه فوق اشاره به يك قانون كلى و عمومى است ، كه عقل نيز آنرا تاءييد مى كند و آن اينكه مادام كه خداوند حكمى را بيان نفرموده و توضيحى در شرع پيرامون آن نرسيده است هيچكس را در برابر آن مجازات نخواهد كرد، و به تعبير ديگر تكليف و مسئوليت همواره بعد از بيان احكام است ، و اين همان چيزى است كه در علم اصول از آن تعبير به قاعده «قبح عقاب بلا بيان » مى شود. لذا در آغاز مى فرمايد: «چنين نبوده كه خداوند گروهى را پس از هدايت گمراه سازد تا اينكه آنچه را كه بايد از آن بپرهيزند براى آنها تبيين كند» (و ما كان الله ليضل قوما بعد اذ هديهم الله حتى يبين لهم ما يتقون ). منظور از «يضل » كه در اصل به معنى گمراه ساختن است ، يا حكم به گمراهى مى باشد، آنچنان كه بعضى از مفسران احتمال داده اند (همانند تعديل و تفسيق كه به معنى حكم به عدالت و حكم به فسق است ).

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۴

و يا به معنى گمراه ساختن از طريق ثواب و پاداشهاى روز قيامت است ، كه در واقع به مفهوم مجازات كردن خواهد بود. و يا اينكه منظور از «اضلال » همانست كه در سابق نيز داشته ايم و آن بر گرفتن نعمت توفيق ، و رها ساختن انسان به حال خود كه نتيجه اش گمراه شدن و سرگردان ماندن در طريق هدايت است ، و اين تعبير اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه همواره گناهان سرچشمه گمراهى بيشتر و دور ماندن از طريق هدايت است . و در پايان آيه مى فرمايد: «خداوند به هر چيزى دانا است » (ان الله بكل شيى ء عليم ). يعنى علم و دانائى خداوند ايجاب مى كند كه تا چيزى را براى بندگان بيان نكرده است ، كسى را در برابر آن مسئول نداند و مؤ اخذه نكند. پاسخ به يك سؤ ال بعضى از مفسران و محدثان چنين پنداشته اند كه آيه فوق دليل بر اين است كه مستقلات عقليه (آنچه را انسان بدون حكم شرع از طريق عقل خود درك مى كند، همانند زشتى ظلم و خوبى عدالت و يا بدى دروغ و سرقت و تجاوز و قتل نفس و مانند اينها) تا از طريق شرع تبيين نگردد كسى در برابر آنها مسئوليت ندارد. و به تعبير ديگر تمام احكام عقل بايد بوسيله حكم شرع تاءييد گردد، تا براى مردم تكليف و مسئوليت ايجاد كند، و بنابراين قبل از نزول شرع مردم هيچگونه مسئوليتى حتى در برابر مستقلات عقليه ندارند. ولى بطلان اين پندار روشن است . زيرا جمله حتى يبين لهم (تا براى آنان تبيين كند و روشن سازد) پاسخ آنها را مى دهد و روشن مى كند كه اين آيه

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۵

و مانند آن مخصوص مسائلى است كه در پرده ابهام باقى مانده و نياز به تبيين و روشنگرى دارد، و مسلما مستقلات عقلى را شامل نمى شود، زيرا زشتى ظلم و خوبى عدالت موضوع مبهمى نيست كه نياز به تبيين داشته باشد. كسانى كه چنين مى گويند توجه ندارند كه اگر اين سخن درست باشد هيچ لزومى ندارد كه مردم به نداى پيامبران پاسخ گويند و براى پى بردن به صدق آنها به مطالعه در دعوت مدعى نبوت و معجزاتش بپردازد: چرا كه هنوز صدق پيامبر و حكم الهى براى آنان روشن نشده ، بنابراين لزومى ندارد كه ادعاى آنان را مورد بررسى قرار دهند. لذا همانگونه كه وجوب بررسى دعوت مدعيان نبوت به حكم عقل و فرمان خرد است ، و به اصطلاح از مستقلات عقليه مى باشد، ساير مسائلى را كه عقل و خرد آنها را به روشنى درك مى كند نيز واجب الاتباع است . شاهد اين سخن تعبيرى است كه در بعضى از احاديث كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) وارد شده استفاده و به چشم مى خورد، در كتاب توحيد از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم : كه در تفسير اين آيه فرمود: حتى يعرفهم ما يرضيه و ما يسخطه يعنى خداوند كسى را مجازات نمى كند تا آن زمانى كه به آنها بفهماند و معرفى كند كه چه چيزها موجب خشنودى او است و چه چيزها موجب خشم و غضب او. و به هر حال اين آيه و مانند آن پايه اى براى يك قانون كلى اصولى محسوب مى شود كه مادام كه دليلى بر وجوب يا حرمت چيزى نداشته باشيم هيچگونه مسئوليتى در برابر آن نداريم ، و به تعبير ديگر همه چيز براى ما مجاز است مگر آنكه دليلى بر وجوب يا تحريم آن اقامه شود، و اين همانست كه نام آنرا «اصل برائت » مى گذارند.

تفسير نمونه جلد ۸ صفحه ۱۶۶

در آيه بعد روى مساءله تكيه و تاءكيد مى كند كه : «حكومت آسمانها و زمين براى خدا است » (ان الله له ملك السماوات و الارض ). و نظام حيات و مرگ نيز در كف قدرت او است ، او است كه «زنده مى كند و مى ميراند» (يحى و يميت ). و بنابراين «هيچ ولى و سرپرست و ياورى جز خدا نداريد» (و ما لكم من دون الله من ولى و لا نصير). اشاره به اينكه با توجه به اين موضوع كه همه قدرتها و تمام حكومتها در عالم هستى بدست او و به فرمان او است ، شما نبايد بر غير او تكيه كنيد، و بيگانگان از خدا را پناهگاه يا مورد علاقه خود قرار دهيد، و پيوند محبت خويش را با اين دشمنان خدا از طريق استغفار يا غير آن برقرار و محكم داريد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←