تفسیر:نمونه جلد۶ بخش۴۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



نكته اى كه از روايت فوق به خوبى استفاده مى شود، اين است كه رواياتى كه درباره فضيلت سوره ها آمده است به اين معنى نيست كه تنها قرائت اين سوره ها داراى آنهمه نتائج و ثمرات بزرگ است ، بلكه آنچه به اين خواندن ارزش نهائى مى بخشد همان ايمان به مفاد آنها و سپس ‍ عمل كردن بر طبق آن است . و لذا در روايت فوق مى خوانيم قرائتها و تلاوتها و القيام بها، و نيز در همين روايت مى خوانيم كه فرمود: كسى كه اين سوره را بخواند، در قيامت مصداق الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون است و اين در حقيقت اشاره لطيفى به آيه ۳۵ همين سوره است كه مى فرمايد: فمن اتقى و اصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون : آنها كه تقوا پيشه كنند و (خويش و جامعه را) اصلاح نمايند، نه ترسى خواهند داشت و نه غمى . همانگونه كه ملاحظه مى كنيد، اين مقام مخصوص كسانى است كه تقوا داشته باشند و در مسير اصلاح گام بردارند، به علاوه اصولا قرآن كتاب عقيده و عمل است ، و قرائت و تلاوت مقدمه اى بر اين موضوع محسوب مى شود. راغب در كتاب مفردات ، در ذيل ماده تلاوت مى گويد مراد از يتلونه حق تلاوته اين است كه با علم و عمل از آيات قرآن ، پيروى مى كنند يعنى تلاوت مفهومى بالاتر از مفهوم قرائت دارد و با يك نوع تدبر و تفكر و عمل همراه است .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۷۷

سوره اعراف

آيه ۱ - ۳

آيه و ترجمه بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ المص (۱) كِتَبٌ أُنزِلَ إِلَيْك فَلا يَكُن فى صدْرِك حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(۲) اتَّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ(۳) ترجمه : ۱ - المص . ۲ - اين كتابى است كه بر تو نازل شده و نبايد از ناحيه آن ناراحتى در سينه داشته باشى ، و هدف آن است كه بوسيله آن (همگان را از عواقب بد عقايد و اعمال نادرستشان ) بيم دهى و تذكرى است براى مومنان . ۳ - (بنابراين ) از چيزى كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد و از سرپرستان و معبودهاى ديگر جز او پيروى نكنيد، اما كمتر متذكر مى شويد. تفسير : در آغاز اين سوره بار ديگر به حروف مقطعه برخورد مى كنيم كه در اينجا چهار حرف الف ، لام ، ميم و صاد است . در مورد تفسير اين حروف ، در آغاز سوره البقره و همچنين آل عمران بحثهاى مشروحى داشتيم ، در اينجا به يكى ديگر از تفسيرهائى كه در اين زمينه جلب توجه مى كند براى تكميل بحث اشاره مى كنيم و آن اينكه : ممكن است

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۷۸

يكى از اهداف اين حروف ، جلب توجه شنوندگان ، و دعوت آنها به سكوت و استماع بوده باشد، زيرا ذكر اين حروف در آغاز سخن ، مطلب عجيب و نوظهورى در نظر عرب بود، و حس كنجكاوى او را برمى انگيخت ، و در نتيجه به دنباله آن نيز گوش فرا مى داد و اتفاقا غالب سوره هائى كه با حروف مقطعه شروع مى شود سوره هائى است كه در مكه نازل شده است و مى دانيم در آنجا مسلمانان در اقليت بودند و دشمنان لجوج و سرسخت ، حتى حاضر نبودند، به سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گوش فرا دهند - سهل است - گاهى آنچنان سر و صدا و غوغا به راه مى انداختند، كه صداى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان آنها گم مى شد، كه در بعضى از آيات قرآن مانند آيه ۲۶ سوره فصلت ) اشاره به اين مطلب شده است . و نيز در بعضى از روايات كه از طرق اهلبيت (عليهم الاسلام ) آمده مى خوانيم كه اين حروف رموز و اشاراتى است به نامهاى خداوند، مثلا المص در سوره مورد بحث اشاره به انا الله المقتدر الصادق مى باشد. يعنى من خداوند تواناى راستگو هستم و به اين ترتيب هر يك از حروف چهارگانه شكل اختصارى يكى از نامهاى خدا است . موضوع جانشين ساختن اشكال اختصارى به جاى اشكال مفصل كلمات از قديم رائج بوده ، اگر چه در عصر و زمان ما به صورت بسيار گسترده ترى مورد بهره بردارى قرار گرفته است و بسيارى از عبارات طولانى و اسامى مؤ سسات يا انجمنها را در يك كلمه كوتاه خلاصه مى كنند. ذكر اين نكته نيز لازم است كه اين تفسيرهاى مختلف براى حروف مقطعه هيچگونه منافاتى با يكديگر ندارند، و ممكن است در آن واحد تمام اين تفسيرها به عنوان بطون مختلف قرآن ، اراده شود.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۷۹

در آيه بعد، مى فرمايد: اين كتابى است كه بر تو نازل شده است ، و نبايد از ناحيه آن هيچگونه نگرانى و ناراحتى به خود راه دهى (كتاب انزل اليك فلا يكن فى صدرك حرج منه ). حرج در لغت به معنى گرفتگى ، تنگى و هر گونه ناراحتى است ، و در اصل به معنى مركز اجتماع درختان در هم پيچيده است ، سپس توسعه يافته و به هر نوع گرفتگى و ضيق اطلاق شده است . جمله فوق به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دلدارى مى دهد، كه چون اين آيات از ناحيه خدا است ، نبايد هيچگونه نگرانى به خود راه دهد، نه نگرانى از ناحيه بار سنگين رسالتى كه بر دوش گرفته ، و نه نگرانى از جهت عكس العملى كه دشمنان لجوج و سرسخت در برابر آن نشان خواهند داد، و نه نگرانى از ناحيه نتيجه و برداشتى كه از تبليغ اين رسالت انتظار مى رود. با توجه به اينكه سوره از سوره هاى مكى است ، مشكلاتى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر سر راه داشت كاملا قابل درك است ، گر چه ما امروز به زحمت مى توانيم تمام جزئيات زندگانى پيامبر و يارانش را در محيط مكه و در آغاز اسلام در فكر خود مجسم سازيم ، ولى با در نظر گرفتن اين حقيقت كه او مى بايست يك جهش انقلابى در تمام زمينه ها در آن محيط فوق العاده عقب افتاده آنهم در مدتى كوتاه به وجود آورد، ابعاد مشكلاتى را كه در پيش داشت ، مى توان اجمالا درك كرد. بنابراين جاى اين دارد كه خداوند به او دلدارى دهد كه نگران نباشد و به نتيجه كار خود كاملا اميدوار باشد. و در جمله بعد اضافه مى كند كه هدف از نزول اين كتاب انذار و بيم دادن مردم از عواقب شوم افكار و اعمالشان است و همچنين تذكر و يادآورى براى مؤ منان

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۰

راستين (لتنذر به و ذكرى للمؤ منين ). و اينكه مى بينيم در اين جمله انذار به عنوان يك فرمان عمومى آمده و تذكر به مؤ منان تخصيص داده شده است ، به خاطر اين است كه دعوت به سوى حق و مبارزه با انحرافات بايد به صورت همگانى انجام گيرد، ولى پيدا است كه تنها ايمان آورندگان ، از اين دعوت سود مى برند، همانها كه زمينه هاى مستعد و آماده براى پذيرش حق دارند، و آنها كه لجاج را از خود دور ساخته و در برابر حقايق تسليمند، عين اين تعبير نيز در آغاز سوره البقره گذشت آنجا كه مى فرمايد: ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : اين كتاب ترديدى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزگاران است (براى توضيح بيشتر به جلد اول تفسير نمونه صفحه ۳۹ مراجعه فرمائيد). سپس روى سخن را به عموم مردم كرده و مى گويد: از آنچه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده است ، پيروى كنيد (اتبعوا ما انزل اليكم من ربكم ) و به اين ترتيب ، سخن از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ماموريت و رسالت او شروع مى شود و به وظيفه مردم منتهى مى گردد. و براى تاكيد اضافه مى كند: از فرمان غير خداوند پيروى نكنيد و از انتخاب ولى و سرپرستى جز او خوددارى نمائيد (و لا تتبعوا من دونه اولياء). اما چون آنها كه به تمام معنى در برابر حق تسليمند و از تذكرات ، متذكر

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۱

مى گردند كمند، در پايان آيه مى گويد: كمتر متذكر مى شويد (قليلا ما تذكرون ). از اين آيه ضمنا استفاده مى شود كه انسان بر سر دو راهى است ، يا پذيرش ولايت و رهبرى خداوند، و يا داخل شدن در (ولايت ) ديگران ، اگر مسير اول را قبول كند، (ولى ) او تنها خدا است ، اما اگر تحت ولايت ديگران قرار گيرد، هر روز بايد بار كسى را بر دوش گيرد و ارباب تازهاى انتخاب كند، كلمه اولياء كه جمع ولى است اشاره به همين معنى است .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۲

آيه ۴ - ۵

آيه و ترجمه وَ كَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا فَجَاءَهَا بَأْسنَا بَيَتاً أَوْ هُمْ قَائلُونَ(۴) فَمَا كانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسنَا إِلا أَن قَالُوا إِنَّا كُنَّا ظلِمِينَ(۵) ترجمه : ۴ - چه بسيار شهرها و آباديها كه آنها را (بر اثر گناه فراوان ) هلاك كرديم ، و عذاب ما شبهنگام يا در روز هنگامى كه استراحت كرده بودند به سراغشان آمد. ۵ - و در آن موقع كه عذاب ما به سراغ آنها آمد سخنى نداشتند جز اينكه گفتند ما ظالم بوديم (ولى اين اعتراف به گناه ديگر دير شده بود و به حالشان سودى نداشت ). تفسير : اقوامى كه نابود شدند اين دو آيه ، اشاره اى به عواقب دردناك مخالفت با دستوراتى است كه در آيات قبل بيان شد، و هم در واقع فهرستى است ، اجمالى در سرگذشت اقوام متعددى همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط كه بعدا خواهد آمد. قرآن در اينجا به آنهائى كه از تعليمات انبياء سرپيچى مى كنند و به جاى اصلاح خويش و ديگران بذر فساد مى پاشند، شديدا اخطار مى كند كه نگاهى به زندگانى اقوام پيشين بيفكنيد و ببينيد چقدر از شهرها و آباديها را ويران كرديم و مردم فاسد آنها را به نابودى كشانيديم (و كم من قرية اهلكناها). سپس چگونگى هلاكت آنها را چنين تشريح مى كند كه عذاب دردناك ما، در دل شب ، در ساعاتى كه در آرامش فرو رفته بودند، يا در وسط روز، به هنگامى كه پس از فعاليتهاى روزانه به استراحت پرداخته بودند به سراغ آنها آمد (فجائها باسنا بياتا او هم قائلون ).

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۳

در آيه بعد سخن را چنين ادامه مى دهد: آنها به هنگامى كه در گرداب بلا گرفتار مى شدند و طوفان مجازات زندگيشان را درهم مى كوبيد، از مركب غرور و نخوت پياده شده فرياد مى زدند: ما ستمگر بوديم و اعتراف مى كردند كه ظلم و ستمهايشان دامانشان را گرفته است (فما كان دعواهم اذ جائهم باسنا الا ان قالوا انا كنا ظالمين ). نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: ۱ - قريه در اصل از ماده قرى (بر وزن نهى ) به معنى جمع شدن آمده ، و چون قريه مركز اجتماع افراد بشر است ، اين نام بر آن اطلاق شده است ، از اينجا روشن مى شود كه قريه تنها به معنى روستا نيست ، بلكه هر گونه آبادى و مركز اجتماع انسانها را اعم از روستا و شهر شامل مى شود، و در بسيارى از آيات قرآن نيز اين كلمه به شهر يا هر گونه آبادى اعم از شهر و روستا اطلاق شده است . قائلون اسم فاعل از ماده قيلولة به معنى خواب نيمروز و يا به معنى استراحت در نيمروز است ، و در اصل به معنى راحتى است ، و لذا پس ‍ گرفتن جنسى كه فروخته شده اقاله ناميده مى شود، زيرا طرف را از نگرانى راحت مى كند. و بيات به معنى شبانه و شبهنگام است . ۲ - اين كه در آيات فوق مى خوانيم كه مجازات پروردگار در دل شب يا به هنگام استراحت نيمروز، دامان آنها را مى گرفت ، براى اين بوده است كه طعم تلخ كيفر را بيشتر بچشند، و آرامش و آسايش آنها به كلى درهم ريخته شود، همانطور كه آرامش و آسايش ديگران را به هم ريخته بودند!، و به اين ترتيب كيفرشان متناسب گناهشان است .

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۴

۳ - اين موضوع نيز به خوبى از آيه استفاده مى شود كه عموم اقوام مجرم و گنهكار هنگامى كه گرفتار چنگال مجازات مى شدند و پرده هاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان كنار مى رفت ، همگى به گناه خود اعتراف مى كردند، ولى اعترافى كه سودى به حال آنها نداشت ، زيرا يكنوع اعتراف اجبارى و اضطرارى بود كه حتى مغرورترين افراد خود را از آن ناگزير مى بينند، و به تعبير ديگر اين بيدارى يكنوع بيدارى كاذب و زودگذر و بى اثر است كه كمترين نشانه اى از انقلاب روحى در آن نيست و به همين دليل هيچگونه نتيجه اى براى آنها نخواهد داشت ، البته اگر اين واقعيت را در حال اختيار اظهار مى داشتند دليل بر انقلاب روحى آنها و مايه نجاتشان بود. ۴ - از بحثهائى كه در ميان مفسران در آيه فوق مطرح شده ، اين است كه چرا قرآن نخست مى گويد اهلكناها (ما آنها را هلاك كرديم ) بعد با كلمه فاء تفريع كه معمولا براى ترتيب زمانى است مى گويد: فجائها باسنا بياتا (بعد از آن مجازات ما شبهنگام به سراغ آنان آمد) در حالى كه چنين كيفرى قبل از هلاكت بوده ، نه بعد از هلاكت . ولى بايد توجه داشت كه گاهى جمله بعد از فاء شرح و تفصيل جمله قبل است ، نه بيان حادثه ديگرى ، در اينجا نيز نخست موضوع هلاكت را بطور اجمال يادآور شده ، سپس به شرح آن مى پردازد و مى گويد: به هنگام شب و يا در حال استراحت نيمروز مجازات ما دامن آنها را گرفت و هنگامى كه خود را در آستانه نابودى ديدند، به ظلم و ستم خويش اعتراف كردند نظير اين موضوع در ادبيات عرب كم نيست . ۵ - اين گونه آيات نبايد به عنوان شرح ماجراى گذشتگان تلقى شود، و تنها مربوط به زمان ماضى و اقوام پيشين فرض گردد، اينها اخطارهاى كوبنده اى

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۵

است براى امروز و براى فردا، براى ما و براى همه اقوام آينده ، زيرا در سنت و قانون الهى تبعيض مفهوم ندارد. هم اكنون ، انسان صنعتى با تمام قدرتى كه پيدا كرده است ، در مقابل يك زلزله ، يك طوفان ، يك باران شديد و مانند اينها به همان اندازه ضعيف و ناتوان است كه انسانهاى قبل از تاريخ ناتوان بودند، بنابراين همان عواقب شوم و دردناكى كه ستمكاران اقوام گذشته و انسانهاى مست غرور و شهوت و افراد سركش و آلوده پيدا كردند، از انسانهاى امروز دور نيست ، بلكه قدرت عجيب انسان امروز خود مى تواند بزرگترين بلاى او بشود، و او را به دامان جنگهائى بكشاند كه محصولش نابودى نسل او است ، آيا نبايد از اين حوادث پند گيرد و بيدار شود؟!

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۶

آيه ۶ - ۹

آيه ترجمه فَلَنَسئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسئَلَنَّ الْمُرْسلِينَ(۶) فَلَنَقُصنَّ عَلَيهِم بِعِلْمٍ وَ مَا كُنَّا غَائبِينَ(۷) وَ الْوَزْنُ يَوْمَئذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَت مَوَزِينُهُ فَأُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(۸) وَ مَنْ خَفَّت مَوَزِينُهُ فَأُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُم بِمَا كانُوا بِئَايَتِنَا يَظلِمُونَ(۹) ترجمه : ۶ - بطور قطع از كسانى كه پيامبران را به سوى آنها فرستاديم سؤ ال خواهيم كرد و از پيامبران (نيز) سؤ ال مى كنيم . ۷ - و مسلما (اعمال همه را مو به مو) از روى علم (وسيع خود) براى آنان شرح خواهيم داد و ما (اصولا) غائب نبوديم (بلكه همه جا حاضر و ناظر بوديم ). ۸ - و وزن كردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است ، كسانى كه ميزانهاى (عمل ) آنها سنگين است رستگارانند. ۹ - و كسانى كه ميزانهاى (عمل ) آنها سبك است افرادى هستند كه سرمايه وجود خود را به خاطر ظلم و ستمى كه به آيات ما مى كردند از دست داده اند. تفسير : بازپرسى عمومى در آيات گذشته اشاره اى به شناسائى خدا و نزول قرآن مجيد بود، اما آيات مورد بحث كه سخن از معاد مى گويد، در واقع مكملى است براى آيات گذشته ، به علاوه در آيه قبل سخن از مجازات دنيوى ستمكاران در ميان بود، در

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۷

اين آيات بحث از مجازات اخروى آنها مى شود و به اين ترتيب پيوندى روشن دارند. نخست به عنوان يك قانون عمومى مى فرمايد: از تمام كسانى كه پيامبران به سوى آنها فرستاده شدند، به طور قطع در روز قيامت سؤ ال مى كنيم (فلنسئلن الذين ارسل اليهم ). نه تنها از آنها مى كنيم از پيامبرانشان نيز مى پرسيم كه رسالت خويش را چگونه انجام دادند (و لنسئلن المرسلين ). بنابراين ، هم رهبران مسؤ لند و هم پيروان ، هم پيشوايان و هم تابعان ، منتها چگونگى مسئوليتهاى اين دو گروه متفاوت است . حديثى كه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در اين زمينه نقل شده ، نيز اين معنى را تاييد مى كند، آنجا كه مى فرمايد: فيقام الرسل فيسئلون عن تاديه الرسالات التى حملوها الى اممهم فاخبروا انهم قدادوا ذلك الى اممهم ... پيامبران را نگه مى دارند و از آنها سؤ ال مى كنند كه آيا رسالت خويش را به امتها رساندند يا نه ؟ آنها پاسخ مى گويند كه اين وظيفه را انجام داده اند. در روايت ديگرى كه در تفسير على بن ابراهيم نقل شده نيز به اين معنى تصريح شده است . در آيه بعد براى اينكه كسى تصور نكند كه سؤ ال از امتها و پيامبرانشان دليل بر اين است كه چيزى از علم خدا مخفى مى ماند، با قاطعيت و صراحت و تاكيد آميخته با قسم مى گويد: ما با علم و دانش خويش تمام اعمالشان را براى آنها شرح مى دهيم ، زيرا ما هرگز از آنها غائب نبوديم ، همه جا با آنها بوديم و در هر حال همراهشان (فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين ).

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۸

فلنقصن كه از ماده قصه گرفته شده است ، در اصل به معنى پشت سر هم قرار گرفتن است ، و چون در شرح يك ماجرا، مطالب پشت سر هم پياده مى شود، به آن قصه مى گويند، و همچنين مجازاتى كه پشت سر جنايت انجام مى گردد، قصاص گفته مى شود و نيز به قيچى مقص (بر وزن پسر) مى گويند، چون موها را پشت سر هم قطع مى كند، و نيز جستجوى در باره چيزى را قص (بر وزن مس ) مى گويند، زيرا شخص جستجوگر حوادث را پشت سر هم تعقيب و دنبال مى كند از آنجا كه در آيه چهار نوع تاكيد در اين زمينه ديده مى شود (لام قسم ، و نون تاكيد، و كلمه علم كه به صورت نكره ذكر شده و منظور از آن بيان عظمت است ، و جمله ما كنا غائبين هيچگاه غائب نبوده ايم ) استفاده مى شود كه منظور آن است كه ما تمام جزئيات كار آنها را مو به مو و پشت سر هم برايشان تشريح مى كنيم تا بدانند، كوچكترين نيت يا عملى از علم ما پنهان نمى ماند. سؤ ال براى چيست ؟ نخستين بحثى كه در اينجا پيش مى آيد اين است كه ما مى دانيم خدا همه چيز را مى داند و اصولا در همه جا حاضر و ناظر است با اينحال چه نيازى به سؤ ال دارد كه انبياء و امتها را عموما و بدون استثناء مورد بازپرسى قرار دهد؟!. جواب اين پرسش روشن است ، زيرا اگر سؤ ال براى استعلام و درك واقعيت چيزى باشد در مورد كسى كه عالم است معنى ندارد ولى اگر منظور توجه دادن خود شخص و اتمام حجت به او و امثال آن بوده باشد، هيچ مانعى ندارد، درست مثل اينكه ما به شخص فراموشكارى خدمتهاى زياد كرده ايم ، و او به جاى

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۸۹

خدمت مرتكب خيانتهائى شده و همه اين مسائل پيش ما روشن است او را مورد بازپرسى قرار داده و مى گوئيم آيا ما اينهمه به تو خدمت نكرديم ؟ و آيا تو حق اين خدمات را ادا كردى ؟! اين سؤ ال براى كسب علم نيست بلكه براى تفهيم طرف است ، و يا اينكه براى ابراز قدردانى از يك فرد خدمتگزار و تقدير و تشويق از او مى پرسيم در اين سفر ماموريتى كه داشتى چه كارها انجام دادى ؟ با اينكه از جزئيات آن قبلا آگاه شده ايم . آيات سؤ ال در قرآن ممكن است تصور شود، آيات مورد بحث كه با صراحت و تاكيد و قسم مى گويد از همه در روز قيامت سؤ ال مى كنيم ، با بعضى ديگر از آيات قرآن منافات دارد، مثلا در سوره الرحمن مى خوانيم فيومئذ لا يسئل عن ذنبه انس و لا جان ... يعرف المجرمون بسيماهم ...

در آن روز از هيچكس نه انس و نه جن ، سؤ الى نمى شود... بلكه افراد گناهكار از سيمايشان شناخته مى شوند و همچنين آيات ديگر كه را نفى مى كند با آيه مورد بحث كه سؤ ال را اثبات مى كند چگونه سازگار است ؟

ولى دقت در اين آيات هر گونه ابهامى را برطرف مى سازد، زيرا از مجموعه آيات مربوط به سؤ ال و جواب در روز قيامت چنين استفاده مى شود، كه مردم در آن روز، مراحل مختلفى را مى پيمايند، در پاره اى از مراحل هيچگونه سؤ ال و پرسشى از آنها نمى شود، حتى مهر بر دهان آنها مى گذارند و تنها اعضاى پيكرشان كه آثار اعمال را در خود حفظ كرده اند، به عنوان يك گواه گويا و انكار ناپذير چگونگى اعمالشان را بازگو مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۹۰

در مرحله بعد، مهر از زبان آنها برداشته مى شود، و به سخن مى آيند و از آنها پرسش مى شود، آنها نيز با مشاهده روشن شدن حقايق در پرتو گواهى اعضا، به اعمال خود اعتراف مى كنند، درست همانند مجرمى كه با مشاهده آثار عينى جرم چاره اى جز اعتراف نمى بيند. بعضى از مفسران نيز در تفسير اين آيات احتمال داده اند كه آيات نفى كننده سؤ ال اشاره به سؤ ال و جواب زبانى است ، و آيات اثبات كننده سؤ ال اشاره به سؤ الاتى است كه از اعضاى بدن مى شود و آنها به زبانحال - همانند رنگ رخسار انسان كه خبر از سر درون او مى دهد - حقايق را بازگو مى كنند. و در هر صورت اختلافى در ميان اين دو دسته آيات نيست . در آيه بعد براى تكميل بحث رستاخيز، اشاره به مساله سنجش اعمال مى كند كه نظير آن در سوره هاى ديگر قرآن از جمله در سوره مؤ منون آيه ۱۰۲ و ۱۰۳ و سوره قارعه آيه ۶ و ۸ آمده است . نخست مى گويد: مساله توزين اعمال در آن روز حق است (و الوزن يومئذ الحق ). ترازوى سنجش اعمال در قيامت چيست ؟ درباره چگونگى توزين اعمال در روز رستاخيز، بحث فراوانى در ميان مفسران و متكلمان شده است ، و از آنجا كه بعضى چنين تصور كرده اند، وزن

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۹۱

و ترازو، در آن جهان ، همانند وزن و ترازو در اين جهان است ، و از طرفى اعمال انسان سنگينى و وزنى ندارد كه بتوان آن را با ترازو سنجيد، ناچار شده اند، از طريق تجسم اعمال ، و يا اينكه خود اشخاص را به جاى اعمالشان در آن روز وزن مى كنند، مشكل را حل نمايند، و حتى عبارتى از عبيد بن عمير نقل شده است كه مى گويد: يؤ تى بالرجل الطويل العظيم فلا يزن جناح بعوضة : يعنى در آن روز، افراد بزرگ جثه اى را مى آورند كه در ترازوى سنجش باندازه بال مگسى وزن ندارند! اشاره به اينكه ظاهرا آدمهاى با شخصيتى بودند و در باطن هيچ !. ولى اگر مساله مقايسه زندگى آن جهان را با زندگى دنيا كنار بگذاريم و توجه داشته باشيم كه همه چيز در آنجا با اينجا متفاوت است ، درست همانند تفاوتى كه ميان زندگى جنين در عالم رحم ، با زندگى انسان در اين دنيا وجود دارد، و نيز توجه داشته باشيم كه در فهم معانى الفاظ نبايد هميشه ، به دنبال مصداقهاى موجود و معين برويم ، بلكه مفاهيم را از نظر نتيجه بررسى كنيم ، مساله وزن در روز رستاخيز كاملا حل خواهد شد. توضيح اينكه در گذشته هنگامى كه مثلا نام چراغ برده مى شد ظرفى به نظر مى رسيد كه مقدارى ماده روغنى در آن ريخته شده بود و فتيله اى در ميان آن نصب گرديده و احتمالا حبابى نيز روى آن براى تنظيم هوا قرار داده شده بود، در حالى كه امروز از كلمه چراغ چيز ديگرى مى فهميم ، دستگاهى كه نه ظرفى براى روغن دارد، و نه فتيله اى ، و نه حبابى براى تنظيم هوا، اما آنچه چراغ امروز را با ديروز پيوند مى دهد همان هدف و نتيجه آن است ، يعنى وسيله اى كه تاريكى را از ميان مى برد.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۹۲

در مساله ميزان نيز چنين است و در همين جهان مى بينيم كه با گذشت زمان ترازوها چه اندازه دگرگون شده اند، و حتى لفظ ميزان به وسائل ديگر سنجش نيز گفته مى شود، مانند ميزان الحراره (وسيله سنجش ‍ گرما) ميزان - الهوا (وسيله سنجش هوا) و مانند آن . بنابراين ، آنچه مسلم است اين است كه در روز رستاخيز اعمال انسان با وسيله خاصى سنجيده مى شود نه با ترازوهائى همانند ترازوهاى دنيا، و چه بسا آن وسيله همان وجود انبياء و امامان و افراد صالح بوده باشد، و در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهم الاسلام ) به ما رسيده اين مطلب به خوبى ديده مى شود. در بحار الانوار از امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ سؤ ال از تفسير آيه و نضع الموازين القسط چنين مى خوانيم : و الموازين الانبياء و الاوصياء و من الخلق من يدخل الجنة بغير حساب !: ميزان سنجش در آن روز پيامبران و اوصياى آنها هستند و از مردم كسانى مى باشند كه بدون حساب وارد بهشت مى شوند! (يعنى كسانى كه در پرونده اعمال آنها نقطه تاريكى وجود ندارد). و در روايت ديگرى چنين نقل شده است : ان امير المؤ منين و الائمة من ذريته هم الموازين : يعنى امير مؤ منان و امامان از فرزندان او ترازوهاى سنجشاند. و در يكى از زيارات مطلقه امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم : السلام على ميزان الاعمال : سلام بر ميزان سنجش اعمال ! در واقع مردان و زنان نمونه جهان ، مقياسهاى سنجش اعمال انسانها هستند و هر كس به آن اندازه كه به آنها شباهت دارد، وزن دارد، و آنها كه از ايشان بيگانه اند، كم وزن يا بى وزنند.

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۹۳

حتى در اين جهان نيز دوستان خدا مقياس سنجشند، ولى از آنجا كه بسيارى از حقايق در اين عالم در پرده ابهام ميماند و در روز قيامت كه به مقتضاى و برزوا لله الواحد القهار (ابراهيم - ۴۸) روز بروز و ظهور است اين واقعيتها آشكار مى گردد. و از اينجا روشن مى شود كه چرا موازين جمع بسته شده است ، زيرا اولياى حق كه ترازوهاى سنجشند متعددند. اين احتمال نيز وجود دارد كه هر كدام از آنها در صفتى ممتاز بوده اند، بنابراين هر يك ميزان سنجش يكى از صفات و اعمال آدمى هستند و چون اعمال و صفات انسانها مختلف است الگوها و ترازوهاى سنجش ‍ نيز بايد مختلف باشد. و نيز از اينجا روشن مى شود كه آنچه در بعضى از روايات مانند روايتى از امام صادق (عليه السلام ) وارد شده كه پرسيدند ما معنى الميزان قال العدل : معنى ميزان چيست ؟ فرمود عدل است منافاتى با آنچه گفتيم ندارد، زيرا دوستان خداوند و مردان و زنان نمونه جهان ، مظهر عدل مى باشند، عدل از نظر فكر و عدل از نظر عقيده و عدل از نظر صفات و اعمال (دقت كنيد). در جمله بعد مى فرمايد: آنها كه ميزانهاى سنجششان سنگين است رستگارانند و آنها كه ميزانهاى سنجششان سبك است كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را به خاطر ظلم و ستمى كه در برابر آيات ما داشتند از دست داده اند (فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا باياتنا يظلمون ). بديهى است منظور از سبكى و سنگينى ميزان اعمال ، سبكى و سنگينى خود ميزان نيست بلكه ارزش و وزن چيزهائى است كه با ميزان سنجيده مى شود. ضمنا تعبير خسروا انفسهم (سرمايه وجود خود را از دست دادند) اشاره

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۹۴

لطيفى به اين واقعيت است كه اين گونه اشخاص گرفتار بزرگترين زيان و خسران مى شوند، زيرا گاهى انسان زيان مى كند و تنها مال يا مقام خود را از دست مى دهد، ولى گاهى زيان مى كند و اصل وجود هستى او به هدر مى رود، بدون اينكه سرمايه اى در برابر آن بدست آورده باشد، و اين بزرگترين زيان است . تعبير به ظلم به آيات كه در آخر آيه ذكر شده اشاره به اين است كه اينگونه اشخاص نه تنها به خود ستم مى كنند، بلكه به برنامه هاى هدايت الهى نيز ستم كرده اند، زيرا اين برنامه ها مى بايست وسيله هدايت و نجات گردد، و اگر به آن بى اعتنائى شد و اين اثر از آنها بدست نيامد، به آنها ستم شده است . در بعضى از روايات آمده است كه منظور از آيات در اينجا، پيشوايان بزرگ دين و ائمه هدى هستند، البته همانطور كه بارها گفته ايم ، معنى اينگونه تفسيرها منحصر ساختن مفهوم آيه در آنها نيست ، بلكه آنها مصداق روشن آيات الهى هستند. جمعى از مفسران ظلم به آيه را به معنى كفر و انكار آن گرفته اند، و البته اين معنى از مفهوم ظلم دور نيست ، و در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز ظلم به همين معنى آمده است .

آيه ۱۰

آيه و ترجمه وَ لَقَدْ مَكَّنَّكمْ فى الاَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَيِش ‍ قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ(۱۰) ترجمه : ۱۰ - و ما تسلط و مالكيت و حكومت بر زمين را براى شما قرار داديم و انواع وسايل زندگى را براى شما فراهم ساختيم اما كمتر شكرگزارى مى كنيد (و اينهمه موهبت را بجا مصرف نمى نمائيد).

تفسير نمونه جلد ۶ صفحه ۹۵

تفسير : مقام با عظمت انسان در جهان هستى به دنبال آياتى كه اشاره به مبدء و معاد در آنها شده بود در اين آيه و آيات بعد، انسان و عظمت و اهميت مقام او و چگونگى آفرينش اين نوع و افتخاراتى كه خداوند به او داده ، و پيمانهائى كه در برابر اينهمه نعمت از او گرفته است ، مورد بحث قرار مى گيرد، تا از اين راه پايه هاى تربيت و تكامل او محكمتر گردد. نخست در يك آيه ، همه اين مطالب را به گونه خلاصه ذكر كرده سپس در آيات بعد بطور مشروح آورده است . در آغاز مى گويد: ما مالكيت و حكومت ، و تسلط شما را بر زمين ، مقرر داشتيم (و لقد مكناكم فى الارض ). و انواع وسائل زندگى را براى شما در آن قرار داديم (و جعلنا لكم فيها معايش ). اما با اين حال كمتر شكر اين همه نعمت و موهبت را بجاى مى آوريد (قليلا ما تشكرون ). تمكين ، تنها به اين معنا نيست كه شخصى را در محلى جاى دهند، بلكه به اين معنى است كه تمام وسائل كار را در اختيار او بگذارند، به او قدرت و توانائى بخشند ابزار كار را فراهم كنند و موانع را برطرف سازند، به مجموع اينها كلمه تمكين اطلاق مى شود، درباره يوسف در قرآن مجيد مى خوانيم : و كذلك مكنا ليوسف فى الارض : اين چنين يوسف را در سرزمين مصر تمكين بخشيديم (و همه گونه قدرت در اختيار او قرار داديم ).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←