تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۸۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۹۸

آيه ۲۸

آيه و ترجمه

لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَفِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِك فَلَيْس مِنَ اللَّهِ فى شىْءٍ إِلا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ يُحَذِّرُكمُ اللَّهُ نَفْسهُ وَ إِلى اللَّهِ الْمَصِيرُ(۲۸) ترجمه : ۲۸ - افراد با ايمان نبايد به جاى مومنان ، كافران را دوست و سرپرست خود انتخاب كنند، و هر كس چنين كند، هيچ رابطه اى با خدا ندارد (و پيوند او بكلى از خدا گسسته مى شود)، مگر اينكه از آنها به پرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقيه كنيد). خداوند شما را از (نافرمانى ) خود، بر حذر مى دارد، و بازگشت (شما) به سوى خداست . تفسير: با دشمنان طرح دوستى نريزيد در آيات گذشته سخن از اين بود كه عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خدا است ، و در اين آيه به همين مناسبت مؤ منان را از دوستى با كافران شديدا نهى مى كند، زيرا اگر اين دوستيها به خاطر كسب قدرت و ثروت و عزت است ، همه اينها به دست خدا است . مى فرمايد: ((افراد با ايمان نبايد غير از مؤ منان (يعنى ) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند)) (لا يتخذ المؤ منون الكافرين اولياء من دون المؤ منين ). «و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست » و رابطه خود را به كلى از پروردگارش گسسته است (و من يفعل ذلك فليس من الله فى شى ء). اين آيه در زمانى نازل شد كه روابطى در ميان مسلمانان و مشركان با يهود

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۹۹

نصارى وجود داشت ، و چون ادامه اين ارتباط، براى مسلمين زيانبار بود، مسلمانان از اين كار نهى شدند، اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى اجتماعى به مسلمانان مى دهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند، و فريب سخنان جذاب و اظهار محبتهاى به ظاهر صميمانه آنها را نخورند، زيرا ضربه هاى سنگينى كه در طول تاريخ بر افراد با ايمان و با هدف واقع شده در بسيارى از موارد از اين رهگذر بوده است . تاريخچه استعمار مى گويد: هميشه ظالمان استثمارگر در لباس دوستى و دلسوزى و عمران و آبادى ظاهر شده اند. فراموش نبايد كرد (واژه استعمار كه به معنى اقدام به عمران و آبادى است نيز از همين جا گرفته شده ) آنها به نام عمران و آبادى وارد مى شدند و هنگامى كه جاى پاى خود را محكم مى كردند، بيرحمانه بر آن جامعه مى تاختند و همه چيز آنها را به يغما مى بردند. جمله «من دون المومنين » اشاره به اين است كه در زندگى اجتماعى هر كس نياز به دوستان و ياورانى دارد، ولى افراد با ايمان بايد اولياى خود را از ميان افراد با ايمان انتخاب كنند و با وجود آنان چه نيازى به كفار بى رحم و ستمگر است ، و تكيه بر وصف ايمان و كفر، اشاره به اين است كه اين دو از يكديگر بيگانه و آشتى ناپذيرند. جمله «فليس من الله فى شى ء» اشاره به اين است كه : افرادى كه با دشمنان خدا پيوند دوستى و همكارى برقرار سازند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان گسسته مى شود. سپس به عنوان يك استثناء از اين قانون كلى مى فرمايد: «مگر اينكه از آنها به پرهيزيد» و تقيه كنيد (الا ان تتقوا منهم تقية ). همان تقيهاى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات و

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۰

سرانجام پيروزى بر دشمن است . در چنين موردى ، جايز است كه مسلمانان با افراد بى ايمان ، به خاطر حفظ جان خود و مانند آن ابراز دوستى كنند. و در پايان آيه ، هشدارى به همه مسلمانان داده ، مى فرمايد: ((خداوند شما را از (نافرمانى ) خود بر حذر مى دارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست )) (و يحذركم الله نفسه و الى الله المصير). اين دو جمله ، بر مساله تحريم دوستى با دشمنان خدا تاكيد مى كند، از يك سو مى گويد از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهيزيد، و از سوى ديگر مى فرمايد: «اگر مخالفت كنيد بازگشت همه شما به سوى او است و نتيجه اعمال خود را خواهيد گرفت ».

نكته ها

تقيه يك سپر دفاعى است

درست است كه گاهى انسان به خاطر هدفهاى عاليتر، به خاطر حفظ شرافت ، و به خاطر تقويت حق و كوبيدن باطل حاضر است از جان عزيز خود نيز در اين راه بگذرد، ولى آيا هيچ عاقلى ميتواند بگويد جايز است انسان بدون هدف مهمى جان خود را به خطر اندازد؟ اسلام صريحا اجازه داده كه انسان در موردى كه جان يا مال و ناموس او در خطر است و اظهار حق ، هيچگونه نتيجه و فايده مهمى ندارد موقتا از اظهار آن خوددارى كند و به وظيفه به طور پنهانى عمل نمايد. چنانكه قرآن در آيه فوق خاطر نشان ساخته و با تعبير ديگر در آيه ۱۰۶ سوره نحل مى فرمايد: «الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان »، مگر كسى كه از روى اجبار چيزى بر خلاف ايمان اظهار مى كند و قلب او با ايمان مطمئن و آرام است . تواريخ و كتب حديث اسلامى نيز سرگذشت «عمار» و پدر و مادرش را

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۱

فراموش نكرده كه در چنگال بت پرستان گرفتار شدند و آنها را شكنجه دادند كه از اسلام بيزارى بجويند پدر و مادر عمار از اين كار خوددارى كردند و به دست مشركان كشته شدند ولى عمار آنچه را كه آنها ميخواستند با زبان اظهار داشت و سپس گريه كنان از ترس خداوند بزرگ به خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شتافت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به او فرمود: «ان عادوا لك فعد لهم »، (اگر باز هم گرفتار شدى و از تو خواستند آنچه ميخواهند بگو) و به اين وسيله اضطراب و وحشت و گريه او را آرام ساخت . نكتهاى كه بايد كاملا به آن توجه داشت اين است كه تقيه در همه جا يك حكم ندارد بلكه گاهى واجب و گاهى حرام و زمانى مباح مى باشد. وجوب تقيه در صورتى است كه بدون فايده مهمى جان انسان به خطر بيفتد، اما در موردى كه تقيه موجب ترويج باطل و گمراه ساختن مردم و تقويت ظلم و ستم گردد حرام و ممنوع است . روى اين اساس تمام ايراداتى كه در اين زمينه شده پاسخ داده خواهد شد در حقيقت اگر خورده گيران در اين باره تحقيق مى كردند واقف مى شدند كه شيعه در اين عقيده تنها نيست بلكه مساله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است . زيرا تمام مردم عاقل و خردمند جهان هنگامى كه خود را بر سر دو راهى ببينند كه يا بايد از اظهار عقيده باطنى خود چشم بپوشند و يا با اظهار عقيده خود جان و مال و حيثيت خود را به خطر افكنند، تحقيق مى كنند اگر اظهار عقيده در موردى باشد كه ارزش براى فدا كردن جان و مال و حيثيت داشته باشد در چنين موقعى اقدام به اين فداكارى را صحيح مى شمارند و اگر اثر قابل ملاحظه اى در آن نبينند از اظهار عقيده چشم مى پوشند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۲

تقيه يا تغيير شكل مبارزه

در تاريخ مبارزات مذهبى و اجتماعى و سياسى زمانهائى پيش مى آيد كه مدافعان حقيقت اگر بخواهند به مبارزه آشكار دست بزنند هم خودشان و هم مكتبشان به دست نابودى سپرده مى شود و يا لااقل در معرض ‍ مخاطره قرار مى گيرد مانند وضع شيعيان على (عليه السلام ) در زمان حكومت غاصب بنى اميه در چنين موقعى راه صحيح و عاقلانه اين است كه نيروهاى خود را به هدر ندهند و براى پيشبرد اهداف مقدس خود به مبارزات غير مستقيم و يا مخفيانه دست بزنند و در حقيقت تقيه براى اينگونه مكتبها و پيروان آنها در چنين لحظاتى يك نوع تغيير شكل مبارزه محسوب مى شود كه ميتواند آنها را از نابودى نجات دهد، و در ادامه مجاهدات خود پيروز گرداند، كسانى كه بر تقيه بطور دربست قلم بطلان ميكشند معلوم نيست براى اينگونه موارد چه طرحى دارند؟ آيا نابود شدن خوب است و يا ادامه مبارزه به شكل صحيح و منطقى ؟ راه دوم همان تقيه است و راه اول چيزى است كه هيچ كس نمى تواند آن را تجويز كند. از آنچه گفتيم روشن شد كه تقيه يك اصل مسلم قرآنى است ولى در موارد معين و حساب شده كه ضابطه آن در بالا آمد، و اينكه مى بينيم بعضى از ناآگاهان تقيه را از ابداعات پيروان اهل بيت (عليهمالسلام ) مى شمرند دليل بر اين است كه با آيات قرآن آشنائى زيادى ندارند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۳

آيه ۲۹

آيه و ترجمه

قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فى صدُورِكمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۲۹) ترجمه : ۲۹ - بگو: اگر آنچه را در سينه هاى شماست ، پنهان داريد يا آشكار كنيد ، خداوند آن را مى داند، و (نيز) از آنچه در آسمانها و زمين است ، آگاه مى باشد، و خداوند بر هر چيزى تواناست . تفسير: او از اسرار درون شما آگاه است در آيه قبل ، دوستى و همكارى با كافران و دشمنان خدا، و تكيه كردن بر آنان شديدا مورد نهى واقع شده ، جز در موارد تقيه ، و از آنجا كه بعضى ، ممكن است همين استثناء را بهانهاى براى برگزيدن كافران به دوستى و تن در دادن به ولايت و حمايت آنها قرار دهند، و با سوء استفاده از عنوان تقيه با دشمنان اسلام رابطه برقرار سازند در اين آيه به آنها هشدار داده ، مى فرمايد: «بگو: اگر آنچه را در سينه هاى شما است ، پنهان سازيد يا آشكار كنيد خداوند آن را مى داند» (قل ان تخفوا ما فى صدوركم او تبدوه يعلمه الله ). نه تنها اسرار درون شما را مى داند بلكه ((آنچه را كه در آسمانها و آنچه را در زمين است (نيز) مى داند (و علاوه بر اين آگاهى وسيع ) خداوند بر هر چيزى توانا است )) (و يعلم ما فى السموات و ما فى الارض و الله على كل شى ء قدير). بنابراين او با علم بيپايانش كه پهنه زمين و آسمان را فرا گرفته ، از نيات همه شما با خبر است ، و قدرت بر كيفر دادن گنهكاران را نيز دارد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۴

آيه ۳۰

آيه و ترجمه

يَوْمَ تَجِدُ كلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت مِنْ خَيرٍ محْضراً وَ مَا عَمِلَت مِن سوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَدَا بَعِيداً وَ يُحَذِّرُكمُ اللَّهُ نَفْسهُ وَ اللَّهُ رَءُوف بِالْعِبَادِ(۳۰) ترجمه : ۳۰ - روزى كه هر كس ، آنچه را از كار نيك انجام داده ، حاضر ميبيند، و آرزو مى كند ميان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده ، فاصله زمانى زيادى باشد. خداوند شما را از (نافرمانى ) خودش ، بر حذر مى دارد، و (در عين حال ،) خدا نسبت به همه بندگان ، مهربان است . تفسير:

حضور اعمال انسانها در قيامت

اين آيه تكميلى است بر آنچه در آيه قبل آمد، و از حضور اعمال نيك و بد در قيامت پرده بر مى دارد، مى فرمايد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر ميبيند و همچنين آنچه را از كار بد، انجام داده است » (يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء). «در حالى كه دوست مى دارد ميان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زيادى باشد» (تود لو ان بينها و بينه امدا بعيدا). نميگويد آرزو مى كند اعمال بدش نابود شود زيرا مى داند چيزى در جهان نابود نمى شود، بلكه آرزو مى كند با آن فاصله بگيرد. «امد» در لغت به معنى زمان محدود است ، و تفاوت آن با «ابد» اين است كه ابد، زمان نامحدود را مى گويد، و غالبا امد توجه به انتهاى زمانى و سر رسيد مدت

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۵

دارد، هر چند به معنى زمان محدود (در برابر نامحدود) نيز به كار ميرود . آرى گناهكاران ، و نيكوكاران همگى اعمال خود را در آن روز حاضر ميبينند، با اين تفاوت كه نيكوكاران از مشاهده اعمال خويش خوشحال و مسرور مى شوند و بدكاران از مشاهده اعمال خود چنان در وحشت فرو مى روند كه آرزو مى كنند از آن فاصله بگيرند نه فاصله مكانى ، كه فاصله زمانى دور و دراز كه براى ابراز تنفر از فاصله مكانى رساتر است ، زيرا در فاصله مكانى احتمال حضور نزد او وجود دارد، ولى در فاصله زمانى به هيچ وجه امكانپذير نيست . مثلا كسى كه در مناطق دور دستى از صحنه جنگ جهانى زندگى ميكرد ، باز كم و بيش ، احساس اضطراب و نگرانى داشت زيرا ممكن بود دامنه جنگ به آنجا كشيده شود ولى ما كه امروز دهها سال از زمان جنگ فاصله گرفته ايم ، هيچگونه احساس نگرانى نداريم كه آن جنگها ما را هم فرا بگيرد (ممكن است جنگ جهانى ديگرى روى بدهد) ولى سرايت آن جنگهاى پيشين به امروز معنى ندارد. بعضى از مفسران احتمال داده اند كه «امد» در اينجا فاصله مكانى باشد (همانگونه كه مجمع البيان از بعضى نقل كرده است ) ولى اين واژه ظاهرا در لغت جز به معنى زمان يا سررسيد زمان نيامده است . و در پايان آيه ، باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((خداوند شما را از (نافرمانى ) خويش بر حذر مى دارد و در عين حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است )) (و يحذركم الله نفسه و الله رؤ ف بالعباد). در واقع ، اين جمله معجونى است از بيم و اميد، از يك سو اعلام خطر مى كند و هشدار مى دهد، و از سوى ديگر بندگان را به لطفش اميدوار مى سازد تا تعادلى ميان خوف و رجا كه عامل مهم تربيت انسان است برقرار شود، اين احتمال نيز وجود دارد كه اين دو جمله تاكيد بر يكديگر باشد و به اين ميماند كه كسى به ديگرى بگويد من تو را از اين كار خطرناك بر حذر ميدارم و من به تو مهربانم كه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۶

اعلام خطر ميكنم .

حضور اعمال و تجسم آن در قيامت

قرآن مجيد در آيه مورد بحث و آيات زياد ديگرى از اين حقيقت پرده بر مى دارد كه در قيامت اعمال نيك و بد انسان ، هر كدام در شكلى تجسم يافته و در عرصه محشر حاضر مى شود. واژه «تجد» از ماده «وجدان » (يافتن ) ضد فقدان و نابودى است و كلمه «خير» و «سوء» كه به صورت نكره آمده در اينجا مفيد عموم است ، يعنى هر انسانى در آن روز تمام اعمال خوب و بد خود را - هر چند كم باشد - در نزد خود مى يابد. گر چه جمعى از مفسرين اصرار دارند اين آيه ، و آيات مانند آن را توجيه كنند و بگويند منظور از حاضر شدن اعمال ، حضور پاداش و كيفر آنها است و يا اينكه منظور حضور نامه عمل است كه تمام اعمال آدمى از نيك و بد در آن ثبت شده است . ولى پيدا است كه اين توجيهات ، با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا اين آيه به روشنى مى گويد كه انسان در روز رستاخيز، «خود عمل » را مى يابد، و در ذيل آيه مى خوانيم گناهكار آرزو دارد كه بين او و عمل زشتى كه انجام داده جدائى بيفتد، و در اينجا نيز خود عمل ، مورد بحث آيه است نه نامه عمل و نه كيفر و پاداش آنها. گواه ديگر اينكه در آيه مورد بحث مى خوانيم : گناهكار دوست مى دارد ميان او و عملش فاصله زيادى بيفتد و هرگز آرزوى از بين رفتن عمل خود را نميكند. اين نشان مى دهد كه نابودى اعمال امكانپذير نيست و به همين دليل تمناى آن را نمى نمايد. آيات فراوان ديگرى نيز اين مطلب را تاييد مى كند مانند آيه ۴۹ سوره كهف «و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا يظلم ربك احدا» (گنهكاران در روز رستاخيز، تمام اعمال گذشته خود را در برابر خود حاضر ميبينند و خداوند به هيچ كس ، ستم

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۷

نمى كند). و آيه ۷ و ۸ سوره زلزال :)) «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره »؛ (هر كس ‍ اندكى كار نيك يا بد انجام دهد، خود آن را خواهد ديد). همانطور كه گفتيم گاهى بعضى از مفسران ، لفظ «جزاء» را در اين آيات تقدير گرفته اند، و اين خلاف ظاهر آيات است . از بعضى آيات به دست مى آيد كه اين جهان كشتزار جهان ديگر است و عمل انسان بسان دانهاى است كه كشاورز در دل خاك ميافشاند، سپس همان دانه رشد و نمو كرده همان دانه را با مقادير زيادترى برداشت مى كند، اعمال انسان نيز با تبدلات و تغييرات بيشترى كه لازمه سراى رستاخيز است به خود انسان باز مى گردد چنانكه خداوند در سوره شورى آيه ۲۰ مى فرمايد: «من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه »؛ (هر كس كشت آخرت را بخواهد كشته او را افزايش ‍ مى دهيم ). از بعضى از آيات ديگر به دست مى آيد كه كارهاى نيك اين جهان در جهان ديگر به صورت نور و روشنايى در مى آيند، منافقان از مؤ منان مطالبه اين نور را مى كنند، و مى گويند: «انظرونا نقتبس من نوركم »؛ (صبر كنيد تا ما از نور شما بهره گيريم ). و به آنها گفته مى شود: «ارجعوا وراءكم فالتمسوا نورا»؛ (بازگرديد، اين نور را از دنيا طلب كنيد). اين آيات و دهها آيات ديگر ميرساند كه ما، در روز رستاخيز عين عمل را به صورت كاملتر مييابيم و اين همان تجسم اعمال است كه دانشمندان اسلامى به آن قائلاند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۸

روايات بسيارى نيز از پيشوايان بزرگ اسلام بر اين مطلب گواهى مى دهند كه ما در اينجا به يك نمونه اكتفا مى كنيم : پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به يكى از كسانى كه تقاضاى موعظه كرده بود، فرمود: «و انه لا بد لك يا قيس من قرين يدفن معك و هو حى و تدفن معه و انت ميت فان كان كريما اكرمك و ان كان لئيما اسلمك ثم لا يحشر الا معك و لا تحشر الا معه و لا تسئل الا عنه فلا تجعله الا صالحا فانه ان صلح انست به ، و ان فسد لا تستوحش الا منه و هو فعلك »: (اى قيس ! ناگزير، همنشينى دارى كه پس از مرگ ، همراه تو دفن مى شود، در حالى كه او زنده است و با او دفن ميشوى در حالى كه تو مردهاى ، اگر او نيك و گرامى باشد، تو را گرامى مى دارد و هر گاه او پست باشد تو را تسليم حوادث مى كند، سپس او با كسى جز تو محشور نمى شود و تو هم با كسى جز او به صحنه رستاخيز نمى آئى ، از تو درباره غير آن سؤ الى نمى شود، بنابراين ، سعى كن آن را به صورت شايسته انجام دهى ، زيرا اگر آن ، شايسته باشد، با او انس ميگيرى و گر نه از هيچ كس جز او وحشت ندارى و آن «عمل » تو است ). براى روشن شدن اين بحث لازم است قبلا چگونگى پاداش و كيفر اعمال را مورد بررسى قرار دهيم .

نظرات دانشمندان درباره چگونگى پاداش و كيفر الهى

دانشمندان درباره پاداش و كيفر اعمال ، عقايد گوناگونى دارند: ۱ - دسته اى از آنها معتقدند كه جزاء اعمال ، مانند پاداش و كيفرهاى اين جهان ، روى قرارداد است يعنى چنانكه در اين جهان براى هر كار بدى كيفرى از

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰۹

طرف قانونگزاران تعيين شده است ، خداوند بزرگ براى هر عملى ، كيفر و يا پاداش خاصى معين نموده است ، اين نظريه همان نظريه اجر و مزد، و كيفرهاى مقرراتى است . ۲ - دسته ديگرى معتقدند كه تمام كيفرها و پاداشها، مخلوق نفس و روح انسانى است كه روح انسانى بى اختيار در آن جهان آنها را خلق مى كند، به اين بيان كه : اعمال نيك و بد در اين جهان در روح انسانى ، ملكاتى خوب و بد، ايجاد مى نمايد و اين ملكات ، خميره انسان و جزء ذات او ميگردند، و هر يك از اين ملكات ، صورتى مناسب خويش ، از نعمت و عذاب ايجاد مى كند، اشخاص خوش باطن در اين جهان با يك سلسله از افكار و تصورات نيك سر و كار دارند، و افراد ناپاك در خواب و بيدارى با افكار باطل و تصورات بد خويش ‍ مشغول اند. اين ملكات در روز رستاخيز، خلاق نعمتها و شكنجه ها و دردها و آرامش و عذاباند، و به عبارت ديگر آنچه درباره نعمتهاى بهشت و مجازاتهاى دوزخ مى خوانيم ، همان مخلوقات صفات خوب و بد انسان است ، نه چيز ديگر. ۳ - دسته ديگرى از دانشمندان بزرگ اسلام ، راه ديگرى را انتخاب نموده و شواهد زيادى از آيات و روايات را براى آن آورده اند و خلاصه آن اين است : هر كردارى از ما، خواه خوب و خواه بد، يك صورت دنيوى دارد، كه ما آن را مشاهده مينماييم و يك صورت اخروى ، كه هم اكنون در دل آن عمل نهفته است و روز رستاخيز پس از تحولاتى كه در آن رخ مى دهد، شكل دنيوى خود را از دست داده و با شكل روز رستاخيز جلوه مى كند و باعث آرامش و راحتى عمل كننده يا آزار او مى گردد. از ميان نظرات فوق ، نظر اخير با ظواهر بسيارى از آيات قرآن كاملا تطبيق مى كند، بنابراين ، اعمال انسان كه اشكال مختلفى از انرژيها هستند، طبق قانون بقاء

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۰

«ماده و انرژى » هيچگاه از ميان نميروند و همواره در اين جهان باقى خواهند بود، گرچه ما با مطالعه سطحى چنين ميپنداريم كه از ميان رفته اند. بقاى اين اعمال و ابديت آنها از يك سو سبب مى شود كه در رستاخيز، به هنگام محاسبه اعمال ، هر كسى تمامى اعمال خود را ببيند و جائى براى انكار باقى نماند و از سوى ديگر سبب مى شود كه در ميان اعمال خود، در رستاخيز زندگى كند، رنج ببرد و يا آرامش بيابد، گرچه وسايل انسانى هنوز قادر نيست كه حوادث گذشته را جز آنچه مربوط به چند لحظه قبل است كشف كند ولى مسلم است اگر دستگاهى كاملتر به وجود آيد و يا «ديد» و «دركى » كاملتر داشته باشيم ميتوانيم همه آنچه را كه در گذشته روى داده است ، احساس و درك كنيم (البته مانعى ندارد كه قسمتى از پاداش و كيفرها هم جنبه قرار دادى داشته باشد).

تجسم اعمال از نظر علم روز

براى اثبات امكان تجسم اعمال گذشته ، مى توان از اصول مسلم «فيزيك » امروز استفاده كرد زيرا از نظر علم فيزيك مسلم است كه ماده ، تبديل به انرژى (جسم تبديل به نيرو) مى شود، چه اين كه آخرين نظريه درباره ماده و انرژى اين است كه «ماده » و «نيرو» دو مظهر از يك حقيقت هستند و ماده ، انرژى متراكم و فشرده است كه در شرايط معينى به نيرو مبدل مى گردد، گاهى انرژى نهفته در يك گرم ماده ، معادل با قدرت انفجار متجاوز از سى هزار تن ديناميت است .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۱

نتيجه اين كه ماده و انرژى ، جلوههائى از يك حقيقت هستند و با توجه به عدم فناى انرژى و ماده هرگز مانعى نخواهد داشت كه نيروها و انرژيهاى پخش شده بار ديگر به حالت تراكم در آيند و حالت جرمى و جسمى بخود بگيرند و نيروهائى كه در راه اصلاح و درستكارى يا در راه جور و ستم به كار برده شده اند به حالت فشرده در آيند و به صورت جسمانى خاص در روز رستاخيز مجسم گردند و در صورتى كه اعمال نيكى باشند به صورت نعمتهاى جالب و زيباى مادى و اگر اعمال بد و شرى باشند، در قيافه وسايل شكنجه و عذاب مجسم گردند.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۲

آيه ۳۱ - ۳۲

آيه و ترجمه

قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۳۱) قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يحِب الْكَفِرِينَ(۳۲) ترجمه : ۳۱ - بگو: اگر خدا را دوست ميداريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است . ۳۲ - بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت كنيد! و اگر سرپيچى كنيد، خداوند كافران را دوست نميدارد. شان نزول : درباره آيات فوق دو شان نزول در تفسير مجمع البيان و المنار، آمده است : نخست اين كه جمعى در حضور پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ادعاى محبت پروردگار كردند، در حالى كه عمل به برنامه هاى الهى در آنها كمتر ديده مى شد، آيات فوق نازل گرديد و به آنها پاسخ گفت . ديگر اين كه جمعى از مسيحيان نجران در مدينه به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمدند و ضمن سخنان خود، اظهار داشتند كه ما اگر مسيح (عليه السلام ) را فوق العاده احترام ميگذاريم ، به خاطر محبتى است كه به خدا داريم ، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت . تفسير: محبت واقعى اين است ! همانگونه كه در شان نزول خوانديم گروهى بودند: كه دم از دوستى پيام

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۳

اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا ساير انبياء ميزدند، آيات فوق ، مفهوم دوستى واقعى را تبيين مى كند و فرق آن را با محبت كاذب و دروغين روشن مى سازد. نخست مى فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست ميداريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد كه خدا آمرزنده مهربان است » (قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم ). يعنى محبت تنها يك علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست بلكه بايد آثار آن ، در عمل انسان منعكس باشد، كسى كه مدعى عشق و علاقه به پروردگار است ، نخستين نشانهاش اين است كه از پيامبر و فرستاده او پيروى كند. در حقيقت اين ، يك اثر طبيعى محبت است كه انسان را به سوى «محبوب » و خواسته هاى او ميكشاند، البته ممكن است ، محبتهاى ضعيفى يافت شود كه شعاع آن ، از قلب به بيرون نيفتد، اما اينگونه محبتها به قدرى ناچيز است كه نميتوان نام محبت بر آن گذاشت ، يك محبت اساسى حتما آثار عملى دارد، حتما دارنده آن را با محبوب پيوند مى دهد، و در مسير خواستهاى او به تلاش پرثمر وا مى دارد. دليل اين موضوع روشن است ، زيرا عشق و علاقه انسان به چيزى حتما به خاطر اين است كه كمالى در آن يافته است ، هرگز انسان به موجودى كه هيچ نقطه قوتى در آن نيست ، عشق نميورزد، بنابراين ، عشق انسان به خدا به خاطر اين است كه او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع كمال است ، مسلما چنين وجودى ، تمام برنامه ها و دستورهايش نيز كامل است ، و در اين حال چگونه ممكن است انسانى كه عاشق تكامل و پيشرفت است از آن برنامه ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آيا نشانه عدم واقعيت عشق و محبت او نيست ؟ اين آيه نه تنها به مسيحيان نجران ، يا مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پاسخ مى گويد، بلكه يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۴

قرون است ، آنها كه شب و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان ميزنند اما در عمل ، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند. آنها كه سر تا پا آلوده گناه اند، با اين حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، امير مؤ منان (عليه السلام ) و پيشوايان بزرگ مى دانند، و يا عقيده دارند كه ايمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به كلى بيگانه اند. در «معانى الاخبار» از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ما احب الله من عصاه : «كسى كه گناه مى كند، خدا را دوست نمى دارد». سپس اين شعر معروف را قرائت فرمود: تعصى الاله و انت تظهر حبه هذا لعمرى فى الفعال بديع لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع «معصيت پروردگار ميكنى ، با اين حال اظهار محبت او مينمايى - به جانم سوگند، اين كار عجيبى است ! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او ميكردى - زيرا كسى كه ديگرى را دوست مى دارد، از فرمان او پيروى مى كند». قرآن در جمله «يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم » مى گويد: اگر محبت خدا داشتيد و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشكار شد خداوند هم شما را دوست مى دارد و به دنبال اين دوستى ، اثراتش ‍ در مناسبات او با شما آشكار مى گردد؛ گناهانتان را ميبخشد و شما را مشمول رحمتش مى كند. دليل دوستى متقابل خداوند نيز روشن است ، زيرا او وجودى است از هر نظر كامل و بى پايان و به هر موجودى كه در مسير تكامل گام بر دارد بر اثر سنخيت پيوند محبت خواهد داشت . از اين آيه ضمنا روشن مى شود كه محبت يك طرفه نمى تواند وجود داشته

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۵

باشد، زيرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى كند كه عملا در راه خواسته هاى واقعى «محبوب » گام بردارد و در چنين حالى به طور قطع ، محبوب نيز به او علاقه پيدا مى كند. ممكن است در اينجا سؤ ال شود كه اگر شخص محب ، همواره اطاعت فرمان محبوب كند، ديگر گناهى براى او باقى نميماند كه بخشوده شود، پس جمله يغفر لكم ذنوبكم موضوع نخواهد داشت . در پاسخ بايد گفت : اولا ممكن است اين جمله اشاره به بخشش گناهان سابق باشد و ثانيا شخص محب استمرار بر معصيت محبوب نميكند، ولى ممكن است بر اثر طغيان و غلبه شهوات ، گاهى لغزشى از او سرزند كه در پرتو اطاعتهاى مستمر او بخشوده خواهد شد.

نكته :

دين و محبت در روايات متعددى از پيشوايان اسلام نقل شده كه دين چيزى جز محبت نيست ، از جمله در كتاب خصال و كافى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: «هل الدين الا الحب ثم تلا هذه الاية ان كنتم تحبون الله فاتبعونى »؛ «آيا دين جز محبت است ، و سپس آيه فوق را تلاوت فرمود». منظور از اين روايات اين است كه روح و حقيقت دين همان ايمان و عشق به خدا است ايمان و عشقى كه شعاع آن ، تمام وجود انسان را روشن مى كند و همه اعضاء و دستگاههاى تن تحت تاثير آن قرار ميگيرند، و اثر بارز و روشن آن پيروى از فرمان خدا است .

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱۶

در آيه بعد، بحثى را كه در آيه قبل آمده بود تعقيب كرده ، مى فرمايد: «بگو: اطاعت كنيد خدا و فرستاده او را» (قل اطيعوا الله و الرسول ). بنابراين چون شما مدعى محبت او هستيد بايد با اطاعت از فرمان او و پيامبرش اين محبت را عملا اثبات كنيد. سپس مى افزايد: «اگر آنها سرپيچى كنند، خداوند كافران را دوست ندارد» (فان تولوا فان الله لا يحب الكافرين ). سرپيچى آنها نشان مى دهد كه محبت خدا را ندارند، بنابراين خدا هم آنها را دوست ندارد، زيرا محبت يك طرفه بى معنى است . ضمنا از جمله «اطيعوا الله و الرسول » استفاده مى شود كه اطاعت خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از هم جدا نيستند، به همين دليل در آيه قبل تنها سخن از پيروى و اطاعت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و در اينجا سخن از هر دو است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←