تفسیر:نمونه جلد۲ بخش۵۸

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۵

آيه ۱۹۵

آيه و ترجمه

وَ أَنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلى التهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يحِب الْمُحْسِنِينَ(۱۹۵) ترجمه : ۱۹۵ - و در راه خدا، انفاق كنيد! و (با ترك انفاق )، خود را به دست خود، به هلاكت نيفكنيد! و نيكى كنيد! كه خداوند، نيكوكاران را دوست مى دارد. تفسير: انفاق و رهائى از تنگناها اين آيه تكميلى است بر آيات جهاد كه قبلا تفسير آن گذشت ، زيرا جهاد به همان اندازه كه به مردان با اخلاص ‍ و كار آزموده نيازمند است به اموال و ثروت نيز احتياج دارد، جهاد هم نفرات آماده از نظر روحى و جسمى لازم دارد، و هم انواع سلاح و تجهيزات جنگى ، درست است كه عامل تعيين كننده سرنوشت جنگ در درجه اول سربازان اند، ولى سرباز بدون وسايل و تجهيزات كافى (اعم از سلاح ، مهمات ، وسيله نقل و انتقال ، مواد غذائى ، وسايل درمانى ) كارى از او ساخته نيست . لذا در اسلام تامين وسايل جهاد با دشمنان از واجبات شمرده شده و از جمله در آيه مورد بحث با صراحت دستور مى دهد، و مى فرمايد: در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خويش به هلاكت نيفكنيد (و انفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ). مخصوصا در عصر نزول اين آيات ، بسيارى از مسلمانان ، شور و شوق جهاد در سر داشتند، ولى چون وسايل جنگ را هر كس شخصا فراهم ميكرد و بعضى فقير و نيازمند بودند. آن چنان كه طبق آيه ۹۲ سوره توبه گريه مى كردند و اشك ميريختند كه چرا وسيله شركت در جنگ ندارند: تولوا و اعينهم تفيض من الدمع

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۶

حزنا ان لا يجدوا ما ينفقون ، آرى در چنين شرايطى نقش انفاقها بسيار مهم و سرنوشتساز بود. جمله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (با دست خويش خود را به هلاكت نيفكنيد) هر چند در مورد ترك انفاق ، براى جهاد اسلامى وارد شده ، ولى مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه موارد زياد ديگرى را نيز شامل مى شود، از جمله اينكه انسان حق ندارد از جادههاى خطرناك (چه از نظر ناامنى و چه عوامل جوى يا غير آن ) بدون پيشبينيهاى لازم بگذرد، يا غذائى كه به احتمال قوى آلوده به سم است تناول كند، و يا حتى در ميدان جهاد بدون نقشه و برنامه وارد عمل شود، در تمام اين موارد، انسان بيجهت جان خود را به خطر انداخته و مسوول است . ولى اينكه بعضى از ناآگاهان ، هر گونه جهاد ابتدائى را القاء نفس در هلاكت پنداشته اند، و گاه تا آنجا به پيش ‍ مى روند كه قيام سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام ) در كربلا را مصداق آن ميشمرند، ناشى از نهايت نادانى و عدم درك آيه است ، زيرا القاى نفس در هلاكت مربوط به جائى است كه هدفى بالاتر از جان در خطر نباشد، و الا بايد جان را فداى حفظ آن هدف مقدس كرد، همان گونه كه امام حسين (عليه السلام ) و تمام شهيدان راه خدا اين كار را كردند. آيا اگر كسى ببيند جان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خطر است و خود را سپر براى حفظ او كند (همان كارى كه على (عليه السلام ) در جنگ احد كرد و يا در ليلة المبيت آن شبى كه در بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوابيد) چنين كسى القاء نفس در هلاكت كرده و كار خلافى انجام داده ؟ آيا بايد بنشيند تا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به قتل برسانند و بگويد القاء نفس در هلاكت جايز نيست . حق اين است كه مفهوم آيه روشن است و تمسك به آن در اين گونه موارد نوعى ابلهى است . آرى اگر هدف آن قدر مهم نباشد كه ارزش جان باختن را داشته باشد و يا اگر

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۷

مهم است راهحلهاى بهتر و مناسبترى دارد، در چنين جائى نبايد جان خويشتن را به خطر انداخت (موارد تقيه مجاز نيز از همين قبيل است ). در آخر آيه دستور به نيكوكارى داده ، مى فرمايد: و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد (و احسنوا ان الله يحب المحسنين ). در اينكه مراد از احسان در اينجا چيست ؟ چند احتمال در كلمات مفسران ديده مى شود: نخست اين است كه حسن ظن به خدا داشته باشيد (و گمان نكنيد انفاقهاى شما موجب اختلال امر معيشت شما خواهد شد) و ديگر اينكه منظور، اقتصاد و ميانه روى در مساله انفاق است ، و ديگر اينكه منظور، آميختن انفاق با حسن رفتار نسبت به نيازمندان است ، به گونهاى كه همراه با گشادهروئى و مهربانى باشد و از هر نوع منت و آنچه موجب رنجش و ناراحتى شخص انفاق شونده است بر كنار باشد. مانعى ندارد كه همه اين معانى سه گانه در مفهوم و محتواى آيه جمع باشد.

نكته ها

انفاق سبب پيشگيرى از هلاكت جامعه ها

در اينكه ميان دو جمله و انفقوا فى سبيل الله و و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة ، آيا ارتباطى وجود دارد يا نه ، با توجه به اينكه تمام تعبيرات قرآن حساب شده است ، حتما ميان اين دو رابطهاى است و به نظر مى رسد رابطه اين است اگر انفاق در مسير جهاد و فى سبيل الله نكنيد، خود را با دست خويش به هلاكت افكندهايد، بلكه مى توان مساله را از اين فراتر برد و گفت : اين آيه گر چه در ذيل آيات جهاد آمده است ولى بيانگر يك حقيقت كلى و اجتماعى است و آن اينكه انفاق به طور كلى سبب نجات جامعه ها از مفاسد كشنده

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۸

است ، زيرا هنگامى كه مساله انفاق به فراموشى سپرده شود، و ثروتها در دست گروهى معدود جمع گردد و در برابر آنان اكثريتى محروم و بينوا وجود داشته باشد ديرى نخواهد گذشت كه انفجار عظيمى در جامعه به وجود مى آيد، كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اينجا رابطه مساله انفاق و پيشگيرى از هلاكت روشن مى شود. بنابراين انفاق ، قبل از آنكه به حال محرومان مفيد باشد به نفع ثروتمندان است ، زيرا تعديل ثروت حافظ ثروت است . امير مومنان على (عليه السلام ) در يكى از كلمات قصارش به اين حقيقت اشاره . فرموده ، مى گويد: حصنوا اموالكم بالزكاة : اموال خويش را با دادن زكات حفظ كنيد. و به تعبير بعضى از مفسران ، خوددارى از انفاق فى سبيل الله هم سبب مرگ روح انسانى به خاطر بخل خواهد شد، و هم مرگ جامعه به خاطر عجز و ناتوانى ، مخصوصا در نظامى همچون نظام اسلام كه بر نيكو كارى بنا شده است .

سوء استفاده از مضمون آيه

همانگونه كه اشاره كرديم بعضى از عافيت طلبان براى فرار از جهاد فى سبيل الله به جمله و لا تلقوا بايديكم الى التهلكة (با دست خويش ، خود را به هلاكت نيفكنيد) چسبيده اند و رسوائى را به آنجا رسانيده كه قيام امام حسين (عليه السلام ) را در عاشورا كه سبب نجات و بقاى اسلام در برابر دشمنانى همچون بنى اميه شد، مصداق اين آيه شمرده اند، غافل از اينكه اگر اين باب گشوده شود، جهاد به كلى بايد تعطيل گردد، اصولا تهلكه با شهادت دو مفهوم متباين دارد، تهلكه به معنى مرگ بيدليل است در حالى كه شهادت قربانى شدن در راه هدف و نايل گشتن به

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۳۹

حيات جاويدان است . بايد به اين حقيقت توجه داشت كه جان انسان ، ارزشمندترين سرمايه وجود او نيست ، ما حقايقى با ارزشتر از جان داريم ، ايمان به خدا، آيين اسلام ، حفظ قرآن و اهداف مقدس آن ، بلكه حفظ حيثيت و آبروى جامعه اسلامى ، اينها اهدافى والاتر از جان انسان است كه قربان شدن در راه آن هلاكت نيست ، و هرگز از آن نهى نشده . در حديثى مى خوانيم كه : گروهى از مسلمانان براى جهاد به قسطنطنيه رفته بودند يكى از مردان شجاع حمله به لشكر روم كرد و داخل در صفوف آنها شد يكى از حاضران گفت : القى بيديه الى التهلكة : خود را با دو دست خويش به هلاكت انداخت اينجا بود كه ابو ايوب انصارى برخاست و فرياد زد: اى مردم ! چرا اين آيه را بد تفسير و تاويل مى كنيد؟ اين آيه درباره ما طايفه انصار نازل شد، هنگامى كه خداوند دينش را عزت داد و ياورانش فزونى گرفتند بعضى از ما به ديگرى مخفيانه به گونهاى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نشنود، چنين گفتند كه اموال ما از دست رفت ، و خداوند اسلام را عزيز و يارانش را زياد كرد، ما اگر در مدينه بمانيم به اموال از دست رفته خود برسيم بهتر است ، آيه فوق بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد و به ما فرمود: انفاق در راه خدا كنيد و خويشتن را به هلاكت نيفكنيد و منظور از هلاكت ، اقامت در مدينه براى اصلاح اموال و ترك جهاد بود

منظور از احسان چيست ؟

احسان معمولا به معنى نيكو كارى تفسير مى شود، ولى گاه معنى وسيعترى براى آن ذكر شده ، و آن هر گونه عمل صالح ، بلكه انگيزه هاى عمل صالح است چنانكه در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خوانيم كه در تفسير احسان فرمود: ان تعبد

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۰

الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك : احسان آن است كه خدا را آن چنان پرستش كنى كه گوئى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند. بديهى است هنگامى كه انسان ، چنان ايمان به خدا داشته باشد كه گوئى او را مى بيند و او را در همه حال حاضر و ناظر بداند به سراغ اعمال صالح ميرود، و از هر گونه گناه و معصيت خوددارى مى نمايد.

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۱

آيه ۱۹۶

آيه و ترجمه

وَ أَتِمُّوا الحَْجَّ وَ الْعُمْرَةَ للَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ وَ لا تحْلِقُوا رُءُوسكُمْ حَتى يَبْلُغَ الْهَدْى محِلَّهُ فَمَن كانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صدَقَةٍ أَوْ نُسكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلى الحَْجّ فَمَا استَيْسرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَن لَّمْ يجِدْ فَصِيَامُ ثَلَثَةِ أَيَّامٍ فى الحَْجّ وَ سبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْك عَشرَةٌ كامِلَةٌ ذَلِك لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسجِدِ الحَْرَامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(۱۹۶) ترجمه : ۱۹۶ - و حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد! و اگر محصور شديد، (و مانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى ، اجازه نداد كه پس از احرام بستن ، وارد مكه شويد،) آنچه از قربانى فراهم شود (ذبح كنيد، و از احرام خارج شويد)! و سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود) و اگر كسى از شما بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت ، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) بايد فديه و كفارهاى از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد! و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن ) در امان بوديد، هر كس با ختم عمره ، حج را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسر است (ذبح كند)! و هر كه نيافت ، سه روز در ايام حج ، و هفت روز هنگامى كه باز مى گرديد، روزه بدارد! اين ، ده روز كامل است . (البته ) اين براى كسى است كه خانواده او، نزد مسجدالحرام نباشد اهل مكه و اطراف آن نباشد. و از خدا به پرهيزيد و بدانيد كه او، سخت كيفر است ! تفسير: قسمتى از احكام مهم حج دقيقا روشن نيست كه آيات مربوط به حج در قرآن مجيد در چه تاريخى نازل

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۲

شده است ولى به اعتقاد بعضى از مفسران بزرگ در حجة الوداع نازل گشته در حالى كه بعضى گفته اند كه جمله فان احصرتم فما استيسر من الهدى ناظر به جريان حديبيه است كه در سال ششم هجرت واقع شد و مسلمانان از زيارت خانه خدا ممنوع شدند در اين آيه ، احكام زيادى بيان شده است : ۱ - در ابتدا، يك دستور كلى براى انجام فريضه حج و عمره به طور كامل و براى اطاعت فرمان خدا داده ، مى فرمايد: حج و عمره را براى خدا به اتمام برسانيد (و اتموا الحج و العمرة لله ). در واقع قبل از هر چيز به سراغ انگيزههاى اين دو عبادت رفته و توصيه مى كند كه جز انگيزه الهى و قصد تقرب به ذات پاك او، چيز ديگرى در كار نبايد باشد، و عمل نيز به مقتضاى و اتموا از هر نظر كامل و جامع باشد. ۲ - سپس به سراغ كسانى مى رود كه بعد از بستن احرام به خاطر وجود مانعى ، مانند بيمارى شديد و ترس از دشمن ، موفق به انجام اعمال حج عمره نباشند، مى فرمايد: اگر محصور شديد (و موانعى به شما اجازه نداد كه پس از احرام بستن وارد مكه شويد) آنچه از قربانى فراهم شود ذبح كنيد و از احرام خارج شويد (فان احصرتم فما استيسر من الهدى ). به هر حال افرادى كه گرفتار مى شوند، و توانايى انجام مراسم حج و عمره را پيدا نمى كنند، مى توانند با استفاده از اين مساله ، از احرام خارج شده و به حال

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۳

عادى باز گردند. مى دانيم قربانى ممكن است شتر يا گاو يا گوسفند باشد، كه آسانترين آنها گوسفند است ، و لذا جمله فما استيسر من الهدى را غالبا اشاره به گوسفند دانسته اند. ۳ - سپس به دستور ديگرى اشاره كرده ، مى فرمايد: سرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به محلش برسد و در قربانگاه ذبح شود (و لا تحلقوا رؤ سكم حتى يبلغ الهدى محله ). آيا اين دستور مربوط به افرادى است كه محصور و ممنوع از انجام مراسم حج مى شوند، و در واقع دستورى است براى تكميل دستور سابق ، و يا همه حاجيان را مى گويد، بعضى از مفسران ، معنى اول را بر گزيده اند و گفته اند، منظور از محل هدى (محل قربانى ) حرم است و گاه گفته اند، منظور همان جا است كه مانع و مزاحم ، حاصل مى شود و به فعل پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در داستان حديبيه كه محلى است بيرون حرم مكه ، استدلال كرده اند كه حضرت بعد از ممانعت مشركان ، قربانى خود را در همان جا ذبح كرد و به اصحاب و يارانش نيز دستور داد چنين كنند. مفسر عاليقدر مرحوم طبرسى مى گويد: به اعتقاد علماى ما، محصور اگر به خاطر بيمارى بوده باشد، قربانى او را در حرم بايد ذبح كنند و اگر به خاطر جلوگيرى از دشمن باشد در همان جا كه جلوگيرى شده است ذبح مى كنند. ولى بعضى ديگر از مفسران ، اين جمله را ناظر به تمام حجاج مى دانند و مى گويند هيچ كس حق ندارد، تقصير كند (سر بتراشد و از احرام خارج گردد) مگر اينكه قربانى را در محلش ذبح كند (قربانى حج در منى و قربانى عمره در مكه ). به هر حال منظور از رسيدن قربانى به محلش ، آن است كه به آن محل برسد و ذبح شود، و اين تعبير كنايه اى از ذبح است . با توجه به عموميت تعبيرى كه در آيه وارد شده است تفسير دوم مناسبتر به

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۴

نظر مى رسد كه هم شامل محصور است و هم غير محصور. ۴ - سپس مى فرمايد: اگر كسى از شما بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و به هر حال ناچار بود سر خود را قبل از آن موقع بتراشد) بايد فديه (كفارهاى ) از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندى بدهد (فمن كان منكم مريضا او به اذى من رأ سه ففدية من صيام او صدقة او نسك ). نسك در اصل جمع نسيكه به معنى حيوان ذبح شده است ، اين واژه به معنى عبادت نيز آمده است . لذا راغب در مفردات ، بعد از آنكه نسك را به عبادت تفسير مى كند، مى گويد: اين واژه در مورد اعمال حج به كار مى رود، و نسيكه به معنى ذبيحه است . بعضى از مفسران نيز آن را در اصل به معنى شمشهاى نقره مى دانند و اينكه به عبادت نسك گفته شده به خاطر آن است كه انسان را خالص و پاك و پاكيزه مى كند. به هر حال ظاهر آيه اين است كه چنين شخصى مخير در ميان اين سه (روزه ، و صدقه و ذبح گوسفند) مى باشد. در روايات اهل بيت (عليهما لسلام ) آمده است كه ، روزه در اين مورد بايد سه روز بوده باشد، و صدقه به شش ‍ مسكين ، و در روايتى به ده مسكين ، و نسك يك گوسفند است . ۵ - سپس مى افزايد: و هنگامى كه (از بيمارى و دشمن ) در امان بوديد، كسانى كه

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۵

عمره را تمام كرده و حج را آغاز مى كنند، آنچه ميسر است از قربانى (ذبح كنند) (فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الى الحج فما استيسر من الهدى ). اشاره به اينكه در حج تمتع كه عمره قبلا انجام مى گيرد، و بعد حج بجا آورده مى شود، قربانى كردن لازم است ، و فرق نمى كند كه اين قربانى شتر باشد يا گاو و يا گوسفند، و بدون آن از احرام خارج نمى شود. درباره اصل هدى به گفته مرحوم طبرسى دو قول وجود دارد، اول اينكه از هديه گرفته شده است ، و چون قربانى در واقع هديه اى به سوى بيت الله است ، اين واژه بر آن اطلاق شده است . ديگر اينكه از ماده هدايت گرفته شده است زيرا حيوان قربانى را همراه مى بردند، و به سوى خانه خدا و قربانگاه هدايت مى كردند. ولى ظاهر كلام راغب در مفردات اين است كه فقط از هديه گرفته شده و مى گويد: هدى جمع است و مفرد آن هديه است . در معجم مقاييس اللغه نيز دو ريشه براى اين لغت ذكر شده ، هدايت و هديه ، اما بعيد نيست هر دو به هدايت باز گردد. زيرا هديه چيزى است كه به سوى شخصى كه به او هديه مى شود هدايت مى گردد. (دقت كنيد). ۶ - سپس به بيان حكم كسانى مى پردازد كه در حال حج تمتع قادر به قربانى نيستند، مى فرمايد: كسى كه (قربانى ) ندارد، بايد سه روز در ايام حج ، و هفت روز به هنگام بازگشت ، روزه بدارد، اين ده روز كامل است (فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة ). بنابراين اگر قربانى پيدا نشود، يا وضع مالى انسان اجازه ندهد، جبران آن ده روز روزه است ، كه سه روز آن (روز هفتم و هشتم و نهم ذى الحجه ) در ايام حج واقع مى شود، و اين از روزههايى است كه انجام آن در سفر مانعى ندارد، و هفت روز ديگر را بعد از بازگشت به وطن انجام مى دهد. با اينكه معلوم است سه روز به اضافه هفت روز مجموعا ده روز مى شود در

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۶

عين حال ، قرآن مى گويد: اين ده روز كامل است . بعضى از مفسران در تفسير اين جمله گفته اند اين به خاطر آن است كه و او گر چه معمولا براى جمع است نه براى تخيير، چون گاه در معنى تخيير نيز استعمال مى شود، در اينجا خداوند براى رفع هر گونه ابهام ، جمله تلك عشرة كاملة را فرموده است . اين احتمال نيز وجود دارد كه تعبير به كاملة اشاره به اين است كه روزه ده روز مى تواند به طور كامل جانشين قربانى شود، و زوار خانه خدا نبايد از اين بابت نگران باشند، زيرا تمام ثوابهائى كه براى صاحبان قربانى از سوى خدا داده مى شود، به آنها داده خواهد شد. بعضى نيز گفته اند: اين تعبير اشاره به نكته لطيفى در مورد عدد ده مى باشد زيرا از يك نظر عدد ده كاملترين اعداد است ، چون هنگامى كه اعداد را از يك شروع مى كنيم تا ده سير صعودى خود را تكميل مى كند، و اعداد بعد از آن ، تكرار و تركيبى است از ده و عددهاى ديگر مانند يازده و دوازده ، عرب به عدد بيست ، عشرين مى گويد (يعنى دو عدد ده ) و به سى ثلاثين (سه عدد ده ) و همچنين .. ۷ - بعد به بيان حكم ديگرى پرداخته ، مى گويد: اين برنامه حج تمتع براى كسى است كه خانواده او نزد مسجد الحرام نباشد (ذلك لمن لم يكن اهله حاضرى المسجد الحرام ). بنابراين كسانى كه اهل مكه يا اطراف آن باشند، حج تمتع ندارند، بلكه حج تمتع مخصوص افراد دور از اين منطقه است ، و مشهور و معروف در ميان فقهاء اين است كه هر كس ۴۸ ميل از مكه دورتر باشد، وظيفه او حج تمتع است ، و آنها كه در فاصله كمترى قرار دارند، وظيفه آنها حج قران يا افراد است ، كه عمره آن بعد از

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۷

مراسم حج بجا آورده مى شود (شرح اين موضوع و مدارك آن در كتب فقهى آمده است ) بعد از بيان اين احكام هفتگانه در پايان آيه دستور به تقوا مى دهد و مى فرمايد: از خدا به پرهيزيد و تقوا پيشه كنيد و بدانيد خداوند عقاب و كيفرش شديد است (و اتقوا الله و اعلموا ان الله شديد العقاب ). اين تاكيد شايد به اين جهت است كه مسلمانان در هيچ يك از جزئيات اين عبادت مهم اسلامى كوتاهى نكنند چرا كه كوتاهى در آن گاهى سبب فساد حج و از بين رفتن بركات مهم آن مى شود.

نكته ها

اهميت حج در ميان وظايف اسلامى !

حج از مهمترين عباداتى است كه در اسلام تشريع شده و داراى آثار و بركات فراوان و بيشمارى است حج مايه عظمت اسلام ، قوت دين و اتحاد مسلمين است حج مراسمى است كه پشت دشمنان را مى لرزاند و هر سال خون تازهاى در عروق مسلمانان جارى مى سازد. حج همان عبادتى است كه امير مومنان آن را پرچم و شعار مهم اسلام ناميده و در وصيت خويش در آخرين ساعت عمرش فرموده : و الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا، خدا را خدا را! در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام كه هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود مهلت داده نمى شويد (و بلاى الهى شما را فرا خواهد گرفت ).

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۸

اين جمله نيز از دشمنان اسلام معروف است كه مى گويند: مادام كه حج رونق دارد ما بر آنها پيروز نمى شويم . يكى ديگر از دانشمندان مى گويد: واى به حال مسلمانان اگر معنى حج را در نيابند و واى به حال ديگران اگر معنى آن را دريابند. در حديث معروفى كه على (عليه السلام ) - در زمينه فلسفه احكام ، طبق نقل نهج البلاغه حكمت ۲۵۲ بيان فرموده نيز اشاره پر معنائى به اهميت حج شده است ، مى فرمايد: فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ... و الحج تقوية للدين : خداوند ايمان را وسيله پاك سازى مردم از شرك ... و حج را سبب قوت دين قرار داده است . اين سخن را با حديثى از امام صادق (عليه السلام ) پايان ميدهيم (و شرح بيشتر را به جلد ۱۴ تفسير نمونه ، ذيل آيه ۲۶ تا ۲۸ سوره حج كه به طور مبسوط از اهميت و فلسفه و اسرار حج بحث شده وا مى گذاريم ) آنجا كه فرمود: لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبة ، اسلام بر پا است تا زمانى كه كعبه بر پا است .

اقسام حج و فهرست اعمال حج تمتع

فقهاى بزرگ ما با الهام از آيات قرآن و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ائمه اهل بيت (عليهمالسلام ) حج را سه قسم تقسيم كرده اند: حج تمتع ، و حج قران و افراد حج تمتع مخصوص كسانى است كه فاصله آنها از مكه ۴۸ ميل يا بيشتر باشد (۱۶ فرسخ حدود ۹۶ كيلومتر) و حج قران و افراد، مربوط به كسانى است كه در

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۴۹

كمتر از اين فاصله زندگى مى كنند. در حج تمتع ، نخست عمره را بجا مى آورند، سپس از احرام بيرون مى آيند، بعدا مراسم حج را در ايام مخصوصش انجام مى دهند، ولى در حج قران و افراد، اول مراسم حج بجا آورده مى شود، و بعد از پايان آن مراسم عمره ، با اين تفاوت كه در حج قران ، قربانى همراه مى آورند و در حج افراد اين قربانى نيست ، ولى به عقيده اهل سنت حج قران آن است كه حج و عمره را در يك احرام با هم قصد مى كند). اعمال حج تمتع به شرح زير است : نخست از نقاط معينى كه ميقات نام دارد احرام مى بندند: يعنى متعهد مى شوند يك سلسله كارها كه بر محرم حرام است ترك كنند و جامه احرام كه دو قطعه لباس ندوخته است بر تن مى كنند و لبيك گويان به سمت خانه خدا مى آيند نخست هفت بار دور خانه خدا طواف مى كنند و سپس در محلى كه به نام مقام ابراهيم معروف است دو ركعت نماز به جا مى آورند و بعد در ميان دو كوه صفا و مروه هفت مرتبه رفت و آمد مى نمايند و بعد با چيدن كمى از مو يا ناخن خود، از احرام خارج مى شوند و براى مراسم حج از مكه احرام بسته و روز نهم ذى الحجه به عرفات كه بيابانى است در چهار فرسخى مكه مى روند و آن روز را از ظهر تا غروب آفتاب در آنجا مى مانند و به نيايش پروردگار مشغول مى شوند و سپس از غروب آفتاب به سوى مشعر الحرام كه در حدود دو فرسخ و نيمى مكه قرار دارد كوچ مى كنند و شب را تا صبح در آن وادى مقدس ‍ مى مانند و هنگام طلوع آفتاب از آن سرزمين به منى كه در نزديكى آن قرار دارد حركت مى كنند و در همان روز كه روز عيد قربان است به ستون مخصوصى كه نام آن جمره عقبه است هفت سنگ ميزنند سپس قربانى مى كنند و با تراشيدن سر از احرام بيرون مى آيند. و همان روز يا بعد از آن به مكه باز مى گردند و طواف خانه خدا و نماز طواف و سعى صفا و مره و طواف نساء و نماز طواف نساء بجا مى آورند و در روزهاى

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۰

يازدهم و دوازدهم به سه ستون مخصوص در منى كه جمرات نام دارد يكى پس از ديگرى را هفت بار سنگ مى زنند و شبهاى يازدهم و دوازدهم در سرزمين منى مى مانند و به اين ترتيب مراسم حج كه هر كدام زنده كننده يك خاطره تاريخى است و كنايات و اشاراتى به مسائل مربوط به تهذيب نفس و فلسفه هاى اجتماعى است انجام مى دهند كه فلسفه هر كدام در آيات مناسب تشريح خواهد شد.

چرا بعضى حج تمتع را به فراموشى سپرده اند؟

ظاهر آيه فوق اين است كه وظيفه كسانى كه مقيم در مكه نيستند، حج تمتع مى باشد (حجى كه با عمره شروع مى شود، و بعد از اتمام مراسم عمره از احرام بيرون مى آيند، و مجددا براى حج احرام مى بندند و مراسم حج را بجا مى آورند) و هيچ گونه دليلى به نسخ اين آيه در دست نيست و روايات زيادى در كتب شيعه و اهل تسنن در اين زمينه نقل شده است از جمله محدثان معروفى از اهل سنت مانند نسائى در كتاب سنن خود، و احمد در كتاب مسند و ابن ماجه در سنن ، و بيهقى در سنن الكبرى ، و ترمذى در صحيح خود و مسلم نيز در كتاب معروف خود، روايات فراوانى در مورد حج تمتع نقل كرده اند كه اين حكم نسخ نشده و تا روز قيامت باقى است . بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز آن را افضل انواع حج مى دانند هر چند اجازه حج قران و افراد را در كنار آن مى دهند (البته قران به همان معنى كه در بالا از فقهاى آنان نقل شد). ولى در حديث معروفى كه از عمر نقل شده مى خوانيم كه گفت : متعتان كانتا على عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و انا انهى عنهما و اعاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج ، دو متعه در زمان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود كه من از آن دو نهى مى كنم و هر كس

تفسير نمونه جلد ۲ صفحه ۵۱

بجا آورد مجازات مى كنم متعه نساء و متعه حج . فخر رازى در ذيل آيه مورد بحث بعد از نقل اين حديث از عمر مى گويد: منظور از متعه حج اين است كه هر دو احرام (احرام حج و احرام عمره ) را با هم جمع كند سپس نيت حج را فسخ كند و عمره بجا آورد و بعد از آن حج نمايد. بديهى است هيچ كس جز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) حق اعلام نسخ حكمى را ندارد و اصولا اين تعبير كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين گفت و من چنين ميگويم تعبيرى است كه براى هيچ كس قابل تحمل نمى باشد مگر مى توان فرمان پيامبر را زمين نهاد و به دنبال گفتار ديگران رفت اين غير قابل قبول است . به هر حال امروز بسيارى از علماى اهل سنت حديث مزبور را رها كرده و حج تمتع را به عنوان افضل انواع حج پذيرفته و بر طبق آن عمل مى كنند!


→ صفحه قبل صفحه بعد ←