تفسیر:نمونه جلد۲۷ بخش۸

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۲

ََآيه ۶ - ۱۴

آيه و ترجمه

َكلا إِنَّ الانسنَ لَيَطغَى (۶) أَن رَّءَاهُ استَغْنى (۷) إِنَّ إِلى رَبِّك الرُّجْعَى (۸) أَ رَءَيْت الَّذِى يَنهَى (۹) عَبْداً إِذَا صلى (۱۰) أَ رَءَيْت إِن كانَ عَلى الهُْدَى (۱۱) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى (۱۲) أَ رَءَيْت إِن كَذَّب وَ تَوَلى (۱۳) أَ لَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (۱۴) ترجمه : ۶ - چنين نيست كه انسان حقشناس باشد مسلما طغيان مى كند. ۷ - به خاطر اينكه خود را بى نياز مى بيند! ۸ - مسلما بازگشت همه به سوى پروردگار تو است . ۹ - به من خبر ده آيا كسى كه نهى مى كند

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۳

۱۰ - بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند (آيا مستحق عذاب الهى نيست )؟ ۱۱ - به من خبر ده اگر اين بنده بر طريق هدايت باشد، ۱۲ - يا مردم را به تقوا دستور دهد (آيا نهى كردن او سزاوار است ؟). ۱۳ - به من خبر ده اگر (اين طغيانگر) تكذيب حق كند و به آن پشت نمايد (چه سرنوشت دردناكى خواهد داشت ؟). ۱۴ - آيا او نمى داند كه خداوند همه اعمالش را مى بيند؟! تفسير : آيا نمى دانى خدا همه اعمالت را مى بيند؟ در تعقيب آيات گذشته كه در آن اشاره به نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود، و لازمه يك چنين نعمت گسترده اى سپاسگزارى انسان و تسليم او در برابر خداوند است ، در آيات مورد بحث مى فرمايد: چنين نيست كه نعمتهاى الهى روح شكرگزارى را هميشه در انسان زنده كند، بلكه او مسلما طغيان مى كند... (كلا ان الانسان ليطغى ). به خاطر اينكه خود را مستغنى و بى نياز مى بيند (ان رآه استغنى ). اين طبيعت غالب انسانها است ، طبيعت كسانى است كه در مكتب عقل

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۴

و وحى پرورش نيافته اند كه وقتى خود را مستغنى مى پندارند، شروع به سركشى و طغيان مى كنند. نه خدا را بنده اند، نه احكام او را به رسميت مى شناسند، نه به نداى وجدان گوش فرا مى دهند، و نه حق و عدالت را رعايت مى كنند. انسان و هيچ مخلوق ديگر هرگز بى نياز و مستغنى نخواهد شد، بلكه موجودات ممكنه هميشه نيازمند به لطف و نعمتهاى خدا هستند، و اگر لحظهاى فيض او قطع شود درست در همان لحظه همه نابود مى گردند، منتها انسان گاهى به غلط خود را بى نياز مى پندارد، و تعبير لطيف آيه نيز اشاره به همين معنى است كه مى گويد: خود را بى نياز مى بيند نمى گويد: بى نياز مى شود. بعضى معتقدند كه منظور از انسان در آيه مورد بحث خصوص ابوجهل است كه از آغاز دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مخالفت برخاست ، ولى مسلما انسان در اينجا مفهوم كلى دارد، و امثال ابو جهل مصداقهائى از آن مى باشند. به هر حال چنين به نظر مى رسد كه هدف آيه اين است كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) انتظار نداشته باشد مردم به زودى دعوتش را پذيرا شوند، بلكه بايد خود را براى انكار و مخالفت مستكبران طغيانگر، آماده سازد، و بداند راهى پر فراز و نشيب در پيش روى او است . سپس اين طاغيان مستكبر را مورد تهديد قرار داده ، مى فرمايد: مسلما بازگشت همه به سوى پروردگار تو است (ان الى ربك الرجعى ). و او است كه طغيانگران را به كيفر اعمالشان مى رساند. اصولا همانگونه كه بازگشت همه چيز به سوى او است ، و همه مى ميرند و ميراث آسمان و زمين براى ذات پاك او مى ماند: و لله ميراث السموات و الارض

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۵

(آل عمران - ۱۸۰) در آغاز نيز همه چيز از ناحيه او بوده ، و جاى اين نيست كه انسان خود را بى نياز بشمرد و مغرور گردد، و طغيان كند. سپس به قسمتى از كارهاى طغيانگران مغرور، ممانعت آنها از سلوك راه حق و پيمودن طريق هدايت و تقوى ، پرداخته ، مى افزايد: به من خبر ده آيا كسى كه نهى مى كند... (اء راءيت الذى ينهى ). بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند (عبدا اذا صلى ). آيا چنين كسى مستحق عذاب و كيفر الهى نيست ؟! در احاديث آمده است : ابو جهل از اطرافيان خود سؤ ال كرد: آيا محمد در ميان شما نيز (براى سجده ) صورت به خاك مى گذارد؟ گفتند: آرى ، گفت : سوگند به آنچه ما به آن سوگند ياد مى كنيم ، اگر او را در چنين حالى ببينم با پاى خود گردن او را له مى كنم ! به او گفتند: ببين ، او در آنجا مشغول نماز خواندن است ! ابوجهل حركت كرد تا گردن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را زير پاى خود بفشارد، ولى هنگامى كه نزديك آمد عقب نشينى كرده و با دستش گوئى چيزى را از خود دور مى كرد!، به او گفتند: اين چه وضعى است در تو مى بينيم ؟ گفت : ناگهان ميان خودم و او خندقى از آتش ديدم و منظره وحشتناك و همچنين بال و پرهائى مشاهده كردم ! در اينجا پيغمبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: قسم به كسى كه جانم در دست او است اگر به من نزديك شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مى كردند و عضو عضو او را مى ربودند!

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۶

اينجا بود كه آيات فوق نازل شد. طبق اين روايات آيات فوق در آغاز بعثت نازل نشده ، بلكه وقتى نازل شد كه دعوت اسلام برملا شده بود، و لذا عدهاى معتقدند تنها پنج آيه نخستين اين سوره در آغاز بعثت نازل شده و بقيه با فاصله قابل ملاحظه اى بوده است . ولى به هر حال اين شاءن نزول هرگز مانع گستردگى مفهوم آيه نيست . در آيه بعد براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: به من خبر ده اگر اين بنده نمازگزار بر طريق هدايت باشد... (اء راءيت ان كان على الهدى ). يا مردم را به تقوى دستور دهد... (او امر بالتقوى ). آيا نهى كردن او سزاوار است ؟ و آيا مجازات چنين كسى جز آتش دوزخ مى تواند باشد؟! به من خبر ده اگر اين شخص طغيانگر كه رهروان راه حق را از نماز و هدايت و تقوى باز مى دارد، اگر تكذيب حق كند و از آن روى گرداند چه سرنوشت دردناكى خواهد داشت ؟! (اء راءيت ان كذب و تولى ).

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۷

آيا او نمى داند كه خداوند همه اعمال او را مى بيند و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مى كند؟! (ا لم يعلم بان الله يرى ). تعبير به قضيه شرطيه در آيات فوق اشاره به اين است كه اين طغيانگر مغرور لا اقل اين احتمال را بايد بدهد كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر طريق هدايت است ، و دعوتش دعوت به سوى تقوى است ، همين احتمال براى اينكه جلو طغيان او را بگيرد كافى است . بنابراين مفهوم اين آيات ترديد در هدايت و دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سوى تقوى نمى باشد، بلكه اشاره به نكته ظريف بالاست . بعضى از مفسران ضمير در «كان » و «اءمر» را به همان شخص ‍ نهى كننده مانند ابوجهل باز گردانده اند، بنابراين مفهوم آيات چنين مى شود: اگر او هدايت را بپذيرد و به جاى منع از نماز دعوت به تقوى كند چقدر به حال او مفيد است ؟ ولى تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. نكته : عالم هستى محضر خدا است توجه به اين واقعيت كه هر كارى را انسان انجام مى دهد در پيشگاه خدا است ، و اصولا تمام عالم هستى محضر خدا است ، و چيزى از اعمال و حتى نيات آدمى از او پنهان نيست ، مى تواند روى برنامه زندگى انسان اثر زياد بگذارد، و او را از خلافكاريها باز دارد، مشروط بر اينكه ايمان به اين مطلب واقعا در دل او جاى گيرد و به صورت يك باور قطعى در آيد.

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۸

در حديثى مى خوانيم : اعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك : خدا را آنچنان عبادت كن كه گوئى او را مى بينى و اگر تو او را نمى بينى او تو را به خوبى مى بيند. نقل مى كنند بيدار دلى بعد از گناهى توبه كرده بود، و پيوسته مى گريست ، گفتند: چرا اينقدر گريه مى كنى ؟ مگر نمى دانى خداوند متعال غفور است ؟ گفت : آرى ، ممكن است او عفو كند، ولى اين خجلت و شرمسارى كه او مرا ديده چگونه از خود دور سازم ؟! گيرم كه تو از سر گنه درگذرى - زان شرم كه ديدى كه چه كردم چكنم ؟!

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۶۹

ََآيه ۱۵ - ۱۹

آيه و ترجمه

َكلا لَئن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسفَعَا بِالنَّاصِيَةِ(۱۵) نَاصِيَةٍ كَذِبَةٍ خَاطِئَةٍ(۱۶) فَلْيَدْعُ نَادِيَهُ(۱۷) سنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ(۱۸)َكلا لا تُطِعْهُ وَ اسجُدْ وَ اقْترِب (۱۹) ترجمه : ۱۵ - چنان نيست كه او خيال مى كند اگر دست از كار خود بر ندارد ناصيه اش (موى پيش سرش ) را گرفته (و به سوى عذاب مى كشانيم ). ۱۶ - همان ناصيه دروغگوى خطا كار! ۱۷ - سپس هر كه را مى خواهد صدا بزند (تا ياريش كند). ۱۸ - ما هم به زودى ماءموران دوزخ را صدا مى زنيم ! ۱۹ - چنان نيست كه او مى پندارد، هرگز او را اطاعت مكن و سجده نما و تقرب جوى . تفسير : سجده كن و تقرب جوى ! به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون طغيانگران كافر و مزاحمت آنها نسبت به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نمازگزاران آمده بود، در اين آيات آنها را زير رگبار شديدترين تهديدها گرفته مى فرمايد:

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۰

چنان نيست كه او مى پندارد (گمان مى كند مى تواند پا بر گردن پيغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از اين برنامه الهى باز دارد) (كلا). اگر دست از اين جهل و غرور خود برندارد، موى جلو سر او را گرفته و به سوى عذاب مى كشانيم (لئن لم ينته لنسفعا بالناصية ). همان پيش سر دروغگوى خطا كار! (ناصية كاذبة خاطئة ). لنسفعا از ماده سفع (بر وزن عفو) به گفته بعضى از مفسران معانى مختلفى دارد: گرفتن و به شدت كشيدن ، سيلى به صورت زدن ، چهره را سياه كردن (آن سه قطعه سنگى را كه به هنگام گذاردن ديگ بر روى آتش ‍ پايه هاى ديگ را تشكيل مى دهد نيز سفع مى نامند چرا كه سياه و دود آلوده است ) و بالاخره علامت گذاردن و خوار كردن . و از همه مناسب تر در اينجا همان معنى اول است ، هر چند در آيه مورد بحث معانى ديگر نيز احتمال دارد. به هر حال آيا منظور اين است كه اين ماجرا در قيامت واقع مى شود كه موى پيش سر امثال ابوجهل را مى گيرند و به سوى آتش دوزخ مى كشانند، يا در دنيا تحقق مى يابد، و يا هر دو؟! بعيد نيست هر دو باشد، و شاهدش روايت زير است . در روايتى مى خوانيم : هنگامى كه سوره الرحمن نازل شد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به يارانش فرمود: چه كسى از شما اين سوره را بر رؤ ساى قريش مى خواند؟ حاضران در پاسخ كمى سكوت كردند، چرا كه از آزار سران قريش بيمناك بودند. عبدالله بن مسعود برخاست و گفت : اى رسول خدا! من اين كار را

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۱

مى كنم ... ابن مسعود كه جثه اى كوچك داشت و از نظر جسمانى ضعيف بود برخاست و نزد سران قريش آمد، آنها را در گرد كعبه جمع ديد، تلاوت سوره الرحمن را آغاز كرد. ابوجهل برخاست و چنان سيلى به صورت او زد كه گوش او پاره شد، و خون جارى گشت ! ابن مسعود گريان به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد، هنگامى كه چشم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر او افتاد، ناراحت شد، سر را به زير انداخت و در غم و اندوه عميقى فرو رفت . ناگهان جبرئيل نازل شد در حالى كه خندان و مسرور بود، فرمود: اى جبرئيل چرا مى خندى در حالى كه ابن مسعود گريان است ؟ عرض كرد به زودى دليل آن را خواهى دانست . اين ماجرا گذشت ، هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدند ابن مسعود در ميان كشته هاى مشركان گردش مى كرد، چشمش به ابوجهل افتاد، در حالى كه آخرين نفسهاى خود را مى كشيد، ابن مسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد، گفت : اى چوپان ناچيز! بر جايگاه بلندى قرار گرفته اى ! ابن مسعود گفت الاسلام يعلو و لا يعلى عليه : اسلام برترى مى گيرد و چيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت . ابوجهل به او گفت به دوستت محمد بگو: احدى در زندگى در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم ! هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيد فرمود: فرعون زمان من ، از فرعون موسى بدتر بود، چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت : من ايمان آوردم ، ولى اين طغيانش بيشتر شد! سپس ابوجهل رو به ابن مسعود كرد و گفت : سر مرا با اين شمشير قطع

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۲

كن كه تيزتر است ، هنگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمى توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد (موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد، و مضمون آيه در اين دنيا نيز تحقق يافت ). «ناصية » موى پيش سر است ، و گرفتن ناصيه در جائى گفته مى شود كه بخواهند كسى را با ذلت و خوارى به سوى كارى برند، زيرا هنگامى كه موى پيش سر كسى را مى گيرند قدرت هر گونه حركت از او سلب مى شود، و چاره اى جز تسليم ندارد. البته كلمه «ناصيه » هم در مورد افراد، و هم اشياء نفيس ، به كار مى رود، همانگونه كه ما در فارسى تعبير به پيشانى جمعيت يا پيشانى ساختمان مى كنيم . تعبير به «ناصية كاذبة خاطئة » اشاره به شخصى است كه صاحب اين ناصيه است كه هم دروغگو بود و هم خطا كار، همچون ابوجهل . در روايتى از ابن عباس آمده است كه روزى ابوجهل نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد در حالى كه حضرت نزديك مقام ابراهيم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از اين كار نهى نكردم ؟ حضرت (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر او بانگ زد و او را از خود راند. ابوجهل گفت : اى محمد! بر من بانگ مى زنى ، و مرا ميرانى ؟ تو نمى دانى قوم و عشيره من در اين سرزمين از همه بيشتر است . در اينجا آيه بعد نازل شد اين جاهل مغرور تمام قوم و عشيره خود را صدا زند و از آنها يارى بطلبد (فليدع ناديه ).

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۳

ما هم ماءموران دوزخ را صدا مى زنيم (سندع الزبانية ). تا معلوم شود كه اين غافل بيخبر كارى از او ساخته نيست ، و در چنگال ماءموران عذاب همچون پر كاهى در وسط يك طوفان سهمگين است ! «نادى » از ماده «ندا» (صدا زدن ) به معنى مجلس عمومى است ، و گاه به مركز تفريح نيز نادى گفته مى شود، چون در آنجا افراد يكديگر را صدا مى زنند و ندا مى كنند. بعضى گفته اند: از ندا به معنى بخشش گرفته شده ، چون در آنجا از يكديگر پذيرائى مى كنند. «دارالندوة » كه به مجلس مشورتى معروف قريش گفته مى شد نيز از همين معنى گرفته شده . ولى در اينجا منظور از نادى جماعتى است كه در آن مجلس جمع مى شوند، يا به تعبير ديگر قوم و عشيره و دوستانى است كه امثال ابوجهل در كارهاى خود بر نيروى آنها تكيه مى كردند. «زبانية » جمع زبنيه (به كسر زا) در اصل به معنى ماءمورين انتظامى ، از ماده «زبن » (بر وزن متن ) به معنى دفع كردن و صدمه زدن و دور ساختن است ، و در اينجا به معنى فرشتگان عذاب و ماءموران دوزخ است . در آخرين آيه اين سوره كه آيه سجده است مى فرمايد: چنان نيست كه او مى پندارد و اصرار بر ترك سجده تو دارد (كلا). «هرگز او را اطاعت مكن و به درگاه پروردگارت سجده كن و به او تقرب جوى » (لا تطعه و اسجد و اقترب ).

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۴

ابوجهل ها كوچكتر از آنند كه بتوانند مانع سجده تو شوند، و يا در راه پيشرفت آئينت سنگ بيندازند و مانع ايجاد كنند، تو با توكل بر پروردگار و نيايش و عبادت و سجده ، در اين مسير گام بردار و هر روز به خداى خود نزديك و نزديك تر شو. ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه «سجده » باعث قرب انسان در درگاه خدا است ، و لذا در حديثى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: اقرب ما يكون العبد من الله اذا كان ساجدا نزديكترين حالت بنده به خداوند زمانى است كه در سجده باشد. البته مى دانيم طبق روايات اهل بيت عصمت (عليهمالسلام ) چهار سجده واجب در قرآن داريم «الم سجده » و «فصلت » و «النجم » و در اينجا (سوره علق ) و بقيه سجده هاى قرآن مستحب است . نكته : طغيان و احساس بى نيازى غالب مفاسد دنيا از قشرهاى مرفه و مستكبر سرچشمه مى گيرد، و هميشه در صف اول مبارزه در مقابل انبياء آنها بودند، همانها كه گاه قرآن از آنان به «ملا» تعبير كرده (اعراف ۶۰) و گاه به «مترفين » (سبا ۳۴) و گاه به «مستكبرين » (مؤ منون ۶۷) كه اولى اشاره به جمعيت اشرافى است كه ظاهرشان چشمها را پر مى كند و درونشان تهى و خالى است ، و دومى اشاره به كسانى است كه در ناز و نعمت به سر مى برند و مست و مغرورند و از درد و رنج ديگران بى خبر و سومى به آنها كه بر مركب كبر و غرور سوار و از خدا و خلق دورند. و سرچشمه همه اينها احساس بى نيازى و غنا است ، و اين از ويژگيهاى

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۵

افراد كم ظرفيت است كه وقتى به نعمت و مال و مقامى مى رسند، چنان مست مى شوند و احساس بى نيازى مى كنند كه خدا را هم به دست فراموشى مى سپارند. در حالى كه مى دانيم از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد و تمام اموال انسان در كمتر از يك ساعت ممكن است نابود شود، يا سيل و زلزله و صاعقه اى همه را بر باد دهد، و سلامت او نيز با گلوگير شدن يك جرعه آب چنان به خطر بيفتد كه مرگ را با چشم خود ببيند. اين چه غفلتى است كه دامن گروهى را مى گيرد و خود را بى نياز مى پندارند، و بر مركب سركش غرور سوار شده صحنه اجتماع را جولانگاه خود قرار مى دهند. پناه بر خدا از اين جهل و نادانى ! و از اين بى خبرى و خيره سرى ! براى از ميان رفتن چنين حالتى كافى است كه انسان كمى به ضعف بى حساب خود، و قدرت عظيم پروردگار، بينديشد، و كمى تاريخ گذشتگان را ورق بزند و سرگذشت اقوامى را كه از او قويتر و نيرومندتر بودند ببيند، تا از مركب غرور پياده شود. خداوندا! ما را از كبر و غرور كه عامل اصلى دورى از تو است حفظ كن . پروردگارا! لحظه اى در دنيا و آخرت ما را به خودمان وامگذار. بارالها! به ما چنان قدرتى مرحمت كن كه بينى اين مستكبران مغرور كه سد راه تواند بر خاك بماليم و نقشه هايشان نقش بر آب كنيم . آمين يا رب العالمين

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۶
تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۷

َسوره قدر

ََمقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۵ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۸

محتوى و فضيلت سوره قدر محتواى اين سوره چنانكه از نامش نيز پيدا است بيان نزول قرآن مجيد در شب قدر است ، و سپس بيان اهميت شب قدر و بركات و آثار آن . در اينكه اين سوره در مكه نازل شده ، يا مدينه ؟ مشهور ميان مفسران مكى بودن آن است ، ولى بعضى احتمال داده اند كه در مدينه نازل شده است ، زيرا در روايتى آمده كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در خواب ديد كه بنى اميه از منبر او بالا رفته اند، اين امر بر پيامبر گران آمد و ناراحت شد، سوره قدر نازل گرديد و پيامبر را تسلى دارد (لذا بعضى ليلة القدر خير من الف شهر را ناظر به مدت حكومت بنى اميه كه حدود يك هزار ماه بود مى دانند) و مى دانيم مسجد و منبر در مدينه تشكيل شد نه در مكه . ولى معروف چنانكه گفتيم مكى بودن است ، و اين روايت ممكن است از قبيل تطبيق باشد نه شاءن نزول : در فضيلت تلاوت اين سوره همين بس كه از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل است كه فرمود: من قراءها اعطى من الاجر كمن صام رمضان و احيا ليلة القدر: هر كس آن را تلاوت كند مانند كسى است كه ماه رمضان را روزه گرفته ، و شب قدر را احيا داشته است . در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء انا انزلناه بجهر كان كشاهر سيفه فى سبيل الله ، و من قراءها سرا كان كالمتشحط بدمه فى سبيل الله كسى كه سوره انا انزلناه را بلند و آشكار بخواند مانند كسى است كه در

تفسير نمونه جلد ۲۷ صفحه ۱۷۹

راه خدا شمشير كشيده و جهاد مى كند، و كسى كه بطور پنهان بخواند مانند كسى است كه در راه خدا به خون آغشته است . واضح است اين همه فضيلت از آن كسى نيست كه آن را مى خواند و حقيقتش را درك نمى كند، بلكه از آن كسى است كه مى خواند و مى فهمد و به محتوايش جامه عمل مى پوشاند، قرآن را بزرگ مى شمرد و آياتش را در زندگى پياده مى كند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←