تفسیر:نمونه جلد۲۵ بخش۶

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۰

آيه ۱۶ - ۱۹

آيه و ترجمه

وَ أَلَّوِ استَقَمُوا عَلى الطرِيقَةِ لاَسقَيْنَهُم مَّاءً غَدَقاً(۱۶) لِّنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ مَن يُعْرِض عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسلُكْهُ عَذَاباً صعَداً(۱۷) وَ أَنَّ الْمَسجِدَ للَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً(۱۸) وَ أَنَّهُ لمََّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَداً(۱۹) ترجمه : ۱۶ - و اگر آنها (جن و انس ) بر طريقه (ايمان ) استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سيراب مى كنيم . ۱۷ - هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازمائيم و هر كس ‍ از ذكر پروردگارش روى گردان شود او را به عذاب شديد و روز افزونى گرفتار مى سازد. ۱۸ - و اينكه مساجد از آن خدا است ، در اين مساجد احدى را با خدا نخوانيد؟ ۱۹ - و اينكه هنگامى كه بنده خدا (محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عبادت ) برمى خاست ، و او را مى خواند گروهى سخت اطراف او جمع مى شدند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۱

تفسير : شما را با اين نعمتهاى فراوان مى آزمائيم اين آيات ظاهرا ادامه سخنان مؤ منان جن با قوم خويش است (هر چند جمعى از مفسران آن را كلام خداوند دانسته كه به عنوان جمله معترضه در ميان كلمات جن قرار گرفته است ) ولى از آنجا كه معترضه بودن خلاف ظاهر است و تعبير آيات شباهت زيادى با لحن آيات گذشته كه سخنان مؤ منان جن بود دارد بعيد است كه از كلام جن نباشد. به هر حال در آيات گذشته سخن از پاداشهاى مؤ منان در قيامت بود، و در اين آيات سخن از پاداش دنيوى آنهاست ، مى فرمايد: ((اگر آنها (جن و انس ) بر طريقه ايمان استقامت ورزند ما آنها را با آب فراوان سيراب مى كنيم )) (و ان لو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماء غدقا). باران رحمت خود را بر آنها فرو مى باريم ، و منابع و چشمه هاى آب حياتبخش را در اختيارشان مى گذاريم ، و آنجا كه آب فراوان است همه چيز فراوان است ، و به اين ترتيب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مى دهيم . «غدق » (بر وزن شفق ) به معنى آب فراوان است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۲

اين براى چندمين بار است كه قرآن مجيد روى اين مطلب تكيه مى كند كه «ايمان و تقوى » نه تنها سرچشمه «بركات معنوى » است كه موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «بركت مادى » نيز مى باشد بحث مشروحى در اين زمينه در همين جلد در تفسير سوره نوح ذيل آيه ۱۲ تحت عنوان رابطه «ايمان و تقوى با عمران و آبادى » داشتيم . قابل توجه اينكه طبق اين بيان آنچه مايه وفور نعمت مى شود، استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان ، زيرا ايمان موقت و زودگذر نمى تواند چنين بركاتى از خود نشان دهد، مهم استقامت بر ايمان و تقوى است كه پاى بسيارى در آن لنگ و لرزان است . در آيه بعد به حقيقت ديگرى در همين رابطه اشاره كرده ، مى افزايد: «منظور اين است كه ما آنها را با وفور نعمت بيازمائيم » (لنفتنهم فيه ). آيا فزونى نعمت مايه غرور و غفلت آنها مى شود؟ يا سبب بيدارى و شكر گزارى و توجه بيشتر به خدا؟ و از اينجا روشن مى شود كه يكى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است ، و اتفاقا آزمايش به وسيله نعمت از آزمايش به وسيله عذاب ، سخت تر و پيچيده تر است ، زيرا طبيعت فزونى نعمت ، سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است ، و اين درست چيزى است كه انسان را از خدا دور مى سازد و ميدان را براى فعاليت شيطان آماده مى كند تنها كسانى مى توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند كه به طور دائم به ياد خدا باشند، ذكر او را فراموش نكنند، و با يادآوريهاى مداوم خانه قلب را از نفوذ شياطين حفظ نمايند.

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۳

و لذا به دنبال آن ، مى افزايد: «و هر كس از ذكر پروردگارش روى گردان شود، او را به راه عذاب شديد و روز افزونى مى برد» (و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا). «صعد» (بر وزن سفر) به معنى صعود كردن و بالا رفتن است ، و گاه به معنى «گردنه » آمده است ، و از آنجا كه بالا رفتن از گردنه ها، مشقتبار است اين واژه به معنى «امور مشقت بار» به كار مى رود، و لذا بسيارى از مفسران آيه فوق را همين گونه تفسير كرده اند كه منظور «عذاب مشقت بار» است شبيه آنچه در آيه ۱۷ سوره مدثر آمده كه درباره بعضى از مشركان مى فرمايد: سارهقه صعودا: «من او را در عذابى مشقت بار مى پوشانم ». ولى اين احتمال وجود دارد كه تعبير فوق ، ضمن بيان مشقت بار بودن اين عذاب ، اشاره به روز افزون بودن آن نيز باشد. به اين ترتيب ، در آيات فوق ، از يكسو رابطه ايمان و تقوى را با فزونى نعمت بيان مى كند، و از سوى ديگر رابطه فزونى نعمت را با آزمونهاى الهى ، و از سوى سوم رابطه اعراض از ياد خدا را با عذاب مشقت بار و روز افزون ، و اينها حقايقى است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است . چنانكه در آيه ۱۲۴ سوره طه مى خوانيم : و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا: هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۴

و در آيه ۴۰ سوره نمل از زبان سليمان مى خوانيم : هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكرام اكفر: «اين از فضل پروردگار من است مى خواهد مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم »؟ و در آيه ۲۸ سوره انفال آمده است : و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنة «بدانيد اموال و فرزندان شما مايه امتحان شما است ». در آيه بعد از زبان مؤ منان جن به هنگام دعوت ديگران به سوى توحيد چنين مى گويد: «مساجد از آن خدا است ، در اين مساجد احدى را با خدا نخوانيد» (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا). در اينكه منظور از «مساجد»، در اينجا چيست ؟ تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده : نخست اينكه : منظور مكانهائى است كه در آنجا براى خدا سجده مى شود كه مصداق اكمل آن مسجد الحرام ، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گسترده ترش ، تمام مكانهائى است كه انسان در آنجا نماز مى خواند، و براى خدا سجده مى كند، و به حكم حديث معروف پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه فرمود: جعلت لى الارض ‍ مسجدا و طهورا ((تمام روى زمين ، سجده گاه و وسيله طهور (تيمم كردن ) براى من قرار داده شده همه جا را شامل مى شود. و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ «تثليث » رفته و در كليساهاى خود خدايان سه گانه را مى پرستيدند، قرآن مى گويد:

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۵

تمام معابد، مخصوص خدا است و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمى توان كرد و پرستش غير او ممنوع است . دوم اينكه منظور از مساجد اعضاى هفتگانه سجده است ، اين اعضاء را تنها براى خدا بايد بر زمين گذاشت و براى غير او جايز نيست ، چنانكه در حديث معروفى از امام نهم «محمد بن على الجواد» (عليه السلام ) نقل شده است كه «معتصم عباسى » در مجلسى كه از فقهاى اهل سنت در آن جمع بودند سؤ ال كرد كه دست دزد را از كدام قسمت بايد بريد؟ بعضى گفتند: از مچ ، و به آيه تيمم استدلال كردند، بعضى ديگر گفتند: از مرفق و به آيه وضو استدلال كردند، «معتصم » از آن حضرت عليه السلام در اين باره توضيح خواست ، حضرت عليه السلام نخست از او ((در خواست نمود كه از سؤ ال خود صرفنظر كند، و چون اصرار كرد، فرمود: آنچه آنها گفتند همه خطا است ، تنها بايد چهار انگشت از مفصل انگشتان بريده شود، و كف دست و انگشت شست باقى بماند، هنگامى كه معتصم جوياى دليل شد، امام به كلام پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه سجود بايد بر هفت عضو باشد پيشانى و دو دست و دو سر زانوها و پاها استدلال كرد و سپس ‍ افزود اگر از مچ يا مرفق بريده شود دستى براى او باقى نمى ماند كه سجده كند، در حالى كه خداوند فرموده و ان المساجد لله يعنى اين اعضاى هفتگانه مخصوص خدا است ، و آنچه مخصوص خدا است نبايد قطع كرد، اين سخن اعجاب معتصم را برانگيخت و دستور داد بر طبق حكم آن حضرت دست دزد را از مفصل چهار انگشت ببرند)). و به اين مضمون ، احاديث ديگرى نيز نقل شده است . ولى احاديثى كه در اين زمينه نقل شده غالبا بدون سند و يا با سند ضعيف

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۶

است ، و از اين گذشته موارد نقضى دارد كه پاسخ گوئى از آن آسان نيست ، مثلا در ميان فقهاى ما مسلم است كه اگر «سارق » براى دفعه دوم دزدى كند (بعد از آن كه حد براى او جارى شده باشد) قسمت جلو پاى او را قطع مى كنند و پاشنه پا را سالم مى گذارند در حالى كه انگشت بزرگ پا نيز از اعضاى هفتگانه سجده است و همچنين در مورد «محارب » كه يكى از مجازاتهايش قطع قسمتى از دست و پا است . سوم : اين كه منظور از مساجد همان سجود است ، يعنى همواره سجده بايد براى خدا باشد و براى غير او نمى توان سجده كرد. اين احتمال نيز خلاف ظاهر آيه است ، و شاهدى بر آن نيست . از جمع بندى آنچه گفته شد استفاده مى شود كه آنچه موافق ظاهر آيه مى باشد همان تفسير اول است ، و تناسب كاملى با آيات قبل و بعد در مورد توحيد و مخصوص بودن عبادت براى خدا دارد، و تفسير دوم ممكن است از قبيل توسعه در مفهوم آيه بوده باشد، و اما تفسير سوم شاهدى براى آن وجود ندارد. و در ادامه اين سخن براى بيان تاءثير فوق العاده قرآن مجيد و عبادت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى افزايد ((هنگامى كه بنده خدا محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عبادت برمى خاست و خدا را مى خواند گروهى از جن سخت اطراف او جمع شدند)) (و انه لما قام عبد الله يدعوه كادوا يكونون عليه لبدا). «لبد» (بر وزن پدر) به معنى چيزى است كه اجزاى آن روى هم متراكم شده باشد، اين تعبير بيانگر هجوم عجيب مؤ منان جن براى شنيدن قرآن در

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۷

اولين برخورد با آن ، و همچنين بيانگر جاذبه فوق العاده نماز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . براى اين آيه دو تفسير ديگر نيز بيان شده : نخست اينكه مؤ منان جن حال ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را شرح مى دهند كه چگونه با همان تعداد كمى كه در مكه داشتند براى شنيدن سخنانش از سر و دوش ‍ هم بالا مى رفتند، و منظور اين بود كه طايفه جن از آنها سرمشق گرفته ، به سوى ايمان بشتابند. ديگر اينكه بيان حال مشركان عرب است كه وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشغول نماز و قرآن مى شد سخت اطراف او را مى گرفتند، و به استهزا و آزارش مى پرداختند. ولى تفسير اخير تناسب چندانى با هدف مبلغان جن كه مى خواستند ديگران را به ايمان تشويق كنند ندارد، و مناسب يكى از دو معنى قبل است .

نكته :

تحريف در تفسير آيه «و ان المساجد لله » مساءله «توسل » به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اولياى دين (عليهم السلام ) يعنى آنها را وسيله و شفيع در درگاه خدا قرار دادن مطلبى است كه نه با حقيقت توحيد منافات دارد، و نه با آيات قرآن مجيد، بلكه تاءكيدى است بر توحيد، و اينكه همه چيز از ناحيه خدا است ، در آيات قرآن نيز كرارا به مساءله شفاعت و همچنين استغفار و طلب آمرزش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى مؤ منان اشاره شده است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۸

با اين حال بعضى از دور افتادگان از تعليمات اسلام و قرآن اصرار دارند كه هر گونه توسل و شفاعتى را منكر شوند، و براى اثبات مقصود خود دستاويزهائى پيدا كرده اند، از جمله آيه فوق (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا) مى باشد، آنها مى گويند: مطابق اين آيه قرآن دستور مى دهد نام هيچكس را همراه نام خدا نبريد، و جز او را نخوانيد، و شفاعت نطلبيد! ولى انصاف اين است كه اين آيه هيچ ارتباطى به مطلب آنها ندارد، بلكه هدف از آن نفى شرك ، يعنى چيزى را همرديف خدا در عبادت ، يا طلبيدن حاجت ، قرار دادن است . به تعبير ديگر: اگر كسى به راستى كار خدا را از غير خدا بخواهد و او را صاحب اختيار و مستقل در انجام آن بشمرد مشرك است ، همانگونه كه واژه «مع » در جمله فلا تدعوا مع الله به اين معنى گواهى مى دهد كه نبايد كسى را «همرديف » خدا و «مبداء تاءثير مستقل » دانست . ولى اگر از انبياء الهى شفاعتى بخواهد، يا تقاضاى وساطت در درگاه پروردگار كند نه تنها آن را نفى نمى كند بلكه قرآن گاه خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به اين معنى دعوت كرده ، و گاه به ديگران دستور داده از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شفاعت بخواهند. در آيه ۱۰۳ توبه مى خوانيم : خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها و صل عليهم ان صلاتك سكن لهم : ((از اموال آنها زكات بگير تا به وسيله آن آنها را پاك سازى ، و (هنگام گرفتن زكات ) به آنها دعا كن كه دعاى تو مايه آرامش آنها است )). و در آيه ۹۷ سوره يوسف از زبان برادرانش خطاب به پدر مى خوانيم : يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين «اى پدر! براى ما استغفار كن كه ما خطا كار بوديم ».

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۲۹

يعقوب نيز اين تقاضا را نه تنها انكار نكرد بلكه به آنها قول مساعد داد و گفت : سوف استغفر لكم ربى : «به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مى كنم ». بنابراين مساءله توسل و شفاعت طلبيدن به مفهومى كه گفته شد از دستورهاى صريح قرآن است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۰

آيه ۲۰ - ۲۴

آيه و ترجمه

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُوا رَبى وَ لا أُشرِك بِهِ أَحَداً(۲۰) قُلْ إِنى لا أَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا رَشداً(۲۱) قُلْ إِنى لَن يجِيرَنى مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً(۲۲) إِلا بَلَغاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِسلَتِهِ وَ مَن يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا أَبَداً(۲۳) حَتى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسيَعْلَمُونَ مَنْ أَضعَف نَاصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً(۲۴) ترجمه : ۲۰ - بگو: من تنها پروردگارم را مى خوانم ، و هيچكس را شريك او قرار نمى دهم . ۲۱ - بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شما نيستم . ۲۲ - بگو: (اگر من بر خلاف فرمانش رفتار كنم ) هيچكس مرا در برابر او پناه نمى دهد و پناهگاهى جز او نمى يابم . ۲۳ - تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا، و رساندن رسالات او است و هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن او است ، جاودانه در آن مى مانند. ۲۴ - (اين كارشكنى كفار همچنان ادامه مى يابد) تا زمانى كه آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند، آنگاه مى دانند چه كسى ياورش ضعيفتر و جمعيتش كمتر است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۱

تفسير : بگو: من مالك سود و زيان كسى نيستم در اين آيات براى تحكيم پايه هاى توحيد، و نفى هر گونه شرك كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد: «بگو من تنها پروردگارم را مى خوانم و فقط او را عبادت مى كنم ، و هيچكس را شريك او قرار نمى دهم » (قل انما ادعوا ربى و لا اشرك به احدا). سپس دستور مى دهد: «بگو من مالك زيان و سودى براى شما نيستم و هدايت به دست ديگرى است » (قل انى لا املك لكم ضرا و لا رشدا). و باز اضافه مى كند: «بگو اگر من نيز بر خلاف فرمان حق رفتار كنم هيچكس مرا در برابر او پناه نمى دهد، و ملجاء و پناهگاهى جز او نمى يابم » (قل انى لن يجيرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا). به اين ترتيب نه كسى مى تواند به من پناه دهد نه چيزى مى تواند پناهگاه واقع شود اين سخنان از يكسو اعتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداوند است ، و از سوى ديگر هر گونه «غلو» را در مورد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نفى مى كند، و از سوى سوم نشان مى دهد كه نه تنها از بتها كارى ساخته نيست كه شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز با آنهمه عظمت ملجاء و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمى تواند باشد، و از سوى چهارم به بهانه جوئيها و انتظارات بى موردى كه افراد لجوج در برابر

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۲

پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشتند و از او تقاضاى كارهاى خدائى مى كردند پايان مى دهد، و ثابت مى كند كه توسل و شفاعت نيز به اذن خدا است . «ملتحد» به معنى پناهگاه مطمئن است ، و در اصل از ماده «لحد» (بر وزن مهد) به معنى حفره اى است كه در كنار قرار گرفته باشد شبيه آنچه براى مردگان در عمق قبر كنده مى شود كه در يكسوى عمق قبر مقدارى پيشروى به يك طرف مى كنند، و جسم مرده را در آن مى گذارند، تا خاك به روى او ريخته نشود، و از آسيب جانوران نيز محفوظتر بماند، سپس به هر مكان و پناهگاه مطمئن ديگرى اطلاق شده است . همانگونه كه در آيات گذشته نيز اشاره كرديم منظور از اين تعبيرات اين است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر خداوند و به طور مستقل هيچ نقشى ندارد، در عين حال مى تواند از خدا تقاضاى حل مشكلات براى مردم كند، و يا تقاضاى هدايت براى افراد شايسته بنمايد و اين عين توحيد است نه شرك . قابل توجه اينكه : در اين آيات در مقابل «ضر» (زيان ) «رشد» (هدايت ) قرار داده شده ، اشاره به اينكه سود و نفع حقيقى در هدايت است ، همانگونه كه در سخنان جن در آيات گذشته در برابر شر، رشد قرار گرفته بود، و اين هر دو با يكديگر هماهنگ است . در آيه بعد مى افزايد: «تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى او است » (الا بلاغا من الله و رسالاته ). اين تعبير شبيه چيزى است كه در آيات قرآن كرارا به آن اشاره شده ،

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۳

چنانكه در آيه ۹۲ مائده مى خوانيم : انما على رسولنا البلاغ المبين «تنها چيزى كه بر عهده پيامبر است ابلاغ آشكار است ». و در آيه ۱۸۸ - اعراف آمده است : قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله و لو كنت اعلم الغيب لاستكثرت من الخير و ما مسنى السوء ان انا الا نذير و بشير لقوم يؤ منون «بگو من مالك سود و زيانى براى خويش نيستم ، مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر از غيب باخبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مى ساختم ، و هيچ بدى به من نمى رسيد، من تنها بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند». براى اين جمله تفسير ديگرى نيز از سوى جمعى از مفسران ذكر شده ، و آن اينكه : «من هيچگونه پناهگاهى براى نجات خود جز ابلاغ دعوت حق و اداى رسالت او ندارم ». در اينكه ميان «بلاغ » و «رسالات » چه تفاوتى است ؟ بعضى گفته اند «بلاغ » اشاره به ابلاغ اصول دين است و «رسالات » بيان فروع دين . بعضى «بلاغ » را به معنى ابلاغ دستورات الهى و «رسالات » را به معنى اجراى آنها دانسته اند. ولى به نظر مى رسد كه هر دو به يك معنى باز گردد و تاءكيد يكديگر باشد، به قرينه آيات متعددى از قرآن كه هر دو را به صورت يك معنى ذكر مى كند، مانند آيه ۶۲ اعراف كه مى گويد ابلغكم رسالات ربى : من «رسالتهاى » پروردگارم را به شما «ابلاغ » مى كنم (و آيات متعدد ديگر) و به هر حال در پايان آيه هشدار مى دهد كه هر كس معصيت خدا و رسولش

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۴

را كند آتش جهنم از آن او است ، و جاودانه در آن مى ماند (و من يعص ‍ الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابدا). روشن است كه منظور هر گنهكارى نيست ، بلكه منظور مشركان و كافران است زيرا هر گنهكارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمى باشد. سپس مى افزايد: ((اين وضع كفار و مشركان كه پيوسته مسلمانان را استهزا مى كنند و ضعيف مى شمرند همچنان ادامه مى يابد تا زمانى كه آنچه را كه به آنها وعده داده شده ببينند، آنگاه مى دانند چه كسى ياورش ‍ ضعيفتر، و جمعيتش كمتر است (حتى اذا رأ وا ما يوعدون فسيعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا). در اينكه منظور از جمله «ما يوعدون » عذاب دنيا يا آخرت ، يا هر دو است ؟ تفسيرهاى متعددى گفته اند، ولى مناسب اين است كه معنى آن عام و گسترده باشد، بخصوص اينكه فزونى و كمى عدد و ضعف و قدرت ناصر و ياور بيشتر مربوط به دنيا است ، و لذا جمعى از مفسرين آن را به مساءله جنگ بدر كه در آن قوت و قدرت مسلمانان آشكار گشت تفسير كرده اند، و در روايات متعددى به ظهور مهدى (ارواحنا فداه ) تفسير شده است ، بنابراين اگر آيه را به معنى وسيعش تفسير كنيم همه اينها را شامل مى شود. بعلاوه در آيه ۷۵ سوره مريم نيز آمده است : حتى اذا رأ وا ما يوعدون

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۵

اما العذاب و اما الساعة فسيعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا: «اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا زمانى كه وعده الهى را با چشم خود ببينند: يا عذاب اين دنيا، يا عذاب آخرت ، آن روز مى دانند چه كسى موقعيتش بدتر و لشكرش نا تواناتر است ». به هر حال لحن آيه به خوبى نشان مى دهد كه دشمنان اسلام پيوسته قدرت و كثرت نفرات خود را به رخ آنها مى كشيدند، و آنها را ضعيف و ناتوان مى شمردند قرآن به اين وسيله به مؤ منان دلدارى و نويد مى دهد كه سرانجام روز پيروزى آنها و شكست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسيد.

نكته ها:

۱ - صداقت رهبران الهى يكى از ويژگيهاى «رهبران الهى » اين است كه بر خلاف رهبران شيطانى هرگز پر مدعا و خود بزرگ بين و متكبر و مغرور نيستند. در حالى كه فرعون فرياد احمقانه انا ربكم الاعلى : «من خداى بزرگ شما هستم »! و هذه الانهار تجرى من تحتى : «اين شاخه هاى عظيم رود نيل همه زير نظر من جريان دارد» بلند مى كرد، رهبران الهى در نهايت تواضع و فروتنى خود را بنده كوچكى از بندگان خدا معرفى مى نمودند كه در برابر اراده او هيچ قدرتى از خود ندارند. در آيه ۱۱۰ كهف مى خوانيم : قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى : «بگو من تنها بشرى همچون شما هستم جز اينكه بر من وحى مى شود». و در جاى ديگر آمده : و ما ادرى ما يفعل بى و لا بكم ان اتبع الا ما يوحى الى و ما انا الا نذير مبين : ((من نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد كرد؟

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۶

تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود، و جز بيم دهنده آشكارى نيستم (احقاف ۹). و در آيه ديگر مى خوانيم : قل لا اقول لكم عندى خزائن الله و لا اعلم الغيب و لا اقول لكم انى ملك : ((بگو من نمى گويم خزائن خدا نزد من است من از غيب آگاه نيستم (جز آنچه خدا به من بياموزد) و ادعا نمى كنم كه من فرشته ام )) (انعام ۵۰). آنها حتى اگر به اوج قدرت مادى مى رسيدند هرگز دست و پاى خود را گم نمى كردند و همچون سليمان مى گفتند هذا من فضل ربى : «اين قدرت و شوكت از فضل پروردگار من است » (نمل ۴۰). جالب اينكه در آيات متعددى از قرآن مجيد تعبيرات تندى ديده مى شود كه مخاطب در آن شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، و به او عتاب مى كند و هشدار مى دهد كه دقيقا مراقب مسؤ وليتهاى خويش باشد. مجموعه اين آيات و آيات گذشته كه تعداد آن در قرآن كم نيست سند زنده اى بر حقانيت اين پيامبر بزرگ است ، و گر نه چه مانعى داشت در برابر توده مردمى كه آماده پذيرش هر گونه مقامى براى او بودند، مقامات عظيمى براى خود ادعا كند كه از دسترس فكر بشر بالاتر، و دور از هر گونه چون و چرا باشد همانگونه كه تاريخ نظير آن را در مورد رهبران شيطانى بسيار نشان داده است . آرى تعبيراتى همچون آيات مورد بحث و مانند آن از شواهد زنده حقانيت دعوت رسول الله است .

تفسير نمونه جلد ۲۵ صفحه ۱۳۷

۲ - فزونى جمعيت مهم نيست ، ايمان جمعيت مهم است . در آيات قرآن اين مطلب زياد به چشم مى خورد كه طاغوتهاى هر زمان نفرات و فزونى جمعيت خود را به رخ ديگران مى كشيدند، و در برابر انبياء به آن مى باليدند. فرعون در تحقير هواداران موسى مى گفت : ان هؤ لاء لشرذمة قليلون : «اينها گروهى اندكند» (شعرا - ۵۴). و مشركان عرب و مى گفتند: نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين : «ما اموال و فرزندان بيشترى داريم ، و هرگز مجازات نخواهيم شد» (سبا ۳۵). و گاه يك فرد بى ايمان در مقابل يك فرد مؤ من ، ثروت و نفراتش را به رخ او مى كشيد مى گفت : انا اكثر منك ما لا و اعز نفرا: «من ثروتى بيشتر از تو دارم و نفراتى نيرومندتر» (كهف ۳۴) ولى در مقابل ، افراد مؤ من به پيروى انبياء و رهبران الهى هرگز روى فزونى جمعيت و نفرات تكيه نمى كردند، منطق آنها اين بود كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله : «چه بسيار گروه اندكى بر گروه بسيارى به فرمان خدا پيروز شدند» (بقره ۲۴۹). امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى فرمايد ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله : «اى مردم در طريق هدايت هرگز از كمى نفرات وحشت نكنيد». تاريخ انبيا مخصوصا تاريخ زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نشان مى دهد كه چگونه جمعيتهاى انبوه و بى ايمان با داشتن همه گونه قدرت در برابر مؤ منان اندك ياران او گرفتار شكست و درماندگى شدند، در قرآن مجيد در داستان «بنى اسرائيل » و «فرعون » و «طالوت » و «جالوت »، و آيات مربوط به جنگ «بدر» و «احزاب » نيز اين معنى به خوبى منعكس شده است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←