تفسیر:نمونه جلد۲۳ بخش۶

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۱۷

آيه ۱۴-۱۸

آيه و ترجمه

خَلَقَ الانسنَ مِن صلْصلٍ كالْفَخَّارِ(۱۴) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ(۱۵) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۱۶) رَب المَْشرِقَينِ وَ رَب المَْغْرِبَينِ(۱۷) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۱۸) ترجمه : ۱۴ - انسان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد. ۱۵ - و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش ! ۱۶ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۱۷ - او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است . ۱۸ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ تفسير: آفرينش انسان از خاكى همچون سفال ! خداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سربسته ، در آيات مورد بحث نخست به شرحى پيرامون آفرينش انس و جن مى پردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم او است و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بردارد.

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۱۸

مى فرمايد: ((او انسان را از گل خشكيده اى كه همچون سفال بود آفريد (خلق الانسان من صلصال كالفخار). «صلصال » در اصل به معنى رفت و آمد صدا در «اجسام خشك » است ، سپس به خاكهاى خشكيده كه وقتى اشاره به آن مى كنند صدا مى كند «صلصال » گفته شده است ، باقيمانده آب در ظرف را نيز «صلصه » مى نامند چرا كه به هنگام حركت به اين طرف و آن طرف صدا مى كند. بعضى نيز گفته اند «صلصال » به معنى «گل بدبو» (لجن ) است ولى معنى اول مشهورتر و معروفتر است . «فخار» از ماده «فخر» گرفته شده و به معنى كسى است كه بسيار فخر مى كند، و از آنجا كه اينگونه اشخاص آدمهائى توخالى و پرسر و صدا هستند اين كلمه به كوزه و هر گونه «سفال » به خاطر سر و صداى زيادى كه دارد اطلاق شده !. از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه درباره مبداء آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مى شود كه انسان در آغاز خاك بوده (سوره حج آيه ۵) سپس با آب آميخته شده ، و به صورت گل در آمده (انعام - ۲) و بعد به صورت گل بدبو (لجن ) درآمد (حجر - ۲۸) سپس حالت چسبندگى پيدا كرد (صافات - ۱۱) و بعدا به صورت خشكيده درآمد، و حالت صلصال كالفخار به خود گرفت (آيه مورد بحث ). اين مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ و انسان در هر مرحله اى چقدر توقف كرد؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينها مسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است ، و تنها خدا مى داند و بس ،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۱۹

آنچه مسلم است اينكه تعبيرات مزبور بيانگر يك واقعيت است كه با مسائل تربيتى انسان پيوند مهمى دارد، و آن اينكه ماده اوليه انسان بسيار بى ارزش و بى مقدار، و از حقيرترين مواد روى زمين بوده ، اما خداوند بزرگ از چنين ماده بى ارزشى چنان مخلوق پرارزشى ساخت كه گل سرسبد جهان آفرينش شد. و در ضمن اشاره اى است به اين معنى كه ارزش واقعى انسان را همان «روح الهى » و نفخه ربانى كه در آيات ديگر قرآن (مانند آيه ۲۵ سوره حجر) آمده تشكيل مى دهد، تا با شناخت اين حقيقت راه تكامل خود را به خوبى دريابد، و بداند از كدامين مسير بايد برود تا ارزش ‍ واقعى خويشتن را در عالم هستى باز يابد. سپس به آفرينش «جن » پرداخته ، مى گويد: «و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش آفريد» (و خلق الجان من مارج من نار). «مارج » در اصل از «مرج » (بر وزن مرض ) به معنى اختلاط و آميزش است ، و در اينجا منظور اختلاط شعله هاى مختلف آتش ‍ مى باشد، زيرا هنگامى كه آتش شعله ور مى شود گاه به رنگ سرخ ، گاه به رنگ زرد، گاه به رنگ آبى ، گاه به رنگ سفيد درمى آيد. بعضى گفته اند كه معنى «تحرك » نيز در آن هست (از امرجت الدابة يعنى «حيوان را در چراگاه رها كردم » زيرا يكى از معانى «مرج »همان مرتع است ). باز در اينجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش «جن » از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است ؟ همانگونه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق فجر صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است ، محدود

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۰

بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمى دهد كه اين حقايق را انكار كنيم يا ناديده بگيريم ، بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد، هر چند علم به آن راهى نيابد. (به خواست خدا شرح بيشتر درباره آفرينش جن و خصوصيات اين مخلوق در تفسير سوره جن خواهد آمد) به هر حال بيشترين موجوداتى كه ما با آن سر و كار داريم آب و خاك و باد و آتش است ، خواه آنها را چون قدماء بسيط و عنصر بدانيم ، و يا همچون دانشمندان امروز مركب از اجزاى گوناگون ، ولى در هر صورت مبداء آفرينش انسان آب و خاك بوده ، در حالى كه مبداء آفرينش «جن » باد و آتش است ، و اين دوگانگى مبداء آفرينش سرچشمه تفاوتهاى زيادى ميان اين دو است . باز به دنبال نعمتهائى كه در آغاز آفرينش انسان بوده اين جمله را تكرار مى كند: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد» (فباى آلاء ربكما تكذبان ). در آيه بعد به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته ، مى گويد: «او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است » (رب المشرقين و رب المغربين ). درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطه اى طلوع و در نقطه اى غروب مى كند، و به اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد، ولى با توجه به حداكثر «ميل شمالى » آفتاب ، و «ميل جنوبى » آن در حقيقت

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۱

دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقيه در ميان اين دو مى باشد. اين نظام كه مبداء پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است در حقيقت تاءكيد و تكميلى است براى آنچه در آيات قبل آمده ، آنجا كه سخن از حساب سير خورشيد و ماه در ميان است ، و همچنين سخن از وجود ميزان در آفرينش آسمانها، و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حركت زمين و ماه و خورشيد مى باشد، و هم اشارهاى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عائد انسان مى شود. بعضى دو مشرق و دو مغرب را در اينجا به طلوع و غروب «خورشيد» و طلوع و غروب «ماه » تفسير كرده اند و آنرا مناسب با آيه گذشته «و الشمس و القمر بحسبان » مى دادند، ولى معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد، به خصوص اينكه در بعضى از روايات اسلامى به آن اشاره شده است . از جمله در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: ان مشرق الشتاء على حده ، و مشرق الصيف على حده ، اما تعرف ذلك من قرب الشمس و بعدها؟: ((مشرق (آغاز) زمستان جداگانه است ، و مشرق (آغاز) تابستان جداگانه است آيا نمى بينى كه خورشيد در اين دو فصل نزديك و دور مى شود (اشاره به بالا آمدن خورشيد در آسمان در فصل تابستان و پائين رفتن در فصل زمستان است ) )).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۲

از آنچه گفتيم اين نكته به خوبى روشن شد كه چرا در بعض آيات قرآن آمده است فلا اقسم برب المشارق و المغارب : «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها» (معارج - ۴۰). زيرا در آنجا اشاره به تمام مشرقها و مغربهاى خورشيد در عرض سال است ، در حالى كه در آيه مورد بحث تنها به نهايت قوس صعودى و نزولى آن اشاره مى كند. به هر حال بعد از ذكر اين نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته مى گويد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۳

آيه ۱۹-۲۵

آيه و ترجمه

مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ(۱۹) بَيْنهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ(۲۰) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۲۱) يخْرُجُ مِنهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ(۲۲) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۲۳) وَ لَهُ الجَْوَارِ المُْنشئَات فى الْبَحْرِ كالاَعْلَمِ(۲۴) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(۲۵) ترجمه : ۱۹ - دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس ‍ دارند. ۲۰ - اما در ميان آن دو برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى كند! ۲۱ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۲۲ - از آن دو لؤ لؤ و مرجان خارج مى شود. ۲۳ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۲۴ - و براى او است كشتيهاى ساخته شده اى كه در دريا به حركت درمى آيند كه همچون كوهى هستند! ۲۵ - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۴

تفسير: درياها با ذخائر گرانبهايشان در ادامه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مى آورد، اما نه همه درياها بلكه كيفيت خاصى در پاره اى از درياها كه هم پديده اى است عجيب و نشانه اى است از قدرت بى پايان حق ، و هم وسيله اى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها. مى فرمايد: «دو درياى مختلف را در كنار هم قرار داد در حالى كه با هم تماس دارند» (مرج البحرين يلتقيان ). «اما در ميان آن دو برزخى است كه مانع از طغيان و غلبه يكى بر ديگرى مى باشد» (بينهما برزخ لايبغيان ). ماده «مرج » (بر وزن فلج ) به معنى مخلوط كردن و يا فرستادن و رها نمودن است ، و در اينجا به معنى فرستادن و در كنار هم قرار دادن مى باشد، به قرينه جمله «بينهما برزخ لايبغيان ». منظور از اين دو دريا به گواهى آيه ۵۳ سوره «فرقان » دو درياى آب «شيرين » و «شور» است ، آنجا كه مى فرمايد و هو الذى مرج البحرين هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج و جعل بينهما برزخا و حجرا محجورا: «او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ ، و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند». اما در اينكه اين دو درياى شيرين و شور كجاست كه بر يكديگر غلبه نمى كنند؟ و اين برزخى كه ميان آن دو قرار دارد چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، و بعضى تعبيراتى دارند كه نشان مى دهد وضع درياهاى زمين

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۵

در آن زمان براى آنها كاملا مشخص نبوده است ، از جمله اينكه گفته اند: منظور از اين دو دريا درياى فارس و درياى روم است ، در حالى كه امروز مى دانيم اين هر دو دريا آب شور دارد و برزخى در ميان آن دو نيست . يا اينكه گفته اند: منظور درياى آسمان است ، و درياى زمين كه اولى شيرين و دومى شور است ، در حالى كه مى دانيم دريائى در آسمان وجود ندارد جز ابرها و بخاراتى كه از اقيانوسهاى زمين برمى خيزد. يا اينكه گفته اند: منظور از درياى شيرين آبهاى زيرزمينى است ، كه با آبهاى درياها مخلوط نمى شود، و برزخ ميان اين دو ديوارهاى اين مخازن آنها است . در حالى كه مى دانيم در زيرزمين چيزى به صورت دريا كمتر يافت مى شود، بلكه ذرات آب در لابلاى ذرات خاك و شن مرطوب مخفى و پنهان است هنگامى كه در نقطه اى چاه مى كنند اين رطوبتها تدريجا جمع شده و آب ظاهر مى گردد، بعلاوه لؤ لؤ و مرجان كه در آيات بعد به آن اشاره شده از آبهاى زيرزمينى به دست نمى آيد. پس منظور از اين دو دريا چيست ؟ سابقا در تفسير سوره فرقان به اين واقعيت اشاره كرديم كه رودخانه هاى عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مى ريزند معمولا دريائى از آب شيرين در كنار ساحل تشكيل مى دهند و آب شور را به عقب مى رانند و عجب اينكه تا مدت زيادى اين دو آب شيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمى شوند. در مسافرت با هواپيما در مناطقى كه اين رودخانه ها به دريا مى ريزند منظره درياهاى آب شيرين و شور كه در كنار هم قرار دارند و از هم جدا هستند به خوبى از بالا نمايان است ، و هنگامى كه كناره اين آبها به يكديگر مخلوط

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۶

شوند آبهاى شيرين تازه جاى آنها را مى گيرند، به طورى كه اين دو درياى جدا از هم دائما جلب توجه مى كند. جالب اينكه به هنگام مد دريا كه سطح اقيانوس بالا مى آيد آبهاى شيرين به عقب رانده مى شود، بى آنكه با آب شور مخلوط گردد (مگر در مواقع خشكسالى و كم آبى ) و قسمت زيادى از خشكى را مى پوشانند، لذا ساحلنشينان در اين مناطق با مهار كردن اين آبهاى شيرين نهرهاى زيادى در منطقه ساحلى به وجود مى آورند كه به وسيله آن زمينهاى فراوانى مشروب مى شود. اين نهرها كه از بركت جزر و مد ساحلى و تاثير آن در آب اين نهرها به وجود مى آيد در شبانه روز دو بار از آب شيرين پر و خالى مى شود، و وسيله بسيار مؤ ثرى براى آبيارى مناطق وسيعى هستند. درباره اين دو دريا تفسير جالب ديگرى از ناحيه بعضى گفته شده كه منظور از آن احتمالا جريان «گلف استريم » است كه شرح آنرا به خواست خدا در نكات ذيل همين آيات بيان خواهيم كرد. بار ديگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر اين نعمتها از آنها سؤ ال كرده ، مى فرمايد: «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى آلاء ربكما تكذبان ). سپس در ادامه همين سخن مى افزايد: «از آن دو دريا لؤ لؤ و مرجان خارج مى شود»! (يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان ). «كدامين نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟! (فباى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۷

آلاء ربكما تكذبان ). «لؤ لؤ » و «مرجان » دو وسيله جالب زينتى است و در طب و معالجه بيماريها نيز مورد استفاده قرار مى گيرد، ضمنا مال التجاره و كالاى خوبى است كه از آن عوائد زيادى به دست مى آيد، و روى همين جهات به عنوان دو نعمت در آيات فوق به آن اشاره شده است . اما «لؤ لؤ » كه در فارسى آنرا «مرواريد» گويند دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مى يابد، و هرقدر درشتتر باشد گرانبهاتر است ، و در طب موارد استعمال گسترده اى دارد، اطباى پيشين داروهائى از آن براى تقويت قلب و اعصاب ، و برطرف كردن انواع خفقان ، و حالت ترس و وحشت ، و تقويت كبد، و رفع بدبوئى دهان ، و سنگهاى كليه و مثانه و يرقان تهيه مى كردند، حتى در بيماريهاى چشم نيز از آن استفاده مى نمودند. «مرجان » بعضى آنرا به معنى لؤ لؤ هاى كوچك تفسير كرده اند، ولى حقيقت چيز ديگر است ، «مرجان » موجود زنده اى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مى رويد، و تا مدتها دانشمندان آنرا نوعى گياه مى پنداشتند، ولى بعدا روشن شد كه نوعى حيوان است ، هر چند به صخره هاى كف دريا ميچسبد، و گاه منطقه وسيعى را مى پوشاند و تدريجا افزوده مى شود، و جزائرى تشكيل مى دهد كه به «جزائر مرجانى » معروف است . مرجان معمولا در آبهاى ساكن نشو و نما مى كند، و صيادان آنرا از سواحل «درياى احمر» و «مديترانه » و بعضى نقاط ديگر صيد مى كنند. بهترين نوع مرجان زينتى «مرجان سرخ رنگ » است و هر قدر سرختر باشد قيمتى تر است ، و تشبيهات شعرا در اشعارشان نيز بر همين اساس است ،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۸

و بدترين نوع «مرجان مرجان » سفيد است كه به طور فراوان يافت مى شود، و در ميان اين دو، «مرجان سياه » قرار دارد. «مرجان » نيز علاوه بر جنبه زينت استعمال طبى دارد، و خواص ‍ زيادى براى آن ذكر كرده اند، از جمله از آن داروهائى مى سازند كه براى تقويت قلب ، دفع سم افعى ، تقويت اعصاب ، معالجه اسهال ، و خونريزيهاى رحم ، بهره گيرى مى كنند، و گفته اند براى بيمارى صرع نيز مفيد است . ذكر اين نكته نيز لازم است كه بعضى از مفسران تصريح كرده اند كه لؤ لؤ و مرجان تنها در آب شور پرورش مى كند و لذا در تفسير آيه «يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان » (از آن دو لؤ لؤ و مرجان بيرون مى آيد) به زحمت افتاده اند، و گفته اند منظور يكى از آن دو است (مانند آيه ۳۱ زخرف ). ولى ما هيچ دليلى بر اين معنى نداريم ، بلكه بعضى تصريح كرده اند كه لؤ لؤ و مرجان در آبهاى شيرين و شور هر دو يافت مى شود. باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مساءله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده ، مى فرمايد: «براى خدا است كشتيهاى ساخته شده اى كه در دل دريا به حركت در مى آيند كه همچون كوهى هستند»! (و له الجوار المنشات فى البحر كالاعلام ). «جوار» جمع جاريه توصيفى است براى «سفن » به معنى كشتيها كه به خاطر اختصار از عبارت حذف شده ، زيرا آنچه بيشتر مورد توجه است همين جريان و حركت كشتيهاست ، به همين جهت روى همين وصف تكيه شده است (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۲۹

و اينكه «كنيز» را «جاريه » مى گويند به خاطر حركت و كوشش ‍ او در انجام خدمات است ، و نيز اگر به دختر جوان «جاريه » گفته مى شود به خاطر جريان نشاط جوانى در وجود است . «و منشآت » جمع «منشا» اسم مفعول از «انشاء» به معنى ايجاد است و جالب اينكه در عين تعبير به منشآت كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مى كند مى فرمايد «وله » (از براى خدا است ...) اشاره به اينكه مخترعان و سازندگان كشتى از خواص خداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتيها به كار مى رود استفاده مى كنند همچنين از خاصيت سيال بودن آب درياها، و نيروى وزش بادها بهره مى گيرند، و خدا است كه در آن مواد، و در دريا و باد اين خواص و آثار را آفريده . و لذا در جاى ديگر قرآن تعبير به «تسخير» شده و سخر لكم الفلك لتجرى فى البحر بامره : «خداوند كشتى را مسخر فرمان شما كرد كه به فرمانش در دريا به حركت درآيد» (ابراهيم ۳۲). بعضى «منشا» را از ماده «انشاء» به معنى «مرتفع ساختن » تفسير كرده اند، و آنرا اشاره به كشتيهاى بادبانى مى دادند كه از برافراشتن بادبانها و قرار دادن آنها در مسير بادها به عنوان نيروى محرك كشتيها استفاده مى كردند. «اعلام » جمع «علم » (بر وزن قلم ) به معنى «كوه » است هر چند در اصل به معنى علامت و اثرى است كه از چيزى خبر مى دهد، و چون كوهها از دور نمايان هستند از آنها تعبير به علم شده است همانگونه كه پرچم را نيز علم مى گويند. به اين ترتيب قرآن روى كشتيهاى بزرگ كه بر صفحه اقيانوسها و درياها حركت مى كنند تكيه كرده است ، و بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند كشتيهاى بزرگ مخصوص عصر موتور و بخار نيست ، در داستان جنگهاى يونانيان

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۰

و كشورهاى ديگر مى خوانيم كه از كشتيهاى بسيار بزرگ نيروبر استفاده مى كردند. و بار ديگر اين سؤ ال پر معنى را تكرار كرده و مى فرمايد: «كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد»؟ (فباى آلاء ربكما تكذبان ).

نكته ها:

دريا كانون نعمتهاى الهى همانگونه كه ديديم در اين بخش از آيات به مساءله دريا و اهميت آن در زندگى بشر اشاره شده است ، مى دانيم درياها تقريبا سه چهارم سطح كره روى زمين را فراگرفته است ، و منبع عظيمى براى مواد غذائى ، داروئى ، زينت آلات ، و طريق مهمى براى حمل و نقل انسانها و كالاها است ، و از همه مهمتر نزول بارانها، و تعديل هوا، و حتى بخشى از وزش ‍ بادها از بركات درياها است . اگر سطح درياها كمتر يا بيشتر از آنچه اكنون هست بود يا كره زمين به خشكى مى گرائيد و يا آنچنان مرطوب مى شد كه جاى زندگى نبود! لذا قرآن بارها و به تعبيرات مختلف ، انسانها را به اين نعمت بزرگ توجه داده و آنها را به انديشه وا مى دارد، گاه مى گويد: «خداوند دريا را براى شما تسخير كرد»: سخر لكم البحر (جاثيه ۱۲). و گاه مى گويد: «كشتيها را براى شما تسخير كرد»: سخر لكم الفلك (ابراهيم ۳۲). و گاه مى گويد: «آنچه در روى زمين است مسخر شما ساخت »: سخر لكم ما فى الارض (حج ۶۵ ). از همه اينها گذشته دريا ديار عجائب است ، كوچكترين گياهان ذره بينى ،

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۱

و بلندترين درختان عالم در درياها مى رويند، همچنين كوچكترين حيوانات و عظيمترين حيوانات غولپيكر در درياها زندگى مى كنند! زندگى در اعماق درياها در آنجا كه نه نورى وجود دارد و نه غذائى ، به قدرى شگفت انگيز است كه انسان از مطالعه آن سير نمى شود، و عجب اينكه حيوانات در آنجا از خودشان نور پخش مى كنند، و مواد غذائى آنها در سطح آب ساخته مى شود و تهنشين مى كند، و اندام آنها چنان محكم و مقاوم و تواءم با فشار داخلى ساخته شده كه در مقابل آن فشار عظيم آب ، كه اگر انسان به حال عادى در آنجا قرار گيرد استخوانهايش ‍ تبديل به آرد مى شود، مقاومت مى كند! ۲ - گلف استريم ، و رودهاى عظيم دريائى ! اگر تعجب نكنيد در سراسر اقيانوسهاى جهان رودهاى عظيمى در حركت است كه يكى از نيرومندترين آنها «گلف استريم » نام دارد. اين رود عظيم از سواحل آمريكاى مركزى حركت مى كند و سراسر اقيانوس اطلس را مى پيمايد و به سواحل اروپاى شمالى مى رسد. اين آبها كه از مناطق نزديك به خط استوا حركت مى كنند گرم هستند، و حتى رنگ آنها گاه با رنگ آبهاى مجاور متفاوت است ، و عجب اينكه عرض همين رود عظيم دريائى (گلف استريم ) در حدود ۱۵۰ كيلومتر و عمق آن چند صد متر مى باشد! سرعت آن در بعضى از مناطق به قدرى است كه در يكروز ۱۶۰ كيلومتر راه را طى مى كند. تفاوت درجه حرارت اين آبها با آبهاى مجاور در حدود ۱۰ تا ۱۵ درجه است ، و لذا حاشيه غربى آنرا ديوار سرد مى نامند. «گلف استريم » بادهاى گرمى به وجود مى آورد، و مقدار قابل توجهى

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۲

از حرارت خود را به طرف كشورهاى شمالى قاره اروپا مى برد، و هواى آن كشورها را بسيار مطبوع مى كند، و شايد اگر اين جريان نبود زندگى در آن كشورها بسيار سخت و طاقت فرسا بود. باز تكرار مى كنيم «گلف استريم » يكى از اين رودهاست ، و در آبهاى پنج قاره جهان نظير اين جريان دريائى فراوان است . و عامل اصلى آن تفاوت حرارت منطقه استوائى زمين و مناطق قطبى است كه اين حركت را در آب درياها به وجود مى آورد. اين موضوع را با يك تجربه ساده مى توان دريافت : اگر ظرف بزرگ آبى داشته باشيم در يك طرف آن قطعه يخى قرار دهيم ، و در طرف ديگر قطعه آهن داغى ، و روى سطح آب كمى كاه بريزيم ، مى بينيم جريانى در سطح اين آب پيدا مى شود و آبها آهسته از آن منطقه گرم به سوى منطقه سرد حركت مى كنند، عين اين ماجرا در كل درياهاى جهان روى مى دهد، و سرچشمه پيدايش اين رودهاى دريائى است . عجب اينكه اين رودهاى عظيم دريائى با آبهاى اطراف خود كمتر آميخته مى شوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مى پيمايند و مصداق «مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لا يبغيان » را به وجود مى آورند! و از آن جالبتر اينكه در محل برخورد اين آبهاى گرم با آبهاى سرد مجاور، پديده اى رخ مى دهد كه براى انسان بسيار پرسود است ، زيرا در محل تقاطع اين آبهاى گرم و سرد يكنوع حالت بى حسى يا مرگ دست جمعى براى حيوانات ذره بينى كه در ميان آب معلق هستند به وجود مى آيد، و از اين راه ماده غذائى فراوان و بى حساب جمع مى شود كه سبب جلب دسته هاى بزرگ ماهيان مى گردد، و به اين ترتيب اين منطقه يكى از بهترين مناطق صيد ماهى در كره زمين است .

تفسير نمونه جلد ۲۳ صفحه ۱۳۳

و لذا يكى از تفسيرها براى آيات فوق همين است و منافاتى با ساير تفسيرها ندارد و جمع ميان همگى ممكن است . ۳ - تفسيرى از بطون آيات در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه در تفسير آيه مرج البحرين يلتقيان ... فرمود: ((على و فاطمه (عليهم السلام ) بحران عميقان ، لايبغى احدهما على صاحبه ، يخرج منهما اللؤ لؤ و المرجان ، قال : الحسن و الحسين (عليهم السلام ))): «على و فاطمه دو درياى عميقند كه هيچيك بر ديگرى تجاوز نمى كند، و از اين دو دريا لؤ لؤ و مرجان يعنى حسن و حسين خارج شده اند». در تفسير «در المنثور» همين معنى از بعضى از صحابه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده است . مرحوم «طبرسى » نيز در «مجمع البيان » آنرا با مختصر تفاوتى نقل كرده است مى دانيم قرآن مجيد داراى بطونى است و يك آيه ممكن است چندين معنى ، و يا دهها معنى داشته باشد، و آنچه در اين حديث آمده است از بطون قرآن مى باشد كه منافاتى با معنى ظاهر آن ندارد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←