تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۵

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۳

آيه ۵۱ - ۵۶

آيه و ترجمه

وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فى قَوْمِهِ قَالَ يَقَوْمِ أَ لَيْس لى مُلْك مِصرَ وَ هَذِهِ الاَنْهَرُ تجْرِى مِن تحْتى أَ فَلا تُبْصِرُونَ(۵۱) أَمْ أَنَا خَيرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِى هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ(۵۲) فَلَوْ لا أُلْقِىَ عَلَيْهِ أَسوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَئكةُ مُقْترِنِينَ(۵۳) فَاستَخَف قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فَسِقِينَ(۵۴) فَلَمَّا ءَاسفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَهُمْ أَجْمَعِينَ(۵۵) فَجَعَلْنَهُمْ سلَفاً وَ مَثَلاً لِّلاَخِرِينَ(۵۶) ترجمه : ۵۱ - فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت : اى قوم من ! آيا حكومت مصر از آن من نيست ، و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟! ۵۲ - من از اين مردى كه خانواده و طبقه پستى است و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم ! ۵۳ - اگر راست مى گويد چرا دستبندهاى طلا به او داده نشده ؟! يا اينكه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند؟ (تا گفتارش را تاءييد كنند). ۵۴ - او قوم خود را تحميق كرد و از وى اطاعت كردند. ۵۵ - اما هنگامى كه ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم . ۵۶ - و آنها را پيشگامان (در عذاب ) و عبرتى براى ديگران قرار داديم .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۴

تفسير: اگر پيامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟! منطق موسى از يكسو، و معجزات گوناگونش از سوئى ديگر، و بلاهائى كه بر سر مردم مصر فرود آمد و به بركت دعاى موسى (عليه السلام ) برطرف شد از سوى سوم تاءثير عميقى در محيط گذاشت ، و افكار توده هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت و تمام نظام مذهبى و اجتماعى آنها را زير سؤ ال برد. اينجا بود كه فرعون با سفسطه بازى و مغلطه كارى مى خواست جلو نفوذ موسى (عليه السلام ) را در افكار مردم مصر بگيرد، دست به دامن ارزشهاى پستى مى زند كه بر آن محيط حاكم بود، و خود را با اين ارزشها با موسى مقايسه مى كند تا برترى خويش را به ثبوت رساند، چنانكه قرآن در آيات مورد بحث مى گويد: فرعون در ميان قوم خود ندا داد كه اى قوم من ! آيا حكومت سرزمين پهناور مصر از آن من نيست ؟ و اين نهرهاى عظيم تحت فرمان من قرار ندارد؟ و از قصر و مزارع و باغهاى من نمى گذرد؟ آيا نمى بينيد؟ (و نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى ا فلا تبصرون ). ولى موسى چه دارد؟ هيچ ، يك عصا و يك لباس پشمينه ! آيا شخصيت از آن او است يا از آن من ؟ آيا او سخن حق مى گويد يا من مى گويم ؟ چشمهاى خود را باز كنيد و درست مطلب را بنگريد. و به اين ترتيب فرعون ارزشهاى قلابى را به چشم مردم مصر كشيد، و همانند بت پرستان عصر جاهليت در برابر پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مال و مقام را ارزشهاى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۵

واقعى انسانى گرفت . تعبير به نادى (ندا داد) نشان مى دهد كه فرعون مجلس عظيمى از سرشناسان مملكت تشكيل داد و با صدائى رسا و بلند همه را مخاطب ساخته و اين جمله ها را بازگو نمود، يا اينكه دستور داد كه نداى او را به عنوان يك بخشنامه در سرتاسر كشور منعكس ‍ كنند. تعبير به «انهار» جمع «نهر» با اينكه منظور از آن رود نيل است به خاطر آن است كه اين رود عظيم كه همانند درياى پهناورى است به شعبه هاى بسيار زيادى تقسيم مى شد، و سراسر مناطق آباد مصر را مشروب مى ساخت . بعضى از مفسران گفته اند رود نيل ۳۶۰ شاخه داشت كه مهمترين آنها «نهرالملك » «نهر طولون » «نهر دمياط» و «نهر تنيس » بود. چرا فرعون مخصوصا روى شاخه هاى نيل تكيه مى كند براى اينكه تمام آبادى مصر و ثروت و قدرت و تمدن آنها از نيل سرچشمه مى گرفت ، لذا فرعون به آن مى نازد و بر موسى فخر مى فروشد! تعبير به «تجرى من تحتى » به اين معنى نيست كه رود نيل از زير قصر من مى گذرد، آنگونه كه جمعى از مفسران گفته اند، چرا كه رود نيل از آن عظيمتر بود كه از زير قصر فرعون بگذرد، اگر منظور از كنار قصر او باشد بسيارى از قصرهاى مصر چنين بود، و غالب آباديها در دو حاشيه اين شط عظيم قرار داشت ، بلكه منظور اين است اين رود تحت فرمان من است و نظام تقسيم آن بر آباديها طبق مقرراتى است كه من اراده مى كنم . سپس مى افزايد: «بدون شك من از اين فرد كه مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم » (ام انا خير من هذا الذى هو

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۶

مهين و لا يكاد يبين ). و به اين ترتيب دو افتخار بزرگ براى خود (حكومت مصر، و مالكيت نيل ) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لكنت زبان ) بيان كرد. در حالى كه موسى هرگز در آن زمان لكنت زبان نداشت ، چرا كه خداوند دعاى او را مستجاب كرد و سنگينى زبانش را برطرف ساخت ، چرا كه به هنگام بعثت عرضه داشت و احلل عقدة من لسانى (خداوندا گره را از زبان من بگشا) (طه - ۲۷) و مسلما دعايش مستجاب شد و قرآن نيز گواه بر آن است . نداشتن ثروت فراوان و لباسهاى مجلل و كاخهاى پر زرق و برق كه معمولا از طريق ظلم و ستم بر محرومان حاصل مى شود نه تنها عيب نيست بلكه افتخار است و كرامت و ارزش . تعبير به «مهين » (پست ) ممكن است اشاره به طبقات اجتماعى آن زمان باشد كه ثروتمندان و اشراف قلدر را طبقه بالا، و زحمتكشان كم درآمد را طبقه پست مى پنداشتند، و يا اشاره به نژاد موسى باشد كه از بنى اسرائيل بود، و قبطيان فرعونى خود را آقا و سرور آنها مى پنداشتند. سپس فرعون به دو بهانه ديگر متشبث شده گفت : «چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده ؟! يا اينكه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند تا گفتار او را تصديق كنند»؟! (فلو لا القى عليه اسورة من ذهب او جاء معه الملائكة مقترنين ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۷

اگر خداوند او را رسول خود قرار داده چرا همچون رسولان ديگر به او دستبند طلا نداده و يار و معاونانى براى او قرار نداده است ؟. مى گويند فرعونيان عقيده داشتند كه رؤ سا بايد دستبند و گردنبند طلا زينت خود كنند، لذا از اينكه موسى چنين زينت آلاتى همراه نداشت ، و بجاى آن لباس پشمينه چوپانى در تن كرده بود اظهار تعجب مى كند، و چنين است حال جمعيتى كه معيار سنجش ‍ شخصيت در نظر آنها طلا و نقره و زينت آلات است . اما پيامبران الهى با كناره گيرى از اين مسائل مخصوصا مى خواستند اين ارزشهاى كاذب و دروغين را ابطال كنند، و ارزشهاى اصيل انسانى يعنى علم و تقوى و پاكى را جانشين آن سازند، چرا كه تا نظام ارزشى يك جامعه اصلاح نشود آن جامعه هرگز روى سعادت به خود نخواهد ديد. به هر حال اين بهانه فرعون درست شبيه بهانه اى بود كه در چند آيه قبل از قول مشركان مكه نقل شده كه مى گفتند چرا قرآن بر يكى از ثروتمندان مكه و طائف نازل نشده ؟! بهانه دوم همان بهانه معروفى است كه بسيارى از امم گمراه و سركش در برابر پيامبران مطرح مى كردند: گاه مى گفتند: چرا او انسان است و فرشته نيست ؟ و گاه مى گفتند: اگر انسان است لااقل چرا فرشته اى همراه او نيامده ؟ در حالى كه رسولان مبعوث به انسانها بايد از جنس خود آنها باشند تا نيازها و مشكلات و مسائل آنها را لمس كنند، و به آن پاسخ گويند، و بتوانند از جنبه عملى الگو و اسوهاى براى آنها باشند. لازم به يادآورى است كه «اسورة » جمع «سوار» (بر وزن هزار) به معنى دستبند است ، خواه از طلا باشد يا نقره ، و اصل آن از واژه فارسى «دستواره »

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۸

گرفته شده (اساور نيز جمع جمع است ). در آيه بعد قرآن به نكته لطيفى اشاره مى كند، و آن اينكه : فرعون از واقعيت امر چندان غافل نبود، و به بى اعتبارى اين ارزشها كم و بيش توجه داشت ، ولى «او قوم خود را تحميق كرد، و عقول آنها را سبك شمرد و از وى اطاعت كردند»! (فاستخف قومه فاطاعوه ). اصولا راه و رسم همه حكومتهاى جبار و فاسد اين است كه براى ادامه خودكامگى بايد مردم را در سطح پائينى از فكر و انديشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحميق كنند، آنها را در يك حال بى خبرى از واقعيتها فرو برند و ارزشهاى دروغين را جانشين ارزشهاى راستين كنند، و دائما آنها را نسبتا به واقعيتها شستشوى مغزى دهند. چرا كه بيدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فكرى ملتها بزرگترين دشمن حكومتهاى خودكامه و شيطانى است كه با تمام قوا با آن مبارزه مى كنند! اين شيوه فرعونى يعنى استخفاف عقول با شدت هر چه تمامتر در عصر و زمان ما بر همه جوامع فاسد حاكم است ، اگر فرعون براى نيل به اين هدف وسائل محدودى در اختيار داشت طاغوتيان امروز با استفاده از وسائل ارتباط جمعى ، مطبوعات ، فرستنده هاى راديو تلويزيونى ، و انواع فيلمها، و حتى ورزش در شكل انحرافى ، و ابداع انواع مدهاى مسخره ، به استخفاف عقول ملتها مى پردازند، تا در بيخبرى كامل فرو روند و از آنها اطاعت كنند، به همين دليل دانشمندان و متعهدان دينى كه خط فكرى و مكتبى انبيا را تداوم مى بخشند وظيفه سنگين در مبارزه با برنامه استخفاف عقول بر عهده دارند كه از مهمترين وظائف آنها است . جالب اينكه آيه فوق را با اين جمله تكميل و پايان مى دهد آنها گروهى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۸۹

فاسق بودند (انهم كانوا قوما فاسقين ). اشاره به اينكه اين قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حكم عقل نبودند تسليم چنين تبليغات و ترهاتى نمى شدند، و اسباب گمراهى خود را به دست خويش فراهم نمى ساختند، به همين دليل آنها هرگز در اين گمراهى معذور نبودند، درست است كه فرعون عقل آنها را دزديد و به طاعت خويش واداشت ، ولى آنها نيز با «تسليم كوركورانه » موجبات اين دزدى را فراهم ساختند. آرى آنها فاسقانى بودند كه از فاسقى تبعيت مى كردند. اين بود جنايات فرعون و فرعونيان و مغلطه كاريهايشان در مقابل فرستاده الهى موسى (عليه السلام ) اما اكنون ببينيم بعد از آنهمه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون ، و عدم تسليم آنها در مقابل حق ، سرانجام كار آنها به كجا رسيد؟!. مى فرمايد: «هنگامى كه ما را با اعمالشان به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم ، و همه را غرق نموديم »! (فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعين ). خداوند مخصوصا از ميان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا كه تمام عزت و شوكت و افتخار و قدرتشان با همان رود عظيم نيل و شاخه هاى بزرگ و فراوانش ‍ بود كه فرعون از ميان تمام منابع قدرتش روى آن تكيه كرد، و گفت اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى «آيا حكومت مصر از آن من نيست ، و اين نهرها تحت فرمان من نمى باشد»؟! آرى بايد همان چيزى كه مايه حيات و قدرت آنها است عامل فنا و نابودى و گورستانشان گردد تا همگان عبرت گيرند!.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۰

«آسفونا» از ماده «اسف » هم به معنى اندوه آمده و هم «غضب » بلكه به گفته راغب در مفردات گاه به اندوه تواءم با غضب گفته مى شود، و گاه به هر يك از اين دو جداگانه ، چرا كه حقيقت آن هيجانى درونى است كه انسان را به انتقام دعوت مى كند، هرگاه نسبت به زيردستان باشد در شكل غضب ظاهر مى شود، هر گاه نسبت به بالادستان باشد به صورت اندوه آشكار مى گردد، لذا وقتى از ابن عباس درباره حزن و غضب سؤ ال كردند گفت ريشه هر دو يكى است اما لفظ آن مختلف است !. بعضى از مفسران «آسفونا» را به معنى «آسفوارسلنا» (فرستادگان ما را محزون و غمگين ساختند) تفسير كرده اند، ولى اين تفسير بعيد به نظر مى رسد و ضرورتى براى چنين خلاف ظاهرى وجود ندارد. اين نكته نيز قابل توجه است كه نه حزن و اندوه درباره خداوند مفهومى دارد و نه خشم به آن معنى كه در ميان ما معروف است ، بلكه خشم و غضب خداوند به معنى اراده مجازات ، و رضايت او به معنى «اراده ثواب » است . در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى از مجموع اين سخن مى فرمايد: «ما آنها را پيشگامان در عذاب و عبرتى براى ديگران قرار داديم » (فجعلناهم سلفا و مثلا للاخرين ). «سلف » در لغت به معنى هر چيز متقدم است ، و لذا به نسلهاى پيشين «سلف » و به نسلهاى بعد از آنها خلف اطلاق مى شود، و به معاملاتى كه به صورت پيش خريد انجام مى گيرد نيز «سلف » مى گويند چرا كه قيمت آن قبلا پرداخته مى شود.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۱

و «مثل » به سخنى مى گويند كه در ميان مردم به عنوان عبرت رائج و جارى مى شود، و از آنجا كه ماجراى زندگى فرعون و فرعونيان و سرنوشت دردناك آنها درس عبرت بزرگى بود در اين آيه به عنوان مثل براى اقوام ديگر ياد شده است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۲

آيه ۵۷ - ۶۲

آيه و ترجمه

وَ لَمَّا ضرِب ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُك مِنْهُ يَصِدُّونَ(۵۷) وَ قَالُوا ءَ أَلِهَتُنَا خَيرٌ أَمْ هُوَ مَا ضرَبُوهُ لَك إِلا جَدَلا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ(۵۸) إِنْ هُوَ إِلا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَهُ مَثَلاً لِّبَنى إِسرءِيلَ(۵۹) وَ لَوْ نَشاءُ لجََعَلْنَا مِنكم مَّلَئكَةً فى الاَرْضِ يخْلُفُونَ(۶۰) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلساعَةِ فَلا تَمْترُنَّ بهَا وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ(۶۱) وَ لا يَصدَّنَّكُمُ الشيْطنُ إِنَّهُ لَكمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ(۶۲) ترجمه : ۵۷ - و هنگامى كه درباره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مى خنديدند (و مسخره مى كردند). ۵۸ - و گفتند آيا خدايان بهترند يا او؟ (مسيح ، اگر معبودان ما در دوزخند مسيح نيز در دوزخ است چرا كه معبود واقع شده !) ولى آنها اين مثل را

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۳

جدال براى تو نزدند، آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند. ۵۹ - او فقط بنده اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيلش قرار داديم . ۶۰ - و هر گاه بخواهيم بجاى شما در زمين ملائكه اى قرار مى دهيم كه جانشين (شما) گردند. ۶۱ - و او سبب آگاهى بر روز قيامت است (نزول عيسى گواه نزديكى رستاخيز است ) هرگز در آن ترديد نكنيد و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است . ۶۲ - و شيطان شما را (از راه خدا) باز ندارد كه او دشمن آشكار شما است شان نزول : در سيره ابن هشام چنين آمده است : رسول خدا روزى با وليد بن مغيره در مسجد نشسته بود «نضر بن حارث » نيز آمد و در كنار آنها نشست ، گروهى از سران قريش نيز در مجلس بودند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با آنها سخن گفت ، «نضر» به مقابله برخاست ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با دلائل منطقى (پيرامون بطلان بت پرستى ) او را محكوم ساخت ، سپس اين آيه را بر آنها خواند «انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون لو كان هؤ لاء الهة ما وردوها و كل فيها خالدون ...»: «شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى شويد، اگر اينها خدايان بودند هرگز وارد دوزخ نمى شدند، و همگى در آن جاودانه خواهند بود». بعد از اين ماجرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از جا برخاست و رفت ، در اين هنگام «عبدالله بن زبعرى » آمد و به آن جمع پيوست ، «وليد» به «عبدالله » گفت : «نضر بن حارث » در مقابل محمد درمانده شد، و پاسخى نداشت بدهد، محمد گمان مى كند ما و همه معبودهايمان هيزم دوزخيم !. «عبدالله » گفت : به خدا سوگند اگر من او را مى ديدم پاسخش ‍ را مى دادم ،

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۴

از او بپرسيد آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟ اگر چنين است ما فرشتگان را مى پرستيم ، و يهود عزير را و نصارى عيسى بن مريم را (چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون عزير و مسيح باشيم !). اين پاسخ براى وليد و كسانى كه در مجلس بودند جالب آمد، و معتقد بودند كه دليل دندانشكنى است ، اين سخن را خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفتند، رسول الله فرمود: آرى هر كس دوست داشته باشد كه معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، اين بت پرستان در حقيقت شياطين را مى پرستيدند، و هر چيز را كه شيطان به آنها دستور مى داد. اينجا بود كه آيه شريفه (سوره انبياء - ۱۰۱) نازل شد ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون : ((كسانى كه وعده نيكى از قبل به آنها داده ايم (بندگان با ايمانى كه هرگز راضى نبودند معبود واقع شوند) از آن دور نگهداشته مى شوند))... و نيز آيه و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون (آيه مورد بحث ) نازل گرديد. تفسير: كدام معبودان در دوزخند؟ اين آيات كه پيرامون مقام عبوديت حضرت مسيح (عليه السلام ) و نفى گفتار مشركان درباره الوهيت او و بتها سخن مى گويد تكميلى است براى بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون دعوت موسى و مبارزه او با بت پرستان فرعونى آمد، و هشدارى است به مشركان عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همه مشركان جهان . گر چه اين آيات سربسته سخن مى گويد، ولى با قرائنى كه در خود آيات و آيات ديگر قرآن وجود دارد محتواى آن على رغم تفسيرهاى گوناگونى كه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۵

مفسران ذكر كرده اند پيچيده نيست . نخست مى فرمايد: «هنگامى كه درباره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تو از آن مى خنديدند و رويگردان مى شدند» (و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون ). اين مثل چه بوده ؟ و چه كسى آن را در مورد عيسى بن مريم بيان كرده است ؟ اين همان سؤ الى است كه در پاسخ آن ميان مفسران گفتگو است ، و كليد فهم تفسير آيه نيز در آن نهفته است ، ولى دقت در آيات بعد روشن مى سازد كه مثل از ناحيه مشركان بوده ، و در ارتباط با بتها بيان شده است ، زيرا در آيات بعد مى خوانيم : ما ضربوه لك الا جدلا: «آنها اين مثال را فقط از روى مجادله بيان كردند». با توجه به اين حقيقت و آنچه در شاءن نزول آمده روشن مى شود كه منظور از مثال همانست كه مشركان به عنوان استهزاء به هنگام شنيدن آيه شريفه انكم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم : شما و آنچه را غير از خدا مى پرستيد هيزم دوزخيد (انبيا - ۹۸) گفتند و آن اين بود كه عيسى بن مريم نيز معبود واقع شده و به حكم اين آيه بايد در دوزخ باشد چه بهتر كه ما و بتهايمان نيز همسايه عيسى باشيم ! گفتند و خنديدند و مسخره كردند! سپس : «گفتند: آيا خدايان ما بهتر است يا مسيح »؟! (و قالوا ء آلهتنا خير ام هو).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۶

هنگامى كه او دوزخى باشد، خدايان ما كه از او بالاتر نيستند!. ولى بدان آنها حقيقت را مى دانند «و اين مثل را جز از روى جدال براى تو نزده اند» (ما ضربوه لك الا جدلا). «بلكه آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگيرى از حق به باطل متوسل مى شوند (بل هم قوم خصمون ). آنها به خوبى مى دانند تنها معبودانى وارد دوزخ مى شوند كه راضى به عبادت عابدان خود بودند، همچون فرعون كه آنها را به عبادت خود دعوت مى نمود، نه مانند مسيح (عليه السلام ) كه از عمل آنها بيزار بوده و هست بلكه او فقط بنده اى بود كه ما نعمت خود را بر او ارزانى داشتيم و او را به نبوت و رهبرى خلق مبعوث كرديم (ان هو الا عبد انعمنا عليه ) و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم (و جعلناه مثلا لبنى اسرائيل ). تولدش از مادر بدون پدر آيتى از آيات خدا بود، سخن گفتنش در گاهواره آيت ديگر، و معجزاتش هر يك نشانه بارزى از عظمت خداوند و مقام نبوت او بود. او در تمام عمرش به مقام عبوديت پروردگار اعتراف داشت ، و همه را به عبوديت او دعوت كرد، و همانگونه كه خودش ‍ مى گويد: «مادام كه در ميان امت بود اجازه انحراف از مسير توحيد به كسى نداد»، بلكه خرافه الوهيت مسيح (عليه السلام ) يا تثليث را بعد از او به وجود آوردند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۷

جالب اينكه در روايات متعددى كه از طربق شيعه و اهل سنت نقل شده مى خوانيم كه پيغمبر به على (عليه السلام ) فرمود: ان فيك مثلا من عيسى ، احبه قوم فهلكوا فيه ، و ابغضه قوم فهلكوا فيه ، فقال المنافقون اما رضى له مثلا الا عيسى ، فنزلت قوله تعالى و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون : ((در تو نشانه اى از عيسى است ، گروهى او را دوست داشتند (و آنچنان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۸

غلو كردند كه خدايش خواندند) و به همين جهت هلاك شدند، و گروهى او را مبغوض داشتند (همچون يهود كه كمر به قتلش ‍ بستند) آنها نيز هلاك شدند، (گروهى نيز تو را به مقام الوهيت مى رسانند، و گروهى كمر بر عداوتت مى بندند و هر دو دوزخى خواهند بود) هنگامى كه منافقان اين سخن را شنيدند از روى استهزا گفتند: آيا مثال ديگرى براى او جز عيسى پيدا نكرد، در اين هنگام بود كه آيه فوق نازل شد: و لما ضرب ابن مريم مثلا.... آنچه در بالا گفتيم متن روايتى است كه حافظ ابوبكر بن مردويه از علماى معروف اهل سنت در كتاب مناقب (طبق نقل كشف الغمه صفحه ۹۵) آورده است . همين مضمون را با تفاوت مختصرى ميرمحمد صالح كشفى ترمذى در مناقب مرتضوى آورده جمعى ديگر از دانشمندان اهل سنت و علماى بزرگ شيعه در كتابهاى متعددى اين ماجرا را گاه بدون ذكر آيه فوق ، و گاه با ذكر آيه نقل كرده اند. قرائن موجود در آيات نشان مى دهد كه اين حديث معروف از قبيل تطبيق است نه شاءن نزول ، و به تعبير ديگر شاءن نزول آيه همان داستان عيسى و گفتگوى مشركان عرب و بتهاى آنها است ، اما چون ماجرائى شبيه آن براى على (عليه السلام ) بعد از آن گفتار تاريخى پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) روى داد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين آيه را در اينجا تلاوت فرمود كه اين ماجرا از جهات مختلفى همانند مصداق آن بود. در آيه بعد براى اينكه توهم نكنند خدا نيازى به عبوديت و بندگى آنها دارد كه اصرار بر ايمانشان مى كند مى فرمايد: «اگر ما بخواهيم بجاى شما

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۹۹

فرشتگانى در زمين قرار مى دهيم كه جانشين شما باشند» (و لو نشاء لجعلنا منكم ملائكة فى الارض يخلفون ). فرشتگانى كه سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او كارى را نمى شناسند. جمعى از مفسران تفسير ديگرى براى آيه برگزيده اند كه بر طبق آن مفهوم آيه چنين است اگر ما بخواهيم فرزندان شما را فرشتگانى قرار مى دهيم كه جانشين شما در زمين گردند. بنابراين تعجب نكنيد كه مسيح بدون پدر متولد گردد خداوند حتى قادر است فرشته را كه نوع جداگانه اى است از انسان بيافريند. و از آنجا كه تولد فرشته از انسان چندان مناسب به نظر نمى رسد بعضى از مفسران بزرگ آن را به تولد فرشته صفتان تفسير كرده اند، و گفته اند منظور اين است تعجب نكنيد بنده اى همچون مسيح قدرت بر زنده كردن مردگان و شفاى بيماران به فرمان خدا داشته باشد و در عين حال بنده اى مخلص و مطيع فرمان او باشد، خدا مى تواند از فرزندان شما كسانى را بيافريند كه تمام خلق و خوى فرشتگان را داشته باشند. ولى تفسير اول از همه با ظاهر آيه سازگارتر است ، و اين تفسيرها بعيد به نظر مى رسد.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۰

آيه بعد اشاره به يكى ديگر از ويژگيهاى حضرت مسيح (عليه السلام ) است مى فرمايد: ((او (عيسى ) سبب آگاهى بر روز قيامت است )) (و انه لعلم للساعة ). يا از اين جهت كه تولد او بدون پدر دليلى است بر قدرت بى پايان خداوند كه مساءله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مى شود. و يا از اين نظر كه نزول حضرت مسيح (عليه السلام ) از آسمان طبق روايات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مى گيرد و دليل بر نزديك شدن قيام قيامت است . جابر بن عبدالله مى گويد: از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: ينزل عيسى بن مريم فيقول اميرهم تعال صل بنا، فيقول : لا، ان بعضكم على بعض امراء تكرمة من الله لهذه الامة : ((حضرت عيسى نازل مى شود و امير مسلمانان (منظور از اين امير حضرت مهدى (عج ) است به طورى كه از احاديث ديگر استفاده مى شود) مى گويد: بيا تا با تو نماز بگذاريم ، مى گويد: نه بعضى از شما امام و امير بعض ديگريد و اين احترامى است كه خدا براى اين امت قائل شده (سپس مسيح به مهدى اقتدا مى كند) در حديث ديگرى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه فرمود: كيف انتم اذا نزل فيكم ابن مريم و امامكم منكم چگونه خواهيد بود هنگامى كه فرزند مريم در ميان شما نازل شود در حالى كه امام شما از خود شما است . به هر حال اطلاق كلمه «علم » بر حضرت مسيح يكنوع تاءكيد و مبالغه است ، اشاره به اينكه نزول او حتما از نشانه هاى رستاخيز است . اين احتمال نيز داده شده است كه مرجع ضمير در «انه » به «قرآن » بازگردد كه بر طبق آن معنى آيه چنين مى شود: نزول قرآن به خاطر اينكه آخرين كتب

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۱۰۱

آسمانى است دليلى بر نزديكى رستاخيز است ، و از قيام قيامت خبر مى دهد. ولى محتواى آيات قبل و بعد كه درباره عيسى است تفسير اول را تقويت مى كند. به هر حال به دنبال آن مى فرمايد: قيام قيامت قطعى است و وقوع آن نزديك است و هرگز شك و ترديد از ناحيه آن به خود راه ندهيد (فلا تمترن بها). نه از نظر عقيده ، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قيامت رفتار نكنيد. «و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است » (و اتبعون هذا صراط مستقيم ). چه راهى از اين مستقيمتر كه شما را از آينده خطرناكى كه در پيش داريد با خبر مى سازد، و راه نجات از خطرات را در روز بعث به شما نشان مى دهد؟ ولى شيطان مى خواهد پيوسته شما را در غفلت و بى خبرى نگهدارد، به هوش باشيد شيطان شما را از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخيز باز ندارد، چرا كه او دشمن آشكارى براى شما است (و لا يصدنكم الشيطان انه لكم عدو مبين ). او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست يكبار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار ديگر به هنگامى كه سوگند ياد نمود كه همه فرزندان آدم جز مخلصين را گمراه خواهد ساخت ، چگونه در برابر چنين دشمن قسم خوردهاى خاموش مى نشينيد، و به او اجازه مى دهيد كه بر قلب و روح شما مسلط گردد، و با وسوسه هاى مداومش شما را از راه حق باز دارد؟!


→ صفحه قبل صفحه بعد ←