تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۵

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۲۹۳

َسوره احقاف

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و داراى ۳۵ آيه است

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۲۹۵

محتواى سوره احقاف اين سوره از سوره هاى مكى است (هر چند جمعى از مفسران نزول بعضى از آيات آن را در مدينه تاءييد كرده اند كه در شرح آن آيات بحث خواهيم كرد) و به حكم شرائط زمان و مكان نزولش ‍ كه زمان مبارزه با شرك ، و دعوت به توحيد و معاد و مسائل زير بنائى اسلام بوده ، در همين محورها سخن مى گويد، و در يك جمعبندى فشرده مى توان گفت اين سوره اهداف زير را تعقيب مى كند: ۱ - بيان عظمت قرآن . ۲ - مبارزه قاطع بر ضد هر گونه شرك و بت پرستى . ۳ - توجيه مردم در مساءله معاد و دادگاه عدل پروردگار. ۴ - ضمنا به عنوان هشدار به مشركان و مجرمان گوشه اى از داستان قوم عاد را كه ساكن سرزمين احقاف بودند بيان مى دارد (نام سوره نيز از همينجا گرفته شده است ). ۵ - اشاره به گسترش و عموميت دعوت پيامبر اسلام تا آنجا كه غير از انسانها يعنى طايفه جن را نيز شامل مى شود. ۶ - تشويق مؤ منان و انذار كافران و ايجاد مبادى خوف و رجاء. ۷ - دعوت پيامبر اسلام به صبر و استقامت هر چه بيشتر و اقتدار به سيره انبياى بزرگ پيشين . فضيلت اين سوره در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در فضيلت اين سوره آمده است : من قراء سورة الاحقاف اعطى من الاجر بعدد كل رمل فى الدنيا عشر حسنات ، و محى عنه عشر سيئات ، و رفع له عشر درجات : «هر كس سوره احقاف را بخواند به ازاء هر دانه شن كه در اين دنيا است ده حسنه به او داده مى شود، و ده سيئه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۲۹۶

محو مى گردد، و ده درجه بر درجات او افزوده مى شود». از آنجا كه «احقاف » جمع «حقف » (بر وزن رزق ) به معنى شنهاى روان است كه بر اثر وزش باد در بيابانها به صورت مستطيل و كج و معوج روى هم انباشته مى شود، و سرزمين قوم عاد را از اين جهت «احقاف » مى گفتند كه ريگستانى به اين صورت بود تعبير حديث فوق ناظر به همين معنى است . بديهى است اينگونه حسنات و درجات تنها به خاطر تلاوت الفاظ نيست بلكه تلاوتى است سازنده و بيدارگر در مسير ايمان و تقوى ، و محتواى سوره احقاف به راستى چنين اثرى را دارد، اگر انسان طالب حقيقت و آماده عمل باشد. در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است : من قراء كل ليلة او كل جمعة سورة الاحقاف لم يصبه الله عز و جل بروعة فى الحياة الدنيا، و آمنه من فزع يوم القيامة ان شاء الله : «هر كس ‍ سوره احقاف را هر شب ، يا هر جمعه ، بخواند خداوند وحشت دنيا را از او برمى دارد، و از وحشت روز قيامت نيز در امان مى دارد».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۲۹۷

سورة الا حقاف

آيه ۱-۳

آيه و ترجمه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم (۱) تَنزِيلُ الْكِتَبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الحَْكِيمِ(۲) مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلا بِالحَْقِّ وَ أَجَلٍ مُّسمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضونَ(۳) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - حم . ۲ - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است . ۳ - ما آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است جز به حق و براى سرآمد معينى نيافريديم . اما كافران از آنچه انذار مى شوند رويگردان هستند. تفسير: آفرينش اين جهان بر اساس حق است اين سوره آخرين سوره از سوره هاى هفتگانه «حم » است كه مجموعا «حواميم » نام دارد. در تفسير «حروف مقطعه » عموما، و «حم » خصوصا، مطالب زيادى در آغاز سوره هاى «بقره » و «آل عمران » و «اعراف » و سوره هاى گذشته «حم » داشتيم

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۲۹۸

نيازى به تكرار ندارد. همين قدر مى گوئيم كه اين آيات تكاندهنده و حركت آفرين و پرمحتواى قرآن از حروف ساده الفبا، از حا و ميم ، و مانند آن ، تركيب يافته ، و در عظمت خداوند همين بس كه چنان تركيب عظيمى را از چنين مفردات ساده اى به وجود آورده كه اگر تا دامنه قيامت در اسرار آن انديشه كنند باز هم مطالب ناگفته بسيار دارد. و شايد به همين جهت بلافاصله مى افزايد: - اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم (قادر و توانا) نازل شده است )) (تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ). اين همان تعبيرى است كه در آغاز سه سوره از سوره هاى «حم » آمده است (مؤ من و جاثيه و احقاف ). مسلم است قدرتى شكست ناپذير و حكمتى بيكران لازم است تا چنين كتابى را نازل كند. سپس از كتاب «تدوين » به كتاب «تكوين » پرداخته ، و از عظمت و حقانيت آسمانها و زمين سخن مى گويد، و مى فرمايد: «ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان اين دو است جز به حق نيافريديم » (ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق ). نه در كتاب آسمانيش كلمه اى بر خلاف حق است ، و نه در مجموعه عالم خلقتش چيزى ناموزون و مخالف حق يافت مى شود، همه موزون ، همه سنجيده ، و همه همراه و تواءم با حق است . اما اين آفرينش همانگونه كه سرآغازى داشته سرانجامى نيز دارد، و لذا

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۲۹۹

در دنباله آيه مى افزايد: «ما براى آن سرآمد معينى قرار داديم » (و اجل مسمى ). كه با فرارسيدن آن دنيا فانى مى شود، و چون اين جهان تواءم با حق و داراى هدف است ، طبعا بايد به دنبال آن جهانى ديگر كه نتائج اعمال در آن بررسى مى شود وجود داشته باشد، بنابراين حقانيت اين جهان خود دليل بر وجود معاد است ، و گرنه پوچ و بيهوده بود و تواءم با ظلم و ستم فراوان . اما با اينكه قرآن حق است ، و آفرينش جهان نيز حق «كافران لجوج از آنچه انذار شده اند رويگردان هستند» (و الذين كفروا عما انذروا معرضون ). از يك سو آيات قرآن پى در پى آنها را انذار و بيم مى دهد كه دادگاه بزرگى در پيش داريد، و از سوى ديگر جهان آفرينش با نظامات خاص خود نيز هشدار مى دهد كه حسابى در كار است ، اما اين غافلان بيخبر نه به اين توجهى مى كنند، و نه به آن . تعبير به «معرضون » از ماده «اعراض » اشاره به اين است كه اگر با آيات تكوين و تدوين روبرو و مواجه شوند حقايق را درك مى كنند اما آنها صورت خود را برمى گردانند، و از حق گريزانند مبادا در روند تقاليد و تخيلات و هوى و هوس آنها دگرگونى ايجاد كند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۰

آيه ۴-۶

آيه و ترجمه

قُلْ أَ رَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونى مَا ذَا خَلَقُوا مِنَ الاَرْضِ أَمْ لهَُمْ شِرْكٌ فى السمَوَتِ ائْتُونى بِكِتَبٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَرَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۴) وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيب لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ وَ هُمْ عَن دُعَائهِمْ غَفِلُونَ(۵) وَ إِذَا حُشِرَ النَّاس كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَفِرِينَ(۶) ترجمه : ۴ - به آنها بگو به من خبر دهيد معبودهائى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد نشان دهيد چه چيزى از زمين را آفريده اند؟ يا شركتى در آفرينش آسمانها دارند؟ كتابى آسمانى پيش از اين ، يا اثر علمى از گذشتگان براى من بياوريد (كه دليل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مى گوئيد. ۵ - چه كسى گمراه تر است از آنها كه غير خدا را پرستش مى كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند، و اصلا صداى آنها را نمى شنوند! ۶ - و هنگامى كه مردم محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنانشان خواهند بود، حتى عبادت آنها را انكار

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۱

تفسير: گمراهترين مردم ؟ در آيات گذشته سخن از آفرينش آسمانها و زمين در ميان بود كه همه اينها از خداوند عزيز و حكيم است ، لازمه اين سخن آن است كه جز او معبودى در جهان نيست چرا كه تنها كسى شايسته عبوديت است كه خالق و مدبر عالم باشد، و اين دو در ذات پاك او جمع است . و براى تكميل اين بحث در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى فرمايد: «به اين مشركان بگو: به من خبر دهيد معبودهائى را كه غير از خدا پرستش مى كنيد نشان دهيد چه چيز از زمين را آفريده اند»؟! (قل ا رايتم ما تدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ). «يا اينكه شركتى در آفرينش آسمانها و مالكيت و تدبير آنها دارند» (ام لهم شرك فى السموات ). هنگامى كه شما قبول داريد بتها هيچگونه دخالتى نه در آفرينش ‍ موجودات زمينى دارند، و نه در آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان و موجودات عالم بالا، و خودتان با صراحت مى گوئيد «خالق همه اينها الله است ». با اينحال چگونه براى حل مشكلات يا جلب بركات دست به دامن «بتها» اين موجودات بى خاصيت و فاقد عقل و شعور مى زنيد؟! و اگر فرضا مى گوئيد آنها شركتى در امر خلقت و آفرينش ‍ داشته اند «كتابى از كتب آسمانى پيشين كه گفتار شما را تصديق كند، يا آثارى علمى از علماى گذشته كه گواهى بر اين معنى دهد براى من بياوريد اگر راست مى گوئيد» (ايتونى بكتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان كنتم صادقين ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۲

كوتاه سخن اينكه : دليل يا جنبه نقلى دارد و از طريق وحى آسمانى است يا عقلى و منطقى ، و يا شهادت و گواهى دانشمندان ، شما كه در ادعاهاى خود در مورد بتها نه متكى به وحى و كتاب آسمانى هستيد، و نه مى توانيد شركت آنها را در آفرينش آسمان و زمين اثبات كنيد، تا از اين دليل عقلى براى الوهيت آنها استفاده نمائيد، و نه اثرى از علوم پيشينيان گفته شما را تاءييد مى كند، پس معلوم مى شود آئين و مسلك شما چيزى جز مشتى از خرافات زشت و پندارهاى دروغين نيست . بنابراين جمله «ارونى ما ذا خلقوا من الارض ...» اشاره به دليل عقل و جمله «ايتونى بكتاب من قبل هذا» اشاره به وحى آسمانى و تعبير به «اثارة من علم » اشاره به سنت انبياى گذشته و اوصياى آنان يا آثار دانشمندان پيشين است . علماى لغت و مفسران براى «اثارة » (بر وزن حلاوة ) چند معنى ذكر كرده اند: «باقيمانده چيزى » «روايت » و «علامت » ولى ظاهر اين است كه همه به يك معنى بازمى گردد، و آن اثرى است كه از چيزى باقى مى ماند، و دليل بر وجود آن است . شبيه همين گفتگو و مؤ اخذه و محاكمه بت پرستان در آيه ۴۰ سوره فاطر آمده است ، آنجا كه مى گويد: قل اء راءيتم شركائكم الذين تدعون من دون الله ارونى ما ذا خلقوا من الارض ام لهم شرك فى السموات ام آتيناهم كتابا فهم على بينة منه بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا. قابل توجه اينكه در مورد زمين مى گويد: ما ذا خلقوا من الارض ‍ (چه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۳

چيز از زمين را آفريده اند؟) و در مورد آسمانها مى گويد: ام لهم شرك فى السموات (يا اينكه در آفرينش آسمانها شركتى دارند؟) يعنى در هر دو جا سخن از شركت است ، زيرا شرك در عبادت بايد از شرك در خالقيت و تدبير نشات گيرد. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر مشركان معمولا امر خلقت را منحصرا مربوط به الله مى دانستند مطالبه يكى از اين دلائل سه گانه از آنها براى چيست ؟. در پاسخ مى توان گفت كه اين مطالبه از گروه اندكى است كه احتمالا در ميان بتپرستان بوده اند و بتان را سهيم در آفرينش ‍ مى دانستند، يا اينكه مساءله به صورت فرضى مطرح شده ، يعنى اگر فرضا به فكر چنين ادعائى در زمينه شركت بتها در آفرينش ‍ جهان بيفتيد هيچگونه دليل عقلى و نقلى و عقلائى بر ادعاى خود نداريد. سپس براى بيان عمق گمراهى اين مشركان مى افزايد: «چه كسى گمراه تر است از آنها كه موجودى غير از خدا را پرستش ‍ مى كنند كه اگر تا قيامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمى گويند»؟ (و من اضل ممن يدعوا من دون الله من لا يستجيب له الى يوم القيامة ). نه تنها پاسخ آنها را نمى دهند، اصلا سخنانشان را نمى شنوند «و از دعا و نداى آنها غافلند»! (و هم عن دعائهم غافلون ). بعضى از مفسران مرجع ضمير را در اين آيه بتهاى بيجان دانسته اند به تناسب اينكه بيشترين معبودهاى مشركان عرب همين بتها بودند، و بعضى اشاره به فرشتگان و انسانهائى كه معبود واقع شدند مى دانند، چرا كه عبادت كنندگان فرشتگان و جن در ميان عرب كم نبودند، تعبيرات مختلف اين آيه كه مناسب ذوى العقول است اين معنى را تاءييد مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۴

ولى هيچ مانعى ندارد كه آيه را به مفهوم گسترده اش تفسير كنيم و تمام اين معبودها اعم از بيجان و جاندار، ذوى العقول و غير ذوى العقول در مفهوم آيه جمع باشد، و تعبيرهاى مناسب ذوى العقول به اصطلاح از باب «تغليب » است . اينكه مى گويد تا روز قيامت به سخن آنها پاسخ نمى گويند مفهومش اين نيست كه در قيامت جوابشان را مى دهند - آنچنانكه بعضى پنداشته اند - بلكه اين يك تعبير رائج است كه براى نفى ابد به كار مى رود، فى المثل مى گوئيم : اگر تا روز قيامت هم به فلانكس اصرار كنى به تو وام نمى دهد يعنى هرگز چنين كارى انجام نخواهد شد، نه اينكه در قيامت خواسته تو را عملى مى كند. نكته آن نيز معلوم است ، زيرا هرگونه فعاليت و تلاش و كوشش و اجابت دعوت در اين دنيا مفيد است ، هنگامى كه دنيا پايان مى گيرد زمينه همه اين امور كلا برچيده مى شود. و از آن اسفبارتر اينكه : «هنگامى كه مردم مشرك در قيامت محشور مى شوند معبودهاى آنها دشمنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انكار مى كنند»! (و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين ). معبودهائى كه عقل دارند رسما به دشمنى برمى خيزند، حضرت مسيح (عليه السلام ) از عابدان خود بيزارى مى جويد، و فرشتگان نيز تبرى مى جويند، حتى شياطين و جن نيز اظهار تنفر مى كنند، و آنها كه بى عقل بودند خداوند حيات و عقل به آنها مى بخشد تا به سخن درآيند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از اين عابدان اظهار كنند. نظير اين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است ، از جمله در آيه ۱۴ سوره فاطر، خطاب به مشركان ، مى خوانيم : ان تدعوهم لا يسمعوا دعائكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم و يوم القيامة يكفرون بشرككم و لا ينبئك مثل خبير:

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۵

«هر گاه آنها را بخوانيد صداى شما را نمى شنوند و اگر بشنوند اجابت نمى كنند و روز قيامت شرك و عبادت شما را انكار مى كنند و هيچكس چون خداوند آگاه ، تو را باخبر نمى سازد»! در اينجا نيز تمام مسائلى كه در آيات مورد بحث آمده با تفاوت مختصرى تكرار شده است . اما چگونه معبودان عبادت عابدان را انكار مى كنند در حالى كه جاى انكار نيست ؟ ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها در حقيقت هواى نفس ‍ خويش را مى پرستيدند نه معبودان را چرا كه سرچشمه «بت پرستى » «هوى پرستى » است . اين نكته نيز قابل توجه است كه عداوت و دشمنى معبودها نسبت به عابدان در قيامت مطلبى نيست كه تنها در اينجا روى آن تكيه شده باشد، در آيه ۲۵ سوره عنكبوت از قول ابراهيم (عليه السلام ) قهرمان بتشكن نيز مى خوانيم : و قال انما اتخذتم من دون الله اوثانا مودة بينكم فى الحياة الدنيا ثم يوم القيامة يكفر بعضكم ببعض و يلعن بعضكم بعضا: «ابراهيم گفت شما غير از خدا بتهائى براى خود برگزيده ايد كه مايه دوستى ميان شما در زندگى دنيا باشد، اما در قيامت هر يك به ديگرى كافر مى شويد و يكديگر را لعن مى كنيد»!. در آيه ۸۲ سوره مريم نيز آمده است كلا سيكفرون بعبادتهم و يكونون عليهم ضدا: «به زودى آنها عبادت عابدان را انكار مى كنند و بر ضد آنها خواهند بود».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۶

آيه ۷-۱۰

آيه و ترجمه

وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(۷) أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شهِيدَا بَيْنى وَ بَيْنَكمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۸) قُلْ مَا كُنت بِدْعاً مِّنَ الرُّسلِ وَ مَا أَدْرِى مَا يُفْعَلُ بى وَ لا بِكمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلا مَا يُوحَى إِلىَّ وَ مَا أَنَا إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۹) قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِن كانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَ كَفَرْتم بِهِ وَ شهِدَ شاهِدٌ مِّن بَنى إِسرءِيلَ عَلى مِثْلِهِ فَئَامَنَ وَ استَكْبرْتمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الظلِمِينَ(۱۰) ترجمه : ۷ - هنگامى كه آيات بينات ما بر آنها خوانده مى شود كافران در برابر حقى كه براى آنها آمده مى گويند: اين سحر آشكار است .

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۷

۸ - بلكه مى گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته ، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است مرا رسوا كند و) شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهائى را كه شما در آن وارد مى شويد بهتر مى داند، همين بس كه خداوند گواه ميان من و شما باشد، و او غفور و رحيم است . ۹ - بگو: من پيامبر نوظهورى نيستم ، و نمى دانم خداوند با من و با شما چه خواهد كرد؟ من تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من وحى مى شود، و جز بيم دهنده آشكارى نيستم . ۱۰ - بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد در حالى كه شاهدى از بنى اسرائيل بر آن شهادت دهد، و او ايمان آورد و شما استكبار كنيد (چه كسى از شما گمراه تر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند. تفسير: بگو من پيامبر نوظهورى نيستم اين آيات همچنان از وضع مشركان گفتگو مى كند، و به چگونگى برخورد آنها با آيات الهى اشاره كرده ، مى گويد: «هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كافران در مورد حقى كه به سوى آنها آمده است مى گويند اين سحر آشكار است » (و اذا تتلى عليهم آياتنا بينات قال الذين كفروا للحق لما جائهم هذا سحر مبين ). آنها از يكسو نمى توانند نفوذ سريع و عميق و جاذبه عجيب قرآن را در اعماق دلها انكار كنند، و از سوى ديگر حاضر نيستند در برابر حقانيت و عظمت آن سر فرود آورند، لذا اين نفوذ را با يك تفسير انحرافى به عنوان «سحر آشكار» مطرح مى كنند كه خود اعتراف ضمنى روشنى است به تاءثير فوق العاده قرآن در قلوب انسانها! بنابراين «حق » در آيه فوق اشاره به همان «آيات قرآن » است ، هر چند

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۸

بعضى آن را به معنى «نبوت » يا «اسلام » يا «معجزات ديگر پيامبر» (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفسير كرده اند، اما با توجه به آغاز آيه تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. ولى آنها تنها به اين تهمت قناعت نمى كنند، پا را از آن فراتر نهاده ، با صراحت «مى گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته » (ام يقولون افتراه ). در اينجا خداوند به پيامبرش دستور مى دهد كه با دليل روشنى به آنها پاسخ گويد مى فرمايد: «به آنها بگو: اگر مطلب آنطور باشد كه شما مى پنداريد و من اين سخن را افترا بسته ام بر او لازم است كه مرا رسوا كند، و شما نمى توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد» (قل ان افتريته فلا تملكون لى من الله شيئا). چگونه ممكن است خداوند اين «آيات بينات » و اين معجزه جاودانى را بر دست دروغگوئى ظاهر سازد؟! اين از حكمت و لطف خداوند دور است . همانگونه كه در آيه ۴۴ تا ۴۷ سوره «حاقه » آمده است : و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين ((اگر او (پيامبر اسلام ) نسبتهاى ناروائى به ما دهد ما او را با قدرت خود مى گيريم ، و رگ قلب او را قطع مى كنيم ، و احدى از شما نمى تواند مانع اين كار گردد و از او دفاع كند)). بنابراين چگونه ممكن است من به خاطر شما دست به چنين كار خطرناكى بزنم ؟، و چگونه باور مى كنيد من چنين دروغى را بگويم و خدا مرا زنده بگذارد، و معجزات بزرگى در اختيارم قرار دهد؟ سپس به عنوان تهديد مى افزايد: «اما خداوند بهتر از هر كس ‍ كارهائى را

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۰۹

كه شما در آن وارد مى شويد مى داند» و به موقع شما را سخت كيفر مى دهد (هو اعلم بما تفيضون فيه ). آرى او اين نسبتهاى ناروا را كه به من مى دهيد، و در برابر فرستاده او قيام كرده ايد، و با سمپاشى مردم را از ايمان به حق بازمى داريد، همه را مى داند. و در جمله بعد به عنوان تاءكيد بيشتر تواءم با برخوردى مؤ دبانه مى افزايد: «همين بس كه خداوند ميان من و شما گواه باشد» (كفى به شهيدا بينى و بينكم ). او صدق دعوت من ، و تلاش و كوششهايم را در ابلاغ رسالت مى داند، و دروغ و افترا و كارشكنى شما را نيز مى بيند، و همين براى من و شما كافى است . و براى اينكه راه بازگشت را نيز به آنها نشان دهد در پايان آيه مى افزايد: «او غفور و رحيم است » (و هو الغفور الرحيم ). توبه كاران را مى بخشد، و آنها را مشمول رحمت واسعه خود مى سازد. در آيه بعد مى افزايد: «بگو من پيامبر نوظهورى نيستم كه با ساير پيامبران متفاوت باشم » (قل ما كنت بدعا من الرسل ). «و نمى دانم خداوند با من چه مى كند، و با شما چه خواهد كرد»؟! (و ما ادرى ما يفعل بى و لا بكم ). «تنها از آنچه بر من وحى مى شود پيروى مى كنم » (ان اتبع الا ما يوحى الى ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۱۰

«و جز بيم دهنده آشكارى نيستم » (و ما انا الا نذير مبين ). اين جمله هاى كوتاه و پرمعنى ، پاسخى است به بسيارى از ايرادات مشركان ، از جمله اينكه گاه از بعثت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان اينكه يك بشر چگونه ممكن است با خدا ارتباط پيدا كند تعجب مى كردند. گاه مى گفتند: چرا او غذا مى خورد و در كوچه و بازار راه مى رود؟ گاه تقاضاى معجزات عجيب و غريب داشتند، و هر يك تمنائى مى نمودند. گاه انتظار داشتند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كانونى از علم غيب باشد و همه حوادث آينده را براى آنها بازگو كند. و بالاخره گاه از اينكه او دعوت به توحيد و يگانگى معبود مى كند تعجب مى كردند. اين آيه اشاره اى اجمالى به پاسخ همه اين گفتگوها و بهانه جوئيها است . مى گويد: من نخستين پيامبر نيستم كه دعوت به توحيد كرده ام ، پيش از من پيامبران زيادى آمدند كه همه آنها از جنس بشر بودند، لباس مى پوشيدند و غذا مى خوردند، هيچيك از آنها مدعى علم غيب مطلق نبود، بلكه مى گفتند: ما از حوادث غيب آن مقدار مى دانيم كه خدا به ما تعليم داده است . و هيچيك از آنها در برابر «معجزات اقتراحى » و پيشنهادهاى هوس آلود مردم تسليم نشدند. تا همگان بدانند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز بنده اى است از بندگان خدا، علم و قدرت او نيز محدود است به آنچه خدا مى خواهد، علم و قدرت مطلق تنها از آن پروردگار است ، اينها واقعيتهائى است كه مى بايست مردم بدانند تا به ايرادهاى نابجا پايان دهند. اينها همه به دنبال بحثى است كه در آيات قبل آمد كه گاه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به سحر متهم مى ساختند، و گاه به افتراء، كه سرچشمه اين نسبتهاى ناروا نيز

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۱۱

همان توهماتى بودند كه با اين آيه به آن پاسخ گفته شد. و از اينجا روشن مى شود كه مفاد اين آيه با آيات ديگرى كه نشان مى دهد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از غيب آگاهى دارد، مانند آنچه در سوره فتح درباره فتح مكه ، و ورود در مسجد الحرام آمده (آيه ۲۷ سوره فتح ) و يا آنچه در مورد مسيح (عليه السلام ) آمده كه مى فرمود: انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم : «من شما را به آنچه مى خوريد و در خانه ها ذخيره مى كنيد خبر مى دهم » (آل عمران - ۴۴) و امثال اينها منافات ندارد، چرا كه آيه مورد بحث نفى «علم غيب مطلق » مى كند، نه «مطلق علم غيب »، به تعبير ديگر اين آيه نفى علم غيب استقلالى مى كند، ولى آن آيات از علم غيب به بركت تعليم الهى سخن مى گويد. شاهد اين گفتار آيه ۲۶ و ۲۷ سوره «جن » است : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول : «خدا عالم الغيب است ، و هيچكس را بر مكنون علم خود آگاه نمى كند مگر رسولانى كه مورد رضايت اويند». بعضى از مفسران براى آيه مورد بحث شان نزولى آورده اند و گفته اند: هنگامى كه فشار مشكلات بر ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكه زياد شد، حضرت در خواب ديد كه به سرزمينى هجرت مى كند كه داراى نخلستان و درختان و آب فراوان است ، اين را براى ياران خود بازگو كرد، آنها همه خوشحال شدند و فكر كردند، به زودى گشايشى در برابر آزار مشركان پيدا خواهد شد مدتى صبر كردند، اما اثرى از آن نديدند، عرض كردند اى رسول خدا! آنچه را فرمودى نديديم ، كى به آن سرزمينى كه در خواب ديدى مهاجرت خواهيم كرد؟ پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ساكت شد، در اين هنگام آيه فوق نازل گرديد: و ما ادرى ما يفعل بى و لا بكم : «من نمى دانم خدا با من و شما چه خواهد كرد». ولى اين شان نزول بعيد به نظر مى رسد زيرا مخاطب در اين آيات دشمنان

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۱۲

پيامبرند، نه دوستان او اما ممكن است از قبيل تطبيق باشد يعنى به هنگام مطرح كردن اين سؤ ال از ناحيه دوستانش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به اين آيه تمسك جست ، و به آنها پاسخ گفت . در آخرين آيه مورد بحث براى تكميل آنچه در آيات قبل آمده مى افزايد: «بگو: به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن كافر شويد، در حالى كه شاهدى از بنى اسرائيل بر آن شهادت دهد، و او ايمان بياورد و شما تكبر كنيد و تسليم نشويد، چه كسى از شما گمراهتر خواهد بود؟! مسلما خداوند قوم ظالم را هدايت نمى كند» (قل ا راءيتم ان كان من عند الله و كفرتم به و شهد شاهد من بنى اسرائيل على مثله فامن و استكبرتم ان الله لا يهدى القوم الظالمين ). در اين كه اين شاهد بنى اسرائيلى كه بوده است كه بر حقانيت قرآن مجيد گواهى داده ، در ميان مفسران گفتگو است . بعضى گفته اند منظور موسى بن عمران است كه در عصر خود خبر از ظهور پيامبر اسلام و نشانه هاى او داد. ولى اين احتمال با توجه به جمله فامن و استكبرتم كه نشان مى دهد اين شاهد بنى اسرائيلى به پيامبر اسلام ايمان آورده در حالى كه مشركان استكبار كردند سازگار نيست ، زيرا ظاهر جمله نشان مى دهد كه اين شاهد در عصر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده و به حضرتش ايمان آورده در حالى كه ديگران راه استكبار را پيش گرفتند. بعضى ديگر گفته اند اين مرد يكى از علماى اهل كتاب بوده كه در مكه

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۱۳

مى زيسته ، هر چند پيروان مذهب يهود و نصارى در مكه كمتر بودند، ولى چنان نيست كه احدى از آنها در آنجا نبوده ، با اين حال معلوم نيست اين عالم بنى اسرائيلى چه كسى بوده ؟ و نامش ‍ چه بوده است ؟ اين تفسير با توجه به اينكه عالم معروفى از اهل كتاب در مكه در عصر ظهور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وجود نداشته و تواريخ از آن نامى به ميان نياورده اند نيز چندان مناسب به نظر نمى رسد. البته اين تفسير و تفسير سابق اين امتياز را دارد كه با مكى بودن تمام سوره احقاف سازگار است . تفسير سومى كه از سوى اكثر مفسران پذيرفته شده اين است كه اين شاهد دانشمند معروف يهود «عبد الله بن سلام » بود كه در مدينه ايمان آورد و به مسلمين پيوست . در حديثى آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با بعضى از يارانش در مدينه در يكى از اعياد يهود، وارد كنيسه (معبد آنها) شدند، آنها از ورود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناخشنود بودند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اى جمعيت يهود دوازده نفر از خودتان را به من نشان دهيد كه گواهى بر وحدانيت خدا و نبوت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدهند تا خداوند غضبش را از تمام يهوديان جهان برگيرد. آنها ساكت شدند و احدى پاسخ نگفت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سه بار اين مطلب را تكرار كرد، و در هر سه بار همه سكوت كردند، سپس فرمود: شما از بيان حق ابا كرديد، ولى به خدا سوگند «حاشر» و «عاقب » (القابى كه در توراة براى پيامبر آمده بود) منم ، خواه ايمان بياوريد يا تكذيبم كنيد. سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بازگشت اما هنوز قدم بيرون نگذاشته بود كه مردى پشت

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۱۴

سر او آمد و گفت اى محمد! بايست ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ايستاد، سپس رو به جمعيت يهود كرد و گفت : مرا چگونه آدمى مى دانيد؟ گفتند: به خدا سوگند ما در ميان خود مردى آگاه تر از تو و پدر و جدت نسبت به كتاب آسمانى خود نداريم ، سپس افزود: من خدا را گواه مى گيرم كه او همان پيامبرى است كه در تورات و انجيل آمده است ! يهود هنگامى كه چنين ديدند گفتند: تو دروغ مى گوئى و كلمات زشت و بدى به او نثار كردند. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: شما دروغ مى گوئيد، انكار شما بعد از اقرارتان هرگز پذيرفته نخواهد شد (و اين مرد كسى جز عبد الله بن سلام نبود). و در اينجا آيه فوق (قل اء راءيتم ان كان من عند الله ...) نازل گشت . طبق اين تفسير اين آيه در مدينه نازل شده است هر چند سوره سوره مكى است ، و اين منحصر به آيه مورد بحث نيست ، در سوره هاى ديگر از قرآن نيز احيانا آيات مكى در لابلاى سوره هاى مدنى يا بالعكس ديده مى شود كه نشان مى دهد گاه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى داده آيه اى را كه تناسب با مفاد سوره اى داشته بدون توجه به تاريخ نزول آن در ضمن آيات آن سوره قرار دهند. اين تفسير از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←