تفسیر:نمونه جلد۱ بخش۷۵

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۴۸

آيه ۹۱ - ۹۳

آيه و ترجمه

وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ ءَامِنُوا بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَ يَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصدِّقاً لِّمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنبِيَاءَ اللَّهِ مِن قَبْلُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۹۱)

  • وَ لَقَدْ جَاءَكم مُّوسى بِالْبَيِّنَتِ ثُمَّ اتخَذْتمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظلِمُونَ(۹۲)

وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكمُ الطورَ خُذُوا مَا ءَاتَيْنَكم بِقُوَّةٍ وَ اسمَعُوا قَالُوا سمِعْنَا وَ عَصيْنَا وَ أُشرِبُوا فى قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكفْرِهِمْ قُلْ بِئْسمَا يَأْمُرُكم بِهِ إِيمَنُكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(۹۳) ترجمه : ۹۱ و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده است ايمان بياوريد، مى گويند ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده ، و به غير آن كافر مى شوند، در حالى كه حق است و آياتى را كه بر آنها نازل شده تصديق مى كند بگو اگر راست مى گوئيد و به آياتى كه بر خودتان نازل شده ايمان داريد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى رسانيد؟ ۹۲ (و نيز) موسى آنهمه معجزات را براى شما آورد (چرا شما) بعد از آن گوساله را انتخاب كرديد و با اين كار ستم نموديد؟ ۹۳ (و نيز) از شما پيمان گرفتيم ، و كوه طور را بالاى سر شما برافراشتيم (و به شما گفتيم ) اين دستوراتى را كه به شما داده ايم محكم بگيريد و درست بشنويد، شما گفتيد شنيديم و مخالفت كرديم ! و دلهاى آنها با محبت گوساله بر اثر كفر آبيارى شد، بگو چه فرمان بدى ايمان شما به شما مى دهد اگر ايمان داريد! تفسير:

تعصبهاى نژادى

در تفسير آيات گذشته خوانديم كه يهود با آنهمه زحمات و مشكلاتى كه در راه رسيدن به «پيامبر موعود تورات » متحمل شدند به خاطر حسد، يا به خاطر اينكه اين پيامبر از بنى اسرائيل نيست ، و منافع شخصى آنها را به خطر مى اندازد از اطاعت و ايمان به او سرباز زدند. در تعقيب آن در آيات مورد بحث به جنبه تعصبات نژادى يهود كه در تمام دنيا به آن معروفند اشاره كرده چنين مى گويد: ((هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل فرموده ايمان بياوريد، مى گويند ما به چيزى ايمان مى آوريم كه بر خود ما نازل شده باشد (نه بر اقوام ديگر) و به غير آن كافر مى شوند)) (و اذا قيل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤ من بما انزل علينا و يكفرون بما ورائه ). آنها نه به انجيل ايمان آوردند و نه به قرآن ، بلكه تنها جنبه هاى نژادى و منافع خويش را در نظر مى گرفتند «در حالى كه اين قرآن حق است و منطبق بر نشانه ها و علامتهائى است كه در كتاب خويش خوانده بودند» (و هو الحق مصدقا لما معهم ). پس از آن پرده از روى دروغ آنان بر داشته و مى گويد: اگر بهانه عدم ايمان شما اين است كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از شما نيست ((پس چرا به پيامبران خودتان

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه :۳۵۰

در گذشته ايمان نياورديد؟ پس چرا آنها را كشتيد اگر راست مى گوئيد و ايمان داريد؟! (قل فلم تقتلون انبياء الله من قبل ان كنتم مؤ منين ). اگر به راستى آنها به تورات ايمان داشتند، توراتى كه قتل نفس را گناه بزرگى مى شمرد نمى بايست پيامبران بزرگ خدا را به قتل برسانند. از اين گذشته اصولا اين سخن كه ما تنها به دستوراتى ايمان مى آوريم كه بر ما نازل شده باشد، انحراف روشنى از اصول توحيد و مبارزه با شرك است ، اين يكنوع خودخواهى و خودپرستى است ، چه در شكل شخصى باشد يا در شكل نژادى . توحيد آمده است كه اين گونه خوهاى زشت را از وجود انسان ريشه كن سازد، تا انسانها دستورات خدا را فقط به خاطر اينكه از ناحيه خدا است بپذيرند. به عبارت ديگر اگر پذيرش دستورات الهى مشروط به اين باشد كه بر خود ما نازل گردد اين در حقيقت شرك است نه ايمان ، و كفر است نه اسلام ، و قبول چنين دستوراتى هرگز دليل ايمان نخواهد بود. جالب اينكه در آيه فوق مى گويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خدا نازل كرده ايمان بياوريد ...» كه در اين عبارت نه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مطرح است و نه موسى و عيسى (عليهماالسلام ) بلكه صرفا «ما انزل الله ». قرآن براى روشنتر ساختن دروغ و كذب آنها، در آيه بعد، سند ديگرى را بر ضد آنها افشا مى كند و مى گويد: «موسى آنهمه معجزات و دلائل روشن را براى شما آورد، ولى شما بعد از آن گوساله را انتخاب كرديد و با اين كار ظالم و ستمگر بوديد»! (و لقد جائكم موسى بالبينات ثم اتخذتم العجل من بعده و انتم ظالمون ). اگر شما راست مى گوئيد و به پيامبر خودتان ايمان داريد پس اين گوساله

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۱

پرستى بعد از آنهمه دلائل روشن توحيدى چه بود؟ اين چه ايمانى است كه به محض غيبت موسى و رفتنش به كوه طور از دلهاى شما پرواز مى كند و كفر جاى آن ، و گوساله جاى توحيد را مى گيرد؟ آرى شما با اين كارتان هم به خود ستم كرديد و هم به جامعه خود و نسلهاى آينده تان . در سومين آيه مورد بحث سند ديگرى بر بطلان اين ادعاى آنها ذكر كرده مساءله پيمان كوه طور را به ميان مى كشد و مى گويد: «ما از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بالاى سرتان قرار داديم و به شما گفتيم دستوراتى را كه مى دهيم محكم بگيريد و درست بشنويد اما آنها گفتند شنيديم و مخالفت كرديم ». (و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور خذوا ما آتينا كم بقوة و اسمعوا قالوا سمعنا و عصينا) «آرى دلهاى آنها به خاطر كفرشان با محبت گوساله آبيارى شده بود»! (واشربوا فى قلوبهم العجل بكفرهم ). آرى شرك و دنيا پرستى كه نمونه آن عشق به گوساله طلائى سامرى بود در تار و پود قلبشان نفوذ كرد، و در سراسر وجودشان ريشه دواند، و به همين دليل خدا را فراموش ‍ كردند. شگفتا! اين چگونه ايمانى است كه هم با كشتن پيامبران خدا مى سازد و هم گوساله پرستى را اجازه مى دهد، و هم ميثاقهاى محكم الهى را به دست فراموشى مى سپرد؟! آرى «اگر شما مؤ منيد ايمانتان بد دستوراتى به شما مى دهد» (قل بئسما يامركم به ايمانكم ان كنتم مؤ منين ).

نكته ها

۱ جمله «قالوا سمعنا و عصينا» (ما شنيديم و معصيت كرديم ) به اين معنى نيست كه آنها اين سخن را به زبان جارى كردند، بلكه ظاهرا منظور اين است كه آنها با عمل خود اين واقعيت را نشان دادند، و اين يكنوع كنايه زيبا است كه در سخنان روزمره نيز ديده مى شود. ۲ جمله «و اشربوا فى قلوبهم العجل » نيز كنايه جالبى را منعكس مى كند كه بيانگر حال قوم يهود است . توضيح اينكه : كلمه «اشراب » همانگونه كه از «مفردات راغب » بر مى آيد دو معنى دارد: اگر از باب «اشربت البعير» باشد يعنى ريسمان را به گردن شتر بستم بنابراين معنى جمله بالا اين مى شود كه ريسمانى محكم از علاقه و محبت قلب آنها را با گوساله ارتباط داده بود. و اگر از ماده «اشراب » به معنى آبيارى كردن يا ديگرى را آب دادن باشد و در اين صورت كلمه حب در تقدير خواهد بود و معنى جمله رويهمرفته چنين است : بنى اسرائيل قلوب خود را با محبت گوساله سامرى آبيارى كردند. اين جزو عادات عرب است كه هر گاه علاقه اى سخت و يا كينه زيادى نسبت به چيزى را بخواهند برسانند تعبيرى همانند تعبير بالا مى آورند. ضمنا از تعبير فوق نكته ديگرى نيز استفاده مى شود و آن اينكه نبايد از اين كارهاى نادرست بنى اسرائيل تعجب كرد، زيرا اين اعمال محصول سرزمين قلب آنها است كه با آب شرك آبيارى شده ، و چنين سرزمينى كه با چنان آبى آبيارى

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۳

شود محصولى جز خيانت و قتل پيامبران و گناه و ظلم نخواهد داشت . اهميت اين موضوع وقتى روشنتر مى شود كه به زشتى قتل و كشتار انسان در آئين يهود كه با اهميت خاصى از اين موضوع سخن گفته توجه گردد، آئين يهود بقدرى اين جنايت را بد مى دانست كه بنا به نوشته «قاموس كتاب مقدس » صفحه ۶۸۷: «قتل عمد و قباحت آن به طورى در نزد اسرائيليان اهميت داشت كه به مرور ايام با بست نشستن در شهرهاى بست ، و يا ملتجى شدن به اماكن مشرفه سبب استخلاص و برائت ذمه قاتل نمى شد، بلكه در هر صورت وى را قصاص مى نمودند». اين است معنى كشتن انسانها از نظر تورات تا چه رسد به كشتن پيامبران خدا.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۴

آيه ۹۴ - ۹۶

آيه و ترجمه

قُلْ إِن كانَت لَكمُ الدَّارُ الاَخِرَةُ عِندَ اللَّهِ خَالِصةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْت إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۹۴) وَ لَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظلِمِينَ(۹۵) وَ لَتَجِدَنهُمْ أَحْرَص النَّاسِ عَلى حَيَوةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْف سنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(۹۶) ترجمه : ۹۴ بگو اگر (آنچنانكه مدعى هستيد) سراى ديگر در نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد. ۹۵ ولى آنها هرگز به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستاده اند آرزوى مردن نخواهند كرد و خداوند از ستمگران آگاه است . ۹۶ آنها را حريصترين مردم حتى حريصتر از مشركان بر زندگى (اين دنيا و اندوختن ثروت ) خواهى يافت (تا آنجا) كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند در حالى كه اين عمر طولانى او را از عقاب خداوند باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بينا است . تفسير:

گروه از خود راضى

از تاريخ زندگى يهود علاوه بر آيات مختلف قرآن مجيد چنين برمى آيد

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۵

كه آنها خود را يك نژاد برتر مى دانستند، و معتقد بودند گل سر سبد جامعه انسانيتند، بهشت به خاطر آنها آفريده شده !، و آتش جهنم با آنها چندان كارى ندارد! آنها فرزندان خدا و دوستان خاص او هستند، و خلاصه آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند! اين خودخواهى ابلهانه در آيات مختلفى از قرآن كه سخن از يهود منعكس است . در آيه ۱۸ سوره مائده مى خوانيم : نحن ابناء الله و احبائه : «ما فرزندان خدا و دوستان خاص او هستيم ». و در آيه ۱۱۱ سوره بقره مى خوانيم : وقالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى : «آنها گفتند كسى در بهشت داخل نمى شود مگر اينكه يهودى يا نصرانى باشد». و در آيه ۸۰ سوره بقره مى خوانيم و قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة : «آتش دوزخ جز چند روزى به ما اصابت نخواهد كرد». اين پندارهاى موهوم از يكسو آنها را به ظلم و جنايت و گناه و طغيان دعوت مى كرد، و از سوى ديگر به كبر و خودپسندى و خود برتر بينى . قرآن مجيد در آيات فوق پاسخ دندانشكنى مى دهد مى گويد: ((اگر (آنچنان كه شما مدعى هستيد) سراى آخرت نزد خدا مخصوص شما است نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى گوئيد)) (قل ان كانت لكم الدار الاخرة عندالله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين ). آيا ميل نداريد به جوار رحمت خدا پناه بريد و نعمتهاى بى پايان بهشت در اختيار شما باشد آيا دوست ، آرزوى ديدن محبوب خود را ندارد؟! يهود با گفتن اين سخنها كه بهشت مخصوص ما است يا ما چند روزى بيش در آتش نمى سوزيم ، مى خواستند مسلمانان را نسبت به آئينشان دلسرد كنند.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۶

ولى قرآن پرده از روى دروغ و تزوير آنان بر مى دارد، زيرا آنها به هيچوجه حاضر به ترك زندگى دنيا نيستند و اين خود دليل محكمى بر كذب آنها است ، راستى اگر انسان چنان ايمانى به سراى آخرت داشته باشد چرا اينقدر به زندگى اين جهان دل ببندد؟ و براى وصول به آن مرتكب هزار گونه جنايت شود؟ در آيه بعد، قرآن اضافه مى كند: «آنها هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد، به خاطر اعمال بدى كه پيش از خود فرستادند» (و لن يتمنوه ابدا بما قدمت ايديهم ). «و خداوند از ستمگران ، آگاه است » (و الله عليم بالظالمين ). آرى آنها مى دانستند در پرونده اعمالشان چه نقطه هاى سياه و تاريك وجود دارد، آنها از اعمال زشت و ننگين خود مطلع بودند، خدا نيز از اعمال اين ستمگران آگاه است ، بنابراين سراى آخرت براى آنها سراى عذاب و شكنجه و رسوائى است و به همين دليل خواهان آن نيستند. آخرين آيه مورد بحث از حرص شديد آنها به ماديات چنين سخن مى گويد تو آنها را حريصترين مردم بر زندگى مى بينى )) (و لتجدنهم احرص الناس على حياة ). «حتى حريصتر از مشركان » (و من الذين اشركوا). حريص در اندوختن مال و ثروت ، حريص در قبضه كردن دنيا، حريص در انحصارطلبى ، آنها حتى از مشركان كه طبعا مى بايست در جمع آورى اموال از همه حريصتر باشند و از هر راه بدست آورند باكى نداشته باشند حريصترند. «آنچنان علاقه به دنيا دارند كه هر يك از آنها دوست دارد هزار سال عمر كند». (يود احدهم لو يعمر الف سنة ).

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۷

براى جمع ثروت بيشتر يا به خاطر ترس از مجازات ! آرى هر يك تمناى عمر هزار ساله دارد «ولى اين عمر طولانى او را از عذاب خداوند باز نخواهد داشت » (و ما هو بمزحزحه من العذاب ان يعمر). و اگر گمان كنند كه خداوند از اعمالشان آگاه نيست ، اشتباه مى كنند «خداوند نسبت به اعمال آنها بصير و بينا است » (و الله بصير بما يعملون ).

نكته ها

نكته : ۱

البته بايد توجه داشت كه مقصود از هزار سال ، عدد هزار نيست ، بلكه كنايه از عمر بسيار طولانى است و به تعبير ديگر عدد تكثير است نه «تعداد». بعضى از مفسران مى گويند: عدد هزار در آن زمان بزرگترين عدد نزد عرب بوده و اعداد بزرگتر از آن نام مخصوصى نداشته است ، ولذا رساترين تعبير براى فزونى محسوب مى شده است .

نكته : ۲

تعبير به على حياة (به صورت نكره ) به گفته جمعى از مفسران براى تحقير است يعنى آنها آنقدر به زندگى دنيا دل بسته اند كه حتى پستترين زندگى اين جهان را كه در نهايت بدبختى باشد بر سراى آخرت ترجيح مى دهند.

نكته : ۳

بى شك سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيها در طول تاريخ بشر برترى جوئى نژادى بوده است ، مخصوصا در جنگ جهانى اول و دوم كه بزرگترين رقم تلفات و ويرانى را در تاريخ همراه داشت ، عامل نژاد پرستى آلمانها (يا حزب نازى ) عامل غير قابل انكارى بود.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۸

و اگر بنا شود نژاد پرستان جهان را رده بندى كنيم بدون شك يهود در رده هاى بالا قرار خواهند گرفت ، هم اكنون كشورى را كه آنها به نام اسرائيل تشكيل داده اند بر مبناى همين مساءله نژاد تاءسيس شده ، چه جنايتهاى هولناكى كه براى تشكيل آن مرتكب شدند، و چه جنايات وحشتناكى كه براى نگهدارى آن مرتكب مى شوند. آنها حتى آئين موسى (عليه السلام ) را در نژاد خود محصور ساخته اند، و اگر كسى از غير نژاد يهود بخواهد اين آئين را بپذيرد براى آنها جالب نيست ، به همين دليل تبليغ و دعوت به سوى آئين خود در ميان اقوام ديگر نمى كنند. همين وضع خاص آنها سبب شده كه در انظار جهانيان منفور گردند، چرا كه مردم دنيا كسانى را كه براى خود امتيازى بر ديگران قائل باشند هرگز دوست ندارند. اصولا نژاد پرستى شعبهاى از شرك است و به همين دليل اسلام شديدا با آن مبارزه كرده و همه انسانها را از يك پدر و مادر مى داند كه امتيازشان تنها به تقوا و پرهيزكارى است .

نكته : ۴

بيشتر مردم از مرگ مى ترسند و وحشت دارند و پس از تحليل و بررسى مى بينيم كه ريشه اين ترس را يكى از دو چيز تشكيل مى دهد: ۱ بسيارى از مردم مرگ را به معنى فنا و نيستى و نابودى تفسير مى كنند و بديهى است كه انسان از فنا و نيستى وحشت دارد، اگر انسان مرگ را به اين معنى تفسير كند حتما از آن گريزان خواهد بود، و لذا حتى در بهترين حالات زندگى و در اوج پيروزى فكر اين مطلب كه روزى اين زندگى پايان مى يابد، شهد زندگى را در كام آنان زهر مى كند، و هميشه از اين نظر نگرانند.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۵۹

۲ افرادى كه مرگ را پايان زندگى نمى دانند و مقدمه اى براى زندگى در سرائى وسيعتر و عاليتر مى بينند به خاطر اعمال خود و خلافكاريها از مرگ وحشت دارند، زيرا مرگ را آغاز رسيدن به نتائج شوم اعمال خود مى بينند، بنابراين براى فرار از محاسبه الهى و كيفر اعمال ، ميل دارند هر چه بيشتر مرگ را به عقب بيندازند، آيه بالا اشاره به دسته دوم مى كند ولى پيغمبران بزرگ خدا از يكسو ايمان به زندگى جاويدان بعد از مرگ را در دلها زنده كردند و چهره ظاهرى وحشتناك مرگ را در نظرها دگرگون ساخته ، چهره واقعى آن را كه دريچه اى به زندگى عاليتر است به مردم نشان دادند. و از سوى ديگر دعوت به «پاكى عمل » كردند تا وحشت از مرگ بخاطر كيفر اعمال نيز زائل گردد، بنابراين مردم با ايمان از پايان زندگى و مرگ بهيچوجه وحشت ندارند.

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۰

آيه ۹۷ - ۹۸

آيه و ترجمه

قُلْ مَن كانَ عَدُوًّا لِّجِبرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِك بِإِذْنِ اللَّهِ مُصدِّقاً لِّمَا بَينَ يَدَيْهِ وَ هُدًى وَ بُشرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(۹۷) مَن كانَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَ مَلَئكتِهِ وَ رُسلِهِ وَ جِبرِيلَ وَ مِيكَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوُّ لِّلْكَفِرِينَ(۹۸) ترجمه : ۹۷ (آنها مى گويند چون فرشتهاى كه وحى بر تو نازل مى كند جبرئيل است و ما با جبرئيل دشمن هستيم به تو ايمان نمى آوريم ) بگو كسى كه دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است ، قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند و هدايت و بشارت براى مؤ منان است . ۹۸ كسى كه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد (كافر است و) خداوند دشمن كافران است . شان نزول هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به مدينه آمد روزى ابن صوريا (يكى از علماى يهود) با جمعى از يهود فدك نزد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) آمدند، و سؤ الات گوناگونى از حضرتش كردند، و نشانه هائى را كه گواه نبوت و رسالت او بود جستجو نمودند، از جمله گفتند: اى محمد خواب تو چگونه است ؟ زيرا به ما اطلاعاتى درباره خواب پيامبر موعود داده شده است ، فرمود: تنام عيناى و قلبى يقظان !: «چشم من به خواب مى رود اما قلبم بيدار است » گفتند راست گفتى اى محمد! و پس از سؤ الات متعدد ديگر، ابن صوريا گفت : يك سؤ ال باقى مانده كه اگر آن را صحيح جواب دهى به تو ايمان مى آوريم و از تو پيروى خواهيم كرد، نام آن فرشتهاى كه بر تو نازل مى شود چيست ؟ فرمود: جبرئيل است . «ابن صوريا» گفت : او دشمن ما است ، دستورهاى مشكل درباره جهاد و جنگ مى آورد، اما ميكائيل هميشه دستورهاى ساده و راحت آورده ، اگر فرشته وحى تو ميكائيل بود به تو ايمان مى آورديم !. تفسير:

ملت بهانه جو!

بررسى شاءن نزول آيه فوق انسان را بار ديگر به ياد بهانه جوئيهاى ملت يهود مى اندازد كه از زمان پيامبر بزرگوار موسى (عليه السلام ) تا كنون اين برنامه را دنبال كرده اند، و براى شانه خالى كردن از زير بار حق هر زمان به سراغ بهانه اى مى روند. در اينجا چنانكه مشاهده مى كنيم : تنها بهانه اين است كه چون جبرئيل فرشته وحى تو است و تكاليف سنگين خدا را ابلاغ مى كند ما ايمان نمى آوريم ، ما دشمن او هستيم اگر فرشته وحى ميكائيل بود، بسيار خوب بود، ايمان مى آورديم ؟. از اينان بايد پرسيد مگر فرشتگان الهى با يكديگر از نظر انجام وظيفه فرق دارند؟ اصولا مگر آنها طبق خواسته خودشان عمل مى كنند يا از پيش خود چيزى مى گويند؟ آنها همانگونه اند كه قرآن معرفى كرده لا يعصون الله ما امرهم : «هر چه خداوند دستور دهد همان را انجام مى دهند» (تحريم ۶). به هر حال قرآن در پاسخ اين بهانه جوئيها چنين مى گويد: ((به آنها بگو

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۲

هر كس دشمن جبرئيل باشد (در حقيقت دشمن خدا است ) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرده است )) (قل من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ). «قرآنى كه كتب آسمانى پيشين را تصديق مى كند» (و هماهنگ با نشانه هاى آنها است ) (مصدقا لما بين يديه ). «قرآنى كه مايه هدايت و بشارت براى مؤ منان است » (و هدى و بشرى للمؤ منين ). در حقيقت در اين آيه سه پاسخ به اين گروه داده شده است : نخست اينكه جبرئيل چيزى از نزد خود نمى آورد هر چه هست «باذن الله » است . ديگر اينكه نشانه صدق از كتب پيشين در آن وجود دارد چرا كه مطابق نشانه هاى آنها است . سوم اينكه محتواى آن خود دليل بر اصالت و حقانيت آن مى باشد. آيه بعد همين موضوع را با تاءكيد بيشتر تواءم با تهديد بيان مى كند و مى گويد: «هر كس دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئيل و ميكائيل باشد خداوند دشمن او است ، خدا دشمن كافران است » (من كان عدوا لله و ملائكته و رسله و جبريل و ميكال فان الله عدو للكافرين ). اشاره به اينكه اينها قابل تفكيك نيستند الله ، فرشتگان او، فرستادگان او، جبرئيل ، ميكائيل و هر فرشته ديگر، و در حقيقت دشمنى با يكى دشمنى با بقيه است . به تعبير ديگر دستورات الهى كه تكامل بخش انسانهاست از سوى خداوند

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۳

بوسيله فرشتگان بر پيامبران نازل مى شود و اگر تفاوتى بين ماءموريتهاى آنها باشد از قبيل تقسيم مسئوليت است نه تضاد در ماءموريت ، آنها همه در مسير يك هدف قرار دارند، بنابراين دشمنى با يكى از آنها، دشمنى با خدا است . «جبريل » و «ميكال » نام «جبريل » سه بار، و نام «ميكال » يكبار در قرآن مجيد، در همين مورد آمده است و از همين آيات استفاده مى شود كه هر دو از فرشتگان بزرگ و مقرب خدايند (در تلفظات معمولى مسلمين جبرئيل و ميكائيل هر دو با همزه و ياء تلفظ مى شود، ولى در متن قرآن تنها به صورت جبريل و ميكال آمده است ) جمعى عقيده دارند كه «جبريل » لفظى است عبرانى و اصل آن «جبرئيل » به معنى «مرد خدا» يا «قوت خدا» است ( «جبر» به معنى «قوت يا مرد» و «ئيل » به معنى «خدا» است ). به موجب آيات مورد بحث جبرئيل پيك وحى خدا بر پيامبر، و نازل كننده قرآن بر قلب پاك او بوده است ، در حالى كه در سوره نحل آيه ۱۰۲ واسطه وحى «روح القدس » معرفى شده . و در سوره «شعراء آيه ۱۹۱» مى خوانيم قرآن را روح الامين براى آن حضرت آورده ، ولى همانگونه كه مفسران تصريح كرده اند: منظور از روح القدس و روح الامين همان جبرئيل است . ضمنا احاديثى در دست داريم كه به موجب آنها جبرئيل به صورتهاى گوناگون بر پيامبر نازل مى شد و در مدينه جبرئيل غالبا به صورت دحيه كلبى كه مردى بسيار زيبا بود بر آن حضرت نمايان مى گشت . از سوره نجم استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) جبرئيل را دو بار

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۴

(به صورت اصليش ) مشاهده كرد. در كتب اسلامى معمولا چهار فرشته مقرب خدا را جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل شمرده اند كه از ميان اينها جبرئيل از همه برتر است . در منابع يهود نيز سخن از جبريل و ميكال آمده است ، از جمله در كتاب دانيال جبرئيل به عنوان مغلوب كننده رئيس شياطين و ميكائيل به عنوان حامى قوم اسرائيل معرفى شده . بعضى از محققان مى گويند در منابع يهود چيزى كه دلالت بر خصومت جبريل با آنها داشته باشد ديده نشده ، و اين خود مؤ يد آن است كه اظهار عداوت يهوديان معاصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نسبت به جبريل يك بهانه بيش نبوده ، تا بوسيله آن از پذيرش اسلام سر باز زنند، چرا كه در منابع مذهبى خودشان ريشه اى نداشته است .

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۵

آيه ۹۹ - ۱۰۱

آيه و ترجمه

وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْك ءَايَتِ بَيِّنَتٍ وَ مَا يَكْفُرُ بِهَا إِلا الْفَسِقُونَ(۹۹) أَ وَ كلَّمَا عَهَدُوا عَهْداً نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(۱۰۰) وَ لَمَّا جَاءَهُمْ رَسولٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب كتَب اللَّهِ وَرَاءَ ظهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۱۰۱) ترجمه : ۹۹ نشانه هاى روشنى براى تو فرستاديم ، و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد. ۱۰۰ و آيا هر بار آنها (يهود) پيمانى (با خدا و پيامبر) بستند جمعى آن را دور نيفكندند؟ (و با آن مخالفت نكردند ؟) و بيشتر آنها ايمان نمى آورند. ۱۰۱ و هنگامى كه فرستاده اى از سوى خدا به سراغشان آمد در حالى كه با نشانه هائى كه نزد آنها بود مطابقت داشت ، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب خدا را پشت سر افكندند، گوئى اصلا از آن خبر ندارند. شاءن نزول در مورد آيه اول شاءن نزولى از ابن عباس نقل شده است و آن اينكه : «ابن صوريا» دانشمند يهودى از روى لجاج و عناد به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) گفت : تو

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۶

چيزى كه براى ما مفهوم باشد نياورده اى ! و خداوند نشانه روشنى بر تو نازل نكرده تا ما از تو تبعيت كنيم ، آيه فوق نازل شد و به او صريحا پاسخ گفت . تفسير:

پيمان شكنان يهود

در نخستين آيه مورد بحث ، قرآن به اين حقيقت اشاره مى كند كه دلائل كافى و نشانه هاى روشن و آيات بينات در اختيار پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) قرار دارد و آنها كه انكار مى كنند در حقيقت ، پى به حقانيت دعوت او برده و به خاطر اغراض خاصى به مخالفت برخاسته اند، مى گويد: «ما بر تو آيات بينات نازل كرديم و جز فاسقان كسى به آنها كفر نمى ورزد» (و لقد انزلنا اليك آيات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون ). تفكر در آيات قرآن براى هر انسان پاكدل و حقجوئى روشن كننده راهها است و با مطالعه اين آيات مى توان به صدق دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و عظمت قرآن پى برد، ولى اين حقيقت را تنها كسانى درك مى كنند كه قلبشان بر اثر گناه تاريك نشده باشد، بنابراين جاى تعجب نيست كه فاسقان و آلودگان به گناه و آنها كه از اطاعت فرمان خدا سر باز زده اند هرگز به آن ايمان نياورند. سپس به يكى از اوصاف بسيار بد جمعى از يهود يعنى پيمان شكنى كه گويا با تاريخ آنها همراه است اشاره كرده مى گويد: «آيا هر بار آنان پيمانى با خدا و پيامبر بستند جمعى از آنها آن را دور نيفكندند و با آن مخالفت نكردند»؟!(او كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم ). آرى «اكثرشان ايمان نمى آورند» (بل اكثرهم لا يؤ منون ). خداوند از آنها در كوه طور پيمان گرفت كه به فرمانهاى تورات عمل كنند

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۷

ولى سر انجام اين پيمان را شكستند و فرمان او را زير پا گذاردند. و نيز از آنها پيمان گرفته شده بود كه به پيامبر موعود (پيامبر اسلام كه بشارت آمدنش در تورات داده شده بود) ايمان بياورند به اين پيمان نيز عمل نكردند. يهود بنى نضير و بنى قريظه هنگام ورود پيامبر اسلام به مدينه نيز با او پيمان بستند كه لااقل به دشمنانش كمك نكنند، ولى عاقبت اين پيمان را هم شكستند و در جنگ احزاب با مشركان مكه بر ضد اسلام همكارى كردند. اساسا اين شيوه ديرينه اكثريت يهود است كه به عهد خويش پايبند نيستند و هم اكنون نيز به روشنى مى بينيم كه هرگاه منافع صهيونيستها و اسرائيل غاصب به خطر بيفتد، تمام عهدنامه هاى خصوصى و جهانى را زير پا گذارده ، و با بهانه هاى واهى همه را به دست فراموشى مى سپارند. آخرين آيه مورد بحث ، تاءكيد صريحتر و گوياترى روى همين موضوع دارد مى گويد: «هنگامى كه فرستاده اى از سوى خدا به سراغ آنها آمد و با نشانه هائى كه نزد آنها بود مطابقت داشت ، جمعى از آنان كه داراى كتاب بودند كتاب الهى را پشت سر افكندند، آنچنان كه گوئى اصلا از آن خبر ندارند» (و لما جائهم رسول من عند الله مصدق لما معهم نبذ فريق من الذين اوتوا الكتاب كتاب الله وراء ظهورهم كانهم لايعلمون ). تا آن زمان كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مبعوث نشده بود علماى يهود، مردم را به آمدنش بشارت مى دادند و نشانه ها و مشخصات او را بر مى شمردند اما هنگامى كه به رسالت مبعوث گشت آنچنان از محتويات تورات ، رخ بر تافتند كه گوئى هرگز آن را نديده بودند و نخوانده بودند. آرى اين است نتيجه خودخواهى و دنيا پرستى كه انسانى را كه در آغاز از

تفسير نمونه ، جلد۱، صفحه : ۳۶۸

مبلغان سر سخت حق بوده به هنگام رسيدن به آن در صف دشمنان آشتى ناپذير قرار مى دهد.

نكته ها

نكته : ۱

روشن است تعبير به «نزول » (فرود آمدن ) يا «انزال » (فرو فرستادن ) در مورد قرآن مجيد به اين معنى نيست كه مثلا خداوند مكانى در آسمانها دارد و قرآن را از آن محل بالا فرو فرستاده است ، بلكه اين تعبير اشاره به علو مقامى و معنوى پروردگار است .

نكته : ۲

كلمه «فاسق » از ماده «فسق » در اصل به معنى خارج شدن هسته از درون رطب (خرماى تازه ) است ، به اين ترتيب كه گاهى رطب از شاخه درخت نخل سقوط مى كند، هسته از درون آن به خارج مى پرد، عرب از اين معنى تعبير به «فسقت النواة » مى كند سپس به تمام كسانى كه لباس طاعت پروردگار را از تن در آورده و از راه و رسم بندگى خارج شده اند فاسق گفته شده است . در حقيقت همان گونه كه هسته خرما به هنگام بيرون آمدن ، آن قشر شيرين و مفيد و مغذى را رها مى سازد، آنها نيز با اعمال خود تمام ارزش و شخصيت خويش را از دست مى دهند.

نكته : ۳

قرآن در بحثهاى فوق مانند ديگر بحثها هرگز تمام يك قوم را به خاطر گناه اكثريت مورد ملامت قرار نمى دهد، بلكه با تعبير «فريق » و همچنين «اكثر» سهم اقليت با تقوا و مؤ من را محفوظ مى دارد، و اين است راه و رسم حق طلبى و حقجوئى .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←