تفسیر:نمونه جلد۱۷ بخش۷۰

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۰۶

نكته ها: به تناسب بحثى كه در آيات فوق در مورد وظائف مسلمانان به هنگام دعوت به ميهمانى پيامبر آمده بود. مناسب است گوشهاى از تعليمات اسلام را در ارتباط با اصل مساله «ميهماندارى و حق ميهمان و وظائف ميزبان » بياوريم : ۱ - ميهمان نوازى - اسلام اهميت خاصى براى مساله ميهمان نوازى قائل شده تا آنجا كه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : الضيف دليل الجنة : «ميهمان راهنماى راه بهشت است »!. اهميت و احترام ميهمان به اندازه اى است كه در اسلام به عنوان يك هديه آسمانى تلقى شده ، رسولخدا مى فرمايد: اذا اراد الله بقوم خيرا اهدى اليهم هدية ، قالوا: و ما تلك الهدية ؟ قال : الضيف ، ينزل برزقه ، و يرتحل بذنوب اهل البيت : «هنگامى كه خداوند اراده كند نسبت به جمعيتى نيكى نمايد هديه گرانبهائى براى آنها مى فرستد، عرض كردند اى پيامبر خدا! چه هديه اى ؟ فرمود: ميهمان ، با روزى خويش وارد مى شود، و گناهان خانواده را با خود مى برد» (و بخشوده مى شوند). جالب اينكه كسى نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو باد، برنامه من اين است كه وضو را به طور كامل انجام مى دهم نماز را بر پا مى دارم ، زكات را به موقع مى پردازم ، و از ميهمان با آغوش باز و به خاطر خدا پذيرائى مى كنم . فرمود: بخ ! بخ ! بخ ! ما لجهنم عليك سبيل ! ان الله قد براءك من الشح ان كنت كذلك : «آفرين ، آفرين ، آفرين بر تو باد! جهنم راهى به سوى تو ندارد، اگر چنين باشى خداوند تو را از هر گونه بخل پاك ساخته است »! در اين زمينه سخن بسيار است اما براى اختصار به همين مقدار قناعت

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۰۷

مى كنيم . ۲ - رعايت سادگى در پذيرائى - با تمام اهميتى كه ميهمان دارد پذيرائيهاى پر تكلف و پر زرق و برق از نظر اسلام نه تنها كار خوبى نيست ، بلكه رسما از آن نهى شده است ، اسلام توصيه مى كند كه پذيرائيها ساده باشد، و يك خط جالب عادلانه در ميان ميهمان و ميزبان ترسيم كرده است و آن اينكه : «ميزبان از آنچه دارد مضايقه نكند، و ميهمان نيز بيش از آن را انتظار نداشته باشد»! امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: المؤ من لا يحتشم من اخيه ، و ما ادرى ايهما اعجب ؟ الذى يكلف اخاه اذا دخل عليه ان يتكلف له ؟ او المتكلف لاخيه ؟: «افراد با ايمان از برادر مؤ من خود رودرواسى ندارند، و من نمى دانم كداميك از اين دو عجيبتر است ؟ كسى كه به هنگام ورود بر برادر خود او را به تكلف مى افكند؟ و يا كسى كه شخصا به سراغ تكلف براى ميهمان مى رود»؟. «سلمان فارسى » از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل مى كند كه فرمود: ان لا نتكلف للضيف ما ليس عندنا، و ان نقدم اليه ما حضرنا: «براى ميهمان نسبت به آنچه نداريم تكلف نكنيم ، و آنچه موجود است مضايقه ننمائيم ». ۳ - حق ميهمان - گفتيم ميهمان از نظر اسلام يك هديه آسمانى ، و فرستاده و رسول خداست ، و بايد او را همچون جان گرامى داشت و نهايت احترام را در باره او انجام داد، تا آنجا كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل مى كند كه فرمود: من حق الضيف ان تمشى معه فتخرجه من حريمك الى البر: «از

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۰۸

حقوق ميهمان آنست كه او را تا در خانه بدرقه كنى ». و تا آنجا كه به تكلف نيانجامد بايد وسايل آسايش و راحتى او را فراهم كرد، تا آنجا كه در حديثى داريم يكى از حقوق ميهمان اين است كه حتى خلال را براى او فراهم سازند ((قال رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ): ان من حق الضيف ان يعدله الخلال ))!. گاه مى شود ميهمانها افرادى كمرو و خجالتى هستند و به همين دليل دستور داده شده است كه از آنها در باره غذا خوردن سؤ ال نكنند، بلكه سفره غذا را آماده سازند، اگر مايل بود بخورد، چنانكه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لا تقل لاخيك اذا دخل عليك اكلت اليوم شيئا؟ و لكن قرب اليه ما عندك ، فان الجواد كل الجواد من بذل ما عنده : «هنگامى كه برادرت بر تو وارد شود از او سؤ ال نكن آيا امروز غذا خورده اى يا نه ؟ آنچه دارى براى او حاضر كن ، چرا كه سخاوتمند واقعى كسى است كه از بذل آنچه حاضر دارد مضايقه نكند». از جمله وظايف ميزبان در پيشگاه خدا اين است كه غذائى را كه آماده ساخته است تحقير نكند چرا كه نعمت خدا هر چه باشد عزيز و محترم است ، ولى در ميان مترفين و ارباب تكلف معمول است كه هر قدر سفره را رنگين كنند مى گويند: چيز ناقابلى بيش نيست و لايق مقام شما نمى باشد! همانگونه كه ميهمان نيز وظيفه دارد آنرا كوچك نشمرد. در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : هلك امرؤ احتقر لاخيه ما يحضره و هلك امرؤ احتقر من اخيه ما قدم اليه : ((ميزبانى كه آنچه را براى برادرش آماده ساخته كوچك بشمرد هلاك (و گمراه ) شده است ، همچنين ميهمانى كه آنچه را كه نزد او حاضر كرده اند كوچك بشمرد گمراه است ))!.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۰۹

اسلام به قدرى در گرامى داشتن ميهمان مو شكاف است كه مى گويد به هنگامى كه ميهمان وارد مى شود به او كمك كنيد اما براى رفتن از منزل به او كمك نكنيد مبادا تصور شود مايل به رفتن او هستيد!. ۴ - وظايف ميهمان - هميشه مسئوليتها جنبه متقابل دارد يعنى همانگونه كه ميزبان وظايف مهمى در برابر ميهمان دارد در جهت مقابل نيز ميهمان وظايف قابل ملاحظه دارد. علاوه بر آنچه در احاديث بالا ذكر شد ميهمان موظف است آنچه را صاحبخانه در مورد منزلش پيشنهاد مى كند انجام دهد، فى المثل هر جا را براى نشستن پيشنهاد مى كند بپذيرد. امام صادق مى فرمايد: اذا دخل احدكم على اخيه فى رحله فليقعد حيث يامر صاحب الرحل ، فان صاحب الرحل اعرف بعورة بيته من الداخل عليه : «هنگامى كه يكى از شما وارد منزلگاه برادر مسلمانش مى شود هر جا به او پيشنهاد مى كند بنشيند، چرا كه صاحب منزل به وضع منزل خود و آن قسمتهائى كه نبايد آشكار گردد آشناتر است ». كوتاه سخن اينكه مساله ميهمان نوازى و آداب ميهمان دارى و وظايف و خصوصيات هر كدام بحث گسترده اى را در آداب معاشرت اسلامى به خود اختصاص داده ، كسانى كه توضيح بيشترى در اين زمينه مى خواهند به بحار الانوار بابهاى ۸۸ تا ۹۴ از ابواب كتاب العشره از جلد ۱۷، و كتاب محجة البيضاء جلد ۳ باب چهارم «فضيلة الضيافة » مراجعه كنند. اما با نهايت تاسف در عصر ما كه عصر غلبه ماديگرى بر جهان است اين

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۰

سنت قديمى انسانى چنان محدود شده كه در بعضى از جوامع غربى تقريبا برچيده شده است ، و شنيده ايم هنگامى كه بعضى از آنها به كشورهاى اسلامى مى آيند و گستردگى ميهمان دارى و ميهمان نوازى را كه هنوز در خانواده هاى اصيل اين مرز و بوم به صورت گرم و مملو از عواطف برقرار است مى بينند، شگفت زده مى شوند كه چگونه ممكن است افرادى بهترين وسائل موجود خانه و باارزشترين غذاهاى خود را براى پذيرائى مهمانهائى كه گاهى با آنها ارتباط كمى دارند، و شايد تنها در يك سفر كوتاه آشنا شده اند بگذارند؟!. ولى توجه به احاديث اسلامى كه گوشه اى از آن در بالا آمد دليل اين ايثار و فداكارى را روشن مى سازد و محاسبات معنوى را در اين رابطه مشخص ‍ مى كند، محاسباتى كه براى ماده پرستان فرهنگ نامفهومى است .

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۱

آيه ۵۵

آيه و ترجمه

لا جُنَاحَ عَلَيهِنَّ فى ءَابَائهِنَّ وَ لا أَبْنَائهِنَّ وَ لا إِخْوَنهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ إِخْوَنهِنَّ وَ لا أَبْنَاءِ أَخَوَتِهِنَّ وَ لا نِسائهِنَّ وَ لا مَا مَلَكت أَيْمَنهُنَّ وَ اتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كلِّ شىْءٍ شهِيداً(۵۵) ترجمه : ۵۵ - بر آنها (همسران پيامبر) گناهى نيست كه با پدران ، و فرزندان ، و برادران ، و فرزندان برادران ، و فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان و بردگان خويش (بدون حجاب و پرده تماس بگيرند) و تقواى الهى را پيشه كنيد كه خداوند بر هر چيزى آگاه است . شان نزول : بعضى از مفسران چنين نقل كرده كه بعد از نزول آيه حجاب (آيه گذشته ) پدران و فرزندان و بستگان همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خدمتش عرض كردند اى رسولخدا! ما نيز با آنها از پشت پرده سخن گوئيم ؟ آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين حكم شامل شما نمى شود. تفسير: مواردى كه از اين قانون حجاب مستثنى است از آنجا كه در آيه گذشته حكم مطلقى در باره حجاب در مورد همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده بود و اطلاق اين حكم اين توهم را به وجود مى آورد كه محارم

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۲

آنها نيز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده بايد با آنها تماس ‍ بگيرند، آيه فوق نازل شد و حكم اين مساله را شرح داد. مى فرمايد: «بر همسران پيامبر گناهى نيست كه با پدران ، فرزندان ، برادران ، فرزندان برادران ، فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان ، و بردگان خود بدون حجاب تماس داشته باشند» (لا جناح عليهن فى آبائهن و لاابنائهن و لا اخوانهن و لا ابناء اخوانهن و لا ابناء اخواتهن و لا نسائهن و لا ما ملكت ايمانهن ). و به تعبير ديگر محارم آنها كه منحصر در اين شش گروهند مستثنى مى باشد، و اگر گفته شود افراد ديگرى نيز جزء محارم هستند كه در اين شش گروه نامى از آنها به ميان نيامده مانند عموها و دائيها در پاسخ بايد گفت : از آنجا كه قرآن فصاحت و بلاغت را در عاليترين شكلش رعايت مى كند و يكى از اصول فصاحت اين است كه هيچ كلمه اضافى در سخن نباشد لذا در اينجا از ذكر عموها و دائيها خوددارى كرده ، چرا كه با ذكر فرزندان برادر، و فرزندان خواهر، محرميت عموها و دائيها روشن مى شود، زيرا محرميت همواره دو جانبه است ، همانگونه كه فرزند برادر نسبت به انسان محرم است ، او هم نسبت به فرزند برادرش محرم خواهد بود (و مى دانيم چنين زنى عمه محسوب مى شود) و نيز همانگونه كه فرزند خواهر بر او محرم است او نيز به فرزند خواهر محرم مى باشد (و مى دانيم چنين زنى خاله حساب مى شود). هنگامى كه عمه و خاله نسبت به پسر برادر و پسر خواهر محرم باشد عمو و دائى نيز نسبت به دختر برادر و دختر خواهر محرم خواهد بود (چرا كه ميان «عمو» و «عمه »، و نيز «دائى » و «خاله » هيچ تفاوتى نيست ) و اين يكى از ريزهكاريهاى قرآن است (دقت كنيد). در اينجا سؤ ال ديگرى مطرح مى شود كه «پدر شوهر» و «پسر شوهر» نيز جزء محارم زن محسوب مى شود، چرا ذكرى از اينها در اينجا به ميان نيامده ؟ در

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۳

حالى كه در آيه ۳۱ سوره «نور» آنها نيز به عنوان محارم مطرح شده اند. پاسخ اين سؤ ال نيز روشن است ، زيرا در اين آيه منحصرا سخن از حكم همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان است ، و مى دانيم پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در زمان نزول اين آيات نه پدرش در حيات بود، و نه اجدادش و نه فرزند پسرى داشت (باز هم دقت كنيد). عدم ذكر برادران و خواهران «رضاعى » و مانند آن نيز به خاطر آنست كه آنها در حكم برادر و خواهر و ساير محارم محسوب مى شوند و نياز به ذكر مستقل ندارند. و در پايان آيه لحن سخن را از «غائب » به «خطاب » تغيير داده ، همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مخاطب ساخته مى گويد: «تقوا را پيشه كنيد كه خداوند بر هر چيزى آگاه است ، و هيچ چيز بر او مخفى و پنهان نيست » (و اتقين الله ان الله كان على كل شى ء شهيدا). چه اينكه حجاب و پرده ، و مانند اينها همه وسائلى براى حفظ از گناه بيش ‍ نيست ، ريشه اصلى همان تقوا است كه اگر نباشد حتى اين وسائل نيز سودى نخواهد بخشيد. ذكر اين نكته نيز در اينجا لازم به نظر مى رسد كه «نسائهن » (زنان آنها) اشاره به زنان هم كيش و مسلمان است ، زيرا همانگونه كه در تفسير سوره «نور» گفتيم براى زنان مسلمان شايسته نيست كه در برابر زنان غير مسلمان

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۴

بدون پوشش باشند، چرا كه آنها ممكن است مطالب را براى شوهرانشان توصيف كنند. و اما جمله او ما ملكت ايمانهن همانگونه كه در تفسير سوره «نور» نيز گفتيم مفهوم وسيعى دارد هم كنيزان را شامل مى شود و هم غلامان را، اما طبق بعضى از روايات اسلامى اختصاص به كنيزان دارد، و بنابر اين ذكر آنها بعد از ذكر زنان به طور كلى ممكن است از اين نظر باشد كه كنيزان غير مسلمان را نيز شامل مى شود (دقت كنيد).

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۵

آيه ۵۶ - ۵۸

آيه و ترجمه

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكتَهُ يُصلُّونَ عَلى النَّبىِّ يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا صلُّوا عَلَيْهِ وَ سلِّمُوا تَسلِيماً(۵۶) إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُ لَعَنهُمُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَاباً مُّهِيناً(۵۷) وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ بِغَيرِ مَا اكتَسبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَناً وَ إِثْماً مُّبِيناً(۵۸) ترجمه : ۵۶ - خداوند و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و سلام گوئيد و تسليم فرمانش باشيد. ۵۷ - آنها كه خدا و پيامبرش را ايذاء مى كنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنيا و آخرت دور مى سازد، و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است . ۵۸ - و آنها كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند متحمل بهتان و گناه آشكارى شده اند. تفسير: سلام و درود بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون حفظ حرمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و عدم ايذاء او آمده در آيات مورد بحث نخست سخن از علاقه خاص خداوند

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۶

و فرشتگان نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد، و بعد در اين زمينه دستور به مؤ منان مى دهد، و سپس عواقب دردناك و شوم آزار دهندگان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مطرح مى سازد، و در آخرين مرحله گناه بزرگ كسانى را كه از طريق تهمت مؤ منان را ايذاء كنند بازگو مى كند. نخست مى فرمايد: «خداوند و فرشتگانش بر پيامبر رحمت و درود مى فرستند» (ان الله و ملائكته يصلون على النبى ). مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن قدر والا است كه آفريدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى كه تدبير اين جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر او درود مى فرستند، اكنون كه چنين است شما نيز با اين پيام جهان هستى هماهنگ شويد، «اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود بفرستيد و سلام بگوئيد و در برابر فرمان او تسليم باشيد» (يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما). او يك گوهر گرانقدر عالم آفرينش است ، و اگر به لطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشمريد، مبادا ارج و مقام او را در پيشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش كنيد، او يك انسان است و از ميان شما برخاسته ولى نه يك انسان عادى ، كسى است كه يك جهان در وجودش خلاصه شده است . در اينجا به نكاتى بايد توجه كرد: ۱ - «صلات » و «صلوات » كه جمع آن است هر گاه به خدا نسبت داده شود به معنى فرستادن رحمت است ، و هر گاه به فرشتگان و مؤ منان منسوب گردد به معنى طلب رحمت مى باشد. ۲ - تعبير به «يصلون » به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار است يعنى پيوسته خداوند و فرشتگان رحمت و درود بر او مى فرستند، رحمت و درودى

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۷

پيوسته و جاودانى . ۳ - در اينكه ميان «صلوا» و «سلموا» چه فرقى است ؟ مفسران بحثهاى مختلفى دارند، آنچه مناسبتر با ريشه لغوى اين دو كلمه ، و ظاهر آيه قرآن به نظر مى رسد اين است كه : «صلوا» امر به طلب رحمت و درود فرستادن بر پيامبر است ، اما «سلموا» يا به معنى تسليم در برابر فرمانهاى پيامبر گرامى اسلام است چنانكه در آيه ۶۵ سوره نساء آمده ، ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما: ((مؤ منان كسانى هستند كه به داورى تو تن دهند و حتى در دل از قضاوتت كمترين ناراحتى نداشته باشند و تسليم مطلق گردند). چنانكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : «ابو بصير» از محضرش سؤ ال كرد منظور از «صلات » بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را فهميده ايم ، اما معنى تسليم بر او چيست ؟ امام فرمود: هو التسليم له فى الامور: «منظور تسليم بودن در برابر او در هر كار است ». و يا به معنى سلام فرستادن بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان السلام عليك يا رسول الله و مانند آن مى باشد، كه محتوايش تقاضاى سلامت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از پيشگاه خدا است . «ابو حمزه ثمالى » از يكى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نام «كعب » چنين نقل مى كند: «هنگامى كه آيه فوق نازل شد عرض ‍ كرديم سلام بر تو را مى دانيم ، ولى صلات بر تو چگونه است ؟ فرمود: بگوئيد: اللهم صل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم انك حميد مجيد، و بارك على

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۸

على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد». از اين حديث هم چگونگى صلاة و درود بر پيامبر روشن مى شود و هم معنى سلام . گرچه اين دو معنى براى سلام كاملا متفاوت به نظر مى رسد، ولى با دقت مى توان آنها را به نقطه واحدى معطوف كرد، و آن تسليم قولى و عملى در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، زيرا كسى كه به او سلام مى فرستد و تقاضاى سلامت او را از خدا مى كند نسبت به او عشق مى ورزد و او را به عنوان پيامبرى واجب الاطاعه مى شناسد. ۴ - قابل توجه اينكه در باره كيفيت صلوات بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در روايات بيشمارى كه از طرق اهل سنت و اهل بيت رسيده صريحا آمده است كه آل محمد را به هنگام صلوات بر محمد بيفزاييد. در «در المنثور» از صحيح «بخارى » و «مسلم » و «ابو داود» و «ترمذى » و «نسائى » و «ابن ماجه » و «ابن مردويه » و روات ديگرى از «كعب بن عجره » نقل شده كه مردى خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كرد: اما السلام عليك فقد علمنا فكيف الصلاة عليك : «سلام بر تو را ما مى دانيم چگونه است ، اما صلات بر شما بايد چگونه باشد»؟ پيامبر فرمود بگو: اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صليت على ابراهيم انك حميد مجيد، اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد. نامبرده (نويسنده تفسير در المنثور) علاوه بر حديث فوق ، هيجده حديث

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۱۹

ديگر نقل كرده ، كه در همگى تصريح شده كه «آل محمد» را بايد به هنگام صلوات ذكر كرد. اين احاديث را از كتب معروف و مشهور اهل سنت از گروهى از صحابه از جمله «ابن عباس » و «طلحه » و «ابو سعيد خدرى » و «ابو هريره » و «ابو مسعود انصارى » و «بريده » و «ابن مسعود» و «كعب بن عجره » و امير مؤ منان على (عليه السلام ) نقل كرده است . در صحيح «بخارى » كه معروفترين منابع حديث برادران اهل سنت است روايات متعددى در اين زمينه نقل شده كه علاقمندان توضيح بيشتر ميتوانند به متن خود كتاب مراجعه كنند. در صحيح مسلم نيز دو روايت در اين زمينه آمده است . عجب اينكه در همين كتاب با اينكه در اين دو حديث چند بار «محمد و آل محمد» با هم ذكر شده ، باز عنوانى را كه براى باب انتخاب كرده باب الصلاة على النبى صلى الله عليه و سلم (بدون ذكر آل ) است !! اين نكته نيز قابل توجه است كه در بعضى از روايات اهل سنت و بسيارى از روايات شيعه حتى كلمه «على » ميان «محمد» و «آل محمد» جدائى نمى افكند بلكه كيفيت صلاة به اين صورت است اللهم صل على محمد و آل محمد. اين بحث را با حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم : «ابن حجر» در «صواعق » چنين نقل مى كند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: لا تصلوا على الصلاة البتراء فقالوا و ما الصلاة البتراء؟ قال تقولون :

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۲۰

اللهم صل على محمد، و تمسكون ، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد: «هرگز بر من صلوات ناقص نفرستيد! عرض كردند: صلوات ناقص ‍ چيست ؟ فرمود: اينكه فقط بگوئيد ((اللهم صل على محمد» و ادامه ندهيد، بلكه بگوئيد: اللهم صل على محمد و آل محمد)). و به خاطر همين روايات است كه جمعى از فقهاى بزرگ اهل سنت اضافه آل محمد را بر نام آن حضرت در تشهد نماز واجب مى شمرند. ۵ - آيا فرستادن صلوات بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب است يا نه ؟ و اگر واجب است در كجا واجب است ؟ اين سؤ ال است كه فقها به آن پاسخ مى گويند: تمام فقهاى اهل بيت آنرا در تشهد اول و دوم نماز واجب مى دانند، و در غير آن مستحب ، و علاوه بر احاديثى كه از طرق اهل بيت در اين زمينه رسيده در كتب اهل سنت نيز رواياتى كه دال بر وجوب است كم نيست . از جمله در روايت معروفى ، عايشه مى گويد: سمعت رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يقول : لا يقبل صلاة الا بطهور، و بالصلاة على : «نماز بدون طهارت و درود بر من قبول نخواهد شد». از فقهاى اهل سنت «شافعى » آنرا در تشهد دوم واجب مى داند، و «احمد» در يكى از دو روايت كه از او نقل شده ، و جمعى ديگر از فقهاء، ولى بعضى مانند «ابو حنيفه » آنرا واجب نشمرده اند.

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۲۱

جالب اينكه «شافعى » همين فتوا را در شعر معروفش صريحا آورده است ، در آنجا كه مى گويد: يا اهل بيت رسول الله حبكم فرض من الله فى القرآن انزله كفاكم من عظيم القدر انكم من لم يصل عليكم لا صلاة له «اى اهل بيت رسول الله محبت شما از سوى خداوند در قرآن واجب شده است » «در عظمت مقام شما همين بس كه - هر كس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است ». آيه بعد در حقيقت نقطه مقابل آيه گذشته را بيان مى كند، مى گويد: «كسانى كه خدا و پيامبرش را ايذاء مى كنند خداوند آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور مى سازد و براى آنان عذاب خوار كننده اى آماده كرده است » (ان الذين يؤ ذون الله و رسوله لعنهم فى الدنيا و الاخرة و اعدلهم عذابا مهينا). در اينكه منظور از «ايذاء پروردگار» چيست ؟ بعضى گفته اند همان كفر و الحاد است كه خدا را به خشم مى آورد، چرا كه آزار در مورد خداوند جز ايجاد خشم مفهوم ديگرى نميتواند داشته باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه ايذاء خداوند همان ايذاء پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان است ، و ذكر خداوند براى اهميت و تاكيد مطلب است . و اما ايذاء پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مفهوم وسيعى دارد، و هر گونه كارى كه او را آزار دهد شامل مى شود، اعم از كفر و الحاد و مخالفت دستورات خداوند، همچنين

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۲۲

نسبتهاى ناروا و تهمت ، و يا ايجاد مزاحمت به هنگامى كه آنها را دعوت به خانه خود مى كند همانگونه كه در آيه ۵۳ همين سوره گذشت «ان ذلكم كان يؤ ذى النبى »: «اين كار شما پيامبر را آزار مى دهد». و يا موضوعى كه در آيه ۶۱ سوره توبه آمده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به خاطر انعطافى كه در برابر سخنان مردم نشان مى داد به خوشباورى و ساده دلى متهم مى ساختند: ((و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اذن ): «گروهى از آنها پيامبر را آزار مى دهند و مى گويند: او آدم خوشباورى است كه گوش به حرف هر كس مى دهد و مانند اينها». حتى از رواياتى كه در ذيل آيه وارد شده چنين استفاده مى شود كه آزار خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مخصوصا على (عليه السلام ) و دخترش فاطمه زهرا (عليهاالسلام ) نيز مشمول همين آيه بوده است ، در صحيح «بخارى » جزء پنجم چنين آمده است كه : رسول خدا فرمود: (فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى ) «فاطمه پاره تن من است هر كس او را به خشم در آورد مرا به خشم در آورده است ». همين حديث در صحيح «مسلم » به اين صورت آمده : «ان فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ما آذاها»: «فاطمه پاره اى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مى آزارد». شبيه همين معنى در باره على (عليه السلام ) از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است . و اما «لعن » در آيه فوق چنانكه سابقا هم گفتيم به معنى دورى از رحمت خداست ، و اين درست نقطه مقابل رحمت و صلوات است كه در آيه قبل

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۲۳

آمده بود. در حقيقت لعن و طرد از رحمت آنهم از سوى خداوندى كه رحمتش ‍ گسترده و بى پايان است بدترين نوع عذاب محسوب مى شود، به خصوص ‍ كه اين طرد از رحمت هم در دنيا باشد و هم در آخرت (چنانكه در آيه مورد بحث اينگونه است ). و شايد به همين جهت مساله «لعن » قبل از «عذاب مهين » ذكر شده . تعبير به «اعد» (آماده كرده است ) دليل بر تاكيد و اهميت اين عذاب است آخرين آيه مورد بحث از ايذاء مؤ منان سخن مى گويد و براى آن بعد از ايذاء خدا و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اهميت فوق العاده اى قائل مى شود، مى فرمايد: «كسانى كه مردان و زنان با ايمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند، محتمل بهتان و گناه آشكارى شده اند» (و الذين يؤ ذون المؤ منين و المؤ منات بغير ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا و اثما مبينا). چرا كه مؤ من از طريق ايمان پيوندى با خدا و پيامبرش دارد، و به همين دليل در اينجا در رديف خدا و پيامبرش قرار گرفته . تعبير «بغير ما اكتسبوا» اشاره به اين است كه آنها مرتكب گناهى نشده اند كه موجب ايذاء و آزار باشد، و از اينجا روشن مى شود كه هرگاه گناهى از آنان سر زند كه مستوجب حد و قصاص و تعزير باشد اجراى اين امور در حق آنها اشكالى ندارد، و همچنين امر به معروف و نهى از منكر مشمول اين سخن نيست . مقدم داشتن «بهتان » بر «اثم مبين » به خاطر اهميت آنست ، چرا كه بهتان از بزرگترين ايذاءها محسوب مى شود، و جراحت حاصل از آن حتى از جراحات نيزه و خنجر سختتر است ، آن گونه كه شاعر عرب نيز گفته :

تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۴۲۴

جراحات السنان لها التيام و لا يلتام ما جرح اللسان ((زخمهاى نيزه التيام مى يابد اما زخم زبان التيام پذير نيست در روايات اسلامى نيز اهميت فوق العاده اى به اين مطلب داده شده است ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم خداوند عز و جل مى فرمايد: لياذن بحرب منى من آذا عبدى المؤ من !: «آنكس كه بنده مؤ من مرا بيازارد اعلان جنگ با من مى دهد»!. بعضى از مفسران گفته اند كه از لحن آيه استفاده مى شود گروهى در مدينه بوده اند كه براى افراد با ايمان شايعه پراكنى مى كردند، و نسبتهاى ناروا به آنها مى دادند (و حتى پيامبر خدا از زبان اين موذيان در امان نبود) همان گروهى كه در جوامع ديگر و مخصوصا در جوامع امروز نيز كم نيستند و كار آنها توطئه بر ضد نيكان و پاكان ، و ساختن و پرداختن دروغها و تهمتهاست . قرآن شديدا آنها را مورد سختترين حملات خود قرار داده و اعمال آنان را بهتان و گناه آشكار معرفى كرده است . شاهد اين سخن در آيات بعد نيز خواهد آمد. در حديث ديگر كه «امام على بن موسى الرضا» از جدش پيامبر نقل كرده چنين آمده است من بهت مؤ منا او مؤ منة او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامه على تل من نار حتى يخرج مما قاله فيه !: «كسى كه مرد يا زن مسلمانى را بهتان زند يا در باره او سخنى بگويد كه در او نيست خداوند او را در قيامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته برآيد»!.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←