تفسیر:نمونه جلد۱۵ بخش۶۴

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۵۹

آيه ۲۰۴ - ۲۱۲

آيه و ترجمه

أَ فَبِعَذَابِنَا يَستَعْجِلُونَ(۲۰۴) أَ فَرَءَيْت إِن مَّتَّعْنَهُمْ سِنِينَ(۲۰۵) ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كانُوا يُوعَدُونَ(۲۰۶) مَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يُمَتَّعُونَ(۲۰۷) وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلا لهََا مُنذِرُونَ(۲۰۸) ذِكْرَى وَ مَا كنَّا ظلِمِينَ(۲۰۹) وَ مَا تَنزَّلَت بِهِ الشيَطِينُ(۲۱۰) وَ مَا يَنبَغِى لهَُمْ وَ مَا يَستَطِيعُونَ(۲۱۱) إِنَّهُمْ عَنِ السمْع لَمَعْزُولُونَ(۲۱۲) ترجمه : ۲۰۴ - آيا براى عذاب ما عجله مى كنند؟ ۲۰۵ - اگر ما ساليان ديگرى آنها را از اين زندگى بهره مند سازيم ... ۲۰۶ - سپس عذابى كه به آنها وعده داده شده به سراغشان بيايد. ۲۰۷ - اين تمتع و بهره گيرى از دنيا براى آنها سودى نخواهد داشت . ۲۰۸ - ما هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه انذار كنندگانى براى آنها بود.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۰

۲۰۹ - تا متذكر شوند، و ما هرگز ستمگر نبوديم . ۲۱۰ - شياطين و جنيان اين آيات را نازل نكردند. ۲۱۱ - و براى آنها سزاوار نيست ، و قدرت ندارند. ۲۱۲ - آنها از استراق سمع (و شنيدن اخبار آسمانها) بركنارند. تفسير: تهمتى ديگر بر قرآن از آنجا كه آيات گذشته با اين جمله ختم شد كه مجرمان و گنهكاران ، بعد از مشاهده عذاب الهى و هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند، تقاضاى مهلت و بازگشت براى جبران مى كنند، آيات مورد بحث از دو راه به آنها پاسخ مى گويد: نخست اينكه : آيا آنها براى عذاب ما عجله مى كنند (افبعذابنا يستعجلون ). اشاره به اينكه شما بارها با سخريه و استهزاء، از پيامبرتان مى خواستيد هر چه زودتر عذابى را كه وعده مى داد بياورد، اما هنگامى كه در چنگال آن گرفتار مى شويد تقاضاى مهلت مى كنيد تا گذشته را جبران نمائيد، يك روز همه اينها را شوخى مى پنداشتيد اما روز ديگر مى بينيد جدى تر از جدى است . به هر حال سنت پروردگار اين است كه تا اتمام حجت نكند و مهلت كافى ندهد، هيچ قومى را گرفتار عذاب نخواهد كرد، اما به هنگامى كه گفتنيها گفته شد و به مقدار لازم فرصت يافتند و به راه نيامدند، آنگاه مجازاتى دارد كه راه بازگشت در آن نيست . ديگر اينكه : اگر ما ساليان ديگرى آنها را از اين زندگى دنيا بهره مند سازيم ... (افرأ يت ان متعناهم سنين ).

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۱

سپس عذابى را كه به آنها وعده داده مى شد دامانشان فرا گيرد ... (ثم جائهم ما كانوا يوعدون ). اين تمتع و بهره گيرى از دنيا براى آنها سودى نخواهد داشت (ما اغنى عنهم ما كانوا يمتعون ). به فرض كه به آنها مهلت جديدى داده شود - كه بعد از اتمام حجت داده نخواهد شد - و به فرض كه ساليان ديگرى در اين جهان بمانند و غرق غرور و غفلت گردند، آيا كارى جز تمتع و بهره گيرى بيشتر از مواهب مادى خواهند داشت ؟ آيا آنها به جبران گذشته خواهند پرداخت ؟ مسلما نه ، آيا اينها مى تواند به هنگام نزول مجدد عذاب گروهى از كار آنها بگشايد و يا تغييرى در سرنوشت آنها ايجاد كند؟ اين احتمال نيز در تفسير آيات فوق وجود دارد كه آنها تقاضاى مهلت براى بازگشت به سوى حق و جبران گذشته نمى كنند بلكه براى بهره گيرى بيشتر و تمتع فزونتر از نعمتهاى ناپايدار اين جهان است ، ولى اين تمتع سودى براى آنها نخواهد داشت و دير يا زود بايد از اين سراى ناپايدار به سراى جاويدان بشتابند و با نتائج اعمالشان روبرو شوند. در اينجا سؤ ال يا سؤ الهائى پيش مى آيد كه آيات بعد به پاسخ آن مى پردازد و آن اينكه : اصولا با توجه به علم خداوند به آينده هر قوم و گروه چه نيازى به مهلت است ؟ بعلاوه با اينكه امتهاى گذشته پى در پى به تكذيب انبياء برخاستند، و به مقتضاى ما كان اكثرهم مؤ منين كه در پايان داستان بسيارى از آنها تكرار شده اكثريت آنها ايمان نياوردند، باز چرا پيامبران پشت سر هم مى آيند و انذار

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۲

و تبليغ مى كنند؟ قرآن در پاسخ مى گويد: اين سنت ما است ما هيچ شهر و ديارى را هلاك نكرديم مگر اينكه انذاركنندگانى براى آنها بود و پيامبرانى به اتمام حجت و موعظه و اندرز كافى برخاستند (و ما اهلكنا من قرية الا لها منذرون ). تا متذكر شوند و بيدار گردند، و امكان براى بازگشت داشته باشند (ذكرى ). و اگر بدون اتمام حجت وسيله بيم دهندگان الهى و بيدار باش رسولان پروردگار، آنها را مجازات مى كرديم ، ظلم بود، در حالى كه ما هرگز ستمگر نبوديم و اصلا ظلم و ستم شايسته ما نيست (ما كنا ظالمين ). اين ظلم است كه گروهى غير ظالمان را هلاك كنيم ، و يا ظالمان را بدون اتمام حجت كافى . آنچه در اين آيات آمده است در حقيقت بيان همان قاعده عقلى معروف يعنى قاعده قبح عقاب بلا بيان است ، و شبيه آن در آيه ۱۵ سوره اسراء نيز آمده است و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا: ما هرگز جمعيتى را عذاب نمى كنيم تا رسولى در ميان آنها برانگيزيم و حقايق را بازگو كنيم . آرى مجازات بدون بيان كافى قبيح است و ظلم ، و خداوند حكيم و عادل هرگز چنين نمى كند، و اين همان است كه در علم اصول از آن تعبير به اصل برائت مى كنند، يعنى هر حكمى كه دليل كافى بر ثبوت آن نباشد، بوسيله اين

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۳

اصل ، نفى مى شود (براى توضيح بيشتر به جلد ۱۲ تفسير نمونه صفحه ۵۷ ذيل آيه ۱۵ سوره اسراء مراجعه فرمائيد). سپس به پاسخ يكى ديگر از بهانه ها، يا تهمتهاى نارواى دشمنان قرآن مى پردازد كه مى گفتند: محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با فردى از جن ! مربوط است ، و او اين آيات را تعليمش مى دهد! در حالى كه قرآن تاكيد مى كند اين آيات تنزيل رب العالمين است . در اينجا اضافه مى كند: شياطين و جنيان اين آيات را نازل نكردند (و ما تنزلت به الشياطين ). سپس به بيان پاسخ اين تهمت واهى دشمنان پرداخته مى گويد: براى جنيان و شياطين ، هرگز سزاوار نيست كه چنين كتابى را نازل كنند (و ما ينبغى لهم ). يعنى محتواى اين كتاب بزرگ كه در مسير حق و دعوت به پاكى و عدالت و تقوى و نفى هر گونه شرك است بخوبى نشان مى دهد كه با افكار شيطانى و القائات شياطين هيچگونه شباهت ندارد، و شياطين جز شر و فساد كارى ندارند، و اين كتاب خير و صلاح است بنابراين بررسى محتواى آن به تنهائى بيانگر اصالت آن است بعلاوه آنها توانائى بر چنين كارى ندارند (و ما يستطيعون ). اگر آنها چنين قدرتى مى داشتند بايد ساير كسانى كه در محيط نزول قرآن همانند كاهنان با شياطين مربوط بودند (يا لااقل مشركان ارتباطشان را مسلم مى دانستند) بتوانند همانند آن را بياورند، با اينكه همگى عاجز ماندند و با عجزشان ثابت كردند كه اين آيات مافوق توان آنها است . بعلاوه كاهنان خود معترف بودند كه بعد از تولد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )، رابطه

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۴

شياطينى كه با آنها در ارتباط بودند از اخبار آسمانها قطع شد و آنها از شنيدن (اخبار آسمان ) معزول و بركنارند (انهم عن السمع لمعزولون ). از ساير آيات قرآن بر مى آيد، شياطين قبلا به آسمانها مى رفتند و استراق سمع مى كردند و مطالبى را كه در ميان فرشتگان منعكس بود احيانا به دوستان خود منتقل مى ساختند، اما با تولد و ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) استراق سمع به كلى قطع شد و آن ارتباط خبرى از ميان رفت ، اين مطلب را خود مشركان نيز مى دانستند، و به فرض كه مشركان هم نمى دانستند، قرآن از آن خبر مى داد. به همين دليل قرآن در آيات فوق به عنوان يك دليل روى آن تكيه كرده است . و به اين ترتيب از سه طريق به اين اتهام پاسخ گفته شده است : عدم تناسب محتواى قرآن با القائات شيطانى - عدم قدرت شياطين بر چنين كار - و ممنوع بودن شياطين از استراق سمع !

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۵

آيه ۲۱۳ - ۲۲۰

آيه و ترجمه

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ(۲۱۳) وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَك الاَقْرَبِينَ(۲۱۴) وَ اخْفِض جَنَاحَك لِمَنِ اتَّبَعَك مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(۲۱۵) فَإِنْ عَصوْك فَقُلْ إِنى بَرِى ءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ(۲۱۶) وَ تَوَكلْ عَلى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ(۲۱۷) الَّذِى يَرَاك حِينَ تَقُومُ(۲۱۸) وَ تَقَلُّبَك فى السجِدِينَ(۲۱۹) إِنَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۲۲۰) ترجمه : ۲۱۳ - هيچ معبودى را با خداوند مخوان كه از معذبين خواهى بود. ۲۱۴ - خويشاوندان نزديكت را انذار كن . ۲۱۵ - و بال و پر خود را براى مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند بگستر. ۲۱۶ - اگر آنان نافرمانى تو كنند، بگو: من از كار شما بيزارم . ۲۱۷ - و بر خداوند عزيز و رحيم توكل نما. ۲۱۸ - همان كسى كه تو را به هنگامى كه (براى عبادت ) بر مى خيزى مى بيند. ۲۱۹ - و حركت تو را در ميان سجده كنندگان مشاهده مى كند. ۲۲۰ - او است خداى شنوا و دانا

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۶

تفسير: اقوام نزديكت را به اسلام دعوت كن در تعقيب بحثهائى كه در آيات گذشته در زمينه موضع گيريهاى مشركان در برابر اسلام و قرآن آمد، خداوند در آيات مورد بحث ، برنامه و خط مشى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در ضمن بيان پنج دستور، در مقابل آنان مشخص مى كند. قبل از هر چيز، شخص پيامبر را دعوت به اعتقاد هر چه راسختر به توحيد مى كند توحيدى كه ريشه و اساس همه دعوت پيامبران را تشكيل مى دهد، مى گويد: هيچ معبود ديگرى را با خداوند مخوان كه مجازات خواهى شد! (فلا تدع مع الله الها آخر فتكون من المعذبين ). با اينكه مسلما پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) منادى توحيد بود، و هرگز انحراف از اين اصل درباره او متصور نبود ولى اهميت اين مساله بقدرى است كه قبل از هر چيز شخص او را در اين زمينه مخاطب مى سازد، تا ديگران حساب خويش را برسند بعلاوه ساختن ديگران بايد از طريق خودسازى شروع شود. سپس به مرحله اى فراتر از آن پرداخته چنين دستور مى دهد: خويشاوندان نزديكت را انذار كن ، و از شرك و مخالفت فرمان پروردگار بترسان (و انذر عشيرتك الاقربين ). بدون شك براى دست زدن به يك برنامه انقلابى گسترده بايد از حلقه هاى كوچكتر و فشرده تر شروع كرد و چه بهتر اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نخستين دعوت

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۷

خود را از بستگانش شروع كند كه هم سوابق پاكى او را بهتر از همه مى شناسند و هم پيوند محبت خويشاوندى نزديك ايجاب مى كند كه به سخنانش بيش از ديگران گوش فرا دهند، و از حسادتها و كينه توزيها و انتخاب موضع خصمانه ، دورترند. بعلاوه اين امر نشان مى دهد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هيچگونه مداهنه و سازشكارى با هيچكس ندارد حتى بستگان مشرك خود را از دعوت به سوى توحيد و حق و عدالت استثنا نمى كند. به هنگامى كه اين آيه نازل شد، پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى اجراى اين فرمان برنامه اى ترتيب داد كه شرح آن را در نكات همين آيات به خواست خدا مى خوانيد. در مرحله سوم دايره وسيعترى مورد توجه قرار گرفته مى فرمايد: با محبت و تواضع از مؤ منانى كه پيروى تو مى كنند استقبال كن ، و بال و پر خود را براى آنها بگستر (و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤ منين ). اين تعبير زيبا كنايه از تواضع توأ م با محبت و مهر و ملاطفت است ، همانگونه كه پرندگان هنگامى كه مى خواهند به جوجه هاى خود اظهار محبت كنند، بالهاى خود را گسترده و پائين آورده و آنان را زير بال و پر مى گيرند، تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون مانند و هم از تشتت و پراكندگى حفظ شوند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز مامور است مؤ منان راستين را زير بال و پر خود بگيرد. اين تعبير پر معنى دقايق مختلفى را در مورد محبت با مؤ منان بيان مى كند كه با كمى دقت روشن مى شود. ضمنا ذكر اين جمله بعد از مساله انذار و بيم دادن بيانگر اين واقعيت است كه اگر يكجا به خاطر مسائل تربيتى تكيه بر خشونت و بيم شده است بلافاصله

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۸

تكيه بر محبت و مهر و عاطفه مى شود تا از اين دو معجون مناسبى فراهم گردد. سپس به چهارمين دستور پرداخته مى گويد: اگر آنان دعوت تو را نپذيرفتند و به مخالفت برخاستند نگران نباش ولى به آنها بگو من از كار شما بيزارم و به اين ترتيب موضع خويش را در برابر آنان آشكار كن (فان عصوك فقل انى برى ء مما تعملون ). ظاهر اين است كه ضمير در جمله عصوك به بستگان نزديك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز مى گردد، يعنى اگر پس از دعوت آنان به سوى حق در برابر تو تسليم نشدند، و به شرك و مخالفت ادامه دادند، موضع خود را در مقابل آنان مشخص كن ، اين پيش بينى قرآن چنانكه در بحث نكات خواهد آمد به وقوع پيوست و همه آنان جز على (عليه السلام ) از قبول دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوددارى كردند، بعضى با سكوت برگزار كردند و بعضى از طريق سخريه و استهزاء مخالفت خود را آشكار ساختند. سرانجام در پنجمين دستور براى تكميل برنامه هاى گذشته به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين گويد: و بر خداوند عزيز و رحيم توكل نما (و توكل على العزيز الرحيم ). اين مخالفتها هرگز تو را دلسرد نكند و كمى دوستان و پيروان در عزم آهنين تو اثر نگذارد، تو تنها نيستى ، تكيه گاهت خداوندى است شكست ناپذير و بسيار رحيم و مهربان . همان خداوندى كه توصيف او را به عزيز و رحيم در پايان سرگذشت انبياى پيشين شنيدى . همان خداوندى كه با قدرتش ، ظلم فرعونيان و غرور نمروديان و خودخواهى و كبر قوم نوح و دنياپرستى قوم عاد و هوسبازى قوم لوط را در هم شكست ، و اين

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۶۹

انبياى بزرگ و مؤ منانى را كه در اقليت قرار گرفته بودند، رهائى بخشيد و مشمول رحمتش ساخت . همان خدائى كه تو را به هنگامى كه بر مى خيزى مى بيند (الذى يراك حين تقوم ). و حركت تو را در ميان سجده كنندگان مشاهده مى كند (و تقلبك فى الساجدين ). آرى او است خداى شنوا و دانا (انه هو السميع العليم ). و به اين ترتيب بعد از توصيف خداوند به عزيز و رحيم ، سه وصف ديگر كه هر يك از ديگرى دلگرم كننده تر، و اميدبخش تر است در اين آيات آمده است : خدائى كه زحمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را مى بيند، و از قيام و سجده و حركت و سكون او با خبر است . خدائى كه صداى او را مى شنود. و خدائى كه از خواسته ها و نيازهاى او آگاه است . آرى بر چنين خدائى بايد تكيه كنى و زمام كار خويش را به او بسپارى .

نكته ها:

تفسير تقلبك فى الساجدين

در اينكه منظور از دو جمله الذى يراك حين تقوم و تقلبك فى الساجدين چيست ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى بيان كرده اند. ظاهر آيه همان است كه بالا گفتيم : خداوند هنگامى كه تو قيام مى كنى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۷۰

مى بيند و گردش و حركتت را در ميان سجده كنندگان مشاهده مى كند. اين قيام ممكن است قيام براى نماز باشد، يا قيام از خواب براى عبادت ، و يا قيام به معنى نماز فرادى در برابر تقلبك فى الساجدين كه اشاره به نماز جماعت است و يا همه اينها. تقلب به معنى گردش و حركت و از حالى به حالى منتقل شدن است ، اين تعبير ممكن است اشاره به سجده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان سجده كنندگان در حال نماز باشد، و يا گردش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان يارانش كه مشغول عبادت بودند و از حال آنها جستجو مى كرد. و در مجموع اشاره به اين است كه هيچ حالى از حالات تو، و هيچ تلاشى از تلاشهايت ، چه آنها كه جنبه فردى دارد، و چه آنها كه همراه ساير مؤ منان به صورت جمعى براى سامان بخشيدن به امور بندگان و نشر آئين حق انجام مى گيرد، بر خداوند مخفى نيست (توجه داشته باشيد كه فعلهائى كه در آيه آمده مضارع است و معنى حال و آينده را مى رساند). ولى در اينجا دو تفسير ديگر نيز ذكر شده كه با ظاهر آيه چندان هماهنگ نيست و ممكن است از بطون آيه باشد. نخست نگاههاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نمازگزارانى كه پشت سر او قرار مى گرفتند به خاطر اينكه آن حضرت همانگونه كه از پيش رو مى توانست اجسام را ببيند، از پشت سر نيز توانائى ديد اشخاص و موجودات را داشت ، چنانكه در حديثى آمده است كه فرمود: لا ترفعوا قبلى و لا تضعوا قبلى ، فانى اراكم من خلفى كما اراكم من امامى !: پيش از من سر از سجده برنداريد، و قبل از من به سجده نرويد كه من شما را از پشت سر مى بينم همانگونه كه از پيش رو مى بينم ، سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آيه فوق را به عنوان شاهد سخن تلاوت فرمود.

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۷۱

ديگر اينكه منظور، نقل و انتقال رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در صلب پيامبران از آدم تا عبدالله همه تحت نظر لطف پروردگار صورت گرفته ، يعنى هنگامى كه نطفه پاك تو از پيامبر موحد و ساجدى به پيامبر ديگرى منتقل مى شد، خدا از همه آگاه بود. در تفسير على بن ابراهيم از امام باقر (عليه السلام ) در تفسير جمله و تقلبك فى الساجدين چنين آمده است : فى اصلاب النبيين صلوات الله عليهم يعنى در صلب پيامبران كه درود خدا بر آنها باد. و در تفسير مجمع البيان در توضيح همين جمله از امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده است : فى اصلاب النبيين نبى بعد نبى ، حتى اخرجه من صلب ابيه عن نكاح غير سفاح من لدن آدم : يعنى در صلب پيامبران قرار داشت ، پيامبرى بعد از پيامبر ديگر، تا اينكه خداوند او را از صلب پدرش از ازدواجى پاك ، و دور از هر گونه ناپاكى از زمان آدم به بعد، بيرون فرستاد. البته قطع نظر از آيات فوق و تفسير آن دلائلى در دست داريم كه نشان مى دهد پدر و اجداد پيامبران خدا هرگز مشرك نبودند و در محيطى پاك از آلودگيهاى شرك و بى عفتى تولد يافتند (براى توضيح بيشتر به جلد ۵ تفسير نمونه صفحه ۳۰۵ ذيل آيه ۷۴ سوره انعام مراجعه فرمائيد) ولى تفسيرهاى فوق جزء بطون آيه است .

انذار بستگان نزديك (حديث يوم الدار).

بر اساس آنچه در تواريخ اسلامى آمده ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سال سوم بعثت مامور ابلاغ اين دعوت شد زيرا تا آن زمان ، دعوت مخفيانه انجام مى گرفت ،

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۷۲

و تعداد كمى اسلام را پذيرا شده بودند، امام هنگامى كه آيه و انذر عشيرتك الاقربين - و آيه - فاصدع بما تؤ مروا عرض عن المشركين (سوره حج آيه ۹۴) نازل گرديد پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مامور شد دعوت خود را آشكار سازد، و نخست از خويشاوندان شروع كند. اما كيفيت اين ابلاغ و انذار به طور اجمال چنين بوده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بستگان نزديكش را به خانه ابوطالب دعوت كرد، آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، و از عموهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ابوطالب و حمزه و ابولهب حضور داشتند، پس از صرف غذا هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خواست وظيفه خود را ابلاغ كند، ابولهب با گفته هاى خود زمينه را از ميان برد، لذا فرداى همان روز پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را دعوت ديگرى به غذا كرد. بعد از صرف غذا چنين فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب ! من به خدا سوگند هيچ جوانى را در عرب نمى شناسم كه براى قومش چيزى بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد، من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام ، و خداوند به من دستور داده است كه شما را دعوت به اين آئين كنم ، كداميك از شما مرا در اين كار يارى خواهيد كرد، تا برادر من و وصى و جانشين من باشيد؟. جمعيت همگى سر باز زدند جز على (عليه السلام ) كه از همه كوچكتر بود برخاست و عرض كرد: اى پيامبر خدا! من در اين راه يار و ياور توام ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست بر گردن على (عليه السلام ) نهاد و فرمود: ان هذا اخى و وصيى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوه : اين برادر و وصى و جانشين من در شما است ، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد. جمعيت از جا برخاستند در حالى كه خنده تمسخرآميزى بر لب داشتند و به ابوطالب مى گفتند: به تو دستور مى دهد كه گوش به فرمان پسرت كنى ، و از وى

تفسير نمونه جلد ۱۵ صفحه ۳۷۳

اطاعت نمائى ! اين حديث را بسيارى از دانشمندان اهل سنت ، همچون ابن ابى جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابو نعيم و بيهقى و ثعلبى و طبرى نقل كرده اند، و ابن اثير در جلد دوم كتاب كامل اين سخن را آورده است ، همچنين ابوالفداء در جلد اول تاريخش و گروهى ديگر. اين حديث نشان مى دهد تا چه اندازه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آن روز تنها بود، و چگونه در پاسخ دعوتش جز استهزاء و سخريه عكس العملى نداشتند، و چگونه على (عليه السلام ) از نخستين روزهاى دعوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه از تنهائى ، سخت رنج مى برد در كنار حضرتش ايستاد و مدافع او بود. در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يك ، يك از طوائف قريش را صدا زد، و آنها را از آتش الهى بر حذر داشت گاه مى فرمود: يا بنى كعب انقذوا انفسكم من النار: اى طائفه بنى كعب خود را از آتش رهائى بخشيد. و گاه همين خطاب را به طائفه بنى عبدالشمس و بنى عبدمناف و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب مى كرد و مى فرمود انقذوا انفسكم من النار! خويشتن را از آتش الهى نجات دهيد كه من قادر بر دفاع از شما در صورت كفر نيستم


→ صفحه قبل صفحه بعد ←