تفسیر:نمونه جلد۱۰ بخش۵۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۹۴

آيه ۱۰۸ - ۱۱۱

آيه و ترجمه

قُلْ هَذِهِ سبِيلى أَدْعُوا إِلى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى وَ سبْحَنَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِكِينَ(۱۰۸) وَ مَا أَرْسلْنَا مِن قَبْلِك إِلا رِجَالاً نُّوحِى إِلَيهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَدَارُ الاَخِرَةِ خَيرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ(۱۰۹) حَتى إِذَا استَيْئَس الرُّسلُ وَ ظنُّوا أَنهُمْ قَدْ كذِبُوا جَاءَهُمْ نَصرُنَا فَنُجِّىَ مَن نَّشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(۱۱۰) لَقَدْ كانَ فى قَصصِهِمْ عِبرَةٌ لاُولى الاَلْبَبِ مَا كانَ حَدِيثاً يُفْترَى وَ لَكن تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كلِّ شىْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۱۱۱) ترجمه : ۱۰۸ - بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى كنيم ، منزه است خدا، و من از مشركان نيستم . ۱۰۹ - و ما نفرستاديم پيش از تو جز مردانى از اهل شهرها كه وحى به آنها مى كرديم ، آيا (مخالفان دعوت تو) سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد؟ و سراى آخرت براى پرهيزكاران بهتر است ، آيا فكر نمى كنيد؟! ۱۱۰ - (پيامبران به دعوت خود و دشمنان به مخالفت همچنان ادامه دادند) تا رسولان مايوس شدند و گمان كردند كه (حتى گروه اندك مؤ منان ) به آنها دروغ گفته اند،

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۹۵

در اين هنگام يارى ما به سراغ آنها آمد هر كس را مى خواستيم نجات مى داديم و مجازات و عذاب ما از قوم زيانكار بازگردانده نمى شود. ۱۱۱ - در سرگذشتهاى آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه است ، اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحى آسمانى است و) هماهنگ است با آنچه پيش روى او (از كتب آسمانى پيشين ) است و شرح هر چيز (كه پايه سعادت انسان است ) و هدايت و رحمت براى گروهى است كه ايمان مى آورند. تفسير : زنده ترين درسهاى عبرت در نخستين آيه مورد بحث ، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) ماموريت پيدا مى كند كه آئين و روش و خط خود را مشخص كند، مى فرمايد: بگو راه و طريقه من اين است كه همگان را به سوى الله (خداوند واحد يكتا) دعوت كنم (قل هذه سبيلى ادعوا الى الله ). سپس اضافه مى كند: من اين راه را بى اطلاع يا از روى تقليد نمى پيمايم ، بلكه از روى آگاهى و بصيرت ، خود و پيروانم همه مردم جهان را به سوى اين طريقه مى خوانيم (على بصيرة انا و من اتبعنى ). اين جمله نشان مى دهد كه هر مسلمانى كه پيرو پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است به نوبه خود دعوت كننده به سوى حق است و بايد با سخن و عملش ديگران را به راه الله دعوت كند. و نيز نشان مى دهد كه رهبر بايد داراى بصيرت و بينائى و آگاهى كافى باشد، و گر نه دعوتش به سوى حق نخواهد بود. سپس براى تاكيد، مى گويد: خداوند يعنى همان كسى كه من به سوى او دعوت مى كنم پاك و منزه است از هر گونه عيب و نقص و شبيه و شريك (و سبحان الله ).

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۹۶

باز هم براى تاكيد بيشتر مى گويد من از مشركان نيستم و هيچگونه شريك و شبيهى براى او قائل نخواهم بود (و ما انا من المشركين ). در واقع اين از وظائف يك رهبر راستين است كه با صراحت برنامه ها و اهداف خود را اعلام كند، و هم خود و هم پيروانش از برنامه واحد و مشخص و روشنى پيروى كنند، نه اينكه هالهاى از ابهام ، هدف و روش آنها را فرا گرفته باشد و يا هر كدام به راهى بروند: اصولا يكى از راههاى شناخت رهبران راستين از دروغين همين است كه اينها با صراحت سخن مى گويند و راهشان روشن است ، و آنها براى اينكه بتوانند سرپوشى به روى كارهاى خود بگذارند، هميشه به سراغ سخنان مبهم و چند پهلو مى روند. قرار گرفتن اين آيه به دنبال آيات يوسف اشاره اى است به اينكه راه و رسم من از راه و رسم يوسف پيامبر بزرگ الهى نيز جدا نيست ، او هم همواره حتى در كنج زندان دعوت به الله الواحد القهار مى كرد، و غير او را اسمهاى بى مسمائى مى شمرد كه از روى تقليد از جاهلانى به جاهلان ديگرى رسيده است ، آرى روش من و روش همه پيامبران نيز همين است . و از آنجا كه يك اشكال هميشگى اقوام گمراه و نادان به پيامبران اين بوده است كه چرا آنها انسانند! چرا اين وظيفه بر دوش فرشته اى گذاشته نشده است ، و طبعا مردم عصر جاهليت نيز همين ايراد را به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در برابر اين دعوت بزرگش داشتند، قرآن مجيد يكبار ديگر به اين ايراد پاسخ مى گويد: ما هيچ پيامبرى را قبل از تو نفرستاديم مگر اينكه آنها مردانى بودند كه وحى به آنها فرستاده مى شد مردانى كه از شهرهاى آباد و مراكز جمعيت برخاستند (و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم من اهل القرى ).

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۹۷

آنها نيز در همين شهرها و آباديها همچون ساير انسانها زندگى مى كردند، و در ميان مردم رفت و آمد داشتند و از دردها و نيازها و مشكلاتشان بخوبى آگاه بودند. تعبير به «من اهل القرى » با توجه به اينكه «قريه » در لغت عرب ، به هر گونه شهر و آبادى گفته مى شود در مقابل «بدو» كه به بيابان اطلاق مى گردد، ممكن است ضمنا اشاره به اين باشد كه پيامبران الهى هرگز از ميان مردم بيابان نشين برنخاستند (همانگونه كه بعضى از مفسران نيز تصريح كرده اند) چرا كه بيابان گردها معمولا گرفتار جهل و نادانى و قساوتند و از مسائل زندگى و نيازهاى معنوى و مادى كمتر آگاهى دارند. درست است كه در سرزمين حجاز، اعراب بيابان گرد فراوان بودند، ولى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مكه كه در آن موقع شهر نسبتا بزرگى بود برخاست و نيز درست است كه شهر كنعان در برابر سرزمين مصر كه يوسف در آن حكومت مى كرد چندان اهميتى نداشت و به همين دليل ، يوسف در باره آن تعبير به بدو كرد، ولى مى دانيم كه يعقوب پيامبر الهى و فرزندانش هرگز بيابانگرد و بيابان نشين نبودند، بلكه در شهر كوچك كنعان زندگى داشتند. سپس اضافه مى كند براى اينكه اينها بدانند سرانجام مخالفتهايشان با دعوت تو كه دعوت به سوى توحيد است چه خواهد بود، خوبست بروند و آثار پيشينيان را بنگرند، آيا آنها سير در زمين نكردند تا ببينند عاقبت اقوام گذشته چگونه بود؟ (افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ). كه اين «سير در ارض » و گردش در روى زمين ، مشاهده آثار گذشتگان ، و ويرانى قصرها و آباديهائى كه در زير ضربات عذاب الهى در هم كوبيده شد بهترين درس را به آنها مى دهد، درسى زنده ، و محسوس ، و براى

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۹۸

همگان قابل لمس ! و در پايان آيه مى فرمايد: و سراى آخرت براى پرهيزكاران مسلما بهتر است (و لدار الاخرة خير للذين اتقوا). آيا تعقل نمى كنيد و فكر و انديشه خويش را به كار نمى اندازيد (افلا تعقلون ). چرا كه اينجا سرائى است ناپايدار و آميخته با انواع مصائب و آلام و دردها، اما آنجا سرائى است جاودانى و خالى از هر گونه رنج و ناراحتى . در آيه بعد اشاره به يكى از حساس ترين و بحرانى ترين لحظات زندگى پيامبران كرده ، مى گويد: پيامبران الهى در راه دعوت به سوى حق ، همچنان پافشارى داشتند و اقوام گمراه و سركش همچنان به مخالفت خود ادامه مى دادند تا آنجا كه پيامبران از آنها مايوس شدند، و گمان بردند كه حتى گروه اندك مؤ منان به آنها دروغ گفته اند، و آنان در مسير دعوت خويش تنهاى تنها هستند، در اين هنگام كه اميد آنها از همه جا بريده شد، نصرت و پيروزى از ناحيه ما فرا رسيد، و هر كس را مى خواستيم و شايسته مى ديديم ، نجات مى داديم (حتى اذ استيئس الرسل و ظنوا انهم قد كذبوا جائهم نصرنا فنجى من نشاء). و در پايان آيه مى فرمايد: عذاب و مجازات ما از قوم گنهكار و مجرم ، بازگردانده نمى شود. (و لا يرد باسنا عن القوم المجرمين ). اين يك سنت الهى ، كه مجرمان پس از اصرار بر كار خود و بستن تمام درهاى هدايت به روى خويشتن و خلاصه پس از اتمام حجت ، مجازاتهاى الهى

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۹۹

به سراغشان مى آيد و هيچ قدرتى قادر بر دفع آن نيست . در تفسير آيه فوق و اينكه جمله ظنوا انهم قد كذبوا بيان حال چه گروهى را مى كند در ميان مفسران گفتگو است . آنچه در بالا گفتيم تفسيرى است كه بسيارى از بزرگان علماى تفسير آن را برگزيده اند و خلاصه اش اين است كه كار پيامبران به جائى مى رسيد كه گمان مى كردند همه مردم بدون استثناء آنها را تكذيب خواهند كرد، و حتى گروهى از مؤ منان كه اظهار ايمان مى كنند آنها نيز در عقيده خود ثابت قدم نيستند!. اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه فاعل ظنوا، مؤ منان است يعنى مشكلات و بحرانها بحدى بود كه ايمان آورندگان ، چنين مى پنداشتند نكند وعده نصرت و پيروزى كه پيامبران داده اند خلاف باشد؟! و اين سوء ظن و تزلزل ناشى از آن براى افرادى كه تازه ايمان آورده اند چندان بعيد نيست . بعضى نيز تفسير سومى براى آيه ذكر كرده اند كه خلاصه اش اين است : پيامبران بدون شك ، بشر بودند هنگامى كه در طوفانى ترين حالات قرار مى گرفتند، همان حالتى كه كارد به استخوانشان مى رسيد و تمام درها ظاهرا به روى آنها بسته مى شد و هيچ راه گشايشى به نظر نمى رسيد، و ضربات طوفانهاى حوادث پيوسته آنها را درهم مى كوبيد و فرياد مؤ منانى كه كاسه صبرشان لبريز شده بود مرتبا در گوش آنها نواخته مى شد، آرى در اين حالت در يك لحظه ناپايدار به مقتضاى طبع بشرى اين فكر، بى اختيار به مغز آنها مى افتاد كه نكند وعده پيروزى خلاف از آب درآيد! و يا اينكه ممكن است وعده پيروزى مشروط به شرائطى باشد كه حاصل نشده باشد، اما بزودى بر اين فكر پيروز مى شدند و آنرا از صفحه خاطر دور مى كردند و برق اميد در دل آنها مى درخشيد و به دنبال آن ، طلائع پيروزى آشكار مى شد.

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۰

شاهد اين تفسير را از آيه ۲۱۴ سوره بقره گرفته اند... حتى يقول الرسول و الذين آمنوا معه متى نصر الله : اقوام پيشين آنچنان در تنگناى باساء و ضراء قرار مى گرفتند و بر خود مى لرزيدند، تا آنجا كه پيامبرشان و آنها كه با او ايمان آورده بودند، صدا مى زدند كجاست يارى خدا؟ ولى به آنها پاسخ داده مى شد الا ان نصر الله قريب : پيروزى خدا نزديك است . ولى جمعى از مفسران همانند طبرسى در مجمع البيان و فخر رازى در تفسير كبير، بعد از ذكر اين احتمال ، آن را بعيد شمرده اند، چرا كه اين مقدار هم از مقام انبياء دور است ، و به هر حال صحيحتر همان تفسير نخست است . آخرين آيه اين سوره محتواى بسيار جامعى دارد، كه تمام بحثهائى كه در اين سوره گذشت بطور فشرده در آن جمع است و آن اينكه در سرگذشت يوسف و برادرانش و انبياء و رسولان گذشته و اقوام مؤ من و بى ايمان ، درسهاى بزرگ عبرت براى همه انديشمندان است (لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ) آئينه اى است كه مى توانند در آن ، عوامل پيروزى و شكست ، كاميابى و ناكامى ، خوشبختى و بدبختى ، سربلندى و ذلت و خلاصه آنچه در زندگى انسان ارزش دارد، و آنچه بى ارزش است ، در آن ببيند، آئينه اى كه عصاره تمام تجربيات اقوام پيشين و رهبران بزرگ در آن بچشم مى خورد، و آئينه اى كه مشاهده آن عمر كوتاه مدت هر انسان را به اندازه عمر تمام بشريت طولانى مى كند!. ولى تنها الوا الالباب و صاحبان مغز و انديشه هستند كه توانائى مشاهده اين نقوش عبرت را بر صفحه اين آئينه عجيب دارند. و بدنبال آن اضافه مى كند: آنچه گفته شد يك افسانه ساختگى و داستان خيالى و دروغين نبود (ما كان حديثا يفترى ). اين آيات كه بر تو نازل شده و پرده از روى تاريخ صحيح گذشتگان برداشته

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۱

ساخته مغز و انديشه تو نيست ، بلكه يك وحى بزرگ آسمانى است ، كه كتب اصيل انبياى پيشين را نيز تصديق و گواهى مى كند (و لكن تصديق الذى بين يديه ). به علاوه هر آنچه انسان به آن نياز دارد، و در سعادت و تكامل او دخيل است ، در اين آيات آمده است (و تفصيل كل شى ء). و به همين دليل مايه هدايت جستجوگران و مايه رحمت براى همه كسانى است كه ايمان مى آورند (و هدى و رحمة لقوم يؤ منون ). آيه فوق گويا مى خواهد به اين نكته مهم اشاره كند كه داستانهاى ساختگى زيبا و دل انگيز بسيار است و هميشه در ميان همه اقوام ، افسانه هاى خيالى جالب فراوان بوده است ، مبادا كسى تصور كند سرگذشت يوسف و يا سرگذشت پيامبران ديگر كه در قرآن آمده از اين قبيل است . مهم اين است كه اين سرگذشتهاى عبرت انگيز و تكان دهنده همه عين واقعيت است و كمترين انحراف از واقعيت و عينيت خارجى در آن وجود ندارد، و به همين دليل تاثير آن فوق العاده زياد است . چرا كه مى دانيم افسانه هاى خيالى هر قدر، جالب و تكان دهنده ، تنظيم شده باشند، تاثير آنها در برابر يك سرگذشت واقعى ناچيز است زيرا: اولا هنگامى كه شنونده و خواننده به هيجان انگيزترين لحظات داستان مى رسد و مى رود كه تكانى بخورد، ناگهان اين برق در مغز او پيدا مى شود كه اين يك خيال و پندار بيش نيست ! ثانيا - اين سرگذشتها در واقع بيانگر فكر طراح آنهاست ، او است كه عصاره افكار و خواسته هايش را در چهره و افعال قهرمان داستان مجسم مى كند، و بنابراين چيزى فراتر از فكر يك انسان نيست ، و اين با يك واقعيت عينى فرق بسيار دارد و نمى تواند بيش از موعظه و اندرز گوينده آن بوده باشد، اما تاريخ

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۲

واقعى انسانها چنين نيست ، پر بار و پر بركت و از هر نظر راهگشا است . پايان سوره يوسف پروردگارا چشمى بينا و گوشى شنوا و قلبى دانا به ما مرحمت كن ، تا بتوانيم در سرگذشت پيشينيان راههاى نجات خود را از مشكلاتى كه اكنون در آن غوطه وريم بيابيم . خداوندا! به ما ديدهاى تيزبين ده تا عاقبت زندگى اقوامى را كه پس از پيروزى به خاطر اختلاف و پراكندگى گرفتار دردناكترين شكستها شدند ببينيم و از آن راهى كه آنها رفتند نرويم . بار الها! آنچنان نيت خالصى به ما عطا كن كه پا بر سر ديو نفس بگذاريم و آنچنان معرفتى كه با پيروزى مغرور نشويم ، و آنچنان گذشتى كه اگر ديگرى كارى را بهتر از ما انجام مى دهد به او واگذار كنيم . كه اگر اينها را به ما مرحمت كنى مى توانيم بر همه مشكلات پيروز شويم ، و چراغ اسلام و قرآن را در دنيا روشن و زنده نگهداريم .

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۳

َسوره رعد

مقدمه

اين سوره در مكه نازل شده و ۴۳ آيه است

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۴
تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۵

محتواى سوره رعد همانگونه كه قبلا هم گفتهايم ، سوره هاى مكى چون در آغاز دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و به هنگام درگيرى شديد با مشركان نازل شده است غالبا پيرامون مسائل عقيدتى مخصوصا دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و اثبات معاد سخن مى گويد، در حالى كه سوره هاى مدنى كه پس از گسترش اسلام و تشكيل حكومت اسلامى نازل گرديد، پيرامون احكام و مسائل مربوط به نظامات اجتماعى ، طبق نيازمنديهاى جامعه بحث مى كند. سوره مورد بحث (سوره رعد) كه از سوره هاى مكى است نيز همين برنامه را تعقيب كرده است و پس از اشاره به حقانيت و عظمت قرآن ، به بيان آيات توحيد و اسرار آفرينش كه نشانه هاى ذات پاك خدا هستند مى پردازد. گاهى از برافراشتن آسمانهاى بيستون ، سخن مى گويد و زمانى از تسخير خورشيد و ماه به فرمان خدا. گاه از گسترش زمين و آفرينش كوهها و نهرها و درختان و ميوه ها، و زمانى از پرده هاى آرام بخش شب كه روز را مى پوشاند. گاه دست مردم را مى گيرد و به ميان باغهاى انگور و نخلستان و لابلاى زراعتها مى برد، و شگفتى هاى آنها را بر مى شمرد. سپس به بحث معاد و زندگى نوين انسان و دادگاه عدل پروردگار مى پردازد. و اين مجموعه معرفى مبدء و معاد را، با بيان مسئوليتهاى مردم و وظائفشان و اينكه هر گونه تغيير و دگرگونى در سرنوشت آنها، بايد از ناحيه

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۶

خود آنان شروع شود تكميل مى كند. دگر بار به مساله توحيد باز مى گردد، و از تسبيح رعد و وحشت آدميان از برق و صاعقه ، بحث مى كند، و زمانى از سجده آسمانيان و زمينيها در برابر عظمت پروردگار. سپس براى اينكه چشم و گوشها را بگشايد و انديشه ها را بيدار كند، و بى خاصيت بودن بتهاى ساخته و پرداخته دست بشر را روشن سازد، آنها را دعوت به انديشه و تفكر مى كند و براى شناخت حق و باطل ، مثال ميزند، مثالهائى زنده و محسوس ، و براى همه قابل درك . و از آنجا كه ثمره نهائى ايمان به توحيد و معاد، همان برنامه هاى سازنده عملى است به دنبال اين بحثها، مردم را به وفاى به عهد وصله رحم و صبر و استقامت و انفاق در پنهان و آشكار و ترك انتقام جوئى دعوت مى كند. دگر بار به آنها نشان مى دهد كه زندگى دنيا ناپدار است ، و آرامش و اطمينان جز در سايه ايمان به خدا حاصل نمى شود. و سرانجام دست مردم را مى گيرد و به اعماق تاريخ مى كشاند و سرگذشت دردناك اقوام ياغى و سركش ‍ گذشته و آنهائى كه حق را پوشاندند يا مردم را از حق باز داشتند بطور مشخص نشان مى دهد، و با تهديد كردن كفار با تعبيراتى تكان دهنده سوره را پايان مى بخشد. بنابراين سوره رعد، از عقايد و ايمان ، شروع مى شود و به اعمال و برنامه هاى انسان سازى پايان مى يابد.

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۷

آيه ۱-۴

آيه و ترجمه

سورة الرعد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ المر تِلْك ءَايَت الْكِتَبِ وَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك الْحَقُّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(۱) اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السمَوَتِ بِغَيرِ عَمَدٍ تَرَوْنهَا ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ وَ سخَّرَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ يجْرِى لاَجَلٍ مُّسمًّى يُدَبِّرُ الاَمْرَ يُفَصلُ الاَيَتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ(۲) وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الاَرْض وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَسىَ وَ أَنهَراً وَ مِن كلِّ الثَّمَرَتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَينِ اثْنَينِ يُغْشى الَّيْلَ النهَارَ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(۳) وَ فى الاَرْضِ قِطعٌ مُّتَجَوِرَتٌ وَ جَنَّتٌ مِّنْ أَعْنَبٍ وَ زَرْعٌ وَ نخِيلٌ صِنْوَانٌ وَ غَيرُ صِنْوَانٍ يُسقَى بِمَاءٍ وَحِدٍ وَ نُفَضلُ بَعْضهَا عَلى بَعْضٍ فى الاُكلِ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(۴) ترجمه : بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ۱ - المر - اينها آيات كتاب (آسمانى ) است ، و آنچه از طرف پروردگار بر تو نازل شده حق است ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند. ۲ - خدا همان كسى است كه آسمان را - بدون ستونى كه قابل رؤ يت باشد - آفريد سپس

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۸

بر عرش استيلا يافت (و زمام تدبير جهان را بدست گرفت ) و خورشيد و ماه را مسخر ساخت كه هر كدام تا زمان معينى حركت دارند كارها را او تدبير مى كند آيات را (براى شما) تشريح مى نمايد تا به لقاى پروردگارتان يقين پيدا كنيد ۳ - و او كسى است كه زمين را گسترد و در آن كوهها و نهرهائى قرار داد و از تمام ميوه ها در آن دو جفت آفريد (پرده سياه ) شب را بر روز مى پوشاند، در اينها آياتى است براى آنها كه تفكر مى كنند. ۴ - و در روى زمين قطعاتى در كنار هم قرار دارد كه با هم متفاوتند و باغهائى از انگور، و زراعت ، و نخلها، كه گاهى بر يك پايه مى رويند و گاهى بر دو پايه ، همه آنها از يك آب سيراب مى شوند و با اينحال بعضى از آنها را از جهت ميوه بر ديگرى برترى مى دهيم ، در اينها نشانه هائى است براى آنها كه عقل خويش را بكار مى گيرند. تفسير : نشانه هاى خدا در آسمان و زمين و جهان گياهان بار ديگر به حروف مقطعه قرآن كه در ۲۹ سوره آمده است ، در آغاز اين سوره برخورد مى كنيم ، منتها حروف مقطعهاى كه در اينجا ذكر شده ، در واقع تركيبى است از «الم » كه در آغاز چند سوره آمده و «الر» كه در آغاز چند سوره ديگر بيان شده ، و در واقع اين سوره تنها سورهاى است كه در آغاز آن «المر» ديده مى شود، و از آنجا كه به نظر مى رسد حروف مقطعه آغاز هر سوره پيوند مستقيمى با محتواى آن سوره دارد، محتمل است اين تركيب كه در آغاز سوره رعد است اشاره به اين باشد كه محتواى سوره «رعد» جامع محتواى هر دو گروه از سوره هائى است كه با «الم » و «الر» آغاز مى شود، و اتفاقا دقت در محتواى اين سوره ها اين موضوع را تاييد مى كند. در باره تفسير حروف مقطعه قرآن تاكنون در آغاز سوره هاى بقره و آل

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۰۹

عمران و اعراف ، بحثهاى مشروحى داشتهايم ، كه نيازى به تكرار آنها نمى بينيم . به هر حال نخستين آيه اين سوره از عظمت قرآن سخن مى گويد: «اينها آيات كتاب بزرگ آسمانى است » (تلك آيات الكتاب ) «و آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است حق است » (و الذى انزل اليك من ربك الحق ). و جاى هيچگونه شك و ترديد در آن ديده نمى شود، چرا كه بيان كننده حقايق عينى جهان آفرينش و روابط آن با انسانها مى باشد. حقى است كه با باطل آميخته نشده و به همين دليل نشانه هاى حقانيتش از چهره اش هويدا است ، و نياز به استدلال بيشترى ندارد. «اما با اين همه ، مردم بوالهوس و نادان كه اكثريت را تشكيل مى دهند به اين آيات ايمان نمى آورند» (و لكن اكثر الناس لا يؤ منون ). چرا كه اگر انسان را به حال خودش وا گذارند و پيروى معلمى پاكدل را كه در مسير زندگى ، هدايت و تربيتش ‍ كند نپذيرد و همچنان در پيروى از هوسها آزاد باشد، غالبا راه را گم كرده ، به بيراهه مى رود. اما اگر مربيان الهى و هاديان راه حق ، امام و پيشواى آنها باشند و او خود را در اختيارشان بگذارد، اكثريت به راه حق مى روند. سپس به تشريح قسمت مهمى از دلائل توحيد و نشانه هاى خدا در جهان آفرينش مى پردازد، و انسان خاكى را در پهنه آسمانها به گردش وا مى دارد، و اين كرات با عظمت و نظام و حركت و اسرار آن را به او نشان مى دهد، تا به قدرت بى پايان و حكمت بى انتهايش پى برد، و چه زيبا مى گويد:

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۰

خدا همان كسى است كه آسمانها را چنانكه مى بينيد بدون ستون بر پا داشت يا آنها را با ستونهاى نامرئى بر افراشت (الله الذى رفع السماوات بغير عمد ترونها) براى جمله «بغير عمد ترونها» دو تفسير گفته اند: نخست اينكه همانگونه كه مى بينيد آسمان ، بيستون است (گوئى در اصل چنين بوده ، ترونها بغير عمد) ديگر اينكه «ترونها»، صفت براى «عمد» بوده باشد كه معنيش چنين است ، آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است ، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است ، اما ستونى نامرئى !. و اين همان است كه از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) در حديث حسين بن خالد آمده است ، او مى گويد از امام ابى الحسن الرضا (عليهالسلام ) پرسيدم ، اينكه خداوند فرموده و السماء ذات الحبك (سوگند به آسمان كه داراى راههاست ) يعنى چه ، فرمود: اين آسمان راههائى به سوى زمين دارد... حسين بن خالد مى گويد عرض كردم چگونه مى تواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مى فرمايد آسمانها بيستون است ، امام فرمود: سبحان الله ، اليس الله يقول بغير عمد ترونها؟ قلت بلى ، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها: عجيب است ، آيا خداوند نمى فرمايد بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى ، فرمود: پس ستونهائى هست و ليكن شما آنرا نمى بينيد.

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۱

اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است ، پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات ، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مى كرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچكدام معلق و بيستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت ، ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات ، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى ، به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بى آنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت ميدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست . اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى ، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است . حديثى كه از امير مؤ منان على (عليهالسلام ) در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است ، طبق اين حديث امام فرمود: هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور.

((اين ستارگانى كه در آسمانند، شهرهائى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستاره اى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است )).

آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۲

مى شد؟ سپس مى فرمايد: «خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاى بيستون كه نشانه بارز عظمت و قدرت بى انتهاى او است ، بر عرش استيلا يافت ، يعنى حكومت عالم هستى را بدست گرفت » (ثم استوى على العرش ) درباره معنى «عرش » و تسلط خداوند بر آن در سوره اعراف ذيل آيه ۵۴ به قدر كافى بحث شده است . بعد از بيان آفرينش آسمانها و حكومت پروردگار بر آنها، سخن از تسخير خورشيد و ماه مى گويد: «او كسى است كه خورشيد و ماه را مسخر و فرمانبردار و خدمتگذار ساخت » (و سخر الشمس و القمر). چه تسخيرى از اين بالاتر كه همه اينها سر بر فرمان او هستند، و خدمتگذار انسانها و همه موجودات زنده اند. نور ميپاشند، جهانى را روشن ميسازند، بستر موجودات را گرم نگه ميدارند، موجودات زنده را پرورش ‍ مى دهند، در درياها جزر و مد مى آفرينند و خلاصه سرچشمه همه حركتها و بركتها هستند. اما اين نظام جهان ماده جاودانى و ابدى نيست ، «و هر كدام از اين خورشيد و ماه تا سرآمد مشخصى كه براى آنها تعيين شده است در مسير خود به حركت ادامه مى دهند» (كل يجرى لاجل مسمى ). و به دنبال آن مى افزايد كه اين حركات و گردشها و آمد و شدها و دگرگونيها بيحساب و كتاب نيست و بدون نتيجه و فائده نمى باشد بلكه «اوست كه همه كارها را تدبير مى كند»، و براى هر حركتى حسابى ، و براى هر حسابى هدفى در نظر گرفته است (يدبر الامر).

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۳

«او آيات خويش را براى شما برمى شمرد و ريزه كاريهاى آنها را شرح مى دهد تا به لقاى پروردگار و سراى ديگر ايمان پيدا كنيد» (يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون ). به دنبال آيه قبل كه انسان را به آسمانها ميبرد و آيات الهى را در عالم بالا نشان مى دهد دومين آيه از آيات توحيدى اين سوره ، انسان را به مطالعه زمين و كوهها و نهرها و انواع ميوه ها و طلوع و غروب خورشيد دعوت مى كند، تا بينديشد كه محل آسايش و آرامش او در آغاز چه بوده و چگونه به اين صورت در آمده است . مى گويد: «او كسى است كه زمين را گسترش داد» (و هو الذى مد الارض ). آنچنان آن را گسترد كه براى زندگى انسان و پرورش گياهان و جانداران آماده باشد، گودالها و سراشيبيهاى تند و خطرناك را بوسيله فرسايش كوهها و تبديل سنگها به خاك پر كرد، و آنها را مسطح و قابل زندگى ساخت ، در حالى كه چين خوردگيهاى نخستين آنچنان بودند كه اجازه زندگى به انسان نميدادند. اين احتمال نيز در اين جمله وجود دارد كه منظور از «مد الارض » اشاره به همان مطلبى باشد كه دانشمندان زمين شناسى مى گويند كه تمام زمين در آغاز زير آب پوشيده بود، سپس آبها در گودالها قرار گرفت و خشكيها تدريجا از آب سر بر آوردند و روز به روز گسترده شدند، تا به صورت كنونى در آمدند. پس از آن به مساله پيدايش كوهها اشاره مى كند و مى فرمايد: «خداوند در زمين كوهها قرار داد» (و جعل فيها رواسى ). همان كوههائى كه در آيات ديگر قرآن «اوتاد» (ميخهاى ) زمين معرفى

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۴

شده شايد به دليل اينكه كوهها از زير به هم پنجه افكنده اند و همچون زرهى تمام سطح زمين را پوشانده كه هم فشارهاى داخلى را از درون خنثى كنند و هم نيروى فوق العاده جاذبه ماه و جزر و مد را از بيرون ، و به اين ترتيب ، تزلزل و اضطراب و زلزله هاى مداوم را از ميان ببرند و كره زمين را در آرامش براى زندگى انسانها نگه دارند. ذكر كوهها بعد از ذكر گسترش زمين گويا اشاره به آن است كه نه زمين آنچنان گسترده است كه هيچ پستى و بلندى در آن نباشد كه در اين صورت هرگز بارانها و آبها روى آن قرار نميگرفت و يا همه جا تبديل به باتلاق ميگشت و طوفانها دائما بر سطح آن جريان داشت ، ولى با آفرينش كوهها از هر دو جهت امن و امان شد. و نه تمامش كوه و دره است كه قابل زندگى نباشد، و در مجموع تركيبى است از مناطق مسطح و صاف و كوهها و دره ها كه بهترين تركيب را براى زندگى بشر و ساير موجودات زنده تشكيل مى دهد. سپس به آبها و نهرهائى كه در روى زمين ، جريان دارد اشاره كرده مى گويد: «و در آن نهرهائى قرار داد» (و انهارا). سيستم آبيارى زمين بوسيله كوهها، و ارتباط كوهها با نهرها، بسيار جالب است ، زيرا بسيارى از كوههاى روى زمين ، آبهائى را كه به صورت برف در آمده در قله خود يا در شكافهاى دره هايشان ذخيره مى كنند كه تدريجا آب مى شوند و به حكم قانون جاذبه از مناطق مرتفعتر به سوى مناطق پست و گسترده روان ميگردند و بى آنكه نياز به نيروى ديگرى باشد در تمام مدت سال به طور طبيعى بسيارى از زمينها را آبيارى و سيراب مى كنند. اگر شيب ملايم زمينها نبود، و اگر آبها به اين صورت در كوهها ذخيره نميشد، آبيارى اغلب مناطق خشك امكان پذير نبود، و يا اگر امكان داشت هزينه

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۵

فوق العاده زيادى لازم داشت . بعد از آن به ذكر مواد غذائى و ميوه هائى كه از زمين و آب و تابش آفتاب به وجود مى آيد و بهترين وسيله براى تغذيه انسان است پرداخته ، مى گويد: «و از تمام ميوه ها دو جفت در زمين قرار داد» (و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين ). اشاره به اينكه ميوه ها موجودات زنده اى هستند كه داراى نطفه هاى نر و ماده ميباشند كه از طريق تلقيح ، بارور مى شوند. اگر «لينه » دانشمند و گياهشناس معروف سوئدى در اواسط قرن ۱۸ ميلادى موفق به كشف اين مساله شد كه زوجيت در جهان گياهان تقريبا يك قانون عمومى و همگانى است و گياهان نيز همچون حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده ، بارور مى شوند و ميوه مى دهند، قرآن مجيد در يكهزار و يكصد سال قبل از آن ، اين حقيقت را فاش ساخت ، و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن مجيد است كه بيانگر عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى مى باشد. شكى نيست كه قبل از «لينه » بسيارى از دانشمندان اجمالا به وجود نر و ماده در بعضى از گياهان پى برده بودند، حتى مردم عادى ميدانستند كه مثلا اگر نخل را بر ندهند يعنى از نطفه نر روى قسمتهاى ماده گياه نپاشند ثمر نخواهد داد، اما هيچكس بدرستى نميدانست كه اين يك قانون تقريبا همگانى است ، تا اينكه لينه موفق به كشف آن شد، ولى همانگونه كه گفتيم قرآن قرنها قبل از وى ، از روى آن پرده برداشته بود. و از آنجا كه زندگى انسان و همه موجودات زنده و مخصوصا گياهان و ميوه ها بدون نظام دقيق شب و روز امكان پذير نيست در قسمت ديگر اين آيه از اين موضوع سخن به ميان آورده ، مى گويد: خداوند بوسيله شب ، روز را ميپوشاند و پرده بر آن ميافكند (يغشى الليل النهار).

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۶

چرا كه اگر پرده تاريك آرامبخش شب نباشد، نور مداوم آفتاب ، همه گياهان را مى سوزاند و اثرى از ميوه ها و بطور كلى از موجودات زنده بر صفحه زمين باقى نمى ماند. با اينكه در كره ماه ، روز، دائمى نيست ، اما همين مقدار كه طول روزها به مقدار پانزده شبانه روز كره زمين است ، حرارت در وسط روز در كره ماه آنقدر بالا ميرود كه اگر آب و مايع ديگرى در آنجا باشد به نقطه جوشش و بالاتر از آن مى رسد و هيچ موجود زندهاى را كه در زمين ميشناسيم ، تاب تحمل آن گرما را در شرائط عادى ندارد. و در پايان آيه مى فرمايد: «در اين موضوعات كه گفته شد، آيات و نشانه هائى است براى آنهائى كه تفكر مى كنند» (ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون ). آنها كه در اين نظام بديع و شگرف ، مى انديشند، در نظام نور و ظلمت ، در نظام كرات آسمانى و گردش آنها و در نظام نور افشانى خورشيد و ماه و خدمتگزارى آنان نسبت به انسانها، و در نظام گسترش زمين و اسرار پيدايش ‍ كوهها و نهرها و گياهان و ميوه ها، آرى آنها در اين آيات قدرت لا يزال و حكمت بى پايان آفريدگار را به روشنى مى بينند. در آخرين آيه مورد بحث ، به يك سلسله نكات جالب زمين شناسى و گياه شناسى كه هر كدام نشانه نظام حساب شده آفرينش است اشاره كرده ، نخست مى فرمايد: «در زمين قطعات مختلفى وجود دارد كه در كنار هم و در همسايگى يكديگرند» (و فى الارض قطع متجاورات ). با اينكه اين قطعات همه با يكديگر متصل و مربوطند، هر كدام ساختمان

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۷

و استعدادى مخصوص به خود دارند، بعضى محكم ، بعضى نرم ، بعضى شور، بعضى شيرين و هر كدام استعداد براى پرورش نوع خاصى از گياهان و درختان ميوه و زراعت را دارد، چرا كه نيازهاى انسان و جانداران زمينى بسيار زياد و متفاوت است ، گوئى هر قطعه از زمين ماموريت بر آوردن يكى از اين نيازها را دارد، و اگر همه يكنواخت بودند، و يا استعدادها به صورت صحيحى در ميان قطعات زمين تقسيم نشده بود، انسان گرفتار چه كمبودهائى از نظر مواد غذائى و داروئى و ساير نيازمنديها مى شد، اما با تقسيم حساب شده اين ماموريت و بخشيدن استعداد پرورش آن به قطعات مختلف زمين همه اين نيازمنديها به طور كامل بر طرف مى گردد. ديگر اينكه در همين زمين باغها و درختانى وجود دارد از انواع انگور و زراعتها و نخلها (و جنات من اعناب و زرع و نخيل ). و عجب اينكه اين درختان و انواع مختلف آنها، گاهى از يك پايه و ساقه ميرويند و گاه از پايه هاى مختلف (صنوان و غير صنوان ). «صنوان » جمع «صنو» در اصل به معنى شاخه اى است كه از تنه اصلى درخت بيرون مى آيد و بنابراين صنوان به معنى شاخه هاى مختلفى است كه از يك تنه بيرون مى آيد. جالب اينكه گاه مى شود كه هر يك از اين شاخه ها، نوع خاصى از ميوه را تحويل مى دهد، ممكن است اين جمله اشاره به مساله استعداد درختان براى پيوند باشد

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۸

كه گاه بر يك پايه چند پيوند مختلف ميزنند و هر كدام از اين پيوندها رشد كرده و نوع خاصى از ميوه را به ما تحويل مى دهد، خاك يكى ، و ريشه و ساقه يكى ، اما ميوه و محصولش مختلف و متفاوت است ! و عجيبتر اينكه ، «همه آنها از يك آب سيراب مى شوند» (يسقى بماء واحد). و با اين همه ، بعضى از اين درختان را بر بعض ديگر از نظر ميوه برترى ميدهيم (و نفضل بعضها على بعض فى الاكل ). حتى بسيار ديده ايم كه در يك درخت يا در يك شاخه ، ميوه هائى از يك جنس وجود دارد كه طعمها و رنگهاى متفاوت دارند، و در جهان گلها بسيار ديده شده است كه يك بوته گل و حتى يك شاخه ، گلهائى به رنگهاى كاملا مختلف عرضه مى كند. اين چه آزمايشگاه و لابراتوار اسرار آميزى در شاخه درختان به كار گذارده شده است كه از مواد كاملا يكسان ، تركيبات كاملا مختلف توليد مى كند كه هر يك بخشى از نيازمندى انسان را برطرف مى سازد. آيا هر يك از اين اسرار دليل بر وجود يك مبدء حكيم و عالم كه اين نظام را رهبرى كند نيست . اينجاست كه در پايان آيه مى فرمايد: «در اين امور نشانه هائى است از عظمت خدا براى آنها كه تعقل و انديشه مى كنند» (ان فى ذلك لايات لقوم يعقلون ).

نكته ها

۱ - در نخستين آيه مورد بحث ، در ابتدا اشاره به اسرار آفرينش و توحيد شده بود، ولى در پايان آيه مى خوانيم يفصل الايات لعلكم بلقاء ربكم توقنون :

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۱۹

«خداوند آيات خويش را براى شما تشريح مى كند تا به قيامت و معاد ايمان بياوريد اين سؤ ال پيش مى آيد كه چه رابطه اى بين مساله توحيد و معاد است كه يكى به عنوان نتيجه ديگرى ذكر شده است ؟!. پاسخ اين سؤ ال با توجه به اين نكته روشن مى شود كه اولا قدرت خداوند بر ايجاد اين جهان ، دليل بر قدرت او بر اعاده آن است ، همانگونه كه در آيه ۲۹ سوره اعراف مى خوانيم كما بدأ كم تعودون : ((همانگونه كه شما را در آغاز آفريد باز ميگرداند و يا در اواخر سوره يس مى خوانيم : آيا خدائى كه آسمانها و زمين را آفريد قدرت ايجاد مثل آن را ندارد». ثانيا همانگونه كه در بحثهاى معاد گفته ايم ، اگر عالم آخرت نباشد، آفرينش اين جهان ، بيهوده خواهد بود، چرا كه اين زندگى به تنهائى نميتواند هدفى براى آفرينش اين جهان پهناور باشد قرآن مجيد ضمن آيات مربوط به معاد (سوره واقعه آيه ۶۲) مى گويد: و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون : «شما كه اين جهان را ديده ايد چگونه متذكر نميشويد كه حتما جهانى بعد از آن خواهد بود». ۲ - معجزات علمى قرآن . در قرآن مجيد، آيات فراوانى است كه پرده از روى يك سلسله اسرار علمى كه در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده ، برداشته ، كه اين خود نشانه اى از اعجاز و عظمت قرآن است و محققانى كه در باره اعجاز قرآن بحث كرده اند، غالبا به قسمتى از اين آيات اشاره نموده اند. يكى از اين آيات آيه اى است كه در بالا ذكر شد كه در باره زوجيت گياهان بحث مى كند، همانگونه كه گفتيم مساله زوجيت در جهان گياهان به صورت يك

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۲۰

قضيه جزئى براى بشر از قديم الايام شناخته شده بود، اما به عنوان يك قانون كلى و همگانى ، نخستين بار در اروپا در اواسط قرن هيجدهم بوسيله دانشمند ايتاليائى «لينه » پرده از روى آن برداشته شد، اما قرآن براى مسلمانان از هزار سال حتى بيشتر خبر داده بود. اين موضوع در سوره لقمان آيه ۱۰ نيز آمده است : و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم : «از آسمان آبى فرستاديم و بوسيله آن در زمين از هر زوج گياه مفيد رويانديم ». در بعضى از آيات ديگر نيز اشاره به اين موضوع شده است . ۳ - تسخير خورشيد و ماه . در آيات فوق خوانديم كه خداوند خورشيد و ماه را مسخر كرده است ، آيات فراوانى در قرآن مجيد داريم كه مى گويد كرات آسمانى و موجودات زمينى و شب و روز و مانند آن ، همه مسخر انسانند، در يك مورد مى خوانيم : «خداوند نهرها را مسخر شما كرد» و سخر لكم الانهار (ابراهيم - ۳۲). و در مورد ديگر مى فرمايد: «كشتى را مسخر شما ساخت » و سخر لكم الفلك (ابراهيم - ۳۲) و در جاى ديگر شب و روز را براى شما تسخير كرد سخر لكم الليل و النهار (نحل - ۱۲). و در جاى ديگر «خورشيد و ماه را مسخر شما ساخت » و سخر لكم الشمس و القمر (ابراهيم - ۳۳) و در جاى ديگر «دريا را به تسخير شما در آورد تا گوشت تازه از آن استفاده كنيد» و هو الذى سخر البحر لتاكلوا منه لحما طريا (نحل - ۱۴). و در جاى ديگر مى فرمايد: «آيا نميبينى خداوند همه آنچه را روى زمين است مسخر شما ساخت »؟ اءلم تر ان الله سخر لكم ما فى الارض (حج - ۶۵).

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۲۱

و بالاخره در جاى ديگر مى خوانيم : «خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است ، همگى را مسخر شما ساخت » و سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض جميعا منه (جاثيه - ۱۳). از مجموع اين آيات به خوبى استفاده مى شود كه اولا انسان تكامل يافته - ترين موجود اين جهان است ، و از نظر جهانبينى اسلام آنقدر به او ارزش و مقام داده شده است كه همه موجودات ديگر را مسخر اين انسان ساخته ، انسانى كه خليفة الله است و قلبش جايگاه نور خدا!. ثانيا روشن مى شود كه تسخير در اين آيات به اين معنى نيست كه انسان اين موجودات را همگى تحت فرمان خود در مى آورد، بلكه همين اندازه كه در مسير منافع و خدمت او حركت دارند و فى المثل كرات آسمانى براى او نور افشانى مى كنند يا فوائد ديگرى دارند در تسخير او هستند. هيچ مكتبى اينقدر براى انسان ارزش و الا قائل نشده ، و در هيچ فلسفه اى انسان اين همه موقعيت و شخصيت ندارد، و اين از ويژگيهاى مكتب اسلام است ، كه ارزش وجودى انسان را تا اين حد بالا ميبرد، كه آگاهى از آن اثر عميق تربيتى دارد، چرا كه وقتى انسان فكر كند كه خدا اينهمه عظمت به او داده است ، و ابر و باد و ماه و خورشيد و فلك همه در كارند و همگى سرگشته و فرمانبردار و خدمتكار اويند، چنين انسانى تن به غفلت و پستى نميدهد و خود را اسير شهوات و برده ثروت و مقام و زر و زور نميسازد، زنجيرها را در هم ميشكند و به اوج آسمانها پرواز مى كند. چگونه مى توان گفت خورشيد و ماه مسخر انسان نيستند، در حالى كه با نور افشانى خود، صحنه حيات انسان را روشن و گرم و آماده ميسازند، كه اگر نور خورشيد نباشد هيچگونه جنبش و حركتى در كره زمين وجود نخواهد داشت ، و از سوى ديگر بوسيله جاذبه خود، حركت زمين را در مدارش تنظيم مى كند

تفسير نمونه جلد ۱۰ صفحه ۱۲۲

و جزر و مد، در درياها با همكارى ماه مى آفريند، كه خود سرچشمه بركات و منافع فراوانى است . كشتيها، درياها، نهرها، شبها و روزها، هر كدام به نحوى به انسان خدمت مى كنند، و در طريق منافع او در حركتند. دقت در اين تسخيرها و نظام حساب شده آنها، دليل روشنى است بر عظمت و قدرت و حكمت آفريدگار.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←