تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



هان اى مردم بدانيد كه روزى از روزها با رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نماز ظهر مى خواندم سائلى در مسجد از مردم چيزى سؤ ال كرد و كسى به وى چيزى نداد، سائل دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت : خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو سؤ ال كردم و كسى به من چيزى نداد، در همين حالى كه او شكوه مى كرد على (عليه السلام ) در ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود اشاره به سائل كرد، سائل نزديك رفته و انگشتر را از انگشت آن جناب بيرون كرد، اين را هم بگويم كه على (عليه السلام ) همواره انگشتر را در آن انگشت مى كرد. بارى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ناظر تمامى اين جريانات بود و لذا وقتى نمازش تمام شد سر بسوى آسمان بلند نمود و عرض كرد: بار الها موسى از تو خواست تا شرح صدرش دهى و كارهايش را آسان سازى ، و گره از زبانش بگشايى تا مردم گفتارش را بفهمند، و نيز در خواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و با وى پشتش را محكم نموده و او را در كارها و ماموريت هايش شريك سازى ، و تو در قرآن ناطقت پاسخش را چنين داده اى : بزودى بوسيله برادرت تو را در كار نبوت كمك مى دهيم و براى شما نسبت به آيات خود در كار نبوت كمك سلطنتى قرار مى دهيم تا به شما دست نيابند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۲۹

بار الها من محمد، نبى وصفى توام ، بار الها مرا هم شرح صدرى ارزانى بدار و كار مرا نيز آسان بساز، و از اهل بيتم على را وزيرم قرار بده و به اين وسيله پشتم را محكم كن . آنگاه ابوذر گفت : رسول الله هنوز دعايش در زبان بود كه جبرئيل از ناحيه خداى جليل به حضورش آمد و عرض كرد: اى محمد بخوان . پرسيد چه بخوانم ؟ ابوذر مى گويد جبرئيل گفت اين آيه را بخوان : «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون ».

رواياتی ديگر در اين زمينه از اهل سنت

و از كتاب جمع بين الصحاح السته تاءليف زرين نقل كرده كه در جلد سوم در تفسير سوره مائده آيه «انما وليكم الله و رسوله ...» از صحيح نسائى از ابن سلام روايت كرده كه گفت : نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رفته و عرض كرديم قوم و قبيله ما با ما بخاطر اينكه خدا و رسولش را تصديق كرديم مى ستيزند و سوگند خورده اند كه با ما همكلام نشوند، بدنبال اين شكايت ما بود كه آيه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون » نازل شد. آنگاه بلال براى نماز ظهر اذان گفت ، مردم همه به نماز ايستادند، بعضى در حال ركوع و بعضى در سجده ديده مى شدند و بعضى هم مشغول سؤ ال بودند، در اين ميان سائلى از كنار على گذشت آن جناب انگشتر خود را در حال ركوع به وى داد، سائل جريان را به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رو به همه ما نمود و اين آيه را تلاوت كرد: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون ». و ابن مغازلى شافعى در تفسير آيه مورد بحث در كتاب مناقب خود بطور اجازه (نه سماع ) نقل مى كند از ابوبكر، احمد بن ابراهيم بن شاذان بزاز از حسن بن على عدوى از سلمه بن شبيب از عبد الرزاق از مجاهد از ابن عباس كه در تفسير آيه مورد بحث ما گفته كه اين آيه در حق على (عليه السلام ) نازل شده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۰

باز در همين كتاب از احمد بن محمد عمر بن عبدالله بن شوذب از محمد بن احمد عسكرى دقاق از محمد بن عثمان بن ابى شبيه از عباده از عمر بن ثابت از محمد بن سائب از ابى صالح از ابن عباس نقل مى كند كه گفت روزى على (عليه السلام ) در حال ركوع بود كه مسكينى نزدش ‍ آمد آن جناب انگشتر خود را به وى داد پس از آن ، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از سائل پرسيد چه كسى اين انگشتر را بتو داد؟ عرض كرد اين مردى كه در ركوع است . دنبال اين ماجرا اين آيه نازل شد: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا...» و نيز در همين كتاب از احمد بن محمد طاوان بطور اجازه نقل مى كند كه ابا احمد عمر بن عبد الله بن شوذب برايشان روايت كرده از محمد بن جعفر بن محمد عسكرى از محمد بن عثمان از ابراهيم بن محمد بن ميمون از على بن عابس كه وى گفته است : روزى من و ابو مريم وارد شديم بر عبدالله بن عطا، ابو مريم از وى خواهش كرد كه حديثى را كه سابقا از ابى جعفر برايش نقل كرده بود بار ديگر براى على بن عابس نيز نقل كند او گفت من نزد ابى جعفر نشسته بودم ، ديدم كه پسر عبدالله بن سلام رد شد، از ابى جعفر پرسيدم خدا مرا فدايت كند اين پسر همان كسى است كه علم قرآن را مى داند؟ گفت : نه ، آن امام شما على بن ابيطالب است كه آياتى از قرآن كريم درباره اش نازل شده ، مانند آيه «و من عنده علم الكتاب » و آيه «افمن كان على بينه من ربه و يتلوه شاهد منه » و آيه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون ».

فضائل اميرالمؤمنين از زبان عمروعاص، در جواب نامه معاويه

و از خطيب خوارزمى نقل شده كه گفته است معاويه به عمرو بن عاص ‍ نامه نوشته بود و او در جوابش چنين نوشت : اى معاويه تو خودت خوب مى دانى چقدر آيات قرآنى را كه خود مى خوانى در فضائل اوست و كسى در آن آيات با او شريك و همباز نيست ، مانند آيه «يوفون بال نذر» و آيه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوة و هم راكعون » و آيه «افمن كان على بينه من ربه و يتلوه شاهد منه و من قبله » و نيز خداى متعال درباره اش فرموده : «رجال صدقوا ما عاهدوا الله » و نيز مى فرمايد: «قل لا اسالكم عليه اجرا الا الموده فى القربى - يعنى بگو من از شما بر رسالت خود مزدى نمى خواهم مگر همين را كه با نزديكانم مودت كنيد». و نيز از او نقل شده از ابى صالح از ابن عباس كه گفت عبدالله بن سلام با يك عده ديگر از يهوديهائى كه به اتفاق هم ايمان آوردند شرفياب شدند خدمت رسول الله و عرض كردند خانه هاى ما دور است جز حضور تو جائى نداريم كه در آن معالم دينى خود را ياد بگيريم و اقوام ما وقتى ديدند ما به خدا و رسولش ايمان آورديم و در نبوتش تصديقش كرديم ما را ترك گفتند و با خود قسم ياد كردند كه با ما مجالست نكنند و به ما زن ندهند و از ما زن نگيرند و با ما هم كلام نشوند و اين بر ما سخت و گران است ، رسول خدا اين آيه را برايشان تلاوت فرمود: «انما وليكم الله و رسوله ...» آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از منزل به عزم مسجد بيرون رفت و در حالى كه مردم مشغول ركوع و سجود بودند وارد مسجد شدند، در اين بين ، چشم آن جناب به سائلى افتاد، روى به سائل كرد و فرمود آيا كسى به تو چيزى داده ؟ عرض كرد: آرى انگشترى از طلا، حضرت پرسيد چه كسى انگشتر را بتو داد؟ عرض كرد آن مردى كه ايستاده - با دست اشاره به على بن ابيطالب (عليه السلام ) نمود - رسول خدا پرسيد در چه حالى بتو داد؟ عرض كرد در حال ركوع ، حضرت تكبير گفت و اين آيه را تلاوت نمود «و من يتول الله و رسوله فان حزب الله هم الغالبون » آنگاه حسان بن ثابت اين اشعار را درباره اين ماجرا سرود. ابا حسن تفديك نفسى و مهجتى و كل بطى فى الهدى و مسارع ايذهب مدحى و المحبين ضائعا و ما المدح فى ذات الا له بضائع ؟ فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا فدتك نفوس القوم يا خير راكع بخاتمك الميمون يا خير سيد و يا خير شار ثم ياخير بائع فانزل فيك الله خير ولايه و بينها فى محكمات الشرائع و حموينى نسبت مى دهد به ابى هدبه محكمات ابراهيم بن هدبه كه او گفته انس بن مالك به او خبر داد كه سائلى به مسجد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در آمد در حالى كه مى گفت كيست قرض دهد به خدائى كه اينقدر توانا هست كه بتواند قرض خود را بدهد و اينقدر با وفا هست كه در دادن قرض خود مسامحه نورزد؟ على (عليه السلام ) در همين حال مشغول نماز و در حال ركوع بود كه دست خود را به پشت سر برد و با اشاره به فقير گفت ، بگير اين انگشتر را و از انگشتم بيرون كن ، در اين ميان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) رو به عمر كرده و فرمود: اى عمر واجب شد؟ عمر عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد چه چيز واجب شد؟ فرمود بهشت برايش واجب شد، به خدا سوگند از دستش در نياورد مگر اينكه خداوند او را از گناهانش بيرونش ‍ كشيد. و نيز از او از زيد بن على بن الحسين از پدرش از جدش (عليهم السلام ) است كه گفت شنيدم از عمار ياسر (رضى الله تعالى عنه ) كه مى گفت : روزى سائلى در برابر على بن ابيطالب (عليه السلام ) ايستاد در حالى كه او در ركوع نماز مستحبى بود. انگشتر خود را از انگشت در آورده به سائل داد. آنگاه نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آمد و داستان خود را برايش نقل كرد، چيزى نگذشت كه اين آيه نازل شد:«انما وليكم الله و رسوله ...» رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آيه را تلاوت نموده و فرمود«من كنت مولاه فعلى مولاه ». و از حافظ ابى نعيم از ابى زبير از جابر روايت شده كه گفت : عبدالله بن سلام با قومى شرفياب شدند نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و از اين قسمت شكوه داشتند كه يهوديها به جرم اينكه آنها مسلمان شده اند از آنان اجتناب مى كنند، حضرت به ايشان فرمود جستجو كنيد بلكه سائلى را بسويم بخوانيد، ما وارد مسجد شديم تا سائلى پيدا كرده و نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ببريم كه ناگاه سائلى خود نزد آن جناب آمد. حضرت پرسيد كسى بتو چيزى داده ؟ عرض كرد آرى به مردى گذشتم كه در حال ركوع انگشتر خود را به من داد، فرمود با من بيا و آن شخص را نشانم بده ، عبد الله بن سلام مى گويد به اتفاق رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و آن سائل رفتيم ديديم على بن ابيطالب به نماز ايستاده ، سائل اشاره به على كرد و گفت : اين شخص بود. پس آيه شريفه انما وليكم الله ...)) در اين باره نازل شد. و نيز از موسى بن قيس حضرمى از سلمه بن كهيل روايت مى كند كه گفت على انگشتر خود را در حال ركوع صدقه داد اين آيه در حقش نازل شد: «انما وليكم الله ...». باز از همو از عوف بن عبيد بن ابى رافع ، از پدرش ، از جدش روايت كرده كه گفت داخل شدم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ديدم كه آن جناب درخوابست ليكن نه خواب معمولى بلكه حالت گرفتن وحى ، و نيز ديدم مارى را كه در كنار خانه آن جناب است او را نكشتم چون ترسيدم از سر و صداى كشتن آن ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بيدار شود ناچار براى نگهدارى و حفاظت آن جناب از آسيب مار، بين آن حضرت و بين مار خوابيدم تا اگر آسيبى دارد به من بزند. در اين ميان آن جناب بيدار شد در حالى كه اين آيه را در زبان داشت : «انما وليكم الله و ر سوله ...». آنگاه گفت الحمد لله و نزد من آمد و پرسيد چرا اينجا خوابيده اى ؟ من در پاسخ داستان مار را به عرضشان رسانيدم . فرمود برخيز و او را بكش ، پس كشتم ، آنگاه دست مرا گرفت و فرمود: اى ابا رافع بزودى پس از من قومى با على خواهند جنگيد، و جهاد با آن قوم حق خداست ، پس هر كس نتواند با ايشان با دست جهاد كند بايد با زبان مقاتله نمايد و اگر با زبان هم نتوانست بايد با قلب خود از آنان بيزارى جويد، حكم خدا اين است و بس .

خاتمه سخن در شأن نزول دو آيه مورد بحث

مؤ لف : روايات راجع به اينكه دو آيه مورد بحث درباره داستان صدقه دادن انگشتر على (عليه السلام ) نازل شده بسيار است و ما عده اى از آن روايات را از كتاب «غايه المرام » بحرانى نقل كرديم و اين روايات در كتابهائى هم كه غايه المرام از آنها روايت نقل مى كند موجود مى باشد، و ما از آنها اكتفا كرديم به اين چند روايتى كه نقل شد با اينكه در باره كيفيت وقوع حادثه اختلاف دارند و در اين رواياتى كه ما نقل كرديم نام بردگان زير از صحابه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در نقل آن شركت دارند: اباذر غفارى ، عبدالله بن عباس ، انس بن مالك ، عمار، جابر، سلمه بن كهيل ، ابى رافع ، عمرو بن عاص ، و چند تن از امامان اهلبيت (عليهم السلام ) و آنها عبارتند از حضرات حسين بن على (عليهماالسلام ) و على بن الحسين (عليهماالسلام ) و محمد بن على و جعفر بن محمد و امام هادى على بن محمد (عليهماالسلام )، و همچنين تمامى اين روايات شركت دارند و هيچيك در آنها خدشه نكرده مانند:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۴

احمد، نسائى ، طبرى ، طبرانى و عبد بن حميد و غير ايشان از حفاظ و ائمه حديث و متكلمين كه همه ، صدور اين روايات را از ناحيه مقدسه رسالت (صلى الله عليه و آله ) مسلم دانسته اند و همچنين فقها در بحث نماز در اين مساءله كه آيا فعل كثير نماز را باطل مى كند يا خير و اينكه فعل كثير چقدر است و نيز در اين مساءله كه آيا صدقه مستحبى هم زكات ناميده مى شود يا نه ؟ روايات مزبور را با آيه شريفه مورد بحث منطبق دانسته اند، و عموم علماى ادب و مفسرينى كه در تفسير قرآن بيشتر متعرض جهات ادبى قرآنند با اينكه بيشتر آنان از بزرگان و ائمه اهل ادبند مانند زمخشرى صاحب كشاف و ابوحيان ، اين انطباق را پذيرفته اند و هيچيك از ناقلين اين روايات با اينكه همه عرب و اهل زبان بوده اند در اين انطباق مناقشه و ايراد نكرده اند. و خلاصه در اين روايات جائى براى انگشت بند كردن نيست و اينكه بعضى از معاندين نسبت مجعوليت به اين روايات داده اند و گفته اند كه اين روايات جعلى و ساختگى است ، منتهاى عناد را اعمال كرده اند و نبايد به گفته ايشان وقعى گذاشت ، مخصوصا بعضى مانند شيخ الاسلام ابن تيميه اينقدر در اين مرحله تندروى كرده كه مى گويد علما اجماع و اتفاق دارند كه اين روايات ساختگى است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۵

آيات ۶۶ - ۵۷، سوره مائده

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتخَذُوا دِينَكمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (۵۷) وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلى الصلَوةِ اتخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعِباً ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ (۵۸) قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثرَكمْ فَسِقُونَ (۵۹) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشرٍّ مِّن ذَلِك مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِب عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الخَْنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطغُوت أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضلُّ عَن سوَاءِ السبِيلِ (۶۰) وَ إِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا ءَامَنَّا وَ قَد دَّخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كانُوا يَكْتُمُونَ (۶۱) وَ تَرَى كَثِيراً مِّنهُمْ يُسرِعُونَ فى الاثْمِ وَ الْعُدْوَنِ وَ أَكلِهِمُ السحْت لَبِئْس مَا كانُوا يَعْمَلُونَ (۶۲) لَوْ لا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّنِيُّونَ وَ الاَحْبَارُ عَن قَوْلهِِمُ الاثْمَ وَ أَكلِهِمُ السحْت لَبِئْس مَا كانُوا يَصنَعُونَ (۶۳) وَ قَالَتِ الْيهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّت أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسوطتَانِ يُنفِقُ كَيْف يَشاءُ وَ لَيزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك طغْيَناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنَا بَيْنهُمُ الْعَدَوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ كلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسعَوْنَ فى الاَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يحِب الْمُفْسِدِينَ (۶۴) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكتَبِ ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكفَّرْنَا عَنهُمْ سيِّئَاتهِمْ وَ لاَدْخَلْنَهُمْ جَنَّتِ النَّعِيمِ (۶۵) وَ لَوْ أَنهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبهِمْ لاَكلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِّنهُمْ ساءَ مَا يَعْمَلُونَ (۶۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه :۳۶

ترجمه آيات اى كسانى كه ايمان آورديد كفار و اهل كتابيرا كه دين شما را سخريه گرفته و بازيچه اش مى پندارند دوستان خود مگيريد و از خدا بپرهيزيد اگر مردمى باايمانيد .(۵۷) اينان وقتى شما اذان نماز مى گوييد آنرا وسيله تفريح خود گرفته و بازيچه اش مى پندارند و اين براى اين است كه مردمى بى خردند .(۵۸) بگو اى اهل كتاب آيا ما را به اين عمل ، كه به خدا از طرف خدا بما و به مردم قبل از ما نازل شده ايمان آورده ايم سرزنش وعيب جوئى مى كنيد؟ و آيا جز اين است كه بيشترتان فاسقيد .(۵۹) بگو حالا كه اين كارها در نظر شما بد است مى خواهيد از كسانى خبرتان دهيم كه از جهت سرانجام و پاداش خيلى بدتر از صاحبان اين عمل باشند؟ آنان كسانيند كه خداوند به صورت ميمون ها و خوك ها مسخشان فرموده . همان كسانى كه پرستش طاغوت كردند (آرى ) اگر ما از در مماشات مؤ منين را هم بد فرض كنيم يارى ايشان بدتر و از راه حق منحرف ترند .(۶۰) و وقتى نزد شما مى آيند مى گويند ما ايمان آورده ايم و حال آنكه آمدنشان به خدمت تو با كفر و در شدنشان هم با كفر بوده و خدا داناتر است به نفاقى كه دارند و آنرا كتمان مى كنند .(۶۱) بسيارى از آنها را مى بينى كه علاوه بر نفاق درونيشان در گناه و دشمنى و در رشوه خواريشان از يكديگر پيشى مى گيرند راستى چه اعمال بدى است كه مرتكب ميشوند .(۶۲) چرا علماى نصارا و يهود ملت خود را از گفتار هاى گناه (تحريف كتاب و گفتار بر خلاف حق ) و رشوه خوارى باز نمى دارند؟! راستى چه رفتار بدى است كه مى كنند .(۶۳) يهود گفت دست خدا بسته است ، دستشان بسته باد و از رحمت خدا دور باشند، براى اين كلمه كفرى كه گفتند، بلكه دستهاى خدا باز است ، مى دهد بهر نحوى كه بخواهد، و به زودى بسيارى از آنان در موقع نزول قرآن به طغيان و كفر خود مى افزايند. و ما بين يهود و نصارا (بنا بر قولى ) و يا بين افراد يهود (بنا بقول ديگر) عداوت و بغضى انداختيم كه تا روز قيامت امتداد داشته باشد. هر وقت آتشى براى جنگ افروختند خدا خاموشش نمود علاوه بر اين ، اينان با گناهان و تكذيب پيغمبران و كوشش در محو اسم پيغمبر از تورات در زمين فساد مى انگيزند .(۶۴) و اگر يهود و نصارا ايمان آورند و از كفر و فحشا بپرهيزند ما گناهان ايشان را بخشيده و در بهشت هاى نعيم داخلشان مى كنيم .(۶۵) و اگر اينان تورات و انجيل را بدون كم و كاست و هم چنين قرآنى را كه بسويشان نازل شد اقامه كنند محققا از بالاى سر (آسمان ) و پائين پاهاى خود (زمين ) كارهائى روزى خواهند خورد. بعضى از اينان مردمى معتدلند و ليكن كه بيشترشان مرتكب مى شوند زشت و ناپسند است .(۶۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۷

بيان آيات اين آيات از دوستى كفار و اهل كتابى كه خدا و آيات خدا را استهزا مى كنند نهى مى كند و زشتيها و صفات پليد آنان و عهد شكنيشان را نسبت به خدا و مردم بر مى شمرد و در ضمن مردم مسلمان را به رعايت عهد و پيمان تحريك نموده و نقض عهد و پيمان شكنى را مذمت مى كند و با اينكه ممكن است شان نزول آنها مختلف باشد ليكن همه داراى يك سياقند. يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتخَذُوا دِينَكمْ ... راغب گفته است «هزو» به معناى مزاحى است كه در غياب كسى و يا پنهان از چشم او انجام شود، و گاهى هم اين كلمه اطلاق مى شود به شوخى هائى كه نظير مزاح علنى است . و درباره «لعب » هم مى گويد وقتى گفته مى شود: «لعب فلان - فلانى لعب كرد» كه كارى را بدون اينكه غرض صحيحى از آن در نظر داشته باشد انجام دهد. و معلوم است كه وقتى چيزى را به باد مسخره مى گيرند كه داراى وصفى باشد كه داشتن آن وصف آن را از نظرها ساقط و غير قابل اعتنا كند و اشخاص براى اين ، آنرا مسخره مى كنند كه به سايرين بفهمانند كه آن چيز در نظرهايشان غير قابل اعتنا است ، و آنان آن چيز را به بى اعتنائى تلقى كرده اند و همچنين است «لعب » يعنى وقتى چيزى را بازيچه مى گيرند كه هيچ گونه استفاده عقلائى از آن برده نشود، مگر اينكه غرض ‍ صحيح و عقلائى متعلق شود به يك امر غير حقيقى مانند تفريح و ورزش . بنابراين اگر مردمى دينى از اديان را استهزا مى كرده اند خواسته اند بگويند كه اين دين جز براى بازى و اغراض باطل به كار ديگرى نمى خورد، و هيچ فايده عقلائى و جدى در آن نيست ، و گرنه كسى كه دينى را حق مى داند و شارع آ ن دين و داعيان بر آن و مؤ منين به آن را در ادعا و عقيده مصاب و جدى مى داند و به آنان و عقيده شان به نظر احترام مى نگرد، هرگز آن دين را مسخره و بازيچه نمى گيرد، پس اينكه مى بينيم در صدر اسلام كسانى دين اسلام را مسخره مى كرده اند مى فهميم آنان هم اسلام را يك امر واقعى و جدى و قابل اعتنا نمى دانسته اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۸

بنابراين از آيه شريفه چند چيز مى توان استفاده كرد:

علت نهى از محبت كفار

اولا - علت نهى از محبت كفار، چه استفاده مى شود علت اين نهى اين بوده است كه چون دوستى بين دو طايفه باعث اختلاط ارواح آنان است ، و هرگز بين دو طايفه كه يكى مقدسات و معتقدات ديگرى را مسخره مى كند دوستى و صميميت برقرار نمى ماند، از اين رو مسلمين بايد دوستى كسانى را كه اسلام را سخريه مى گيرند ترك كنند، و زمام دل و جان خود را بدست اغيار نسپارند، و گرنه اختلاط روحى كه لازمه دوستى است باعث مى شود اينان عقايد حقه خود را از دست بدهند. ثانيا - تناسبى كه در مقابله جمله «يا ايها الذين آمنوا» با جمله «الذين اتخذوا» است و نيز نكته اى كه در اضافه دين مسلمين در كلمه «دينكم » هست آن چرائى را كه گفته شد روشن مى سازد. ثالثا - نكته ديگرى كه ا ز آيه استفاده مى شود اينست كه در جمله «و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين » چيزى نظير تاكيد براى نهى در جمله «لا تتخذوا» وجود دارد كه نهى و علتش را تاكيد مى كند، در حقيقت جمله «لا تتخذوا» را به عبارت عمومى ترى تاكيد كرده ، مى فرمايد: مؤ من و كسى كه متمسك به ريسمان و دست آويز ايمان شده ديگر معنا ندارد راضى شود به اينكه اغيار، دين او و آنچه را كه او به آن ايمان دارد مورد سخريه و استهزا قرار دهند. پس اين مسلمين اگر ايمان به خدا دارند يعنى راستى اسلام را دين خود - نه وسيله گذراندن امر دنيايشان - مى دانند چاره اى در كار خود جز تقوا و پرهيز از دوستى با كفار ندارند. اين بود نكاتى كه گفتيم از آيه استفاده مى شود و احتمال دارد جمله «و اتقوا الله ان كنتم مؤ منين » در مقام بيان مطلبى باشد كه نظيرش در چند آيه قبل ، آنجا كه فرمود: «و من يتولهم منكم فانه منهم » گذشت و بنابراين احتمال معناى آيه چنين مى شود: در صورتى كه شما از ايشان (از كفار) نيستيد پس از خدا بترسيد و آنها را دوست مگيريد، ليكن معناى اول ظاهرتر بنظر مى رسد. وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلى الصلَوةِ اتخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعِباً ... اين آيه ثابت مى كند آن ادعاى گذشته را كه فرمود: كفار دين مؤ منين را به بازى و مسخره مى گيرند، و مراد از «نَادَيْتُمْ » اذانى است كه در اسلام قبل از هر نماز گفته مى شود واجب يوميه تشريع شده است ، و بطورى كه گفته مى شود جز در اين آيه در هيچ جاى ديگر قرآن ، از اذان اسمى برده نشده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۳۹

ضمير «ها» در « اتخَذُوهَا» به صلات يا به مصدرى كه از كلمه «نَادَيْتُمْ » استفاده مى شود يعنى «مناداه » برمى گردد، و چون ضمير راجع به مصدر را هم مى توان مذكر آورد و هم مونث از اين رو فرموده : « اتخَذُوهَا» و آنرا مونث آورده است ، و جمله « ذَلِك بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ » از قبيل تذييل بمنزله جواب از عمل آنان و بيان اين جهت است كه صدور استهزا از آنان و به مسخره گرفتن نماز و اذان براى اينست كه آنان مردمى سبكسر و بى عقلند، و نمى توانند از نظر تحقيق به اين اعمال دينى و عبادتهائى كه عبادت حقيقى است بنگرند، و فوايد آن را كه همانا نزديكى به خداى تعالى و تحصيل سعادت دنيا و آخرت است درك كنند. قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ ... راغب در كتاب مفردات القرآن خود مى گويد: «نقمت الشى ء» (بصداى بالاى قاف و صداى زير آن ) هر دو به معناى انكار و خرده گيرى و عقوبت زبانى يا عملى است و در آيات زير نقمت به همين معنا است : « وَ مَا نَقَمُوا إِلا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ » « وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ إِلا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ » «هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا ...» و در بعضى موارد به معناى عقوبت و كيفر مى آيد مانند اين آيه : «فَانتَقَمْنَا مِنهُمْ فَأَغْرَقْنَهُمْ فى الْيَمِّ - انتقام گرفتيم از آنها و در دريا غرقشان كرديم ». بنا بر گفته وى ، معناى آيه مورد بحث اين مى شود: آياكراهت و خرده گيرى هاى شما جز براى ايمانيست كه در ما سراغ داريد؟ و مى بينيد كه ما به خدا و آنچه خداوند نازل كرده ايمان آورده ايم و شما چون توفيقى نيافته ايد و همچنان به فسق خود باقيمانده ايد؟! و اين لحن گفتار زياد است نظير كسى كه به ديگرى مى گويد: آيا اعتراض و خرده گيرى تو، جهت و دليل ديگرى جز اين دارد كه چرا من عفيفم و مانند تو فاجر نيستم ؟! يا اينكه مى گويد آيا تو در خرده گيرى از من حرف حسابى ديگرى جز اين دارى كه من توانگرم و تو فقيرى و چرا من مانند تو تهى دست نشدم ؟! و همچنين امثال اين تعبيرات كه در مورد مقابله و ازدواج فراوان بكار مى رود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۰

بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه آيا شما در خرده گيرى از ما جز اين كه چرا ما مؤ من گشته و مانند بيشتر شما فاسق نشديم دليل ديگرى داريد؟! و چه بسا گفته اند كه «لام » تعليل در جمله «و ان اكثركم فاسقون » در تقدير است ، و معناى آيه اينست : آيا اين خرده گيرى هاى شما جز بعلت اينست كه شما بيشترتان فاسقيد و فسق شما، شما را بر اين عمل وا ميدارد؟! و اين جمله كه مى فرمايد: ما ايمان آورده ايم به خدا و به آنچه كه به ما نازل كرده و به آنچه كه قبلا فرستاده ؛ در حقيقت به منزله اينست كه بفرمايد: ما ايمان آورديم به خدا و آنچه به ما نازل كرده و آنچه به شما قبلا فرستاده بود. چون كتابى كه قبل از قرآن فرستاده همان انجيل و توراتى است كه اينها پيروان آنند. و در اينكه نفرمود: آنچه به شما فرستاده ، تعريض به مخاطبين است . در حقيقت مى خواهد بفهماند كه شما دستورات الهى خود را هم عمل نكرديد و به آنچه كه با خدا عهد كرده بوديد وفا نكرديد و پر واضح است كه يهود و نصارائى كه به كتاب آسمانى خود عمل نكند يهود و نصارا نيست و مى توان گفت كه انجيل و تورات به آنان نازل نشده و آنان اهل تورات و انجيل نيستند. پس در خطاب به آنان مى توان گفت : انجيل و توراتى كه خداوند قبلا فرستاده بود، و فشرده معناى آيه اينست كه : ما در كتابهاى آسمانى بين اين كتاب و آن كتاب فرق نمى گذاريم و به هر آنچه كه خداوند به پيغمبرانش نازل كرده و همچنين به همه پيغمبران ايمان داريم و مانند شما نيستيم كه بين فرستادگان خداوند فرق قايل مى شويد، شما همان كسانى هستيد كه مى گوييد: «نومن ببعض و نكفر ببعضى » يعنى پاره اى را مى پذيريم و پاره ديگر را قبول نداريم ، بعضى از پيغمبران را مى پذيريم و بعضى را نمى پذيريم و نيز مى گفتيد به آنچه اول روز به مسلمانها نازل شده ايمان بياوريد و به آنچه آخر روز نازل شده كافر شويد و خدا در معرفى آنان مى فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُوا بَينَ اللَّهِ وَ رُسلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُوا بَينَ ذَلِك سبِيلاً ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۴۱

اگر ايمان به خدا قابل استهزاء باشد، عدم ايمان به خدا و پرستش طاغوت بدتر ورسواتر است

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشرٍّ مِّن ذَلِك مَثُوبَةً عِندَ اللَّهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّهُ ... مفسرين گفته اند اين آيه دستورى است كه خداوند به نبى خود داده كه وى كفارى را كه دين اسلام را استهزا مى كرده اند از راه تسليم مواخذه نمايد، و در محاوره و استدلال با آنان راه انصاف را پيش گيرد تا زودتر آنان را قانع و يا ساكت كند، و آن راه اينست كه بگو ما تسليم گفته شما شده و قبول مى كنيم كه ايمان به خداوند غلط و شر است ، ليكن اگر بنا شود شر و غلط رسوا و استهزا شود نخست بايد چيزى را به باد استهزا گرفت و مسخره نمود كه از هر شرى بدتر و از هر غلطى غلطتر است و اتفاقا آن غلطتر از هر غلط راه و روش خود شما است ، و به فرضى كه ما گمراه باشيم شما از ما گمراه تريد، براى اينكه لعنت خداوند شامل حال شما است و مسخ شدگانى به ميمون و خوك از ملت شما و پرستندگان طاغو ت از شمايند، اين همه عيب را در خود ناديده گرفته در پى عيب ماييد؟. با اينكه عيب ما مؤ منين (به فرض كه ايمان به خداوند عيب شمرده شود) در برابر معايب شما بسيار ناچيز است . منظور از «مثوبه » در اينجا به معناى ثواب و اجر نيست ، بلكه به معناى مطلق پاداش است ، چه خوب و چه بد، و بعيد هم نيست كه كنايه باشد از عاقبت يا صفتى كه لازم و غير قابل زوال است ، كما اينكه از تقييد آن به «عند الله - نزد خداى » هم استفاده مى شود زيرا آنچه در نزد خداست ثابت و لا يتغير است و بر اين معنا خداى متعال هم حكم كرده و فرموده : «و ما عندالله باق » و فرموده : «لا معقب لحكمه » بنابراين چون مثوبت هم از چيرهائى است كه نزد خداوند است پس باقى و دائمى است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←