تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۲۳

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۶۶

تا اجازه سخن بوى دهند، و بگويند حرف بزن ، و درخواست كن ، كه هر چه بخواهى داده خواهى شد و هر كه را شفاعت كنى پذيرفته خواهد شد.

پس سر از سجده بر ميدارد، دوباره رو بسوى پروردگارش نموده ، از عظمت او بسجدهمى افتد، اين بار هم همان خطابها بوى ميشود، سر از سجده بر ميدارد، و آنقدر شفاعت مىكند، كه دامنه شفاعتش حتى بدرون دوزخ رسيده ،شامل حال كسانى كه بآتش سوخته اند، نيز ميشود، پس در روز قيامت در تمامى مردم از همهامتها، هيچ كس آبروى محمد (ص ) را ندارد، اين است آن مقامى كه آيه شريفه ((عسى انيبعثك ربك مقاما محمودا) ، بدان اشاره دارد.

رواياتى كه دلالت دارد بر اينكه (مقام محمود)در آيه شريفه همان شفاعت است

  1. مؤ لف : اين معنا در رواياتى بسيار زياد، بطور مختصر و مفصل ، هم بطرق متعدده اى از سنى ، و شيعه ، روايت شده است ، و اين روايات دلالت دارد بر اينكه مقام محمود در آيه شريفه همان مقام شفاعت است ، البته منافات هم ندارد كه غير آنجناب ، يعنى ساير انبياء و غير انبياء هم بتوانند شفاعت كنند، چون ممكن است شفاعت آنان فرع شفاعت آنجناب باشد، و فتح باب شفاعت بدست آنجناب بشود.

و در تفسير عياشى نيز از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهماالسلام ) روايت آمده ، كه در تفسير آيه ((عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا)، فرمود: اين مقام شفاعت است .

باز در تفسير عياشى از عبيد بن زراره روايت آمده ، كه گفت : شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا مؤ من هم شفاعت دارد؟ فرمود: بله ، فردى از حاضران پرسيد: آيا مؤ من هم بشفاعت محمد (ص ) در آنروز محتاج ميشود؟

فرمود: بله ، براى اينكه مؤ منين هم خطايا و گناهانى دارند، هيچ احدى نيست مگر آنكه محتاج شفاعت آنجناب ميشود، راوى ميگويد: مردى از اين گفتار رسولخدا پرسيد: كه فرمود: (من سيد و آقاى همه فرزندان آدمم ، و در عين حال افتخار نمى كنم ) حضرت فرمود: بله صحيح است ، آنجناب حلقه در بهشت را مى گيرد، و بازش مى كند، و سپس ‍ بسجده مى افتد، خدايتعالى مى فرمايد: سر بلند كن ، و شفاعت نما، كه شفاعتت پذيرفته است ، و هر چه ميخواهى بطلب كه بتو داده ميشود، پس سر بلند مى كند و دوباره بسجده مى افتد باز خدايتعالى مى فرمايد: سر بلند كن و شفاعت نما كه شفاعتت پذيرفته است و درخواست نما كه درخواستت برآورده است پس آنجناب سر بر مى دارد و شفاعت مى نمايد، و شفاعتش پذيرفته ميشود و درخواست مى كند، و باو هر چه خواسته ميدهند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۶۷

و در تفسير فرات ، از محمد بن قاسم بن عبيد، با ذكر يك يك راويان ، از بشر بن شريح بصرى ، روايت آورده ، كه گفت : من بمحمد بن على (ع ) عرضه داشتم : كداميك از آيات قرآن اميدوار كننده تر است ؟ فرمود: قوم تو در اين باره چه ميگويند؟ عرضه داشتم : ميگويند آيه : «قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم ، لا تقنطوا من رحمة اللّه »، (بگو اى كسانيكه در حق خود زياده روى و ستم كرديد، از رحمت خدا نوميد مشويد) است ،

فرمود: ولكن ما اهل بيت اين را نميگوئيم ، پرسيدم : پس شما كدام آيه را اميدوار كننده تر ميدانيد؟ فرمود: آيه «و لسوف يعطيك ربك فترضى » بخدا سوگند شفاعت ، بخدا سوگند شفاعت ، بخدا سوگند شفاعت.

  1. مؤ لف : اما اينكه آيه : «عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا» الخ ، مربوط بمقام شفاعت باشد، چه بسا هم لفظ آيه با آن مساعد باشد، و هم روايات بسيار زيادى كه از رسولخدا (ص ) رسيده ، كه فرمود: مقام محمود مقام شفاعت است ، و اما اينكه گفتيم لفظ آيه با آن مساعد است ، از اين جهت است كه جمله (ان يبعثك الخ )، دلالت مى كند بر اينكه مقام نامبرده مقامى است كه در آنروز بآن جناب ميدهند، و چون كلمه (محمود) در آيه مطلق است ، شامل همه حمدها ميشود، چون مقيد بحمد خاصى نشده ، و اين خود دلالت مى كند بر اينكه ، همه مردم او را مى ستايند، چه اولين و چه آخرين .

و از سوى ديگر از آنجا كه حمد عبارتست از ثناى جميل در مقابل رفتار جميل اختيارى ، پس بما مى فهماند كه در آنروز از آن جناب بتمامى اولين و آخرين ، رفتارى صادر ميشود، كه از آن بهره مند مى گردند، و او را مى ستايند.

و بهمين جهت در روايت عبيد بن زراره ، كه قبلا گذشت ، فرمود: هيچ احدى نيست مگر آنكه محتاج بشفاعت محمد (ص ) ميشود، (تا آخر حديث )، كه انشاءالله بيانش بوجهى ديگر خواهد آمد.

اميد بخش ترين آيه قرآن

و اما اينكه آيه «و لسوف يعطيك ربك فترضى »، اميدوار كننده ترين آيه قرآن باشد، و حتى از آيه : «يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا» الخ ، هم اميدوار كننده تر باشد، علتش اين است كه نهى از نوميدى در آيه دوم ، نهيى است كه هر چند در قرآن شريف مكرر آمده ، مثلا از ابراهيم عليه السلام حكايت كرده كه گفت : «و من يقنط من رحمة ربه الا الضالون »، (از رحمت خدا نوميد نميشوند، مگر مردم گمراه )، و از يعقوب عليه السلام حكايت كرده كه گفت : «انه لا يياس من روح اللّه ، الا القوم الكافرون »، (بدرستيكه از رحمت خدا ماءيوس نميشوند مگر مردم كافر). ولكن در هر دو مورد اين نهى ناظر به نوميدى از رحمت تكوينى است ، همچنانكه مورد دو آيه بدان شهادت ميدهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۶۸

و اما آيه «قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه اللّه ، ان اللّه يغفر الذنوب جميعا، انه هو الغفور الرحيم ، و انيبوا الى ربكم »، تا آخر آيات بعدش ، هر چند كه نهى از نوميدى از رحمت تشريعى خداست ، بقرينه جمله «اسرفوا على انفسهم »، كه بروشنى مى فهماند قنوط و نوميدى در آيه راجع برحمت تشريعى ، و از جهت معصيت است ، و بهمين جهت خداى سبحان وعده آمرزش گناهان را بطور عموم ، و بدون استثناء آورد.

ولكن دنبال آيه جمله : (و انيبوا الى ربكم ، و جملات بعدى ) را آورده كه به توبه و اسلام و عمل به پيروى امر مى كند، و مى فهماند كه منظور آيه اين است كه بنده ايكه بخود ستم كرده ، نبايد از رحمت خدا نوميد شود، مادام كه ميتواند توبه كند، و اسلام آورد، و عمل صالح كند، از اين راه هاى نجات استفاده كند.

پس در آيه نامبرده رحمت خدا مقيد بقيود نامبرده شد، و مردم را امر مى كند كه باين رحمت مقيد خدا، دست بياويزند، و خود را نجات دهند، و معلوم است كه اميد رحمت مقيد مانند اميد رحمت مطلق و عام نيست ، و آن رحمتى كه خدا به پيامبرش وعده داده ، رحمت عمومى و مطلق است ، چون آنجناب را (رحمة للعالمين ) خوانده ، و اين وعده مطلق را در آيه : «و لسوف يعطيك ربك فترضى »، به پيامبر گراميش داده ، تا او را دلخوش و شادمان كند.

توضيح اينكه آيه شريفه در مقام منت نهادن است ، و در آن وعده اى است خاص برسولخدا (ص )، و در سراسر قرآن ، خداى سبحان احدى از خلايق خود را هرگز چنين وعده اى نداده ، و در اين وعده اعطاء خود را بهيچ قيدى مقيد نكرده ، وعده اعطائى است مطلق ، البته وعده اى نظير اين به دسته اى از بندگان خود داده ، كه در بهشت بآنها بدهد، و فرموده : «لهم ما يشاون عند ربهم »، (ايشان نزد پروردگار خود در بهشت هر چه بخواهند دارند) و نيز فرموده : «لهم ما يشاون فيها، و لدينا مزيد»، (ايشان در بهشت هر چه بخواهند دارند، و نزد ما بيش از آنهم هست )، كه مى رساند آن دسته نامبرده در بهشت چيزهائى مافوق خواست خود دارند.

و معلومست كه مشيت و خواست به هر خيرى و سعادتى تعلق مى گيرد، كه بخاطر انسان خطور بكند، معلوم ميشود در بهشت از خير و سعادت چيزهائى هست كه بر قلب هيچ بشرى خطور نميكند، همچنانكه فرمود: «فلا تعلم نفس ‍ ما اخفى لهم من قرة اعين »، (هيچ كس نميداند كه چه چيزها كه مايه خوشنودى آنان است ، بر ايشان ذخيره كرده اند).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۶۹

خوب ، وقتى عطاهاى خدا به بندگان با ايمان و صالحش اين باشد، كه مافوق تصور و از اندازه و قدر بيرون باشد، معلوم است كه آنچه برسولش در مقام امتنان عطاء مى كند، وسيع تر و عظيم تر از اينها خواهد بود، (دقت بفرمائيد).

معنى رضا در آيه كريمه «ولسوف يعطيك ربك فترضى »

اين وضع عطاى خداى تعالى است ، و اما ببينيم خوشنودى رسولخدا (ص ) چه حد و حدودى دارد، و اين را ميدانيم كه اين خوشنودى غير رضا بقضا، و قسمت خدا است ، كه در حقيقت برابر با امر خدا است ، چون خدا مالك و غنى على الاطلاق است ، و عبد جز فقر و حاجت چيزى ندارد، و لذا بايد بآنچه پروردگارش عطا مى كند راضى باشد، چه كم و چه زياد، و نيز بايد بآن قضائى كه خدا درباره اش مى راند، خوشنود و راضى باشد، چه خوب و چه بد، و وقتى وظيفه هر عبدى اين بود، رسول خدا (ص ) باين وظيفه داناتر، و عامل تر از هر كس ديگر است ، او نميخواهد مگر آنچه را كه خدا در حقش بخواهد.

پس رضا در آيه : «و لسوف يعطيك ربك فترضى »، اين رضا نيست ، چون گفتيم : رسولخدا (ص ) از خدا راضى است چه عطا بكند، و چه نكند، و در آيه مورد بحث رضايت رسولخدا (ص ) در مقابل اعطاء خدا قرار گرفته ، و اين معنا را مى رساند: كه خدا اينقدر بتو ميدهد تا راضى شوى ، پس معلوم است اين رضا غير آن است ، نظير اين است كه بفقيرى بگوئى : من آنقدر بتو مال ميدهم ، تا بى نياز شوى ، و يا بگرسنه اى بگوئى : آنقدر طعامت ميدهم تا سير شوى ، كه در اين گونه موارد رضايت رسولخدا (ص ) و بى نياز كردن فقير، و طعام بگرسنه بهيچ حد و اندازه اى مقيد نشده .

همچنانكه مى بينيم نظير چنين اعطاى بى حدى را خداوند بطائفه اى از بندگانش وعده داده ، و فرمود:

«ان الذين آمنوا، و عملوا الصالحات ، اولئك هم خير البرية ، جزاؤ هم عند ربهم ، جنات عدن تجرى من تحتها الانهار، خالدين فيها ابدا، رضى اللّه عنهم ، و رضوا عنه ، ذلك لمن خشى ربه »، (كسانيكه ايمان آورده ، و عمل صالح كردند، بهترين خلق خدايند، پاداششان نزد پروردگارشان عبارتست از بهشت هاى عدن ، كه نهرها از دامنه آنها روانست ، و ايشان ابدا در آن جاويدانند، خدا از ايشان راضى است ، و ايشان هم از خدا راضى ميشوند، اين پاداشها براى كسى است كه از پروردگارش در خشيت باشد)،.

كه اين وعده نيز از آنجا كه در مقام امتنان است و وعده اى است خصوصى ، لذا بايد امرى باشد، مافوق آنچه كه مؤ منين بطور عموم وعده داده شده اند، و بايد از آن وسيع تر، و خلاصه بى حساب باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۰

از سوى ديگر مى بينيم : كه خدايتعالى درباره رسول گراميش فرمود: به مؤ منين رؤ ف و رحيم است ، «بالمؤ منين رؤ ف رحيم » و در اين كلام خود راءفت و رحمت آنجناب را تصديق فرموده با اين حال چطور اين رسول رؤ ف و رحيم راضى ميشود كه خودش در بهشت به نعمت هاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خيال آسوده قدم بزند، در حاليكه جمعى از مؤ منين بدين او، و به نبوت او، و شيفتگان بفضائل و مناقب او، در دركات جهنم در غل و زنجير باشند؟ و در زير طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اينكه بربوبيت خدا، و برسالت رسولخدا (ص )، و بحقانيت آنچه رسول آورده ، معترف بوده اند، تنها جرمشان اين بوده كه جهالت برايشان چيزه گشته ، ملعبه شيطان شدند، و در نتيجه گناهانى مرتكب گشتند ، بدون اينكه عناد و استكبارى كرده باشند.

و اگر يكى از ماها به عمر گذشته خود مراجعه كند، و بينديشد: كه در اين مدت چه كمالات ، و ترقياتى را ميتوانست بدست آورد، ولى در بدست آوردن آنها كوتاهى كرده ، آنوقت خود را بباد ملامت مى گيرد، و بخود خشم نموده ، يكى يكى كوتاهى ها را به رخ خود مى كشد، و بخود بد و بيراه ميگويد، و ناگهان متوجه به جهالت و جنون جوانى خود ميشود، كه در آن هنگام چقدر نادان و بى تجربه بوده بمحض آنكه بياد آن دوران تاريك عمر مى افتد، خشمش فرو مى نشيند، و خودش بخود رحم مى كند، و دلش براى خودش ميسوزد، در حاليكه اين حس ترحم كه در فطرت او است ، يك وديعه اى است الهى ، و قطره ايست از درياى بى كران رحمت پروردگار، با اين كه حس ترحم او ملك خود او نيست ، بلكه عاريتى است ، و علاوه قطره ايست در برابر رحمت خدا، مع ذلك خودش براى خودش ترحم ميكند، آنوقت چطور ممكن است ، كه درياى رحمت رب العالمين ، در موقفى كه او است و انسانى جاهل ، و ضعيف ، بخروش ‍ نيايد؟ و چطور ممكن است مجلاى اتم رحمت رب العالمين ، يعنى رسولخدا (ص ) بدستگيرى او نشتابد، و او را كه در زندگى دنيا و در حين مرگ كه در مواقف خطرناك ديگر، و زر و وبال خطاياى خود را چشيده ، همچنان در شكنجه دوزخ بگذارد، و او را نجات ندهد. و در تفسير قمى ، در ذيل جمله : «و لا تنفع الشفاعة عنده ، الا لمن اذن له » الخ ، از ابى العباس تكبير گو: روايت كرده كه گفت غلامى آزاد شده يكى از همسران على بن الحسين ، كه نامش ابو ايمن بود، داخل بر امام ابى جعفر عليه السلام شد، و گفت : اى ابى جعفر ! دل مردم را خوش مى كنيد، و ميگوئيد شفاعت محمد شفاعت محمد؟ (خلاصه بگذاريد مردم بوظائف خود عمل كنند)!

ابو جعفر عليه السلام آنقدر ناراحت و خشمناك شد ، كه رنگش تيره گشت ، و سپس ‍ فرمود: واى بر تو اى ابا ايمن ، آيا عفتى كه درباره شكم و شهوتت ورزيدى (و خلاصه مقدس مآبيت ) تو را بطغيان در آورده ولى متوجه باش ، كه اگر فزعهاى قيامت را ببينى ، آنوقت مى فهمى كه چقدر محتاج بشفاعت محمدى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۱

واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنه كارانى كه مستوجب آتش شده اند تصور دارد؟ آنگاه اضافه كرد: هيچ احدى از اولين و آخرين نيست ، مگر آنكه در روز قيامت محتاج شفاعت محمد (ص ) است ، و نيز اضافه كرد: كه

در روز قيامت يك شفاعتى رسولخدا (ص ) در امتش دارد، و يك شفاعتى ما در شيعيانمان داريم ، و يك شفاعتى شيعيان ما در خاندان خود دارند، و سپس فرمود: يك نفر مؤ من در آنروز بعدد نفرات دو تيره بزرگ عرب ربيعه و مضر شفاعت مى كند، و نيز مؤ من براى خدمت گذاران خود شفاعت مى كند، و عرضه ميدارد: پروردگارا اين شخص حق خدمت بگردنم دارد، و مرا از سرما و گرما حفظ مى كرد.

  1. مؤ لف : اينكه امام فرمود (احدى از اولين و آخرين نيست مگر آن كه محتاج شفاعت محمد (ص ) ميشود)، ظاهرش ‍ اين است كه اين شفاعت عمومى ، غير آن شفاعتى است كه در ذيل روايت فرمود: (واى بر تو مگر شفاعت جز براى گنه كارانيكه مستوجب آتشند تصور دارد؟)

نظير اين معنا در روايت عياشى ، از عبيد بن زراره ، از امام صادق عليه السلام گذشت ، و در اين معنا روايت ديگرى است كه هم عامه و هم خاصه نقل كرده اند، آيه : «و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة ، الا من شهد بالحق ، و هم يعلمون » كه ترجمه اش در اين نزديكيها گذشت ، بر اين معنا دلالت مى كند، چون مى فهماند ملاك در شفاعت عبارتست از شهادت ، پس شهداء هستند كه در روز قيامت مالك شفاعتند، و انشاءاللّه بزودى در تفسير آيه «و كذلك جعلناكم امة وسطا، لتكونوا شهداء على الناس ، و يكون الرسول عليكم شهيدا»، خواهيم گفت : كه انبياء شهداى خلقند، و رسول گرامى (ص ) اسلام ، شهيد بر انبياء است ، پس ‍ رسولخدا (ص ) شهيد شه يدان ، و گواه گواهان است ، پس شفيع شفيعان نيز هست ، و اگر شهادت شهداء نمى بود، اصلا قيامت اساس درستى نداشت .

و در تفسير قمى نيز، در ذيل جمله «و لا تنفع الشفاعة عنده ، الا لمن اذن له » امام عليه السلام فرمود: احدى از انبياء و رسولان خدا بشفاعت نمى پردازد، مگر بعد از آنكه خدا اجازه داده باشد، مگر رسولخدا (ص ) كه خدايتعالى قبل از روز قيامت باو اجازه داده ، و شفاعت مال او، و امامان از ولد او است ، و آنگاه بعد از ايشان ساير انبياء شفاعت خواهند كرد. و در خصال ، از على عليه السلام روايت كرده كه گفت : رسولخدا (ص ) فرمود: سه طائفه بدرگاه خدا شفاعت مى كنند، و شفاعتشان پذيرفته هم ميشود، اول انبياء دوم علماء سوم شهداء.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۲
  1. مؤ لف : ظاهرا مراد بشهداء شهداى در ميدان جنگ است ، چون معروف از معناى اين كلمه در زبان اخبار ائمه (عليهم السلام ) همين معنا است ، نه معناى گواهى دادن بر اعمال ، كه اصطلاح قرآن كريم است.

و نيز در خصال ، در ضمن حديث معروف به (چهار صد) آمده : كه اميرالمؤ منين فرمودند: براى ما شفاعتى است ، و براى اهل مودت ما شفاعتى .

  1. مؤ لف : در اين بين روايات بسيارى در باب شفاعت سيده زنان بهشت فاطمه عليهاسلام ، و نيز شفاعت ذريه او، غير از ائمه ، وارد شده ، و همچنين روايات ديگرى در شفاعت مؤ منين ، و حتى طفل سقط شده از ايشان ، نقل شده .

از آن جمله در حديث معروف از رسولخدا (ص ) كه فرمود: «تناكحوا تناسلوا الخ »، فرمود: زن بگيريد، و نسل خود را زياد كنيد، كه من در روز قيامت بوجود شما نزد امتهاى ديگر مباهات مى كنم ، و حتى طفل سقط شده را هم بحساب مى آورم ، و همين طفل سقط شده با قيافه اى اخمو، بدر بهشت مى ايستد، هر چه باو ميگويند: دراى ، داخل نميشود، و ميگويد: تا پدر و مادرم نيايند داخل نمى شوم ، (تا آخر حديث).

و نيز در خصال از امام ابى عبداللّه از پدرش از جدش از على (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: براى بهشت هشت دروازه است ، كه از يك دروازه انبياء و صديقين وارد ميشوند، و دربى ديگر مخصوص شهداء و صالحين است ، و پنج درب ديگر آن مخصوص شيعيان و دوستان ما است ، و خود لايزال بر صراط ايستاده ، دعا ميكنم ، و عرضه ميدارم : پروردگارا شيعيان و دوستان و ياوران مرا، و هر كس كه در دنيا با من تولى داشته ، سلامت بدار، و از سقوط در جهنم حفظ كن ، كه ناگهان از درون عرش ندائى مى رسد: دعايت مستجاب شد، و شفاعتت پذيرفته گرديد، و آنروز هر مردى از شيعيان من ، و دوستان و ياوران من ، و آنانكه عملا و زبانا با دشمنان من جنگيدند، تا هفتاد هزار نفر از همسايگان و خويشاوندان خود را شفاعت مى كنند.

(لازمه اين معنا آنستكه زندگى يك نفر شيعه اهل بيت (عليهم السلام ) در سعادت هفتاد هزار نفر مؤ ثر است همچنانكه ديديم اثر انحراف دشمنان اهل بيت تا چهارده قرن باقى مانده و هنوز هم باقى ميماند) (مترجم ) يك درب ديگر بهشت مخصوص ساير مسلمانان است ، آنهائيكه اعتراف بشهادت (لا اله الا اللّه ) داشتند، و در دل يك ذره بغض و دشمنى ما اهل بيت را نداشته اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۳

كسانى كه شفاعت برايشان سودى ندارد

و در كافى از حفص مؤ ذن از امام صادق عليه السلام روايت كرده ، كه در رساله ايكه بسوى اصحابش نوشت ، فرمود: و بدانيد كه احدى از خلايق خدا، شما را از خدا بى نياز نمى كند، (نه كسى هست كه اگر خدا نداد او بدهد، و نه كسى كه اگر خدا بلائى فرستاد، او از آن جلوگيرى كند،) نه فرشته مقربى اينكاره است ، و نه پيامبر مرسلى ، و نه كسى پائين تر از اين ، هر كس دوست ميدارد شفاعت شافعان نزد خدا سودى بحالش داشته باشد، بايد از خدا رضايت بطلبد.

و در تفسير فرات بسند خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: جابر به امام باقر عليه السلام عرض كرد: فدايت شوم ، يا بن رسول اللّه ! حديثى از جده ات فاطمه عليهاسلام برايم حديث كن ، جابر همچنان مطالب امام را در خصوص شفاعت فاطمه (ع ) در روز قيامت ذكر مى كند، تا مى رسد باينجا كه ميگويد: امام ابو جعفر فرمود:

پس بخدا سوگند، از مردم كسى باقى نمى ماند مگر كسيكه اهل شك باشد، و در عقائد اسلام ايمان راسخ نداشته ، و يا كافر و يا منافق باشد، پس چون اين چند طائفه در طبقات دوزخ قرار مى گيرند، فرياد مى زنند، كه خدايتعالى آنرا چنين حكايت مى فرمايد: «فما لنا من شافعين و لا صديق حميم ، فلو ان لنا كره ، فنكون من المؤ منين »، (ما هيچ يك از اين شافعان را نداشتيم ، تا برايمان شفاعت كنند، و هيچ دوست دلسوزى نداشتيم تا كمكى برايمان كنند، خدايا اگر براى ما برگشتى باشد، حتما از مؤ منين خواهيم بود)، آنگاه امام باقر (ع ) فرمود: ولى هيهات هيهات كه بخواسته شان برسند، و بفرض ‍ هم كه برگردند، دوباره به همان منهيات كه از آن نهى شده بودند، رو مى آورند، و بدرستيكه دروغ مى گويند.

  1. مؤ لف : اينكه امام (ع ) بآيه «فما لنا من شافعين » الخ تمسك كردند، دلالت دارد بر اينكه امام (ع ) آيه را دال بر وقوع شفاعت دانسته اند، با اينكه منكرين شفاعت ، آيه را از جمله ادله بر نفى شفاعت گرفته بودند، و اگر بخاطر داشته باشيد آن نكته ايكه ما در ذيل جمله : «فما تنفعهم شفاعه الشافعين » خاطر نشان كرديم ، تا اندازه اى وجه دلالت آيه : «فما لنا من شافعين » را بر وقوع شفاعت روشن مى كند، چون اگر مراد خدايتعالى صرف انكار شفاعت بود، جا داشت بفرمايد «فما لنا من شفيع و لا صديق حميم »، (ما نه شفيعى داشتيم ، و نه دوستى دلسوز)، پس اينكه در سياق نفى صيغه جمع را آورد و فرمود: (از شافعان هيچ شفيعى نداشتيم )، معلوم ميشود شافعانى بوده اند و جماعتى بوده اند كه از شافعان شفيع داشته اند، و جماعتى نداشته اند، يعنى شفاعت شافعان درباره آنان فائده اى نداشته .
ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۴

علاوه بر اينكه جمله : «فلو ان لنا كرة » الخ ، كه بعد از جمله : «فما لنا من شافعين الخ »، قرار گرفته ، آرزوئى است كه در مقام حسرت كرده اند، و معلوم است كه آرزوى در مقام حسرت ، آرزوى چيزى است كه مى بايستى داشته باشند، ولى ندارند، و حسرت مى خورند ، كه ايكاش ما هم آنرا ميداشتيم .

پس معناى اينكه گفتند: (اگر براى ما بازگشتى بود) اين است كه ايكاش برمى گشتيم ، و از مؤ منين ميشديم ، تا مانند آنان بشفاعت مى رسيديم ، پس آيه شريفه از ادله ايست كه بر وقوع شفاعت دلالت مى كند، نه بر نفى و انكار آن . و در توحيد، از امام كاظم ، از پدرش ، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام )، از رسول خدا (ص ) روايت آورده ، كه فرمود: در ميانه امت من تنها شفاعت من بمرتكبين گناهان كبيره مى رسد، و اما نيكوكاران هيچ گرفتارى ندارند، كه محتاج شفاعت شوند، شخصى عرضه داشت : يا بن رسول اللّه (ص ): چطور شفاعت مخصوص مرتكبين كبيره ها است ؟ با اينكه خدايتعالى مى فرمايد «و لا يشفعون الا لمن ارتضى »، و معلوم است كه مرتكب گناهان كبيره مرتضى (مورد پسند خدا) نيستند؟

امام كاظم (ع ) فرمود: هيچ مؤ منى گناه نمى كند مگر آنكه گناه ناراحتش ميسازد و در نتيجه از گناه خود نادم ميشود، و رسولخدا (ص ) فرموده بود: كه براى توبه همينكه نادم شوى كافى است ، و نيز فرمود: كسيكه از حسنه خود خوشحال ، و از گناهكارى خود متاءذى و ناراحت باشد، او مؤ من است ، پس كسيكه از گناهى كه مرتكب شده پشيمان نميشود، مؤ من نيست ، و از شفاعت بهره مند نميشود، و از ستمكاران است ، كه خدايتعالى درباره شان فرموده : «ما للظالمين من حميم ، و لا شفيع يطاع »، (ستمكاران نه دلسوزى دارند، و نه شفيعى كه شفاعتش خريدار داشته باشد).

شخصى كه در آنمجلس بود عرضه داشت : يا بن رسول اللّه (ص ) چگونه كسيكه بر گناهى كه مرتكب شده پشيمان نميشود مؤ من نيست ؟ فرمود: جهتش اين است كه هيچ انسانى نيست كه يقين داشته باشد بر اينكه در برابر گناهان عقاب ميشود، مگر آنكه اگر گناهى مرتكب شود،از ترس آن عقاب پشيمان مى گردد، و همينكه پشيمان شد، تائب است ، و مستحق شفاعت ميشود، و اما وقتى پشيمان نشود، بر آنگناه اصرار مى ورزد، و مصر بر گناه آمرزيده نميشود، چون مؤ من نيست ، و بعقوبت گناه خود ايمان ندارد، چه اگر ايمان داشت ، قطعا پشيمان ميشد.

و رسولخدا (ص ) هم فرموده بود: كه هيچ گناه كبيره اى با استغفار و توبه كبيره نيست ، و هيچ گناه صغيره اى با اصرار صغيره نيست ، و اما اينكه خداى عز و جل فرموده : «و لا يشفعون الا لمن ارتضى »، منظور اين است كه شفيعان در روز قيامت شفاعت نمى كنند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۵

مگر كسى را كه خدا دين او را پسنديده باشد، و دين همان اقرار بجزاء بر طبق حسنات و سيئات است ، پس كسى كه دينى پسنديده داشته باشد، قطعا از گناهان خود پشيمان ميشود، چون چنين كسى بعقاب قيامت آشنائى و ايمان دارد.

  1. مؤ لف : اينكه امام عليه السلام فرمود: (و از ستمكاران است ) الخ ، در اين جمله كوتاه ، ظالم روز قيامت را معرفى نموده ، اشاره مى كند بآن تعريضى كه قرآن از ستمكار كرده ، و فرموده : «فاذن مؤ ذن بينهم : ان لعنة اللّه على الظالمين ، الذين يصدون عن سبيل اللّه ، و يبغونها عوجا، و هم بالاخرة كافرون »، (پس جار زنى در ميان آنان جار كشيد: كه لعنت خدا بر ستمكاران ، يعنى كسانيكه مردم را از راه خدا جلوگيرى مى كنند، و دوست ميدارند آنرا كج و معوج سازند، و بآخرت هم كافرند) و اين همان كسى است كه اعتقاد بروز مجازات ندارد، در نتيجه اگر اوامرى از خدا از او فوت شد، ناراحت نميشود، و يا اگر محرماتى را مرتكب گشت ، دچار دل واپسى نمى گردد، و حتى اگر تمامى معارف الهيه ، و تعاليم دينيه را انكار كرد، و يا امر آن معارف را خوار شمرد، و اعتنائى به جزاء و پاداش در روز جزا و پاداش نكرد، هيچ دلواپسى پيدا نمى كند، و اگر سخنى از آن بميان مى آورد، از در استهزاء و تكذيب است .

و اينكه فرمود: (پس اين تائب و مستحق شفاعت است )، معنايش اين است كه او بسوى خدا بازگشته ، و داراى دينى مرضى و پسنديده گشته ، از مصاديق شفاعت قرار گرفته است ، و گرنه اگر منظور توبه اصطلاحى بود، توبه خودش يكى از شفعا است .

و اينكه كلام رسولخدا (ص ) را نقل كرد كه فرمود: (هيچ گناهى با استغفار كبيره نيست ) الخ ، منظورش از اين نقل تمسك بجمله بعدى بود، كه فرمود: (و هيچ صغيره اى با اصرار صغيره نيست ) چون كسيكه از گناه صغيره ، گرفته خاطر و پشيمان نميشود، گناه درباره او وضع ديگرى بخود مى گيرد، و عنوان تكذيب به معاد و ظلم بآيات خدا را پيدا مى كند، و معلوم است كه چنين گناهى آمرزيده نيست ، زيرا گناه وقتى آمرزيده ميشود، كه يا صاحبش توبه كند، كه مصر بر گناه گفتيم پشيمان نيست ، و توبه نمى كند، و يا بشفاعت آمرزيده ميشود، كه باز گفتيم شفاعت دين مرضى ميخواهد، و دين چنين شخصى مرضى نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۶

نظير اين معنا در روايت علل آمده كه از ابى اسحاق القمى ، نقل كرده كه گفت : من بابى جعفر امام محمد بن على باقر (عليهماالسلام ) عرضه داشتم : يا بن رسول اللّه ! از مؤ من مستبصر برايم بگو، كه وقتى داراى معرفت ميشود، و كمال مى يابد، آيا باز هم زنا مى كند؟ فرمود: بخدا سوگند نه ، پرسيدم آيا لواط مى كند؟ فرمود: بخدا سوگند، نه ، ميگويد: پرسيدم : آيا دزدى مى كند؟ فرمود: نه ، پرسيدم : آيا شراب ميخورد؟ فرمود: نه ، پرسيدم : آيا هيچيك از اين گناهان كبيره را مى كند؟ و هيچ عمل زشتى از اين اعمال مرتكب ميشود؟ فرمود: نه ، پرسيدم : پس مى فرمائيد: اصلا گناه نميكند؟ فرمود: نه ، در حاليكه مؤ من است ممكن است گناه كند، چيزى كه هست مؤ منى است مسلمان ، و گناهكار، پرسيدم : معناى مسلمان چيست ؟ فرمود: مسلمان بطور دائم گناه نميكند، و بر آن اصرار نمى ورزد، (تا آخر حديث )

روايات ديگرى دربارۀ شفاعت روز جزا

و در خصال ، بسندهائى از حضرت رضا، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام )، از رسولخدا (ص )، روايت كرده كه فرمود: چون روز قيامت شود، خداى عز و جل براى بنده مؤ منش تجلى مى كند، و او را بگناهانى كه كرده يكى يكى واقف ميسازد، و آنگاه او را مى آمرزد، و اين بدان جهت مى كند، كه تا هيچ ملك مقرب ، و هيچ پيغمبرى مرسل ، از فضاحت و رسوائى بنده او خبردار نشود، پرده پوشى مى كند، تا كسى از وضع او آگاه نگردد، آنگاه بگناهان او فرمان ميدهد تا حسنه شوند.

و از صحيح مسلم نقل شده : كه با سندى بريده ، از ابى ذر، از رسولخدا (ص ) روايت آورده ، كه فرمود: (روز قيامت مردى را مى آورند، و فرمان مى رسد: كه گناهان صغيره اش را باو عرضه كنيد، و سپس از او دور شويد، باو ميگويند: تو چنين و چنان كرده اى ، او هم اعتراف مى كند، و هيچيك را انكار نمى كند، ولى همه دل واپسيش از اين است كه بعد از گناهان صغيره كبائرش را برخش بكشند، آنوقت از شرم و خجالت چه كند؟ ولى ناگهان فرمان مى رسد: بجاى هر گناه يك حسنه برايش بنويسيد، مرد، مى پرسد: آخر من گناهان ديگرى داشتم ، و در اينجا نمى بينم ؟ ابى ذر گفت : رسولخدا (ص ) وقتى باينجا رسيد، آنچنان خنديد كه دندانهاى كنارش نمودار شد.

و در امالى از امام صادق عليه السلام روايت آمده : كه فرمود: چون روز قيامت شود، خداى تبارك و تعالى رحمت خود بگستراند، آنچنان كه شيطان هم بطمع رحمت او بيفتد.

  1. مؤ لف : اين سه روايت اخير، از مطلقات اخبارند، كه قيد و شرطى در آنها نشده ، و منافات با روايات ديگرى ندارد، كه قيد و شرط در آنها شده است .
ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۲۷۷

و اخبار داله بر وقوع شفاعت ، از رسولخدا (ص ) در روز قيامت ، هم از طرق ائمه اهل بيت و هم از طرق عامه ، بسيار و بحد تواتر رسيده است ، كه صرفنظر از مفاد يك يك آنها، همگى بر يك معنا دلالت دارند، و آن اين است كه:

در روز قيامت افرادى گنه كار از اهل ايمان شفاعت ميشوند، حال يا اينكه از دخول در آتش نجات مى يابند، و يا اينكه بعد از داخل شدن بيرون ميشوند، و آنچه از اين اخبار بطور يقين حاصل ميشود، اين است كه گنه كاران از اهل ايمان در آتش ‍ خالد و جاودانه نمى مانند، و بطوريكه بخاطر داريد از قرآن كريم هم بيش از اين استفاده نميشد.

→ صفحه قبل صفحه بعد ←