تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۱۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و به همين جهت جمله «ان اللّه سيبطله» را چنين تعليل كرد كه: «ان اللّه لا يصلح عمل المفسدين»، براى اينكه صلاح و فساد دو امر متقابل و ضد يكديگرند، و سنت الهى بر اين جارى است كه آنچه را صلاحيت اصلاح دارد اصلاح كند، و آنچه را صلاحيت فساد دارد فاسد سازد، به اين معنا كه اثر متناسب و مختص به هر يك از صلاح و فساد را بر صالح و فاسد مترتب كند.

و اثر عمل صالح اينست كه بتواند با ساير حقايق عالم در جريان نظام عالم همدست و هماهنگ شود، و معلوم است كه چنين عملى قهرا با ساير حقايق ممزوج و مخلوط مى شود، و به طفيل اينكه خداى تعالى كل نظام را اصلاح مى كند آن عمل را نيز اصلاح مى كند و آن را طبق مقتضايى كه طبيعتش دارد به جريان مياندازد، و اثر عمل فاسد اينست كه مناسب و ملايم با ساير حقايق عالم در مقتضاى طبع آنها نباشد، و در جريان آن حقايق طبق طبع و جبلتى كه دارند اين يك عمل بر خلاف آن جريان حركت كند، پس چنين عملى فى نفسه امرى است استثنايى ، و معلوم است كه اگر با حفظ فسادش خداى تعالى بخواهد آن را اصلاح كند، بايد كل نظام را فاسد سازد و كل اسباب و حقايق عالم را بر طبق مسير آن يك عمل فاسد به جريان اندازد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۲

و چون چنين چيزى ممكن نيست ، قهرا ساير اسباب عالم با همه قوا و وسايل مؤثرش با آن عمل فاسد معارضه مى كند، اگر توانست آن را به سيره صالح بر ميگرداند، و گرنه بطور قطع آن را باطل و فانى و از صفحه وجود محو مى سازد.

و اين حقيقت لازمه اى دارد و آن اينست كه سحر و هر باطل ديگرى در عالم وجود دوام نمييابد، و خداى تعالى در مواردى از كلام مجيدش به اين لازمه تصريح نموده و جنبه منفى آن را امضاء فرموده ، از آن جمله مى فرمايد: «و اللّه لا يهدى القوم الظالمين»، و نيز فرموده: «و اللّه لا يهدى القوم الفاسقين»، و نيز فرموده : «آن اللّه لا يهدى من هو مسرف كذاب»، و از همين آيات است آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «ان اللّه لا يصلح عمل المفسدين».

و همين لازمه را در جانب اثباتش امضاء نموده ، در آيه بعد از آيه مورد بحث ميفرمايد: «و يحق اللّه الحق بكلماته و لو كره المجرمون»، كه - ان شاء اللّه - بزودى توضيحش مى آيد.

«وَ يحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكلِمَاتِهِ وَ لَوْ كرِهَ الْمُجْرِمُونَ»:

بعد از آنكه خداى تعالى از آن حقيقتى كه قبلا گفته شد از جانب منفيش ‍ پرده بردارى كرد و فرمود كه خداى تعالى عمل مفسدان را اصلاح نميكند، اينك در اين آيه از جانب اثباتش نيز پرده برداشته مى فرمايد: خداى تعالى با كلماتش حق را به كرسى مى نشاند، و در آيه و سوره اى ديگر بين نفى و اثبات جمع نموده و از هر دو جنبه پرده بردارى كرده مى فرمايد «ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون».

از همينجا است كه يك احتمال به نظر قوى مى شود و آن اينست كه منظور از «كلمات» در آيه شريفه اقسام قضاها و فرامين الهى باشد كه در شوون همه موجودات عالم به حق و بر طبق حق جارى است.

آرى ، قضاى الهى ممضاء و سنتش جريان يافته بر اينكه در نظام عالم بين حق و باطل اصطكاك و برخورد برقرار كند و باطل را بدون درنگ فانى و اثرش را محو كند و حق را بر همان جلاء و جلوهاى كه داشت باقى بگذارد و اين همان معنايى است كه آيه شريفه زير بيانش نموده مى فرمايد:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۳

«انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله كذلك يضرب اللّه الحق و الباطل ، فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض» و ما - ان شاء اللّه تعالى - در ذيل همين آيه در تفسير سوره رعد بحثى كامل و مفصل در پيرامون اين معنا خواهيم داشت.

و حاصل كلام اينكه : موسى (عليه السلام ) به اين منظور اين حقيقت را براى فرعونيان بيان كرد كه آنان را بر سنت حقه الهى كه از آن در غفلت بودند واقف سازد، و هم به اين منظور كه دلهاى ساحران را براى درك و دريافت معجزهاى كه بزودى ظاهر مى سازد آماده كند، تا غلبه معجزه بر سحر و ظهور حق عليه باطل را بهتر بفهمند.

و به همين جهت بود كه مى بينيم بنا به تفصيلى كه خداى سبحان در موارد ديگرى از كلامش ‍ آورده ساحران به محض اينكه معجزه آن جناب را ديدند بدون درنگ ايمان آورده خود را براى سجده در برابر خداى تعالى به زمين افكندند.

«و لو كره المجرمون » - خداى تعالى در بين اوصاف فرعونيان تنها صفت مجرم بودنشان را يادآور شده و اين بدان جهت است كه در اين ماده معناى قطع كردن هست ، پس گويا خواسته است بفهماند كه فرعونيان راه حق را به روى خود قطع كرده اند، و بنيان خود را بر اين اساس نهاده اند، و نتيجه اين وضع اين شده كه از ظهور حق كراهت داشته باشند. و به همين جهت است كه خداى تعالى وقتى كراهت از ظهور حق را به آنان نسبت ميدهد به دنبالش در جمله مورد بحث ميفهماند علت كراهتشان اين است كه مجرمند، و در همين معنا جمله فاستكبروا و كانوا قوما مجرمين است كه در اول اين آيات قرار داشت.

«فَمَا ءَامَنَ لِمُوسى إِلا ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِمْ ...»:

مراد از «ذرية من قومه» كه به موسى «ع» ايمان آوردند و اقوال مفسرين در اين باره

بعضى از مفسرين گفته اند ضمير در كلمه «قومه» به فرعون برميگردد، و معناى آيه اين است كه: فرعونيان به موسى ايمان نياوردند مگر ذريهاى از قوم فرعون ، و آن ذريهاى كه از قوم فرعون ايمان آوردند مادرانشان از بنى اسرائيل و پدرانشان از نژاد قبطى بودند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۴

و ذريه نامبرده راه مادران را پيش گرفته به موسى ايمان آوردند.

بعضى ديگر گفته اند: ذريه بعضى از اولادهاى همان قبطيان بودند. و بعضى ديگر گفته اند: منظور از اين ذريه همسر فرعون و مومن آل فرعون است كه داستانشان را قرآن هم آورده ، و نيز كنيز و زنى آرايشگر بودند كه در خدمت همسر فرعون بودند.

بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: ضمير مذكور به موسى برميگردد، و منظور از «ذريه اى از قوم موسى» جماعتى از بنى اسرائيل است كه سحر آموخته بودند و در زمره ساحران در آن صحنه شركت داشتند و از هواداران فرعون بودند و با ديدن معجزه موسى به وى ايمان آوردند.

بعضى ديگر گفته اند: منظور از ذريه، همه بنى اسرائيل است كه ششصد هزار نفر بودند، و اگر آنان را - با اينكه جمعيتى بسيار بودند - ذريه ناميده براى اينست كه به ضعف آنان اشاره كند.

و بعضى ديگر گفته اند: منظور از ذريه ، دودمان اسرائيل است ، آنهائى كه موسى به سويشان مبعوث شده بود و در طول زمان هلاك شدند. ليكن وجوه و اقوالى كه نقل شد وجوه ضعيفى است ، چون در اين آيات و ساير آياتى كه به اين داستان اشاره دارد، هيچ دليلى لفظ بر اين وجوه وجود ندارد.

و آنچه از سياق و زمينه گفتار برمى آيد و آيه شريفه نيز ظهور در آن دارد اينست كه ضمير به موسى برگردد، و منظور از جمله «ذرية من قومه » بعضى از افراد ضعيف و طبقه ناتوان بنى اسرائيل است، و اما بزرگان و اشراف و توانگران بنى اسرائيل ايمان نياوردند. اعتبار عقلى هم مويد اين ظهور است، چون ما مى دانيم كه همگى بنى اسرائيل اسير و در تحت استعمار و استثمار فراعنه و محكوم به حكم آنان بودند، و معمولا عادت در امثال اين موارد بر اين جارى است كه (طبقه ضعيف سر از اطاعت حاكم برداشته پيرو پيامبرش مى گردد و) طبقه اشراف و توانگران به هر وسيله اى كه شده مقام اجتماعى و حيثيت خانوادگى خود را حفظ مى كنند.

آرى ، تا بوده چنين بوده كه در چنين مواقعى طبقه اشراف سعى مى كنند به هر وسيله اى به درگاه جباران تقرب بجويند، و آن دستگاه را با دادن مال و تظاهر به خدمتگذارى و وانمود كردن به اين كه خيرخواه دستگاه اند و با دورى كردن از هر عملى كه خوشايند دستگاه نيست رضايت دستگاه را به دست آورند. اقوياى بنى اسرائيل نيز از اين روش مستثناء نبودند و نميتوانستند بطور آشكار و علنى با موسى موافقت نموده تظاهر كنند به اينكه به وى ايمان آورده اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۵

علاوه بر اين ، داستانهايى كه در قرآن كريم از بنى اسرائيل حكايت شده عادلترين گواه است بر اينكه بسيارى از گردنكلفتان و مستكبرين بنى اسرائيل تا اواخر عمر موسى (عليه السلام ) به وى ايمان نياوردند هر چند كه به ظاهر تسليم او شده و در همه دستوراتش اطاعتش مى كردند، چون دستوراتى كه آن جناب صادر مى كرد همه براى نجات بنى اسرائيل بود، از اقويا نيز ميخواست كه در اين راه بذل مساعى كنند، و اين چيزى نبوده كه اقويا از پذيرفتنش سر باز زنند براى اينكه آنچه موسى ميگفت به صلاح قوميت و حريت آنان و به نفع تك تك افراد آنان بود، پس نبايد اطاعتشان از اين دستورات را پاى ايمان به حساب آورد.

آرى ، اطاعت در اينگونه امور امرى است ، و ايمان آوردن به خدا و بدانچه رسول خدا آورده امر ديگرى.

و بنابراين، معناى كلمه «و ملائهم» روبراه مى شود به اينكه ضمير را به ذريه برگردانيم ، و كلام چنين معنا دهد كه كسى به موسى ايمان نياورد مگر ذريه اى از قوم موسى كه با ترس و لرز از فرعون و از اقوياى بنى اسرائيل ايمان آوردند، و در نتيجه كلام اين معنا را افاده كند كه:

ضعفاى از بنى اسرائيل در ايمان آوردن هم از فرعون ترس داشتند و هم از اشراف قوم خود، زيرا چه بسا كه اشراف ، آنان را از ايمان آوردن منع مى كردند، حال يا به خاطر اينكه خودشان ايمان نداشتند و يا به خاطر اينكه پيش فرعون تظاهر كنند كه ما هوادار توايم ، و به اين وسيله او را دلخوش سازند تا او هم بر اينان تنگ نگيرد و يا حد اقل كمى از شدت آزار و اذيتشان بكاهد.

و اما اينكه بعضى از مفسرين گفته اند كه : ضمير، به فرعون برميگردد، و دليل آوردهاند كه فرعون يك نفر نبوده بلكه درباريانى داشته و به اين جهت ضمير جمع «هم» در اينجا به كار رفته ، و يا گفته اند به ذريه برميگردد، چون ملا ذريه اى از قبط بوده اند، تفسيرى است كه به هيچ وجه قابل قبول نيست، مخصوصا وجه اول «ان يفتنهم» يعنى ذريه موسى در حالى كه ايمان مى آورند از آن ترس داشتند كه ملا و اشراف بنى اسرائيل آنان را عذاب دهند تا دوباره به كيش ايشان برگردند. و منظور از جمله «و ان فرعون لعال فى الارض» اينست كه اين ترس ‍ را داشتند، و ظرف هم چنين ظرفى بود كه فرعون تسمه از پشت همه كشيده بود و در ظلم و تفرعن از حد گذشته بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۶

بنابراين، معناى آيه چنين مى شود - و اللّه اعلم - كه: نتيجه اى كه از بعثت موسى و هارون و استكبار فرعون و درباريانش به دست آمد اين بود كه كسى به موسى ايمان نياورد مگر ذريهاى و افراد ضعيفى از بنى اسرائيل ، و اينان در حالى ايمان آوردند كه هم از اقوياى خود ميترسيدند و هم از فرعون كه مبادا اين دو طايفه آنان را به جرم ايمان آوردنشان شكنجه كنند و جاى ترس هم داشت ، براى اينكه جو زندگى آنان جوى خطرناك بود، فرعون در آن روزگار در زمين علو و ديكتاتورى داشت و بر اهل زمين مسلط بود، و در حكمرانيش نه تنها رعايت عدالت را نميكرد، بلكه ستمگرى را از حد گذرانده بود و براى ظلم و شكنجه حد و مرزى نمى شناخت.

و به فرض هم كه منظور از كلمه «قومه » تمامى انسانهايى باشند كه موسى (عليه السلام ) مبعوث بر آنان شده و مامور بوده كه رسالت الهى را به آنان برساند، چه قبطيها و چه بنى اسرائيل ، از راه ديگرى ميتوان معناى مناسبترى براى آيه كرد، بدون اينكه احتياج به آن تكلفاتى باشد كه مفسرين مرتكب شده و مصداق آن را قبطيان شمردهاند، با اينكه حاجتى به اين مطلب نيست.

اگر مؤمن هستيد و تسليم خدایيد، بر اوتوكل كنيد

«وَ قَالَ مُوسى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكلُوا إِن كُنتُم مُّسلِمِينَ»:

از آنجا كه ايمان به خدا، مؤ من را به مقام پروردگارش هر چند بطور اجمال آشنا مى سازد، و مؤ من عالم به اين معنا مى شود كه خداى تعالى سببى است فوق همه اسباب ، سببى است كه سببيت همه اسباب به او منتهى مى شود، و نيز او را آگاه مى كند به اينكه تدبير همه امور به دست خداست ، و لذا ايمان ، مؤمن را وا مى دارد به اينكه امور را تسليم به خدا كند. و هرگز به ظاهر چيزهايى كه از نظر ديگران سبب مستقل است اعتماد نكند، زيرا اعتماد به اين سببهاى ظاهرى جهل محض است.

و لازمه اين كار آنست كه مؤمن همه امور را به خدا ارجاع داده و همه توكلش بر خدا شود، و لذا مى بينيم در آيه مورد بحث هم كه مؤ منين صاحب تسليم را امر به توكل بر خدا كرده نخست اين امر خود را مشروط به شرطى كرده و آن داشتن ايمان است ، و سپس كلام را با شرطى ديگر تمام كرده كه آن اسلام است.

بنابراين گفتار، آيه شريفه از نظر معنا در اين تقدير است كه فرموده باشد: اگر شما به خدا ايمان داريد و تسليم او شده ايد پس بر او توكل و اعتماد كنيد. خواهيد گفت اگر تقدير كلام چنين است پس چرا در آيه شريفه هر دو شرط را پهلوى هم نياورده و جمله «فعليه توكلوا» را بين دو شرط فاصله قرار داده با اينكه ميتوانست بفرمايد: «ان كنتم آمنتم باللّه و اسلمتم له فتوكلوا عليه».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۷

در پاسخ مى گوييم : شايد وجهش اين باشد كه وضع آن دو شرط مختلف است ، براى اينكه برخى فقط يكى از اين دو شرط را داشته اند، و آن عبارت است از ايمان ، و اما اسلام را همه نداشتند، چون تسليم در برابر خدا شدن از مراتب كمال ايمان است ، و چنين نيست كه ايمان بدون اسلام فرض نداشته باشد، و واجب و ضرورى باشد كه هر مومنى مسلم هم باشد، بلكه بهتر آن است كه مؤ من ايمان خود را به وسيله اسلام تكميل كند.

بنابر اين ، ميتوان گفت جدا سازى بين دو شرط براى اشعار به اين معنا بوده كه يكى از اين دو شرط واجب و ضرورى است و مخاطبين به كلام موسى (عليه السلام ) آن را دارا بوده اند، و شرط ديگر مستحب است ، يعنى چيزى است كه سزاوار است هر مؤمنى خود را داراى آن بسازد. پس معناى كلام موسى (عليه السلام ) اينست كه : اى قوم اگر چنانچه به خداى تعالى ايمان داريد - كه البته داريد - و اگر تسليم امر خدا هستيد - كه جا دارد بوده باشيد - پس بر خدا توكل كنيد. و بنابراين ، در آيه شريفه نكته اى لطيف به كار رفته كه لطفش بر كسى پوشيده نيست.

«فَقَالُوا عَلى اللَّهِ تَوَكلْنَا رَبَّنَا لا تجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظالِمِينَ»:

دعاى بنى اسرائيل: «ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمين»

مؤمنين به موسى (عليه السلام ) در پاسخ دعوت موسى كه فرمود: بر خدا توكل كنيد گفتند: بر خدا توكل مى كنيم ، و سپس دعا كردند كه پروردگارا ما را فتنه مردم ستمكار مكن . پس ، معلوم مى شود دعايى كه كردند نتيجه توكلى بوده كه بر خداى تعالى كردند، و آن دعا اين بود كه اولا لباس ضعف و ذلت را از تن آنان بركند و ثانيا آنها را از قوم ستمكار نجات دهد.

خواسته و دعاى اولشان همان است كه در جمله «ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمين» به آن اشاره كردند، و علت و انگيزه اينكه چنين حاجتى را خواستند اينست كه آنچه اقوياى ستمگر را بر ضعفاى مظلومين غره و مسلط مى كند ضعف (و ظلم پذيرى) طبقه ضعيف است.

پس ضعيف به علت همان ضعفى كه در او است فتنه قوى و مورد ستم او است ، همچنانكه در قرآن كريم اموال و اولاد را - بدان جهت كه جاذبه و محبوبيت دارد - فتنه انسان خوانده و فرموده : «انما اموالكم و اولادكم فتنة» و معلوم است كه دنيا براى طالب آن فتنه است ، پس ‍ اينكه از پروردگارشان خواستند كه آنان را براى قوم ستمكار فتنه قرار ندهد، در حقيقت درخواست اين بوده كه ضعف و ذلت آنان را با سلب غرض از آن سلب كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۸

ساده تر بگويم : خواسته اند بگويند ضعف و ذلت ما سبب فتنه ستمكاران است ، ولى به جاى اينكه رفع سبب را بخواهند رفع غرض و مسبب را خواسته اند.

و اما خواسته و دعاى دومشان همان بود كه خداى تعالى در جمله دوم: «و نجنا برحمتك من القوم الكافرين» از آنها حكايت كرده است .

امر به خانه سازى براى بنى اسرائيل

«وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى وَ أَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصرَ بُيُوتاً...»:

كلمه «تبوءا» تثنيه امر از باب تفعل است ، و مصدرش تبوى و به معناى مسكن گرفتن و منزل گزيدن است، و كلمه «مصر» نام شهر و يا كشور فرعون است ، و كلمه «قبلة» در اصل ، بناى نوع از مصدر بوده مانند بناى نوع «جلسة » يعنى حالت نشستن، و قبلة به معناى آن حالتى است كه باعث مى شود دو چيز مقابل هم قرار گيرد.

پس كلمه «قبلة» مصدرى است به معناى فاعل ، و معناى جمله «و اجعلوا بيوتكم قبلة» اينست كه خانه هاى خود را متقابل بسازيد بگونه اى كه بعضى رو بروى بعضى ديگر و در جهتى واحد قرار بگيرند. و منظور از اين فرمان اين بوده كه موسى و هارون بتوانند براى امر تبليغ دسترسى به آنان پيدا كنند و آنها بتوانند نماز را به جماعت بخوانند، همچنانكه جمله بعدش كه مى فرمايد: «و اقيموا الصلاة» از آنجا كه بدنبال جمله مورد بحث قرار گرفته دلالت و يا حداقل اشعار بر اين معنا دارد كه منظور از آن فرمان تمكن از نماز جماعت است.

و اما اينكه فرمود: «و بشر المومنين»، سياق و زمينه گفتار دلالت مى كند بر اينكه منظور از آن، بشارت به اجابت خواسته اى است كه در دعاى مذكور در دو آيه قبل يعنى: «ربنا لا تجعلنا فتنة ...» از خدا خواسته بودند.

و معناى آيه مورد بحث اين است كه: ما به موسى و برادرش وحى كرديم كه شما براى قومتان خانه هائى در مصر بسازيد تا در آن سكونت كنند - از اين قسمت بر مى آيد كانه تا آن موقع بنى اسرائيل زندگى شهرى نداشتند، بلكه مانند صحرانشينان در خيمه ها و مكانهائى نظير خيمه زندگى مى كردند - و شما و قومتان خانه هايتان را رو بروى هم و در يك جهت قرار دهيد، تا ديوار به ديوار يكديگر باشد، و امر تبليغ و مشاوره و تشكيل اجتماع براى نماز ممكن باشد، و نماز را بپا داريد، و تو اى موسى مؤمنين را بشارت بده به اينكه خداى تعالى بزودى آنان را از شر فرعون و قومش نجات خواهد داد.

«وَ قَالَ مُوسى رَبَّنَا إِنَّك ءَاتَيْت فِرْعَوْنَ وَ مَلاَهُ زِينَةً وَ أَمْوَالاً ...»:

كلمه «زينة» بناء نوع از مصدر «زين» به معناى آراستن است ، و آن حالت و وضعى است كه موجودى ، آن را به خود ميگيرد و باعث مى شود كه موجودى ديگر جذب به آن شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶۹

و نسبت بين زينت و مال نسبت «عموم من وجه» است ، زيرا بعضى از زينتها مال نيست و چيزى نيست كه مورد معامله قرار گيرد و در مقابل آن ، مالى بدهند، مانند خوش صورتى و قامت موزون ، و بعضى از مالها هم زينت نيست ، مانند چهار پايان و اراضى ، و بعضى از زينتها هم مال و هم زينت است ، مانند زيور آلات.

و اينكه در آيه شريفه بين زينت و مال مقابله شده و آن را در مقابل اين قرار داده به ما ميفهماند كه منظور از زينت تنها جهت زينت است ، با قطع نظر از ماليت آن . و خلاصه كلام، منظورش چيزهايى از قبيل جواهرات و زيور آلات و جامه فاخر و اثاث تجملى و ساختمانهاى زيبا و امثال آن است.

«ربنا ليضلوا عن سبيلك » - بعضى از مفسرين گفته اند: لام در جمله «ليضلوا» لام عاقبت است ، و معناى آيه اين است كه «خدايا! تو به فرعون و فرعونيان زينت و اموال دادى، و نتيجه و عاقبتش اين شد كه بندگانت را از راهت گمراه كنند»، نه لام تعليل و يا به عبارتى لام غرض تا معنايش اين شود كه «تو به همين منظور مال و زينت به آنان داده اى» چون ما با ادله اى روشن مى دانيم كه خداى تعالى چنين كارى نميكند، يعنى به غرض گمراهى بندگانش به دشمنانش مال و زينت نمى دهد، همانطور كه ميدانيم هيچ رسولى را مبعوث نميكند به اينكه مردم را به ضلالت وادار كند، و نيز مى دانيم كه خداى تعالى از مردم ضلالت را نخواسته و به اين منظور مال دنيا به آنان نميدهد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۰

ابتداء به اضلال، بر خداوند محال است

و اين سخن در جاى خود سخن حقى است ليكن بايد دانست كه تنها اضلال ابتدايى است كه بر خدا محال است ، و خداى تعالى نه كسى را گمراه ميكند و نه رسولش را به اين منظور ميفرستد و نه مال دنيا را به اين منظور به كسى مى دهد، و اما اضلال مجازاتى و به عنوان كيفر در برابر گناهان نه تنها بر خداى تعالى محال نيست و دليلى بر امتناع آن نداريم ، بلكه كلام مجيد خدا آن را در مواردى بسيار اثبات كرده است. چه مانعى دارد كه خداى تعالى فرعون و درباريانش را كه اصرار بر استكبار داشتند و دست از ارتكاب جرائم بر نميداشتند مال و زينت زيادى به آنان بدهد تا دست به اضلال بزنند و جرمشان بيشتر و عقابشان افزونتر گردد؟

و چه بسا از مفسرين كه گفته اند: حرف «لام» در كلمه «ليضلوا» لام دعاء است . و چه بسا كه گفته اند: در اين كلام حرف «ان و لا» در تقدير است، و تقدير آن : «لئلا يضلوا عن سبيلك» است ، وليكن سياق آيه مساعد با هيچ يك از اين دو وجه نيست.

و كلمه «طمس» - بطورى كه گفته شده - به معناى آنست كه چيزى به طرف پوسيدگى و كهنه شدن دگرگونى يابد. پس معناى اينكه موسى (عليه السلام ) از خداى تعالى خواست: «اطمس على اموالهم» اين است كه : وضع اموال فرعونيان را به سوى فنا و زوال تغيير دهد.

و اينكه درخواست كرد: «و اشدد على قلوبهم» منظور از «شدّ» (گره زدن و بستن ) معنايى در مقابل «حل» (گشودن و باز كردن ) است ، و معناى گره زدن بر دلها اينست كه خدايا دلهايشان را قساوت بده و آن چنان دلهايشان را ببند كه به هيچ وجه راهى براى هدايت در آن نماند و گنجايش پذيرفتن حق را نداشته باشد و تا ابد ايمان نياورند تا آنكه عذاب اليم را ببينند.

و بنابراين، شدّ بر دلها همان طبع كردن دلهاست كه در قرآن بسيار آمده است و براى كلام موسى دو معناى ديگر كرده اند كه معانى بعيدى است ، يكى اينكه گفته اند: منظورش از شد بر قلوب پاى بند كردن دلهايشان نسبت به اقامت در مصر است بطورى كه به هيچ وجه از اقامت در آن منصرف نگردند تا بعد از طمس اموال بيشتر رنج ببرند، جاى خالى آن اموال را ببينند و پيوسته تاسف بخورند. دوم اينكه گفته اند: منظور از شد بر دلها، كنايه از ميراندن و هلاك كردن است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۱

دعاى موسى «ع» عليه فرعون و فرعونيان پس از يأس از هدايت آنان

پس بنابر تفسيرى كه ما براى كلمات آيه كرديم معناى آيه چنين مى شود: موسى - بعد از آنكه از ايمان آوردن فرعون و درباريانش مايوس شد و بطورى كه از سياق گفتارش در دعا استفاده مى شود يقين كرد كه جز بر ضلات خود و اضلال ديگران ادامه نميدهد - عرضه داشت:

پروردگارا! تو فرعون و هوادارانش را در برابر كفر و طغيانشان كيفر بدى دادى ، و آن كيفر اين است كه به آنان زينت و اموالى در زندگى دنيا دادى.

پروردگارا! و اين اراده تو بود كه آنان با اين زينت و اموال مغرور گشته پيروان خود را از راه تو منحرف سازند، و اراده تو باطل شدنى نيست و غرضت هرگز لغو نميباشد.

پروردگارا! به همين اراده ات و خشمى كه بر آنان گرفتهاى ادامه بده و اموالشان را از مجراى نعمت بودن به مجراى نقمت و عذاب تغيير ده و دلهايشان را مسدود كن تا در نتيجه ايمان نياورند و به كفر خود ادامه بدهند، تا برسند به موقفى كه در آن موقف ديگر ايمان سودى به حالشان ندارد، و آن زمانى است كه عذاب الهى را ببينند.

و اين دعا از موسى عليه فرعون و درباريانش همانطور كه گفتيم بعد از آن بود كه بطور كامل از ايمان آوردن آنها مايوس شد و يقين كرد كه از زنده بودنشان انتظارى جز گمراهى و گمراه كردن وجود ندارد، نظير دعايى كه نوح (عليه السلام ) عليه قومش كرد، و بنا به حكايت قرآن گفت: «رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا».

و حاشا بر ساحت مقدس انبياء (عليهم السلام) كه سخنى بگويند كه منشاش صرف حدس و گمان باشد، آن هم در موقعى كه با رب العالمين - جلت كبريائه و عز شانه - سخن مى گويند.

«قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكمَا فَاستَقِيمَا وَ لا تَتَّبِعَانِّ سبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ»:

بطوريكه سياق دلالت مى كند خطاب در اين آيه به موسى و هارون (عليهما السلام) است ، مى فرمايد: دعاى شما دو نفر مستجاب شد. با اينكه در آيه قبلى دعا را تنها از موسى حكايت كرد، و اين خود مويد گفته مفسرين است كه گفته اند موسى هر زمان دعا مى كرد هارون آمين می گفت ، چون آمين هم خود دعا است ، قهرا هر دو با هم دعا كرده اند، هر چند كه متن دعا را تنها موسى (عليه السلام ) گفته است.

كلمه «استقيما» تثنيه امر حاضر از مصدر «استقامت»، و استقامت به معناى ثبات به خرج دادن در كارى است كه در حال انجام است ، و كارى كه موسى و هارون به عهده گرفته بودند دعوت به سوى خدا و احياى كلمه حق بود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۲

و منظور از جمله «الذين لا يعلمون» جاهلان از بنى اسرائيل است ، و خداى تعالى در جاى ديگر همه آنان را جاهل خوانده و فرموده: «قال انكم قوم تجهلون».

استجابت نفرين موسى و هارون عليه فرعونيان

و معناى آيه اين است كه : خداى تعالى موسى و هارون را مخاطب قرار داد و فرمود: دعاى شما دو تن مستجاب شد، اينكه عذاب اليم را بر فرعون و در باريانش درخواست كرده بوديد، و اينكه خواستيد اموالشان را طمس و دلهايشان را سخت كنم پذيرفتم «پس استقامت به خرج دهيد» و بر كارى كه به عهده شما نهاده ام ، يعنى دعوت بسوى اللّه و احياى كلمه حق ثبات قدم داشته باشيد، «و زنهار، زنهار راه آنهايى را كه نادانند پيروى مكنيد» آنها ميخواهند كه شما دو تن هر چه را كه آنها به هواى دلشان و با انگيزه شهواتشان از شما خواستند برايشان انجام دهيد.

و در اين تعبير نوعى اشاره است به اينكه چيزى نخواهد گذشت كه نادانها چيزهايى از موسى و هارون خواهند خواست كه جامع همه آنها زنده كردن سنت جاهلانه و سيره قومى آنهاست.

و كوتاه سخن ، آيه شريفه اجابت دعاى موسى و هارون را ذكر مى كند، دعايى كه متضمن عذاب فرعون و درباريان او و موفق نشدن آنها به ايمان آوردن است ، و به همين جهت در آيه بعدى وفاى به اين وعده را با خصوصياتى كه در آن بود ذكر مى كند.

و در دعاى موسى (عليه السلام ) چيزى نبود كه دلالت بر فوريت و يا تاخير در نازل كردن عذاب داشته باشد، آيه بعدى هم كه اجابت و قبول دعاى موسى را متضمن است ، و همچنين آيه اى هم كه از وقوع حتمى آن وعده خبر مى دهد، چيزى در اين باب ندارد و روايات هم مطابق با آيات است.

صاحب مجمع البيان از ابن جريح روايت آورده كه گفت : فرعون بعد از نفرين موسى (عليه السلام ) چهل سال زندگى كرد آنگاه اضافه كرده كه اين معنا از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده ، و در احتجاج همين روايت را از آن جناب نقل كرده و همچنين كلينى در كافى و عياشى در تفسير خود آن را از هشام بن سالم از آن جناب نقل كرده اند، و در تفسير قمى از پدرش از نوفلى از سكونى از امام صادق (عليه السلام) همين معنا را روايت كرده است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۳

«وَ جَاوَزْنَا بِبَنى إِسرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً ...»:

كلمه «بغى» و كلمه «عدو» مانند كلمه «عدوان» به معناى ظلم است ، و كلمه «ادراك» در جمله «حتى اذا ادركه الغرق» و در هر جاى ديگر به معناى رسيدن و پيوستن به چيزى و مسلط شدن بر آن است ، همچنان كه كلمه «اتباع» به معناى اينست كه به آن چيز برسى و ملحق شوى .

ايمان آوردن فرعون در آستانه هلاكت، و مردود بودن ايمان و توبه او

«آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنوا اسرائيل » - يعنى همينكه بلاى غرق او را دريافت ، گفت: «آمنت انه» كه تقديرش «آمنت بانه» است. (ايمان آوردم به اينكه هيچ معبودى نيست به جز آن خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند).

و اگر نگفت به «اللّه» بلكه معبود را توصيف كرد به آن معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردند، براى اينست كه انگيزه اش در ايمان آوردن طمعى بوده ، كه شايد با ايمان آوردنش دست يابد به آنچه بنى اسرائيل با ايمان آوردنشان به آن دست يافتند، و آن عبور كردن از دريا و نجات يافتن از غرق شدن بود.

و باز به همين جهت است كه بين ايمان و اسلام جمع كرد تا به اين وسيله اثر آن گناهى كه بر آن اصرار داشت يعنى گناه شرك به خدا و استكبار بر خدا را بشويد. و بقيه الفاظ آيه روشن است.

«ءَالْئََنَ وَ قَدْ عَصيْت قَبْلُ وَ كُنت مِنَ الْمُفْسِدِينَ»:

كلمه «آلان» - با «آ» ى مد دار - اصلش «اءاءلان: آيا الان» بوده ، يعنى آيا حالا ايمان مى آورى؟ حالا كه عذاب خدا تو را درك كرده ؟ با اينكه ايمان و توبه هيچ كس در لحظه فرا رسيدن عذاب و آمدن مرگ از هر طرف قبول نيست. و تو قبل از اين عصيان كردى و از مفسدان بودى و عمرت را در معصيت خدا بسر بردى و توبه را در موقع خودش ‍ انجام ندادى ، حال كه وقت توبه فوت شده ايمان چه سودى به حالت دارد، و اين موفق نشدنت به ايمان و توبه همان چيزى است كه موسى و هارون آن را از خداى تعالى خواستند.

آرى از خدا خواستند كه فرعون را به عذاب اءليم خود بگيرد و راه او را به سوى ايمان ببندد تا در تمامى طول زندگى ايمان نياورد، مگر هنگامى كه عذاب از هر طرف احاطه اش كرده باشد، هنگامى كه نه ايمان سودى ميبخشد و نه توبه.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷۴


→ صفحه قبل صفحه بعد ←