النجم ١١

از الکتاب
کپی متن آیه
مَا کَذَبَ‌ الْفُؤَادُ مَا رَأَى‌

ترجمه

قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ نگفت.

|قلب [پاك محمد] آن [صورت اصلى جبرئيل‌] را كه ديد دروغ نگفت
آنچه را دل ديد انكار[ش‌] نكرد.
آنچه (در غیب عالم) دید دلش هم به حقیقت یافت و کذب و خیال نپنداشت.
آنچه را دل [پیامبر] دید [به پیامبر] دروغ نگفت [تا او را درباره حقیقت فرشته وحی به وهم و خیال اندازد، بلکه به حضور و شهودش یقین کامل داشت.]
دل آنچه را كه ديد دروغ نشمرد.
دل او در آنچه دید ناراستی نکرد
دل [محمد ص‌] آنچه را ديد دروغ نگفت- دروغ داخل آن نكرد، يا به خطا نديد-.
دل (محمّد) تکذیب نکرد چیزی را که او (با چشم سر) دیده بود.
آنچه را دل لبریز از شعله‌ی نور(ش) دید انکار(ش) نکرد.
دروغ نگفت دل آنچه را دید

The heart did not lie about what it saw.
ترتیل:
ترجمه:
النجم ١٠ آیه ١١ النجم ١٢
سوره : سوره النجم
نزول : ٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْفُؤَادُ»: دل پیغمبر (. «مَا»: مراد شکل و قیافه جبرئیل است. «رَأی»: محمد دید.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌ «11»

قلب، آنچه را ديد دروغ نخواند.

نکته ها

«مِرَّةٍ» به معناى تابيده شده و محكم است و در قدرت و توانايى به كار مى‌رود، چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: صدقه بر «مرّه» و «سوىّ»، يعنى افراد توانمند، روا نيست. «1»

«دَنا» يعنى نزديك شد، ولى «تدلى» يعنى خيلى نزديك شد تا جايى كه از شدّت نزديكى وابسته شد. «قابَ» معادل كلمه مقدار و «قوس» به معناى كمان است. تعبير به‌ «قابَ قَوْسَيْنِ» كنايه از شدّت نزديكى و تقرّب پيامبر به خداوند به هنگام نزول وحى است.

در اين‌كه مراد از «شَدِيدُ الْقُوى‌» خداوند است يا جبرئيل، بحث و گفتگو است، ولى اين‌


«1». تفسير روح المعانى.

جلد 9 - صفحه 308

عنوان، در موارد ديگر فقط براى خدا آمده است. مثلًا در دعاى ندبه مى‌خوانيم: «و أره سيده يا شديد القوى» خداوندا! امام زمان را به ما نشان بده، يا در دعاى وارده از امام حسن عليه السلام براى دفع شرّ ظالم مى‌خوانيم: «يا شديد القوى يا شديد المحال» «1».

به علاوه در آيات ديگر، خداوند، معلّم قرآن معرّفى شده است، از جمله:

«الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» «2» معلّم قرآن، خداوند رحمان است.

«عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» «3»، خداوند چيزهايى را كه نمى‌توانستى بياموزى، به تو آموخت.

البتّه در سوره تكوير درباره‌ى جبرئيل مى‌خوانيم: «ذِي قُوَّةٍ» «4» ولى بسيار تفاوت است ميان‌ «ذِي قُوَّةٍ» و «شَدِيدُ الْقُوى‌». بنابراين منظور از «شَدِيدُ الْقُوى‌» خداوند است.

در اين آيات به مسئله معراج پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره شده كه ما سيمايى از معراج را در جلد هفتم تفسير نور به مناسبت آيه اول سوره اسراء بيان نموديم.

در تفسير روح المعانى آمده است: در جاهليّت، هنگامى كه دو نفر هم قسم مى‌شدند، كمان‌هاى خود را در كنار هم قرار مى‌دادند و زه آن را مى‌كشيدند و هر دو يك تير مى‌انداختند، كنايه از آن كه هر دو يكى شده‌اند.

فرشته، در افق اعلى نيست، بلكه در افق مبين است و پيامبر بسيار بالاتر است و مى‌تواند او را مشاهده كند. «وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ» «5»

خداوند مكان ندارد و منظور از افق اعلى (ناحيه برتر)، مكان خاصّى نيست، بلكه مراد اوج بلند مرتبگى و كنايه از احاطه و تسلّط همه جانبه خداوند است.

وحى در زمين، با واسطه است، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلى‌ قَلْبِكَ» «6»، جبرئيل، قرآن را بر قلب تو نازل كرد. امّا در اينجا كه سخن از معراج پيامبر است، فرمود: «فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌» يعنى در مقام قرب خبرى از واسطه نيست و فرشته مقرب هم راهى به آنجا ندارد.

از امام سجاد عليه السلام پرسيدند: علت معراج پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله چه بود، مگر خدا مكان دارد؟

حضرت فرمود: معراج براى آن بود كه خداوند، ملكوت آسمان‌ها و آنچه را در آنهاست از


«1». مستدرك، ج 5، ص 260.

«2». الرّحمن، 1.

«3». نساء، 113.

«4». تكوير، 20.

«5». تكوير، 23.

«6». شعراء، 193.

جلد 9 - صفحه 309

عجايب صنعت و ابتكار، به پيامبرش نشان دهد. «1»

كلاسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در معراج ديد، كلاس ويژه‌اى بود:

محل كلاس: برترين مكان. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌»

استاد: (خداوند) قوى‌ترين استاد. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

محتواى درس: (وحى) محكم‌ترين سخن. «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‌»

از امام سؤال كردند: «هل رأى رسول الله ربه» آيا پيامبر در معراج پروردگارش را ديد؟

حضرت فرمودند: «نعم بقلبه رآه» آرى، خدا را به قلبش مشاهده كرد. سپس اين آيه را تلاوت فرمودند: «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌» «2»

امام رضا عليه السلام فرمود: آيه‌ «لَقَدْ رَأى‌ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‌» «3»، آيه‌ «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌» را تفسير مى‌كند، يعنى مراد از رؤيت در آيه، ديدن آيات الهى است، نه ذات خداوند.

پیام ها

1- دين به قدرى ارزش دارد كه بايد معلّم آن، خداوندى باشد كه داراى قدرت بى‌نهايت است، «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌» و شاگرد آن، پيامبرى باشد بى‌لغزش و معصوم. «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ»

2- دريافت علوم الهى، نيازمند ظرفيّت خاصى است. ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى‌ ...

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌

3- يكى از راه‌هاى شناخت افراد، شناخت استاد است. ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ‌ ... عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌

4- وحى، همان تعاليم الهى است. يُوحى‌ ... عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌

5- تحليل‌ها و تهمت‌هاى ناروا را پاسخ دهيد. در مقابل كسانى كه مى‌گفتند: اين قرآن را ديگران به پيامبر آموخته‌اند، «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» «4»، خداوند مى‌فرمايد:


«1». تفسير كنزالدقائق.

«2». تفسير كنزالدقائق.

«3». نجم، 18.

«4». نحل، 103.

جلد 9 - صفحه 310

«عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

6- علم پيامبر از جانب خداوند است. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

7- علم الهى، از قدرت او جدا نيست. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

8- تنها خداوند قدرتمندترين است، قدرت‌هاى غير الهى سست است. ... شَدِيدُ الْقُوى‌

9- معلّم بايد در كار خود توانا باشد. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

10- با تعليم خدا، يك امّى مى‌تواند معلّم تمام بشريّت شود. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

11- همه بشر شاگردان خداوند هستند، «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» «1» ولى شخص پيامبر شاگرد مخصوص اوست. «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌»

12- برنامه‌هاى الهى براى بشر، بسيار محكم و كامل است. عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ ذُو مِرَّةٍ ...

13- تقرّب به خدا، مرحله به مرحله و گام به گام است. «دَنا فَتَدَلَّى»

14- رابطه معلّم و شاگرد بايد نزديك و صميمى باشد. «دَنا فَتَدَلَّى»

15- در سخن، از واژگان و ادبيات مخاطب استفاده كنيم و به لسان قوم سخن بگوييم. «قابَ قَوْسَيْنِ» (در فرهنگ عرب، نزديكى دو كمان، نشانه نزديكى صاحبان آنها بود.)

16- قرب به خداوند براى بندگان، محدوديّت ندارد. «أَوْ أَدْنى‌» چون فرشتگان نمى‌توانند.

17- مردان خدا، در زمين باشند يا در آسمان، عبد خدايند. «أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ» «2»،


«1». علق، 5.

«2». اسراء، 1.

جلد 9 - صفحه 311

«فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ»

18- بندگى، بستر فراگيرى وحى و عنايت الهى است. «فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ»

19- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هم در دريافت وحى معصوم است و هم در ابلاغ آن. ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ ... ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌

20- آن شهود باطنى حجت است كه مورد تأييد خدا باشد. «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌ «11»

بعد از آن به جهت تحقق مشاهدات پيغمبر فرمايد:

ما كَذَبَ الْفُؤادُ: دروغ نپنداشت دل پيغمبر، ما رَأى‌: آنچه را كه ديد از


«1» به نقل از نور الثقلين، ج 5، ص 151، ح 28.

«2» منهج الصادقين، ج 9، ص 73- 74.

«3» به نقل از نور الثقلين، ج 5، ص 152، ح 30؛ با عبارت «سيد المؤمنين». به روايت على بن ابراهيم.

جلد 12 - صفحه 331

جبرئيل و عجائبات، يعنى به عين حقيقت، ديد آيات عظمت كبريائى را، زيرا امور قدسيه ادراك شود اول به قلب، پس از آن منتقل شود از قلب به بصر.

در كافى حضرت رضا عليه السّلام فرمايد: دروغ نگفت دل پيغمبر آنچه را كه ديد دل او. بعد فرمود: بتحقيق ديد از آيات پروردگار آيات عظيم را، و آيات خدا غير از خداست‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‌ «11» أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‌ ما يَرى‌ «12» وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‌ «13» عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‌ «14» عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‌ «15»

إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى‌ «16» ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‌ «17» لَقَدْ رَأى‌ مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى‌ «18» أَ فَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى «19» وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‌ «20»

ترجمه‌

خطا نكرد دل آنچه را كه ديد

آيا مجادله ميكنيد با او در آنچه ديده‌

و بتحقيق ديد او را در يك فرود آمدن ديگر

نزديك درخت سدرة المنتهى‌

نزديك آن بهشت اقامتگاه است‌

هنگاميكه ميپوشاند سدره را آنچه ميپوشاند

منحرف بجانبى نشد چشم و تجاوز از حدّ ننمود

بتحقيق ديد از نشانه‌هاى بزرگتر پروردگارش‌

آيا پس ديديد لات و عزّى را

و منات بت سوّمين ديگر را.

تفسير

قمّى ره در ذيل حديثى كه در آن قاب قوسين را امام عليه السّلام بما بين زه كمان و چوب آن تقدير فرموده نقل نموده كه پرسيدند از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم ما أوحى در آيه سابقه چيست و خدا چه وحى فرمود حضرت جواب داد وحى شد بمن كه على سيّد مؤمنين و امام متّقين و قائد غرّ محجّلين و اوّل خليفه خاتم النبيّين است پس مردم گفتگو كردند كه آيا اين از جانب خدا بوده يا از جانب پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم پس خدا به پيغمبر خود فرمود بگو بآنها ما كذب الفؤاد ما رأى پس ردّ فرمود آنها را و فرمود أ فتمارونه على ما يرى و از چند روايت معتبر در اين مقام استفاده ميشود كه رؤيت حق بقلب بوده و رؤيت ببصر اختصاص بنور و آيات عظمت داشته و بنابراين مفاد آيات شريفه آنستكه خلاف واقع مشاهده ننمود قلب آنچه را مشاهده كرد آيا مراء و جدال ميكنيد شما با او در آنچه ميبيند و ميشنود و ميداند از شخص امير- المؤمنين و كلام خدا بدون واسطه و عظمت پروردگار چون بر حسب روايات عديده على عليه السّلام در تمام مقامات عاليه با پيغمبر بوده و حضرت او را در كنار خود مشاهده مينموده است و بتحقيق ديد پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نور حق را يكمرتبه ديگر در


جلد 5 صفحه 87

وقت نزول از عرش و رسيدن بدرخت سدرة المنتهى كه جبرئيل آنجا متوقّف شده بود چون نتوانسته بود بالاتر رود و پيغمبر با رفرف بهشتى بالا رفته بود و در مراجعت او را ملاقات فرمود و با او داخل در بهشت شد و مقام خود و امير المؤمنين عليه السّلام را در آن مشاهده نمود پس در بين آنكه جبرئيل با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم صحبت مينمود نورى از انوار الهى ساطع گشت و حضرت از روزنه‌اى مانند ته سوزن ديد مانند آنچه را در مرتبه اولى ديده بود و در آيات سابقه ذكر شد چنانچه در برهان از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده و آنكه خداوند در اينحال به پيغمبر خود خطاب فرمود كه اى محمد سبقت گرفته است رحمت من بر غضبم براى تو و ذريّه‌ات و قسم ياد فرمود بعزّت و جلال خود كه اگر تمام خلق يك چشم بهم زدن كوتاهى كنند در اداء حق تو و ذريّه طاهره‌ات همه را داخل در جهنّم خواهم نمود و اينكه نزلة موصوف بأخرى شده اگر چه بمعناى مرّه است ولى چون متضمّن معناى دنوّ است شايد براى آن باشد كه اينمرتبه محبوب بحبيب نزديك شده و مشاهده حاصل گشته در نزديك شدن ديگرى و سدرة المنتهى درختى است در آسمان هفتم و بهشت كه جايگاه اهل تقوى است در كنار آنست و اينكه منتهى ناميده شده براى آنستكه اعمال بندگان بتوسط ملائكه حافظين تا آنجا بالا ميرود و آنجا بكرام الكاتبين سپرده ميشود و شاخه‌هاى آن تا زير عرش و اطراف آن رفته است و چون نور خداوند تجلّى نمود براى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم پوشاند نور سدره را و احاطه نمود بر پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم و لرزه بر اندام مباركش افتاد ولى چشم را از آن برنداشت و بهم نزد و واداشت بر آن و تند نمود نظر دوربين را و خدا تأييد فرمود او را بقوّت بصر و بصيرت پس ديد از آيات عظمت الهى بزرگترين آنها را و قطر سدره يكصد سال راه از سالهاى دنيا است و يك برگ آن تمام اهل دنيا را ميپوشاند و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه ديدم بر هر برگى از برگهاى آن ملكى ايستاده و خدا را تسبيح مينمايد و در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خدا بزرگتر از من آيتى ندارد آنچه بيان شد مستفاد از اخبار معتبره اين باب و منطبق با ظاهر آيات است بنظر حقير ولى مفسّرين در تمام مراحل اختلافات سابقه را ادامه‌


جلد 5 صفحه 88

داده‌اند در رؤيت اختلاف نموده‌اند كه ببصر بوده يا بصيرت و در مرئى اختلاف شده كه نور حق بود يا جبرئيل بصورت اصليّه و در اطراف سدرة المنتهى و جنّة المأوى اختلاف زيادتر شده و در آنكه چه چيز سدره را پوشانده از حدّ گذشته و حقير فائده مهمّى در ذكر آنها نمى‌بينم بلى مسلّم است كه مرئى ذات حق ببصر نبوده و در روايات استدلال شده بر اينمعنى بقول خداوند ما كذب الفؤاد ما رأى در صدر اين آيات و قول خداوند ذيلا لقد رأى من آيات ربه الكبرى و ظاهرا تجلّى اوّل براى ارائه حقايق ما فوق آسمانهاى هفتگانه بوده از قبيل عرش و كرسى و لوح و قلم و امثال آنها كه فوق اينعالم است و تجلّى دوّم براى ارائه حقايق اينعالم و هر دو در يك سفر بوده يكى در وقت عروج از آسمانها بعرش و ديگر در وقت نزول بآسمان هفتم ولى در بعضى از روايات تصريح شده كه معراج دو مرتبه بوده و در هر دو سفر امير المؤمنين عليه السّلام با پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بوده است و اللّه اعلم بحقائق الامور در هر حال خداوند خطاب بمشركين مكّه فرموده كه پيغمبر من ديد آيات عظمت مرا آيا شما ديديد لات و عزّى و منات بت سوّمى خودتان را كه مؤخّر از آندو و بيرون از حرم قرار گرفته چنانچه قمّى و غيره نقل فرموده‌اند و بنابراين اخرى وصف مستقلى است براى منات والا مؤكّد معناى ثالثه است و ظاهرا اينها مجسّمه‌هائى بودند كه بعنوان تصوير ملائكه ساخته بودند و عبادت ميكردند آنها را براى تقرّب بخدا چون ملائكه را دختران خدا ميدانستند خدا ميفرمايد آيا شما صورت اصلى اين بتها را ديديد كه براى آنها مجسمه ساخته‌ايد و اسم‌گذارى نموده‌ايد و بقيّه توضيحات اين قسمت در آيات آتيه بيايد انشاء اللّه تعالى.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ما كَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأي‌ «11»

آنچه‌ مشاهده‌ نمود قلب‌ مباركش‌ ‌هم‌ تصديق‌ كرد انسان‌ بسا يك‌ چيزي‌ نظرش‌ ميآيد لكن‌ قلبش‌ تكذيب‌ ميكند مثل‌ اينكه‌ سراب‌ بنظرش‌ آب‌ ميآيد، چنانچه‌ ميفرمايد: كَسَراب‌ٍ بِقِيعَةٍ يَحسَبُه‌ُ الظَّمآن‌ُ ماءً حَتّي‌ إِذا جاءَه‌ُ لَم‌ يَجِده‌ُ شَيئاً نور ‌آيه‌ 39 و مثل‌ احول‌ ‌که‌ يك‌ چيز ‌را‌ دو چيز مي‌بيند و مثل‌ بعض‌ خوابها ‌که‌ ‌در‌ نظر ميآيد

جلد 16 - صفحه 326

خداوند ميفرمايد آنچه‌ پيغمبر ‌در‌ ليلة المعراج‌ مشاهده‌ كرد خواب‌ نبود سراب‌ نبود حضرتش‌ احول‌ نبود آنچه‌ مشاهده‌ فرمود حقيقت‌ داشت‌ و اشتباه‌ و خطاء ‌در‌ ‌او‌ نبود.

ما كَذَب‌َ الفُؤادُ ما رَأي‌

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 11)- «قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأی).

نکات آیه

۱ - شهود قلبى پیامبر(ص)، جبرئیل را به هنگام وحى (ما کذب الفؤاد مارأى)

۲ - ره نیافتن هیچ گونه خطا و کجى در مشاهدات قلبى پیامبر(ص) (و هو بالأُفق الأعلى ... ما کذب الفؤاد مارأى)

۳ - قلب، جایگاه رؤیت حقایق نامحسوس (ما کذب الفؤاد مارأى)

۴ - وحى و مشاهدات پیامبر(ص)، مورد تصدیق قلبى آن حضرت (ما کذب الفؤاد مارأى) برداشت یاد شده بنابراین نکته است که «مارأى» اشاره به وحى و معارف دیگرى نیز باشد که آیات پیشین، از آن حکایت مى کند.

۵ - پیامبر(ص)، مصون از هر گونه خطا، به هنگام دریافت وحى (ما کذب الفؤاد مارأى) در صورتى که مراد از «مارأى» وحى باشد، تعبیر «ماکذب...» نشانگر راه نیافتن هیچ گونه خطا و انحراف به هنگام دریافت وحى است.

۶ - ارزش والاى قلب و ادراکات باطنى، در مقایسه با دیگر منابع شناخت (ما کذب الفؤاد مارأى) با توجه به این که در این آیه، رؤیت معارف والا به قلب نسبت داده شده است; ارزش بى مانند قلب در میان منابع شناخت استفاده مى شود.

روایات و احادیث

۷ - «محمدبن الفضیل قال: سألت أباالحسن(ع) هل رأى رسول اللّه(ص) ربّه عزّوجلّ؟ فقال: نعم بقلبه رآه، أما سمعت اللّه عزّوجلّ یقول: «ما کذب الفؤاد ما رأى» أى لم یره بالبصر و لکن رأه بالفؤاد;[۱] محمدبن فضیل گوید: از امام رضا(ع) سؤال نمودم: آیا رسول خدا(ص) پروردگار عزّوجلّ را دیده است؟ آن حضرت فرمود: آرى با قلب خود دیده; آیا نشنیده اى [سخن ]خداى عزّوجلّ را که مى فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأى». آن حضرت با چشم سر خدا را ندید; بلکه با دیده دل او را دید».

موضوعات مرتبط

  • ادراک: ارزش ادراک باطنى ۶
  • ایمان: ایمان به خدا ۷; ایمان به وحى ۴
  • جبرئیل: رؤیت قلبى جبرئیل ۱
  • حقایق: جایگاه درک حقایق ۳
  • خدا: رؤیت قلبى خدا ۷
  • شناخت: ابزار شناخت ۶
  • قلب: ارزش قلب ۶; نقش قلب ۳
  • محمد(ص): ایمان محمد(ص) ۴، ۷; عصمت محمد(ص) ۲، ۵; مشاهدات محمد(ص) ۴; وحى به محمد(ص) ۱، ۵
  • وحى: عصمت در دریافت وحى ۵

منابع

  1. توحید صدوق، ص ۱۱۶، ب ۸، ح ۱۷; نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۵۳، ح ۳۴.