الكهف ٧٢

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ أَ لَمْ‌ أَقُلْ‌ إِنَّکَ‌ لَنْ‌ تَسْتَطِيعَ‌ مَعِيَ‌ صَبْراً

ترجمه

گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی؟!»

|گفت: آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‌توانى همراه من شكيبايى كنى
گفت: «آيا نگفتم كه تو هرگز نمى‌توانى همپاى من صبر كنى؟»
گفت: آیا من نگفتم که هرگز ظرفیت و توانایی آنکه با من صبر کنی نداری؟
گفت: [ای موسی!] آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی بر همراهی من شکیبایی ورزی؟
گفت: نگفتم كه تو را شكيب همراهى با من نيست؟
[خضر] گفت مگر نگفتمت که تو همپای من صبر نتوانی کرد
گفت: نگفتم كه تو همراه من نتوانى شكيبايى كرد؟
(خضر) گفت: مگر نگفتم که تو هرگز نمی‌توانی همراه من شکیبائی‌کنی؟
گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نتوانی همپای من صبر کنی‌؟»
گفت آیا نگفتم که تو نتوانی با من صبرکردن‌

He said, “Did I not tell you that you will not be able to endure with me?”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٧١ آیه ٧٢ الكهف ٧٣
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً «72»

(خضر) گفت: آيا نگفتم تو هرگز نمى‌توانى همراه من شكيبا باشى؟

نکته ها

«خرق» به معناى پاره كردن چيزى از روى فساد و بدون مطالعه است. كلمه‌ى «امر» به كار مهم شگفت‌آور يا بسيار زشت گفته مى‌شود.

پیام ها

1- در آموزش، زمان را از دست ندهيد. «فَانْطَلَقا» (حرف «ف» نشانه فوريّت است)

2- همراهى افراد، گاهى تا پايان راه نيست. همسفر اوّل موسى، در ادامه راه با آنان نبود و موسى وخضر، دو نفرى به راه افتادند. «فَانْطَلَقا» و نفرمود: «فَانْطَلَقُوا»

جلد 5 - صفحه 204

3- فراگيرى علم، محدود به زمان و مكان و وسيله‌ى خاصّى نيست. «رَكِبا فِي السَّفِينَةِ» (در دريا و سوار بر كشتى و در سفر هم مى‌توان آموخت.)

4- اگر علم و حكمتِ كسى را پذيرفتيم بايد در برابر كارهايش، حتّى اگر به نظر ما عجيب آيد، سكوت كنيم. «السَّفِينَةِ خَرَقَها»

5- گاهى لازمه‌ى آموزش، خراب كردن است. «خَرَقَها»

6- هنگام خطر، هر كسى خود و منافع خود را مى‌بيند، ولى انبيا به فكر ديگرانند.

«لِتُغْرِقَ أَهْلَها» و نفرمود: «لتغرقنا»

7- سوراخ كردن كشتى، به ظاهر هم تصرّف بى‌اجازه در مال ديگرى بود، هم زيان و خسارت رساندن بى‌دليل به مال و جان خود و ديگران، لذا حضرت موسى اعتراض كرد. «شَيْئاً إِمْراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72)

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ‌: گفت خضر آيا نگفتم وقتى كه ميل نمودى به متابعت من.

إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً: بدرستى كه تو هرگز طاقت ندارى صبر كردن با من را.

تبصره: اين سخن خضر اعتراض نبوده بر موسى، بلكه اخبار بود به آنكه اول بار من نگفتم تو نتوانى صبر كنى با من. و نيز قول خضر «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» «1» نفى استطاعت را از موسى ننمود، بلكه گفت: چگونه صبر كنى بر آنچه به ظاهر منكر باشد نزد تو، و آگاه نباشى به باطن و حقيقت آن؛ و اگر مقصود نفى استطاعت بودى، هر آينه گفتى تو صبر نكنى، چه بدانى يا ندانى. و نيز قول موسى‌ «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» «2» صبر خود را مقيد به مشيت الهى نمود، زيرا خبر داد از ظاهر حال. بنابراين جايز باشد صبر نكند در ما بعد به اينكه امرى پيش آيد خلاف ظاهر و نتواند تحمل كند آن را، لذا معلق ساخت تا توهّم كذب در باره او نرود.


«1» سوره كهف آيه 68.

«2» سوره كهف آيه 69.

جلد 8 - صفحه 93

مروى است كه موسى نگاه كرد، ديد از آنجا كه خضر كشتى را سوراخ كرده بود آب در كشتى نيامد؛ دانست معجزه، و بر وجه حكمت باشد، لذا عذر خواسته‌ «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى‌ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75)

ترجمه‌

پس يافتند بنده‌اى از بندگان ما را كه داده بوديم او را رحمتى از جانب خودمان و آموخته بوديم او را از نزدمان دانشى‌

گفت باو موسى آيا پيروى‌


جلد 3 صفحه 439

كنم ترا براى آنكه بياموزى مرا از آنچه آموخته شدى دانش نافعى‌

گفت همانا تو هرگز نتوانى با من صبر نمودن‌

و چه گونه صبر ميكنى بر آنچه احاطه ندارى بآن از راه دانش‌

گفت زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا صبر كننده و نافرمانى نكنم مر تو را در كارى‌

گفت پس اگر پيروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا ابتدا كنم براى تو از آن به بيانى‌

پس رفتند تا وقتى كه سوار شدند در كشتى شكاف داد آنرا گفت آيا شكاف دادى آنرا تا غرق كنى اهلش را بتحقيق بجا آوردى كار ناشايسته‌اى‌

گفت آيا نگفتم همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن‌

گفت مؤاخذه مكن مرا بآنچه فراموش كردم و مينداز مرا از كارم بمشقّت‌

پس رفتند تا وقتى كه ملاقات نمودند پسرى را پس كشت او را گفت آيا كشتى نفس پاكى را بغير عوض نفسى بتحقيق بجا آوردى كار ناپسندى‌

گفت آيا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن.

تفسير

در آيات سابقه نتيجه مسافرت حضرت موسى با يوشع عليه السّلام براى تحصيل علم بيان شد كه ملاقات حضرت خضر بود در ساحل دريا كنار سنگى لذا خداوند فرموده پس يافتند موسى و يوشع بنده‌اى از بندگان ما را كه داده بوديم باو منصب نبوّت را از جانب خودمان كه رحمتى برتر و بالاتر از آن نيست با عمر طولانى و تعليم نموده بوديم باو رشحه‌اى از رشحات علم غيب را كه مخصوص بما است در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزد خضر علمى بود كه نوشته نشده بود براى موسى در الواح تورية و موسى گمان ميكرد كه تمام علوم در الواح براى او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائى و اكرام از طرفين موسى عليه السّلام بحضرت خضر گفت آيا اجازه ميفرمائى پيروى كنم از تو و چندى مصاحب با تو باشم كه بياموزى بمن از آنچه خدا بتو آموخته از علم باطن چيزيرا كه خير و صلاح دنيا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائى بر صبر و تحمّل مشاهده ناملايمات همراهى مرا ندارى چون حضرت خضر مأمور بكمك درماندگان و دستگيرى از ضعفاء و فقراء در باطن بود و حضرت موسى مأمور بظاهر و اصلاح امور دنيا و آخرت مردم در نتيجه متابعت از شرع و شريعت و هر يك مقامى را بر حسب استعداد خودشان واجد بودند كه ديگرى استعداد


جلد 3 صفحه 440

تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسى نميتوانست امريرا كه ظاهرا با موازين شرع منطبق نيست مشاهده نمايد و ساكت باشد چون طبعا غيور و متعصّب در دين و حفظ نواميس الهى بود و در روايات ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده كه موسى مأمور بامرى بود كه خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامرى بود كه موسى طاقت آنرا نداشت و موسى اعلم از خضر بود ولى چون در دل او خطور نمود كه واجد تمام علوم است و ممكن بود از اين راه غرورى عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد كسى را كه اعلم از او است در خصوص علمى كه مخصوص بخدا است و رشحه‌اى از رشحات آنعلم را باو عنايت فرموده تا معلوم شود كه شخص بهر مرتبه‌اى از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم نيست و بايد دست از تحصيل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنى مضايقه ننمايد لذا حضرت موسى با آنكه پيغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براى تحصيل علم مخصوصى نزد او حاضر شده بود با كمال خضوع و خشوع خواهش نمود كه تبعيّت او را بپذيرد براى كسب علم و بعد از آنكه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر تبعيّت مرا ندارى چون نمى‌توانى به بينى و ساكت باشى اموريرا كه با ظاهر شرع منطبق نيست ولى در باطن داراى مصلحت است و تو احاطه علمى بر اسرار و مصالح خفيّه آنها ندارى با كمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالى صبر خواهم نمود و نافرمانى از من مشاهده نخواهى فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براى پيروى من شدى نبايد امرى را كه مشاهده كنى از من صادر ميشود مورد انكار و اعتراض قرار دهى تا من خودم سرّ و حكمت آنرا براى تو بيان كنم و حضرت موسى قبول كرد و در واقع ملتزم شد كه اشكالى بكارهاى او ننمايد تا وقتى كه حضرت خضر خودش صلاح بداند كه بيان سرّ آنرا بنمايد و ظاهرا از اينجا يوشع از آن دو پيغمبر خدا جدائى اختيار نمود و مراجعت كرد و آن دو در ساحل دريا سير مينمودند تا آنكه خواستند با كشتى مسافرت بجائى نمايند كشتيبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر كشتى نمود و چون آن دو بزرگوار در كشتى نشستند و براه افتاد حضرت خضر شكاف و شكستى در كشتى احداث فرمود و جاى آنرا مسدود نمود بقدريكه آب وارد كشتى نشود و حضرت موسى برآشفت و بالحن عتاب آميزى باو


جلد 3 صفحه 441

گفت كشتى را شكستى براى آنكه اهلش را غرق كنى كار ناشايسته بزرگى كرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را ندارى و حضرت موسى زبان بعذر خواهى گشود و گفت مگير مرا بآنچيزى كه از روى غفلت و فراموشى از من سر زد و ميفكن مرا در مشقّت خجلت و شرمسارى و مؤاخذه بر خلاف عهدى كه سهوا از من صادر شد چون عصمت انبياء از سهو و نسيان در احكام شرعيّه و اموريست كه موجب سلب اطمينان از اقوال و افعال ايشان شود نه در اين قبيل موارد كه مورد ابتلاء عموم نيست خصوصا در جائيكه منشأ آن عدم توجّه و تذكّر براى استغراق در مشاهده انوار غيبيّه الهيّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دريا بپايان رسيد و بخشكى رسيدند و با يكديگر در ساحل دريا راه مى‌پيمودند ناگاه پسرى را كه با چند پسر ديگر مشغول بازى بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتيش حال كشت و حضرت موسى عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و شديدا برآشفت و گفت آيا كشتى نفس پاك و پاكيزه از گناهى را بدون مجوّز شرعى كه قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق كار ناشايسته و ناروا و منكرى كردى حضرت خضر فرمود همانا عقلها حاكم بر فرمان خدا نيست فرمان خدا حاكم بر عقلها است تسليم باش در برابر آنچه مى‌بينى و صبر كن بر آن آيا نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعيّت از مرا ندارى و چون حضرت موسى در دفعه دوم عتاب خود را شديدتر كرده بود حضرت خضرهم كلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زياد فرمود تا حضرت موسى متوجّه شود كه خلاف قرار داد از او مكرّر صادر شده و بيشتر مورد ملامت است و ظاهرا ايندفعه حضرت موسى قرار را فراموش نكرده بود ولى يكدفعه از مشاهده قتل ناگهانى آن طفل بى‌گناه از حال طبيعى خارج شد و نتوانست خود ا نگهدارى كند.


جلد 3 صفحه 442

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ أَ لَم‌ أَقُل‌ إِنَّك‌َ لَن‌ تَستَطِيع‌َ مَعِي‌َ صَبراً (72)

خضر ‌گفت‌ آيا ‌من‌ نگفتم‌ بشما ‌که‌ محققا نميتوانيد و استطاعت‌ نداريد ‌با‌ ‌من‌ صبر كنيد چون‌ ميدانست‌ خضر ‌که‌ حضرت‌ موسي‌ مكلف‌ بتكاليفي‌ هست‌ و نميتواند خودداري‌ كند ‌در‌ ترك‌ انجام‌ تكاليف‌ لذا قال‌َ أَ لَم‌ أَقُل‌ ‌يعني‌ البته‌ گفتم‌ و تعيين‌ بالف‌ استفهام‌ نه‌ ‌براي‌ ترديد و شك‌ ‌است‌ بلكه‌ ‌براي‌ اخذ اقرار طرف‌ و تاكيد ‌در‌ اثبات‌ مطلب‌ ‌است‌ چنانچه‌ خداوند ميفرمايد:

أَ لَم‌ أَعهَد إِلَيكُم‌ يا بَنِي‌ آدَم‌َ أَن‌ لا تَعبُدُوا الشَّيطان‌َ يس‌ ‌آيه‌ 60.

أَ لَم‌ يَعِدكُم‌ رَبُّكُم‌ وَعداً حَسَناً طه‌ ‌آيه‌ 88.

و بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ إِنَّك‌َ لَن‌ تَستَطِيع‌َ مَعِي‌َ صَبراً استطاعت‌ تواناييست‌ ‌که‌ ‌از‌ عهده‌ بتواند برآيد و لن‌ نفي‌ تأبيد ‌است‌ ‌يعني‌ هرگز نميتواني‌ ‌با‌ ‌من‌ صبر كني‌ ‌من‌ و

جلد 12 - صفحه 386

‌شما‌ دو تكليف‌ متضاد داريم‌ جمعش‌ ممكن‌ نيست‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 72)- در این هنگام مرد عالم الهی با متانت خاص خود نظری به موسی افکند و «گفت: نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کن»؟! (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً).

نکات آیه

۱- خضر(ع) اعتراض موسى را دلیل صحت پیش بینى خویش از ناشکیبایى موسى(ع) دانست و پیش گویى خود را به وى یادآور شد. (قال ألم أقل إنّک لن تستطیع معى صبرًا)

۲- صبر و تحمّل در مصاحبت با اولیاى خدا و برخورداران از علوم ویژه الهى، شرطى ضرورى جهت بهره بردن از آن ها است. (ألم أقل إنّک لن تستطیع معى صبرًا) مسلم است که حضرت موسى(ع) به جهت تعلّم، با خضر(ع) همراه گردید و او نیز شرط لازم را صبر و شتاب نکردن در پرسش دانست. در این آیه، مجدداً، بر آن شرط ضرورى تأکید کرده است.

۳- خضر(ع) با بیان آگاه نبودن موسى(ع) به راز معیوب ساختن کشتى، پندار وى را در مورد انگیزه آن کار، تخطئه کرد. (أخرقتها لتغرق أهلها ... ألم أقل إنّک لن تستطیع معى صبرًا)

موضوعات مرتبط

  • اولیاءالله: آداب همنشینى با اولیاءالله ۲; شرایط استفاده از اولیاءالله ۲; صبر در همنشینى با اولیاءالله ۲
  • خضر(ع): پیشگویى خضر(ع) ۱; سوراخ کشتى قصه خضر(ع) ۳; قصه خضر(ع) ۱، ۳
  • علما: آداب همنشینى با علما ۲; شرایط استفاده از علما ۲; صبر در همنشینى با علما ۲
  • موسى(ع): اعتراض موسى(ع) ۱; بى صبرى موسى(ع) ۱; ت‌طئه موسى(ع) ۳; قصه موسى(ع) ۱، ۳; محدوده علم موسى(ع) ۳

منابع