الكهف ١٢

از الکتاب
کپی متن آیه
ثُمَ‌ بَعَثْنَاهُمْ‌ لِنَعْلَمَ‌ أَيُ‌ الْحِزْبَيْنِ‌ أَحْصَى‌ لِمَا لَبِثُوا أَمَداً

ترجمه

سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب کرده‌اند.

|آن‌گاه آنها را برانگيختيم تا معلوم داريم كدام يك از آن دو گروه مدت ماندنشان را بهتر حساب مى‌كنند
آنگاه آنان را بيدار كرديم، تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب كرده‌اند.
پس از آن خواب آنان را برانگیختیم تا معلوم گردانیم کدام یک از آن دو گروه (مؤمنان اهل کتاب که در خواب اصحاب کهف اختلاف داشتند) مدت درنگ در آن غار را بهتر احصا خواهند کرد (و پی به قدرت خدا می‌برند).
سپس آنان را [از خواب] برانگیختیم تا مشخص کنیم کدام یک از آن دو گروه، مدت درنگشان را [در غار] به شمار می آورند؟
سپس بيدارشان كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو گروه حساب مدت آرميدنشان را داشته‌اند.
آنگاه از خواب بیدارشان ساختیم تا معلوم بداریم که کدام یک از دو گروه، حساب مدت درنگ [و خوابشان‌] را بهتر می‌شمارد
سپس آنان را برانگيختيم- بيدارشان كرديم- تا معلوم كنيم كه كدام يك از آن دو گروه مدتى را كه درنگ كردند درست‌تر شمار كرده است.
پس از آن (سالهای سال به خواب ناز فرو رفتن، که انگار خواب مرگ است) ایشان را برانگیختیم (و بیدارشان کردیم) تا ببینیم کدام یک از آن دو گروه (یعنی آنان که می‌گفتند: روزی یا بخشی از یک روز خوابیده‌ایم، و آنان که می‌گفتند: خیر! تنها خدا می‌داند که چقدر خوابیده‌اید) مدّت ماندن خود را حساب کرده است (و زمان خوابیدن خویش را ضبط نموده است).
سپس آنان را (از این خواب مرگبار) برانگیختیم، تا نشانه نهیم (که) کدام یک از آن دو دسته، زمان درنگشان را بهتر حساب کرده‌اند.
سپس برانگیختیمشان تا بدانیم کدام از دو گروه شمرنده‌ترند آنچه را درنگ کردند از مدّت‌

Then We awakened them to know which of the two groups could better calculate the length of their stay.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ١١ آیه ١٢ الكهف ١٣
سوره : سوره الكهف
نزول : ٨ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«بَعَثْنَاهُمْ»: ایشان را برانگیختیم. مراد از برانگیختن در اینجا بیدار کردن است و استعمال این واژه، شاید اشاره باشد به این که خواب طولانی آنان همچون مرگ و بیداری ایشان همچون رستاخیز پس از مرگ است. «الْحِزْبَیْنِ»: دو گروه از خود اصحاب الکهف (نگا: کهف / ). «أَحْصَی»: حساب کرده است. ضبط نموده است. فعل ماضی است؛ نه اسم تفضیل. «أَمَداً»: مدّت معیّن. زمان مشخّص.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى‌ لِما لَبِثُوا أَمَداً «12»

سپس آنان را برانگيختيم (و بيدارشان كرديم) تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب و درنگ خود را دقيق‌تر شماره مى‌كند.

نکته ها

اينكه كدام گروه دقيق‌تر مى‌شمارند، شايد اشاره به آيه‌ى 19 همين سوره باشد كه اصحاب كهف نسبت به مدّت خواب ودرنگ خود اختلاف داشتند. قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ‌ ...

خداوند همه چيز را از آغاز مى‌داند و عالم است، بنابراين مراد از «لِنَعْلَمَ» يا اين است كه خدا به زبان مردم سخن گفته و يا اينكه آنچه را خدا مى‌داند، تحقق بخشيده وبه صحنه آورد.


«1». تفسير نورالثقلين.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 146

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى‌ لِما لَبِثُوا أَمَداً «12»

ثُمَّ بَعَثْناهُمْ‌: پس برانگيختيم، يعنى بيدار كرديم ايشان را. لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ‌: تا ظاهر شود معلوم ما بر آنچه دانسته‌ايم در ازل، و كدام از اين دو دسته مؤمنين و كافرين، يا متقدمين و متأخرين. أَحْصى‌ لِما لَبِثُوا أَمَداً: شمار دارنده‌تر است مر آن اندازه مدتى را كه ايشان درنگ كردند در غار، يعنى دانسته شود كه ضبط زمان درنگ ايشان، كدام گروه كرده‌اند، و شماره كدام راست‌تر باشد. يا «احصى» كه فعل ماضى است، يعنى كدام از دو فريق ضبط كرده زمان ايشان را.

تنبيه: يكى از صفات ثبوتيه الهيه، علم است؛ يعنى خداوند متعال، دانا است به تمامى موجودات به مرتبه‌اى كه‌ (وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ) «2» قدر مثقال ذره‌اى است در آسمان و زمين از علم سبحانى مخفى نيست.

و مراد از علم الهى عبارت است از ظهور و انكشاف تمامى اشياء به محضر ربوبى، نه به معنى آنكه ظاهر نبوده و بعد ظاهر شده باشد؛ زيرا اين متغير و حادث، و به برهان عقلى ثابت شده كه ذات خداوندى محل حوادث نخواهد بود. پس حق تعالى در ازل داناست به احوال كليّه موجودات از جزئى و كلى و آشكارا و نهانى. بنابراين مراد از كريمه «لنعلم» تعلق علم است به معلوم، يعنى چنانچه علم ازلى ما تعلق داشت به حدوث و وجود آن در زمان استقبال مطابق افتد با آنچه حاصل شده و وجود گرفته.


«1» مجمع البيان، ج 3، ص 452.

«2» سوره يونس، آيه 61.

جلد 8 - صفحه 21


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً «9» إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً «10» فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً «11» ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى‌ لِما لَبِثُوا أَمَداً «12»

ترجمه‌

آيا پنداشتى آنكه ياران كهف و رقيم بودند از نشانه‌هاى قدرت ما شگفت آور

هنگاميكه جاى گزين و پناهنده شدند آن جوانمردان بغار پس گفتند پروردگار ما عطا كن بما از نزد خود رحمتى و آماده گردان براى ما از پيش آمد كار ما راه راست را

پس زديم پرده‌اى بر گوشهاشان در آن غار سالهائى بشمار

پس برانگيختيم ايشانرا تا معلوم نمائيم كدام يك از آن دو گروه خوب حفظ نمودند براى مدّت درنگ ايشان پايان را.

تفسير

قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در سبب نزول اين سوره كه قريش نضر بن حارث و عقبة بن ابى معط و عاص بن وائل را به نجران فرستادند كه از يهود آنجا مسائلى بياموزند و از پيغمبر بپرسند و چون آنسه نفر در نجران نزد علماء يهود رفتند ايشان بآنها گفتند از سه قصّه سؤال كنيد از او اگر مطابق با آنچه ما ميدانيم جواب گفت راستگو است در ادّعاء نبوتش و بعد از او يك مسئله سؤال كنيد اگر گفت ميدانم دروغ‌گو است آنها گفتند آنسه قصّه كدام است گفتند يكى قصّه اصحاب كهف است كه در قديم الايام از شهرشان بيرون رفتند و ناپديد شدند و خوابشان برد بپرسيد چند نفر بودند و چه مدّت خواب كردند و غير از خودشان چه همراهشان بود و چگونه بوده است حكايت آنها ديگر بپرسيد از قصّه حضرت موسى عليه السّلام وقتى خداوند باو فرمود كه متابعت از عالمى نمايد و از او علم بياموزد كه آنعالم كه بود و بچه نحو پيروى از او نمود و حكايت آن دو چگونه بوده است و نيز بپرسيد از حال كسيكه مشرق و مغرب عالم را سير نمود تا بسدّ يأجوج و مأجوج رسيد كه او كه بود و قصّه‌اش چه بود پس از آن هر سه قصّه را براى آن سه نفر بيان كردند و گفتند اگر بهمين منوال بيان كرد او راستگو است و اگر بر خلاف گفت تصديقش نكنيد آنها گفتند سؤال چهارم كدام است جواب دادند بپرسيد چه وقت قيامت بر پا ميشود اگر گفت ميدانم بدانيد دروغگو است چون آنوقت را نميداند مگر خدا پس آنها بمكّه مراجعت كردند و قريش خدمت حضرت ابو طالب مجتمع شدند و گفتند برادر زاده تو ميگويد از آسمان بمن خبر ميرسد ما از چند امر از او سؤال ميكنيم اگر جواب گفت ميدانيم راستگو است و الا دروغگو است حضرت ابو طالب فرمود هر چه ميخواهيد سؤال كنيد و آنها آنسه قصّه را سؤال نمودند و


جلد 3 صفحه 408

پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود فردا جواب ميدهم و انشاء اللّه نفرمود پس چهل شبانه روز وحى بآنحضرت نرسيد تا آنكه اندوهناك شد و كسانيكه ايمان آورده بودند در شك افتادند و قريش خوشحال شدند و پيغمبر را استهزاء و اذيّت نمودند و حضرت ابو طالب محزون گشت و بعد از چهل روز جبرئيل نازل شد و سوره كهف را آورد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود دير آمدى عرض كرد ما نميتوانيم بى‌اذن خدا بيائيم پس خواند أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً و كلمه «ام» منقطعه و ظاهرا متضمّن معناى استفهام انكارى است يعنى نه جاى چنين پندارى است كه قصّه اصحاب كهف و رقيم عجيب باشد در برابر قدرت خداوند بلكه خلق آسمانها و زمين عجيب‌تر است و قمّى ره فرموده مراد آنستكه آياتى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده از جانب خداوند عجيب‌تر است و كهف غار بزرگ را گويند و رقيم ظاهرا بمعناى مرقوم باشد و مراد الواحى است كه از بعضى فلزّات ساخته شده بوده و در آنها اسامى ايشان و پدرانشان و شرح حالات و گزارشاتشان با دقيانوس پادشاه زمانشان مرقوم و منقوش بوده و در منهج روايتى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه اصحاب رقيم سه نفر بودند از شهرشان بيرون آمدند براى بعضى از حوائج و باران ايشانرا گرفت و پناهنده بغارى شدند اتفاقا سنگى از كوه سرازير شد و بدر غار افتاد و راه بيرون آمدن بر آنها مسدود گرديد لذا مضطرب و ملتجى شدند و هر يك در مدت عمر كار خوبى را كه براى رضاى خدا كرده بودند نقل نمودند و دعا كردند و بدعاى هر يك يك ثلث سنگ جدا شد و از غار بيرون آمدند اين اجمالى از قصّه بود كه تفصيلش در آنكتاب نقل شده ولى اگر اصحاب رقيم غير از اصحاب كهف بودند بايد در كلام الهى بعد از ذكر عنوان آنها اشاره‌اى هم بحالاتشان بشود و اينكه تعرّضى بآنها نشده ظاهر است در آنكه مراد از آن دو عنوان يك معنون است كه همان اصحاب كهف باشد و روايت منقوله از امام صادق عليه السّلام در شأن نزول مؤكّد اينمعنى است و شمّه‌اى از حالات آنها را هم امام عليه السّلام در آن روايت نقل فرموده از اين قرار كه اصحاب كهف و رقيم در زمان پادشاه جبّار سركشى بودند كه دعوت مينمود اهل مملكت خود را بعبادت بتها و كسيكه اجابت نميكرد او را بقتل ميرسانيد و آن جماعت مردمان مؤمن خدا پرست بودند و بعنوان شكار


جلد 3 صفحه 409

از شهر بيرون آمدند براى فرار نمودن از دين آن پادشاه و در راه بچوپانى رسيدند و او را دعوت بتوحيد كردند و او قبول ننمود ولى با او سگى بود كه قبول كرد و با ايشان همراه شد پس چون شب شد داخل آن غار شدند و آن سگ با آنها بود و خداوند خواب را بر ايشان مسلّط فرمود و خوابيدند تا خداوند آن پادشاه و اهل مملكت او را هلاك كرد و آن دوره منقرض گرديد و دوره ديگر آمد پس بيدار شدند و با يكديگر گفتند چه قدر خوابيديم و چون ديدند آفتاب بالا آمده گفتند يكروز يا پاره‌اى از روز را خوابيديم پس بيكنفر از خودشان پول نقره‌اى دادند و گفتند برو در شهر بطوريكه تو را نشناسند و خوراكى خريدارى كن براى ما بياور چون اگر جاى ما را بدانند و ما را بشناسند يا ما را ميكشند يا بدين خودشان در ميآورند و آن شخص آمد در شهر ديد اوضاع شهر بكلّى تغيير كرده مردم ديگرى هستند كه آنها را نمى‌شناسد و زبان ديگرى دارند نه او زبان آنها را ميفهمد نه آنها زبان او را پس بعضى باو گفتند تو كيستى و از كجا آمدى و او جواب گفت لذا پادشاه آنشهر و اتباعش با او آمدند تا در غار و آنجا توقف نمودند و سركشى كردند كه بدانند چند نفرند يكى گفت سه نفرند و چهارمى سك آنها است ديگرى گفت پنج نفرند و ششمى سگشان است و ديگرى گفت هفت نفرند و هشتمى سگ ايشان است و خداوند رعبى در دل آن جماعت انداخت كه جرئت نكردند داخل غار شوند تا آنشخص بتنهائى داخل شد و رفقاى خود را ديد كه مشوش و ترسانند از آنكه مبادا اتباع دقيانوس مطّلع بر آنها شده باشند و بايشان گفت كه شما در اينمدت مديد خواب بوديد و اين آيتى از آيات قدرت الهى بود كه بخلق ارائه داده شد و قمّى ره فرموده ايشان در زمان فاصله بين حضرت عيسى عليه السّلام و خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بودند و ظاهرا مراد از فتية جوانمردان است نه جوانان آنهم در ايمان و تقوى و ثبات قدم در دين چنانچه در كافى و عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام قريب به اين معنى را نقل نموده و آنچه مورد تعجّب است از احوال ايشان با آنكه از قدرت خداوند عجيب نيست آنستكه چون در كهف جاى گرفتند و از خداوند طلب رحمت نمودند يعنى آمرزش و روزى و ايمنى از شرّ دشمن را خواستار شدند و دعا كردند كه خداوند اسباب كار آنها را در اين هجرت و مفارقت از وطن طورى تهيه فرمايد كه در نتيجه برشد و صلاح‌


جلد 3 صفحه 410

فائز شوند خداوند در آن غار چنان پرده‌اى بگوش آنها زد كه در تمام آن سالهاى معدود كه بخواب رفتند هيچ صدائى بگوششان نرسيد كه براى آن از خواب بيدار شوند پس بيدار فرمود و برانگيخت ايشان را از آنخواب گران تا معلوم فرمايد بر جهانيان و آشكار كند علم خود را بعيان كه كدام يك از آن دو فرقه كه اختلاف نمودند در مدت خواب ايشان خوب تعداد و ضبط نمودند از منه درنگشان را تا پايان و بنابراين كلمه اذ متعلّق است بعجبا و شروع بقصّه در آيات بعد شده كه خداوند ميفرمايد نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً‌ ولى مفسّرين آنرا متعلّق با ذكر مقدر گرفته‌اند و بنابراين اينجا شروع بقصّه شده يعنى ياد آور وقتى را كه جاى گرفتند و قول خداوند در آيات بعد مقرّب معناى اوّل است چون ظاهر در آنستكه آنجا اول قصّه است لذا حقير مفاد آيات را مبنى بر اين وجه كه بنظرم رسيد قرار داده و بيان نمودم در هر حال كسانيكه اختلاف نمودند در مدت درنگ آنها در غار يا خودشان بودند يا اهل ايمان و كفّار از اقوام ايشان كه هر يك بحدس خودشان سخنى ميگفتند و چون آنها برخاستند و شرح حال خود را گفتند حقّ آشكار گرديد و خدا داناتر بود بعده وعده و مدت درنگشان از هر كس و كلمات رشد و عدد و امد بمعناى موجب رشد و صاحب عدد و غايت و نهايت است و كلمه احصى ظاهرا فعل ماضى و لما لبثوا متعلّق بآن و امدا مفعول به است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ثُم‌َّ بَعَثناهُم‌ لِنَعلَم‌َ أَي‌ُّ الحِزبَين‌ِ أَحصي‌ لِما لَبِثُوا أَمَداً «12»

‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ نوم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ برانگيختيم‌ و بيدار كرديم‌ ‌تا‌ اينكه‌ معلوم‌ ‌ما ظاهر شود ‌که‌ كدام‌ يك‌ ‌از‌ دو حزب‌ قوم‌ ‌آنها‌ مؤمنين‌ و كافرين‌ كدام‌ يك‌ بهتر شماره‌ كردند مدت‌ مكث‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌در‌ كهف‌ و بعضي‌ گفتند ‌خود‌ اصحاب‌ كهف‌ اختلاف‌ ‌در‌ مدت‌ داشتند بيدار شدند ‌که‌ بيايند و تحقيق‌ كنند ‌که‌ مدت‌ مكث‌ چه‌ اندازه‌ بوده‌ ثُم‌َّ بَعَثناهُم‌ بعث‌ اشاره‌ بايقاظ ‌است‌ كانه‌ ‌اينکه‌ نوم‌ مديد بمنزله‌ موت‌ ‌است‌ و بيداري‌ بمنزله‌ حيات‌ ‌بعد‌ الموت‌ مثل‌ بعث‌ يوم القيامة ‌که‌ حيات‌ ‌بعد‌ ‌از‌ موت‌ ‌است‌ لنعلم‌ خداوند چيزي‌ ‌بر‌ ‌او‌ مخفي‌ نيست‌ ‌تا‌ ببعث‌ ‌آنها‌ معلوم‌ شود بلكه‌ مراد معلوم‌ شدن‌ ‌بر‌ اصحاب‌ كهف‌ ‌ يا ‌ ‌بر‌ قوم‌ ‌آنها‌ گويا اختلافي‌ واقع‌ شد ‌بين‌ كفار قوم‌ و مؤمنين‌ ‌در‌ مدت‌ مكث‌ ‌آنها‌ ‌ يا ‌ اختلافي‌ ‌در‌ ‌خود‌ اصحاب‌ كهف‌ واقع‌ شد ‌که‌ چه‌ اندازه‌ نوم‌ ‌آنها‌ و مكث‌ ‌آنها‌ طول‌ كشيده‌ أَي‌ُّ الحِزبَين‌ِ أَحصي‌ كداميك‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ دو حزب‌ مؤمن‌ و كافر ‌ يا ‌ ‌اينکه‌ دو دسته‌ ‌بين‌ ‌خود‌ اصحاب‌ كهف‌ بهتر شماره‌ كردند لِما لَبِثُوا أَمَداً امد مدت‌ ‌است‌ و لبث‌ كون‌ ‌در‌ كهف‌ ‌است‌ خداوند ‌اينکه‌ مدت‌ اينها ‌را‌ مستور كرد ‌تا‌ سلطان‌ ‌آنها‌ و اتباع‌ ‌آن‌ و اهل‌ زمان‌ ‌آن‌ بكلي‌ فاني‌ شوند و طبقه‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌آنها‌ جايگير ‌آنها‌ گردند ‌که‌ اصلا ‌از‌ ‌آنها‌ خبري‌ و اطلاعي‌ نداشته‌ باشند بلكه‌ عمارات‌ ‌آنها‌ خراب‌ شود و بناهاي‌ جديد بنا كنند و اوضاع‌ شهر منقلب‌ شود.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 12)- «سپس آنها را بر انگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب کرده‌اند» (ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصی لِما لَبِثُوا أَمَداً).

نکات آیه

۱- اصحاب کهف، به اراده خداوند، پس از خوابى چندین ساله، بیدار شدند. (فضربنا على ءاذانهم فى الکهف سنین عددًا . ثمّ بعثنهم)

۲- هدف از بیدار ساختن اصحاب کهف، نمایاندن ارزیابى آنان درباره مدّت زمان خواب خویش بود. (ثمّ بعثنهم لنعلم أىّ الحزبین أحصى لما لبثوا أمدًا) با توجه به این که «لنعلم» - (تا بدانیم) - در مورد خداوند به معناى کسب علم نیست، بلکه محقّق ساختن معلوم است، در برداشت فوق از دانستن خدا به «نمایاندن» تعبیر شده. «أمد» به معناى «وقت ممتدّ» و نیز «پایان مدّت» است. در این آیه، به قرینه «أحصى»، معناى نخست مراد است. کلمه «أحصى» محتمل است که فعل ماضى باشد و «أمداً» مفعول آن، که در نتیجه، «لما لبثوا» به «أمداً» تعلّق خواهد داشت. و ممکن است که «أحصى» اسم تفضیل و «أمداً» تمییز آن باشد.

۳-میان اصحاب کهف، در برآورد مدّت خواب خویش، دو دستگى به وجود آمد.* (أىّ الحزبین أحصى لما لبثوا) با توجه به آیات بعد - که گفت و گوى اصحاب کهف را با هم نقل کرده است (قالوا لبثنا) - چنین برمى آید که آنان، خود، به دو گروه (الحزبین) تقسیم شده بودند و درباره مدّت زمان خواب خویش اختلاف نظر داشتند.

۴- وجود یافتن پدیده ها در عالم غیبت، به فعلیّت رسیدنِ علمِ الهى است. (ثمّ بعثنهم لنعلم أىّ الحزبین) روشن است که خداوند، بر همه چیز آگاه است و ابعاد زمان و مکان، مانعى در برابر علم الهى نیست. بنابراین، «لنعلم» باید معنایى داشته باشد که با این اصل کلّى و مسلّم تنافى نداشته باشد. یکى از وجوه این است که مراد از «علم» در «لنعلم» فعلیّت یافتن علم خداوند باشد; یعنى، آنچه خداوند به واقع شدن آن عالم است، واقع شود.

موضوعات مرتبط

  • اصحاب کهف: اختلاف اصحاب کهف ۳; فلسفه بیدارى اصحاب کهف ۲; قصه اصحاب کهف ۱، ۳; مدت خواب اصحاب کهف ۲، ۳; منشأ بیدارى اصحاب کهف ۱
  • خدا: آثار تحقق علم خدا ۴; نقش اراده خدا ۱
  • موجودات: خلقت موجودات ۴

منابع