القلم ٢٨

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ أَوْسَطُهُمْ‌ أَ لَمْ‌ أَقُلْ‌ لَکُمْ‌ لَوْ لاَ تُسَبِّحُونَ‌

ترجمه

یکی از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: «آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی‌گویید؟!

|عاقل‌ترشان گفت: آيا به شما نگفتم: چرا [خدا را] تسبيح نمى‌گوييد
خردمندترينشان گفت: «آيا به شما نگفتم: چرا خدا را به پاكى نمى‌ستاييد؟»
یک نفر بهترین اولاد و عادلترین‌شان به آنها گفت: من به شما نگفتم چرا (شکر نعمت و) تسبیح و ستایش خدا را بجا نیاورید؟
عاقل ترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا خدا را [به پاک بودن از هر عیب و نقصی] یاد نمی کنید [و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانید؟!]
نيكمردشان گفت: شما را نگفتم؛ چرا خدا را تسبيح نمى‌گوييد؟
بهترینشان گفت مگر به شما نگفته بودم که چرا تسبیح [و ان شاء الله‌] نمی‌گویید؟
بهترينشان- به خِرَد و ميانه‌روى- گفت: آيا شما را نگفتم: چرا خداى را به پاكى ياد نمى‌كنيد؟
نیکمردترین ایشان گفت: مگر من به شما نگفتم: چرا نباید به تسبیح و تقدیس خدا بپردازید؟!
میانه‌روتر‌شان گفت: «آیا به شما نگفتم (چرا خدا را) به پاکی نمی‌ستایید؟»
گفت میانی ایشان آیا نگفتم به شما چرا تسبیح نکنید

The most reasonable of them said, “Did I not say to you, ‘if only you would glorify?’”
ترتیل:
ترجمه:
القلم ٢٧ آیه ٢٨ القلم ٢٩
سوره : سوره القلم
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَوْسَطُهُمْ»: بهترین ایشان از نظر عقل و دین (نگا: بقره / . «لَوْ لا»: (نگا: کهف / ). سخنان این نیکمرد جنبه سرزنش دارد.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ «23» أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ «24» وَ غَدَوْا عَلى‌ حَرْدٍ قادِرِينَ «25» فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ «26» بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ «27» قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ «28» قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «29» فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ «30» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ «31» عَسى‌ رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا راغِبُونَ «32» كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «33»

پس به راه افتادند، در حالى كه آهسته با يكديگر مى‌گفتند. كه مبادا امروز مسكينى بر شما وارد شود. در آن صبحگاهان قصد باغ كردند در حالى كه خود را قادر (بر جمع محصول) مى‌پنداشتند. پس چون آن را (سوخته) ديدند، گفتند: ما راه را گم كرده‌ايم، (اين باغ ما نيست). عاقل‌ترين آنها گفت:

آيابه شما نگفتم چرا خدا را منزّه نمى‌دانيد (و با تصميم بر بخل خيال كرديد خدا عاجز و شما همه كاره‌ايد). گفتند: پروردگار ما منزّه است، قطعاً ما ستمكاريم. پس به يكديگر روى آورده در حالى كه به ملامت هم مى‌پرداختند. گفتند واى بر ماكه سركش بوديم. اميد است پروردگار ما بهتر از آن رابراى ما جايگزين كند، همانا ما به پروردگارمان رغبت و اميد داريم. اينگونه است عذاب و اگر بدانند عذاب آخرت بزرگتر است.

جلد 10 - صفحه 182

نکته ها

«حَرْدٍ» به معناى بخل و منع ديگران است. «غَدَوْا عَلى‌ حَرْدٍ» يعنى صاحبان باغ به قصد محروم كردن فقراحركت كردند.

حرص و بخل، انسان را سنگدل مى‌كند، تا آن جا كه به مسكين و فقير رحم نمى‌كند. «لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ»

«أَوْسَطِ» به كسى گويند كه معتدل و به دور از افراط و تفريط باشد. «1»

رسيدگى به مساكين مستحب نيست، بلكه واجب است، زيرا خداوند به خاطر ترك مستحب كسى را كيفر نمى‌دهد. در اين آيه محروم كردن مسكين سبب سوختن باغ در دنيا شد و در آخرت نيز، دوزخيان، دليل دوزخى شدن خود را بى اعتنايى به محرومان مى‌دانند.

ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ... لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ‌ «2»

رسيدگى به فقرا، مخصوص فقراى مؤمن نيست. در اين ماجرا سخنى از ايمان و كفر فقيران نيست بلكه سخن از بخل و حرص بعضى و گرسنگى و فقر ديگران است.

گاهى براى تغيير فكر و فرهنگ، بايد فرد يا گروهى خطاكار در جامعه رسوا شوند تا موجب عبرت ديگران گردند. خداوندى كه «اظهر الجميل و ستر القبيح» است پرده بردارى مى‌كند و ماجراى باغى كه سوخت تابلوى تاريخ مى‌شود.)

در دعا و گفتگو با خداوند كلمه‌ «رَبِّنا» را زياد بكار ببريم. در اين آيات چند بار اين كلمه تكرار شده است. رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌ ... عَسى‌ رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا ... إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا راغِبُونَ‌

قهر خدا كه آمد همه را مى‌سوزاند. با اينكه يكى از وارثان مخالف محروم كردن فقرا بودسهم او نيز سوخت.

نمونه‌هاى عذاب دنيوى عبارت است از:

الف) سلب نعمت. ب) سلطه اشرار. ج) سلب توفيق. د) سلب امنيّت و آرامش.

ولى عذاب آخرت شديد، اليم، عظيم و كبير است. «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»


«1». مفردات راغب.

«2». مدثر، 42 و 44.

جلد 10 - صفحه 183

پیام ها

1- هرچه قصد سوء بيشتر باشد، خطر بيشتر است. «لا يَدْخُلَنَّهَا» (گفتند: احدى از فقرا وارد باغ نشود، خداوند هم تمام باغ را سوزاند.)

2- حرص و بخل گاهى به قدرى شديد مى‌شود كه فرد حاضر نيست حتّى يك فقير را بهره‌مند سازد. «مِسْكِينٌ» در قالب مفرد آمده است.

3- روحيه حريصانه‌ «لا يَسْتَثْنُونَ»، تصميم مخفيانه‌ «يَتَخافَتُونَ» و اقدام قدرتمندانه‌ «قادِرِينَ»، هيچ‌يك كارى از پيش نمى‌برد. (بل نحن محرومون)

4- از فوايد حوادث تلخ، بازگشت به خويشتن است. «فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ»

5- اگر ديگران را از يك جهت محروم كنيم، از چند جهت محروم مى‌شويم. «بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ» (محروم از ميوه، محروم از پاداش الهى، محروم از دعاى فقرا، محروم از رضايت روح پدر، محروم از عزّت اجتماعى)

6- حرف حق را بگوييد، گرچه در اقليّت باشيد. قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ‌ ...

7- اعتدال و خردمندى، سبب دستگيرى از مستمندان و مانع حرص و بخل است. «قالَ أَوْسَطُهُمْ»

8- در شيوه تبليغ، از فرصت ها استفاده كنيد. كسانى كه ديروز حاضر به شنيدن حرف حق نبودند، امروز حاضر به شنيدن شدند. قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ‌ ...

9- در تحليل و بررسى ناگوارى ها به كوتاهى‌هاى خودمان اعتراف كنيم و خداوند را منزّه بدانيم. «سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ»

10- آنچه را ديروز انجام نداده‌ايد، امروز جبران كنيد. «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ‌- قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا»

11- ريشه محروميّت از الطاف الهى، ظلم انسان به خويشتن است. بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ‌ ... إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌

12- اگر اتّحاد بر اساس تقوا نباشد، سرانجام به تفرقه تبديل مى‌شود. (برادرانى كه پيش از اين براى محروم كردن همدست بودند، امروز يكديگر را ملامت‌

جلد 10 - صفحه 184

كرده وگناه را به گردن يكديگر مى‌اندازند.) «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ»

13- ندادن حق ديگران، ظلم به خويش و طغيان به ديگران است. «إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌- إِنَّا كُنَّا طاغِينَ»

14- در برابر خداوند، به ضعف و زشتى عمل خود اعتراف بيشترى كنيم. «إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ‌- إِنَّا كُنَّا طاغِينَ» (چنانكه على عليه السلام در دعاى كميل مى‌گويد: «معتذرا نادما، منكسرا مستقيلا، مستغفرا منيبا مقرا مذعنا معترفا»)

15- به هنگام از دست دادن اموال دنيوى، به لطف و رحمت الهى اميدوار باشيد كه بهتر از آن را به شما بدهد. «عَسى‌ رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها»

16- دست خداوند براى تأمين و جبران باز است. گناهكاران مايوس نباشند و خود را براى هميشه شكست خورده نپندارند. «يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها»

17- هيچ وقت براى بازگشت به خدا دير نيست. «إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا راغِبُونَ» (صاحبان باغ با مشاهده باغ سوخته، از خواب غفلت بيدار شدند و توبه كردند و به سوى خدا روى آوردند.)

18- شكستن دل فقير، كيفر دنيوى و اخروى دارد. «كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ»

19- ايمان به كيفر و عذاب قيامت، مانع بخل و طغيان و ظلم است. «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ «28»

قالَ أَوْسَطُهُمْ‌: گفت بهترين ايشان در عقل و صايبترين ايشان در رأى يا عادلترين آنها در گفتار و فاضلترين در كردار: أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ‌: آيا نگفتم مر شما را در وقتى كه قصد منع فقرا نموديد، لَوْ لا تُسَبِّحُونَ‌: چرا ياد نمى‌كنيد خداى را به بزرگى، يعنى به ذكر خدا مشغول نمى‌شويد و ياد نمى‌آوريد انتقام او را از مجرمان و ناسپاسان، و از اين قصد توبه نمى‌كنيد قبل از ورود نقمت، و شما سخن مرا نمى‌شنيديد و نافرمانى خدا كرديد تا به اين بلا گرفتار شديد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ «17» وَ لا يَسْتَثْنُونَ «18» فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ «19» فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ «20» فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ «21»

أَنِ اغْدُوا عَلى‌ حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ «22» فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ «23» أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ «24» وَ غَدَوْا عَلى‌ حَرْدٍ قادِرِينَ «25» فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ «26»

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ «27» قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ «28» قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «29» فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ (30) قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ (31)

عَسى‌ رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا راغِبُونَ (32) كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ (33)

ترجمه‌

همانا ما آزموديم آنها را همچنانكه آزموديم صاحبان آن باغ را


جلد 5 صفحه 250

هنگاميكه سوگند ياد كردند كه به‌چينند ميوه آنرا البته با آنكه باشند صبح كنندگان‌

و انشاء اللّه نميگفتند

پس دور زد بر آن باغ بلاى دور زننده‌اى از جانب پروردگارت با آنكه بودند آنها خفتگان‌

پس گرديد مانند باغى كه ميوه آن تمامى چيده شده‌

پس صدا كردند يكديگر را با آنكه بودند صبح كنندگان‌

كه بامداد بيرون آئيد بر كشت خود اگر هستيد ميوه چينندگان‌

پس روان شدند با آنكه آنها آهسته سخن ميگفتند

كه بايد وارد نشود در آن امروز بر شما فقيرى‌

و صبح روان شدند بقصد منع فقراء با آنكه بودند توانايان‌

پس چون ديدند آنرا گفتند همانا ما گمشدگانيم‌

بلكه ما بى‌بهرگانيم‌

گفت بهترين آنها آيا نگفتم بشما كه چرا تسبيح نميكنيد

گفتند منزّه است پروردگار ما همانا ما بوديم ستمكاران‌

پس رو كردند بعضيشان به بعضى با آنكه ملامت ميكردند خودشان را

گفتند اى واى بر ما همانا ما بوديم سركشى كنندگان‌

اميد است پروردگار ما عوض دهد بما بهتر از آنرا همانا ما بسوى پروردگارمان اميدوارانيم‌

اينچنين است عذاب اينجا و هر آينه عذاب آخرت بزرگتر است اگر بودند كه ميدانستند.

تفسير

قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اهل مكّه مبتلا شدند بگرسنگى چنانچه مبتلا شدند صاحبان باغ و آن باغى بود در دنيا از باغات يمن كه برضوان خوانده ميشد و فاصله آن از صنعاء نه ميل بود و نيز نقل نموده كه از ابن عباس پرسيدند آيا گناه موجب محروميّت از روزى ميشود جواب گفت قسم بخدا اين واضح است خداوند آنرا در سوره ن و القلم ذكر فرموده و آن آنستكه مردى باغى داشت كه حقوق فقرا را از محصول آن كاملا ميپرداخت و چون او فوت كرد آن باغ به پنج پسرش ارث رسيد و در آنسال كه پدرشان از دنيا رفت آن باغ از هر سال بيشتر محصول داشت و پسرها خوشحال شدند يكروز بعد از نماز عصر كه براى تفريح آنجا رفته بودند زيادى ميوجات آنرا مشاهده نمودند و موجب طغيان آنها شد و بعضى از آنها ببعض ديگر گفتند پدر ما پيرمرد و خرفت شده بود خوب است ما متعهّد شويم امسال چيزى بفقرا ندهيم تا مستغنى شويم و در سنوات آتيه برسم سابق عمل خواهيم نمود و چهار نفر از آنها باين امر راضى شدند و پنجمى كه خداوند او را


جلد 5 صفحه 251

اوسط خوانده غضب نمود پرسيدند كه اوسط آنها در سن بود گفت خير كوچكتر از همه بود بر حسب سنّ و بزرگتر بحسب عقل و اوسط قوم بهتر آنان است و او برادران خود را نصيحت نمود كه بطريقه پدرتان باقى باشيد بهتر است و آنها دست تعدّى بسوى او دراز نمودند و زدند او را بحدّيكه يقين كرد اراده كشتن او را دارند ناچار تمكين نمود پس رفتند در منازلشان و قسم خوردند كه صبح بروند و محصول باغ را برداشت نمايند و كلمه انشاء اللّه تعالى را كه مشتمل بر استثناء است بر زبان جارى ننمودند پس خدا مبتلاشان نمود باين گناه و حائل شد ميان آنها و آن رزق و اين آيات را تلاوت نمود تا فأصبحت كالصّريم و آنرا تفسير نمود بمحترق اوّلا و بشب تار كه ابدا روشنى در آن يافت نشود ثانيا باز آيات بعد را تلاوت نمود تا رسيد به و هم يتخافتون پرسيدند مراد از تخافت چيست جواب داد آهسته صحبت كردن است كه كسى نشنود اين خلاصه منقول از ابن عباس است و تتمّه مختصرى دارد كه ذكر نشد و بنابراين مفاد آيات شريفه آنستكه خداوند مبتلا فرمود اهل مكّه را چنانچه مبتلا فرمود صاحبان باغ معهود را وقتى كه قسم ياد نمودند كه بچينند ميوجات آنرا در صبحگاه و انشاء اللّه نگفتند پس آفتى بر آن باغ رسيد از جانب پروردگار تو اى پيغمبر در وقتى كه صاحبان آن در خواب بودند پس گرديد آن باغ مانند آنكه ميوجات آن چيده شده بطوريكه چيزى از آن باقى نمانده يا گرديد مانند شب تاريك بسوختن و سياه شدن پس صاحبان باغ يكديگر را صبح خبر كردند كه بيائيد برويم سر محصول خودمان آنرا برداشت نمائيم اگر عازم اين كار هستيد پس رفتند و محرمانه با هم صحبت مينمودند كه نبايد امروز احدى از فقراء را در باغ راه داد و صبح آنروز كه وارد باغ شدند عازم بر محروم نمودن فقراء بودند بطوريكه گويا جز بر محروم نمودن قدرت ندارند يا تصميم داشتند كه تمام قدرت خودشان را در منع آنها اعمال نمايند و وسائل آنرا آماده نموده بودند غافل از آنكه قدرت خداوند فوق قدرتها است و زمينه اعمال قدرت آنها را از بين برده و محصول باغ از دست رفته و جز حرمان نصيبى براى آنها نمانده است و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه صبح بباغ آمدند با عزم بر منع فقرا بگمان‌


جلد 5 صفحه 252

آنكه قادرند بر برداشت تمام محصول خودشان و ممكن است اينمعنى از ذيل منقول از ابن عباس كه ذكر نشد استفاده شود در هر حال اوّلى كه باغ را ديدند نشناختند و گفتند ما راه را گم كرديم و بعد از تأمّل فهميدند كه گم نكردند بلكه باغ سوخته و گفتند ما محروم شديم از منافع باغ براى قصد خيانت بفقراء و اعقل و اعدل و بهتر از همه آنها گفت من نگفتم چرا تسبيح و تنزيه نميكنيد خدا را از خلف وعده چون او ضامن روزى بندگان شده و وعده داده كه هيچ كس را بى‌رزق نگذارد و شما از خوف فقر قصد منع فقرا را از حقوق خودشان نموديد يا چرا ياد خدا نمينمائيد بشكر و صبر بر سهم خودتان از باغ و اداء حق فقرا و آنها تنزيه خدا و اقرار بظلم خودشان كردند و يكديگر را ملامت نمودند چون بعضى آمر و بعضى مؤيّد و بعضى راضى بودند و يكنفر ناراضى در اين امر بود و در خاتمه همگى با تضرّع و زارى روى نياز بدرگاه كارساز آورده خودشان را ملامت بر تجاوز و تعدّى از حق و طغيان و سركشى از امر خدا نموده و او را مبرّى از جور و ستم دانسته توبه جدّى كردند و از خدا خواستند كه عوض آن باغ باغ بهترى بآنها عنايت فرمايد با آنكه اميدوار بودند بكرم او و راغب بودند باطاعت اوامرش و گفته‌اند خداوند توبه آنها را قبول و باغ بمراتب بهترى عوض بآنان كرم فرمود در اسرع اوقات كه منتظر آن نبودند و از امام باقر عليه السّلام روايت شده كه گناه بنده موجب دفع رزق ميشود و باين آيات استشهاد فرموده خدا ميفرمايد اين عذاب و امثال آن عذاب دنيوى خدا است در مقابل تخلّف از اوامر او و عذاب آخرت بمراتب شديدتر است اگر بدانند شدّت و حدّت آنرا و آنكه عذاب دنيا در برابر آن هر چه باشد هيچ است و نميدانند مردم كه چه قدر مهمّ است و الا معصيت خدا را كمتر مينمايند معصيت كاران.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ أَوسَطُهُم‌ أَ لَم‌ أَقُل‌ لَكُم‌ لَو لا تُسَبِّحُون‌َ «28»

‌گفت‌ اوسط ‌آنها‌ بساير برادران‌: مگر ‌من‌ نگفتم‌ بشما ‌که‌ منع‌ حقوق‌ فقرا ‌را‌

جلد 17 - صفحه 138

نكنيد ‌که‌ مورد غضب‌ الهي‌ واقع‌ ميشويد چرا تسبيح‌ و تقديس‌ پروردگار ‌خود‌ نكرديد و شكر گزار نعمت‌ ‌او‌ نشديد.

اوسط بعضي‌ گفتند: فرزند اوسط ‌آنها‌ نه‌ اكبر ‌بود‌ و نه‌ اصغر دو برادر بزرگتر داشت‌ و دو برادر كوچكتر لكن‌ ‌در‌ خبر دارد ‌که‌: كوچكترين‌ ‌آنها‌ ‌بود‌ لكن‌ اعقل‌ ‌از‌ ‌آنها‌ و اكمل‌ ‌آنها‌ ‌در‌ دين‌ ‌بود‌ و لكن‌ چنانچه‌ ‌از‌ اخبار استفاده‌ ميشود و بنظر ‌هم‌ نزديكتر ميآيد آنكه‌ ‌در‌ دين‌ نه‌ ‌در‌ طرف‌ افراط ‌بود‌ ‌که‌ چيزي‌ ‌بر‌ دين‌ بيفزايد و نه‌ ‌در‌ طرف‌ تفريط ‌که‌ چيزي‌ ‌از‌ دين‌ ‌را‌ كسر گذارد حد وسط ‌بين‌ افراط و تفريط چنانچه‌ ‌در‌ آيه شريفه‌ ميفرمايد: وَ كَذلِك‌َ جَعَلناكُم‌ أُمَّةً وَسَطاً بقره‌ آيه 143، نه‌ مثل‌ نصاري‌ ‌که‌ ‌در‌ حق‌ عيسي‌ غلو كردند و بخدايي‌ رساندند و نه‌ مثل‌ يهود ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ حرامزاده‌ شمردند، امروز ‌هم‌ شيعه‌ سه‌ دسته‌اند بعضي‌ مثل‌ صوفيه‌ و شيخيه‌ ‌در‌ حق‌ ائمه‌ مخصوصا امير المؤمنين‌ غلو كردند و بمقام‌ الوهيت‌ رساندند و بعضي‌ شئونات‌ ائمه‌ ‌را‌ منكر شدند و حد وسط همان‌ فرمايش‌ ‌خود‌ ‌آنها‌ ‌است‌ ‌که‌ فرمودند:

«نزلونا ‌عن‌ الربوبية و قولوا ‌في‌ حقنا ‌ما شئتم‌»

‌-‌ قال‌َ أَوسَطُهُم‌ أعقلهم‌ و أتقاهم‌ و أعبدهم‌.

أَ لَم‌ أَقُل‌ لَكُم‌ ‌که‌ مانع‌ حق‌ فقرا نشويد و بطريقه پدرتان‌ رفتار كنيد ‌با‌ ‌من‌ مخالفت‌ كرديد و بمن‌ اذيت‌ كرديد حال‌ باين‌ بلا دچار شديد.

لَو لا تُسَبِّحُون‌َ قبلا گفتيم‌: تسبيح‌ دو معني‌ دارد يك‌ معني‌ مقابل‌ تهليل‌ و تكبير و تحميد، و يك‌ معني‌ مطلق‌ ذكر مي‌گويي‌: تسبيحات‌ اربعه‌ تسبيح‌ حضرت‌ فاطمه‌ (ع‌) و ‌در‌ اينجا معني‌ اعم‌ ‌است‌ ‌که‌ چرا شكر نعمت‌ الهي‌ ‌را‌ نكرديد و بوظائف‌ ديني‌ عمل‌ ننموديد و قدردان‌ ‌اينکه‌ نعمت‌ نبوديد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- در این میان «یکی از آنها که از همه عاقلتر بود گفت: آیا به شما نگفتم چرا تسبیح خدا نمی‌گویید»! (قال اوسطهم ا لم اقل لکم لو لا تسبحون).

از این آیه استفاده می‌شود که در میان آنها فرد مؤمنی بود که آنها را از بخل و حرص نهی می‌کرد، ولی کسی گوش به حرفش نمی‌داد.

نکات آیه

۱ - وجود فردى عاقل و معتدل در میان باغداران یمنى (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون) «أوسط» (مرادف «وسط») به معناى معتدل و شخص مبرّا از افراط و تفریط است. (برگرفته از مصباح المنیر و مفردات راغب) و از چنین کسى به عاقل تعبیر مى شود. از آن جا که معتدل در این آیه، در مقایسه با دیگر صاحبان باغ سنجیده شده است (أوسطهم)، مفسران از آن به بهترین ایشان تعبیر کرده اند.

۲ - ترغیب و برانگیخته شدن باغداران یمنى، به تسبیح و یاد خدا از سوى برادر عاقل و معتدل خود (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون) «لولا» براى تحضیض و ترغیب است و تسبیح در این آیه، به معناى یاد خداوند است; یعنى، «لولا تذکرون اللّه».

۳ - ترغیب و برانگیخته شدن باغداران یمنى، از سوى برادر عاقل و معتدل خویش، بر رعایت حقوق مستمندان و پرهیز از محروم ساختن آنان از محصولات باغ (أن لایدخلنّها الیوم علیکم مسکین ... قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون)

۴ - مخالفت برادر عاقل و معتدل، از میان برادران صاحب باغ، با محروم ساختن مستمندان از محصولات خویش (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون)

۵ - باغداران یمنى، نصیحت و هشدار برادر عاقل و معتدل خود را درباره حقِ مستمندان و یاد خداوند نمى پذیرفتند. (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون)

۶ - سرزنش شدن باغداران یمنى از سوى برادر خردمند و معتدل خود، به سبب فراموش کردن یاد خدا و محروم ساختن مستمندان از محصولات باغ (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون) مطلب یاد شده، با توجه به این نکته است که همزه در «ألم» براى استفهام توبیخى است.

۷ - خردمندى و اعتدال، برانگیزاننده آدمى به دستگیرى از مستمندان و مانع از بخل و مال دوستى است. (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون) از این که برادر عاقل و معتدل، دیگر برادرانش را به انفاق و دستگیرى از مستمندان ترغیب کرد، مى توان مطلب یاد شده را به دست آورد.

۸ - باغداران یمنى، گرفتار جهل و افراط و تفریط (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون)

۹ - تسبیح و یاد خدا، برانگیزاننده آدمى به انفاق و دستگیرى از مستمندان و مانع بخل و مال دوستى (قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون) توصیه به تسبیح و یاد خداوند، درباره اداى سهم فقیران (لولا تسبّحون)، مى رساند که آن دو در برانگیختن آدمى به انفاق و دورى از بخل، مؤثر است و نقش دارد.

موضوعات مرتبط

  • اصحاب الجنة: افراط اصحاب الجنة ۸; بهترین شخص اصحاب الجنة ۱; تشویق اصحاب الجنة ۲; تفریط اصحاب الجنة ۸; جهل اصحاب الجنة ۸; رد موعظه عاقل اصحاب الجنة ۵; سرزنشهاى عاقل اصحاب الجنة ۶; سرزنش اصحاب الجنة ۶; عاقل اصحاب الجنة ۱; غفلت اصحاب الجنة ۶; لجاجت اصحاب الجنة ۵; مخالفت عاقل اصحاب الجنة ۴; نقش عاقل اصحاب الجنة ۲، ۳
  • اعتدال: آثار اعتدال ۷
  • انفاق: زمینه انفاق ۹
  • انگیزش: عوامل انگیزش ۷، ۹
  • باغ سوخته: قصه باغ سوخته ۲، ۳، ۴، ۵، ۶
  • بخل: موانع بخل ۷، ۹
  • تسبیح: آثار تسبیح خدا ۹; تشویق به تسبیح خدا ۲
  • تعقل: آثار تعقل ۷
  • ذکر: آثار ذکر خدا ۹; تشویق به ذکر خدا ۲
  • غفلت: غفلت از خدا ۶
  • مال دوستى: موانع مال دوستى ۷، ۹
  • مساکین: تشویق به رعایت حقوق مساکین ۳; زمینه امداد به مساکین۷، ۹

منابع