الفرقان ٥٢

از الکتاب
کپی متن آیه
فَلاَ تُطِعِ‌ الْکَافِرِينَ‌ وَ جَاهِدْهُمْ‌ بِهِ‌ جِهَاداً کَبِيراً

ترجمه

بنابر این از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن [= قرآن‌] با آنان جهاد بزرگی بنما!

|پس از كافران اطاعت مكن و به وسيله قرآن با ايشان به جهادى بزرگ بپرداز
پس، از كافران اطاعت مكن، و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادى بزرگ بپرداز.
پس تو هرگز تابع کافران مباش و با آنها چنان که مخالفت قرآن و دین حق کنند سخت جهاد و کارزار کن.
پس کافران را [که انتظار دارند از ابلاغ وحی باز ایستی،] فرمان مبر و به وسیله این [قرآن] با آنان جهاد [ی فرهنگی و تبلیغی] کن.
از كافران اطاعت مكن، و به حكم خدا با آنها جهاد كن، جهادى بزرگ.
پس، از کافران اطاعت مکن و با آنان به سختی جهاد کن‌
پس كافران را فرمان مبر و بدين [قرآن‌]- به حكمى كه در قرآن است يا به ترك طاعت آنان- با آنان جهاد كن، جهادى بزرگ.
پس (در تبلیغ رسالت و دعوت به حق، استوار و کوشا باش و) از کافران اطاعت مکن (و به دنبال هوسها و خرافات ایشان مرو) و با (اسلحه‌ی) قرآن با آنان جهاد بزرگ (و همه جانبه‌ی تبلیغاتی) را بیاغاز.
پس، کافران را پیروی مکن، و به وسیله‌ی قرآن با آنان به جهادی (پیگیربا این برهان وحیانی) بزرگ بپرداز.
پس فرمانبرداری مکن کافران را و جهاد کن با ایشان بدان جهادی بزرگ‌

So do not obey the disbelievers, but strive against them with it, a mighty struggle.
ترتیل:
ترجمه:
الفرقان ٥١ آیه ٥٢ الفرقان ٥٣
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«جَاهِدْهُم بِهِ»: با حجّت و برهان و درسها و عبرتهای قرآن، جهاد فکری و فرهنگی و تبلیغاتی را با کافران به راه انداز. هر چند در آیات پیشین از قرآن نامی به میان نیامده است، ولی هر کلمه و هر جمله‌ای از آیه‌های قبلی بخشی از قرآن بوده و تسمیه کلّ به اسم جزء روا است (نگا: بقره / . از سوی دیگر حضور قرآن در ذهن، خود مرجع ضمیر است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً «52»

پس، از كافران پيروى نكن و به وسيله‌ى قرآن (يا ترك پيروى از آنان) با آنان به جهادى بزرگ بپرداز.

نکته ها

برخورد ما با كفّار چند مرحله دارد:

اوّل: عدم اطاعت از آنان. «فَلا تُطِعِ»

دوّم: مبارزه و جهاد. «وَ جاهِدْهُمْ»

جهاد و مبارزه نيز چند قسم است: جهاد با شمشير كه جهاد اصغر است، جهاد علمى با منطق قرآن و پاسخ دادن به شبهات دشمنان كه جهاد كبير است.

پیام ها

1- سازش با كفّار ممنوع است. «فَلا تُطِعِ» (هرگونه تقاضاى انحرافى كفّاررا با قاطعيّت رد كنيد)

2- زمانى مى‌توانيد در برابر كفّار، مستقل و مقاوم و با صلابت باشيد كه متمركز باشيد. «لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً- فَلا تُطِعِ» يعنى اكنون كه رهبرى در وجود يك پيامبر متمركز است، شما نيرومنديد، پس سازش نكنيد.

3- پيروى نكردن از كفّار كافى نيست، جهاد لازم است، آن هم جهادى بزرگ و همه‌جانبه. فَلا تُطِعِ‌ ... وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً

4- مبارزه‌ى منفى، يكى از شيوه‌هاى مبارزه است. (با ترك اطاعت از كفّار، با آنان جهاد كن) فَلا تُطِعِ‌ ... وَ جاهِدْهُمْ‌

5- قرآن بهترين ابزار جهاد علمى و فرهنگى و نيرومندترين وسيله‌ى بحث و محاجّه با دشمنان اسلام است. «جاهِدْهُمْ بِهِ»

6- دشمنان شما براى تهاجم فرهنگى و فكرى تلاش‌ها دارند، شما هم بيكار نباشيد. «جاهِدْهُمْ» طرفينى است.

جلد 6 - صفحه 269

7- جهاد علمى و منطقى عليه كفر و شرك، بزرگ‌ترين جهاد است. «جِهاداً كَبِيراً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52)

فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ‌: پس فرمان مبر كافران را كه به دين پدران خود دعوت كنند. خطاب به پيغمبر و مراد امت است كه در دين حق و ايمان ثبات ورزند و به هيچ وجه كفار را اطاعت نكنند. وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً: و جهاد كن ايشان را به قرآن يا به ترك طاعت آنان جهاد بزرگى در كميت و كيفيت. مراد آنست كه كفار كوشش كنند در ابطال حق، و تو در مقابل برطرف كن باطل را و ثابت باش در حق و مجاهده كن سخت با همه آنان به حجج بينه و دلايل واضحه كه اكبر از جهاد به سيف مى‌باشد، زيرا تو مبعوث بر كافه برايا، و دين تو ناسخ تمام اديان است.

تبصره: آيه شريفه دلالت دارد بر آنكه جهاد متكلمين در رد شبهه مبطلين و دشمنان دين، از اجل و اكبر جهاد، و منزلت آن نزد حق تعالى اعظم آن است و

جلد 9 - صفحه 354

شايد حديث: رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاكبر، اشاره به اين باشد. و ممكن است مراد مقاتله با كفار باشد، يعنى اى پيغمبر قتال و جهاد كن به شمشير آبدار به تأييد پروردگار. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً (51) فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً (52) وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً (54) وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‌ رَبِّهِ ظَهِيراً (55)

وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‌ رَبِّهِ سَبِيلاً (57) وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى‌ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً (58) الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‌ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً (59) وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60)

ترجمه‌

و اگر خواسته بوديم هر آينه برانگيخته بوديم در هر بلدى بيم دهنده‌ئى را

پس اطاعت مكن كافران را و جهاد كن با ايشان جهادى بزرگ‌

و او است آنكه روان ساخت و واگذارد دو دريا را اين شيرين است و گوارا و اين شور است و تلخ و قرار داد ميانشان حايلى و ممانعتى سخت‌

و او است آنكه آفريد از آب انسانى را پس قرار داد او را داراى نسب و سبب و باشد پروردگار تو توانا

و ميپرستند غير از خدا آنچه را كه نه نفع ميرساند بآنها و نه ضرر ميرساند آنها را و باشد كافر بر پروردگارش پشتيبان شيطان‌

و نفرستاديم تو را مگر مژده دهنده و بيم دهنده‌

بگو نميخواهم از شما بر آن مزدى مگر كار آنكه خواست فراگيرد بسوى پروردگارش راهى‌

و اعتماد كن بر خداى زنده كه نمى‌ميرد و تسبيح گوى او را بستايشش و بس است او كه باشد بگناهان بندگانش آگاه‌

آنكه آفريد آسمانها و زمين را و آنچه ميان آن دو است در شش روز پس مستولى شد بر عرش، خداى بخشنده است پس بپرس آنرا از آگاهى‌

و چون گفته شود بآنها كه سجده كنيد مر خداى بخشنده را گويند و چيست بخشنده آيا سجده كنيم براى آنچه امر ميكنى ما را و افزايد آنها را دورى.


جلد 4 صفحه 83

تفسير

خداوند متعال براى تعظيم شأن و تجليل امر و تقويت خاطر شريف پيغمبر اكرم در امر دعوت فرموده اگر ميخواستيم ما در هر شهر و بلدى پيغمبرى براى انذار مردم مبعوث كنيم مى‌توانستيم و كار تو سبك ميشد ولى مقام تو اجلّ از آنستكه در عرض تو پيغمبرى باشد يا بعد از تو پيغمبرى بيايد و چون ما اين فضيلت را مخصوص بتو نموديم تو هم در مقابل بايد گوش بسخنان ياوه و توقعات بيجاى كفار ندهى و با آنها مداهنه ننمائى و جهاد نمائى بترك اطاعت آنها يا بقرآنى كه معجز بيان است با آنان جهاد بزرگيكه آن ببرهان و بيان است نه سيف و سنان و براى بيان شمّه‌ئى از قدرت خود فرموده و او است خداوندى كه دو مجمع آب زياد را كه دريا گويند سر داده و بحال خودشان واگذاشته مانند دابّه‌ئى كه صاحبش آن را سر دهد بصحرا براى چريدن و در عين حال بيد قدرت ميان آن دو آب زياد حاجب و مانعى قرار داده كه مخلوط با يكديگر نشوند گويا بزبان حال هريك از آن دو آب با ديگرى ميگويد حرام است و ممنوع كه با من مخلوط شوى بتقريبى كه در اوائل سوره از بيان حجرا محجورا گذشت و اين دو آب بقدرى با هم اختلاف دارند كه هر كس به بيند ميگويد اين بسيار گوارا و اين بسيار شور يا آن گوارا و خنك و اين شور و گرم يا آن گوارا و شيرين و اين شور و تلخ است بحسب اختلاف اهل لغت در معناى فرات و اجاج و اين در رودهاى بزرگيكه داراى آب گوارا است و وارد دريا ميشود تا مدتى محسوس است خصوصا در رود نيل و دجله كه گفته‌اند تا فرسخها باين حال باقى است حتى در رود هر از كه وارد درياى مازندران ميشود احساس شده و معلوم است كه اين بقدرتى است كه خداوند به آب در جريان داده كه خود را حفظ مينمايد و قمى ره فرموده خدا ميفرمايد حرام و محرّم است كه تغيير دهد يكى از آن دو طعم ديگرى را و از اين قبيل است آب دو چشمه مجاور هم در لاريجان كه حقير آن را مشاهده نمودم يكى آب جوش و ديگر بسيار خنك كه هر دو وارد در يك حوض ميشود تا ملائم شود و بتوان در آن فرو رفت و بالاتر از همه آب دهان و بينى و چشم است كه هر سه در روى انسان جريان پيدا ميكند از يك چشمه سرو با هم در صفات اختلاف فاحش دارند و اين از عجائب‌


جلد 4 صفحه 84

خلقت است كه براى كثرت مشاهده آن عظمت قدرتش از نظر محو شده و او است آن خداوندى كه آفريد انسان را از آبى كه مخمّر شد بآن طينت آدم عليه السّلام و قابل شد از براى قبول اشكال و نطفه كه آن آبى بود در اصلاب آباء و ارحام امّهات و پس از انقلاباتى بشر شد پس قرار داد خداوند او را صاحب اولاد ذكور كه نسب بآن معلوم ميشود و صاحب اولاد اناث كه مصاهرت بآن حاصل مى‌گردد يا پيوند داد بشر را با يكديگر بدو نوع نسبت يكى نسبى كه حاصل ميشود از رحميّت مانند پدر و مادر با اولاد و برادر و خواهر با يكديگر و ساير ارحام و ديگر سببى كه بمصاهرت و ازدواج حاصل ميگردد مانند زن و شوهر و داماد و عروس و برادر زن و شوهر و خواهر زن و شوهر و پدر و مادر زن و شوهر و امثال اينها عموما يا خصوص محارم از آنها باختلاف تفاسير و بيانات اهل لغت و قدرت خداوند ظاهر ميشود در خلق چنين موجود مركب از اعضاء مختلفه و طبايع متباعده و حواس متغايره از مادّه واحده و تنوّع آن بدو نوع متقابل از پيوند يكى ذاتى و ديگر عرضى با اشتراك آن دو در محرميّت يا ساير خواص و آثار در كافى از امام باقر عليه السّلام و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از اين آيه فرمود خداوند تبارك و تعالى خلق فرمود آدم عليه السّلام را از آب گوارا و خلق فرمود از جنس او زوجه او را و درست نمود زوجه‌اش را از دنده زيرينش پس جارى ميشود باين دنده ميان زن و مرد سبب و نسب و بعد تزويج نمود آنزن را بآنمرد و جارى نمود ميان آن دو باين سبب مصاهرت را و اين است مراد از قول خداوند نسبا و صهرا پس نسب بسبب مردان حاصل ميشود و مصاهرت بسبب زنان و تحقيقاتى راجع بخلقت حوّا از دنده آدم عليه السّلام در اول سوره نساء گذشت و در امالى صدوق ره از انس بن مالك نقل نموده كه پرسيدم از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه آيا على عليه السّلام برادر تو است فرمود بلى عرض كردم بيان فرما چگونه او برادر تو است فرمود خداوند خلق فرمود آبى در زير عرش پيش از خلقت آدم به سه هزار سال و جاى داد آنرا در علم پنهان خود و چون خلق فرمود آدم را جارى نمود آن آبرا يو صلب آدم پس منتقل نمود آنرا بصلب شيث و هميشه آن آب منتقل ميشد از پشتى بپشتى تا جاى گرفت در پشت عبد المطلب پس خداوند آنرا دو قسمت نمود نصف آن‌


جلد 4 صفحه 85

در عبد اللّه و نصف در ابو طالب جاى گزين شد پس من از نصف آن آب و على از نصف ديگر است و على برادر من است در دنيا و آخرت پس اين آيه را تلاوت فرمود و خلاصه اين معنى را در روضة الواعظين نيز از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل نموده و مستفاد از روايات متعدده آنستكه اين آيه در شأن امير المؤمنين عليه السّلام و بيان قرابت نسبى و سببى او با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم نازل شده و صهر از القاب آنحضرت است و بايد حمل بر مراد باطنى شود و اهل شرك پرستش ميكنند جز خداوند مخلوقى را كه نفع و ضرر آنها در تحت قدرت و اختيار آن نيست و كافر در برابر پروردگارش پشتيبان و كمك شيطان بوده و هست در عداوت و شرك يا كافر از نظر خداوند دور افتاده و پشت سر افكنده شده بوده و هست چنانچه فرموده‌اند و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه جنس كافر در برابر خداوند پشتيبان و كمك كافر بوده و هست و حاصل آنستكه اين جنس با يكديگر در مخالفت خداوند كمك ميكنند يا مراد آن باشد كه كافر بر خداوندش چيره و جسور بوده و خواهد بود كه احسن معانى است يا مراد آن باشد كه عبادت ميكنند بتى را كه نميتواند نفع و ضررى بآنها برساند و چنين كافر بر معبود خود غالب و نيرومند بوده و هست و مستفاد از بعضى روايات معتبره آنستكه مراد از كافر در اين آيه دومى است و مراد از رب صاحب اختيار و ولى است مانند قول خداوند اذكرنى عند ربّك و مراد از ولىّ امير المؤمنين عليه السّلام است كه صاحب اختيار دومى بوده و او پشتيبان دشمنان امير المؤمنين عليه السّلام بود يا در ظاهر با آنحضرت كمك ميكرد و اينمعنى در باطن قرآن است و نفرستاده است خداوند پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله را مگر براى بشارت دادن اهل ايمان را ببهشت و ترساندن اهل عصيان را از جهنم و دستور فرموده بآن حضرت كه بفرمايد بآن مردم من مزدى از شما بر اداء رسالت كه مستفاد از ارسال بشير و نذير است نميخواهم مگر اطاعت خدا و عمل كسيكه بخواهد راهى بسوى خدا پيدا كند همين كافى است براى من چون ثواب هدايت نمودن يكنفر بنده در نزد خدا بيشتر از دنيا و ما فيها است براى آنكه كسيكه ميخواهد مردم را هدايت و ارشاد بحق و حقيقت نمايد بايد بى طمعى و استغناء مادّى خود را بمردم بفهماند تا سخنان او در قلوب آنها جاى گير شود و آنرا


جلد 4 صفحه 86

حمل بر طمع بمال خودشان ننمايند و اين سيره مرضيّه همه انبياء بوده و مبلّغين اسلام هم بايد بر آن مشى نمايند و الا بياناتشان چندان موثر نخواهد شد و بنابر اين كلمه مضاف بمن شاء كه اطاعت يا عمل است محذوف شده است و گفته شده استثناء منقطع است چون اطاعت و عمل از جنس اجر نيست و بنظر حقير چون در عالم بالا قيمتى است بالاترين اجور است و نيز فرموده توكل كن بخدا و نترس از اشرار و بى نياز باش از كمك مالى و حالى بندگانيكه دوام و ثباتى براى آنها نيست آنخداوندى كه زنده و پاينده است و نمرده و نميميرد تو را بمقصد و مقصود خواهد رساند و شرّ آنها را از تو دفع خواهد فرمود و تنزيه نما او را از آنچه لايق شأن او نيست باثبات اوصاف كمال و جمال و حمد و ثناء و شكر بر نعم سابقه موجوده و لاحقه موعوده و كافى است خدا كه با خبر و مطلع از گناهان بندگانش باشد از كفر و شرك و ساير معاصى پنهان و آشكار و از گناهان آنان گردى بدامن مقدّس تو و كبريائى او نخواهد نشست آنخداوندى كه آفريد آسمانها و زمين را در شش روز پس مستولى شد بر عرش و تفصيل آن در سوره اعراف گذشت و ذكرش در اين مقام شايد بمناسبت سبق امر بتوكل و تسبيح باشد كه چنين خالق قادر محيط متصرّفى لايق اتّكال و تسبيح و حمد و ثناء است و اشاره بآنكه امور بتأنّى و تدريج بايد انجام بگيرد خداوند با كمال قدرت در خلقت بتأنّى و تدريج اقدام فرموده پيغمبر هم بايد اسلام را بتأنّى و تدريج رواج دهد كه آنخدا رحمن يعنى بخشنده و مهربان است و بنابر اين الرّحمن خبر مبتداء محذوف و از اسما الحسنى است و ميشود خبر الذى باشد يعنى آنكه آسمانها و زمين را آفريد رحمن است و در مجمع نقل نموده كه يهود حكايت ميكردند از ابتداء خلقت بخلاف قرآن لذا خداوند فرموده براى محكوميّت آنها بپرس از آنچه ذكر شد در امر خلقت از شخص خبيرى كه مورد قبول آنها باشد و سؤال چنانچه متعدى بعن ميشود براى آنكه متضمّن معناى تفتيش است متعدى بباء هم ميشود براى آنكه متضمّن معناى اعتنا است و ممكن است كلمه به صله خبيرا باشد و مسئول عنه مقدر يعنى پس بپرس از خبير بآن امر كيفيت آنرا و بعضى گفته‌اند جمعى از كفار منكر بودند كه‌


جلد 4 صفحه 87

اسم رحمن بر خدا اطلاق شود لذا خدا فرموده از خبيرى كه مطلع از كتب سماوى باشد بپرس تا او تصديق كند كه چنين اسمى براى خدا در آن كتب ذكر شده و بنابر اين ضمير در كلمه به برحمن عود ميكند و معانى ديگرى هم ذكر نموده‌اند كه بنظر حقير حسنى ندارد و آنچه ظاهر و مستحسن و خالى از خلل است آنستكه گفته شود چون خداوند در آيه قبل فرموده بود كه خدا به گناهان بندگان خبير است و در اين آيه فرموده نام او رحمن است كه دلالت بر نهايت رحمت دارد ميفرمايد پس سؤال كن و بخواه حوائج خود را بوسيله نام رحمن از خداوند خبير و آگاهى كه ذكر شد و آگاهى او فوق هر آگاهى است و بنابر اين ضمير در به بأقرب مراجع خود عود نموده و باء در معناى حقيقى خود استعمال شده و مناسبت اطراف كلام و جهات مقام محفوظ است ولى نميدانم چرا آقايان از اين معناى واضح صرف نظر نموده و خود را بتكلف انداخته‌اند و گفته‌اند رحمن نامى است از خداوند كه در كتب سماوى ذكر شده ولى مشركين عرب منكر اطلاق آن بر خدا بودند لذا وقتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بآنها ميفرمود سجده كنيد براى رحمن ميگفتند رحمن چيست ما او را نميشناسيم آيا هر چه تو امر ميكنى ما را براى او سجده كنيم بدون معرفت باو يا هر چه محمد صلّى اللّه عليه و اله و سلّم امر ميكند ما را براى او سجده كنيم چون يأمرنا بياء نيز قرائت شده و اين امر موجب مزيد تباعد و تنفّر آنها از سجود و ايمان و ازدياد كفر و طغيانشان ميشد و قمى ره فرموده جواب آنها الرّحمن خلق الانسان علّمه البيان است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَلا تُطِع‌ِ الكافِرِين‌َ وَ جاهِدهُم‌ بِه‌ِ جِهاداً كَبِيراً (52)

‌پس‌ گوش‌ ‌به‌ حرف‌ كفار مده‌ و مداينه‌ ‌با‌ ‌آنها‌ نكن‌ و توقعات‌ ‌آنها‌ ‌را‌ انجام‌ مده‌ و ‌با‌ ‌آنها‌ جهاد كن‌ ‌به‌ ‌اينکه‌ قرآن‌ جهاد بزرگي‌.

(فَلا تُطِع‌ِ الكافِرِين‌َ) ‌که‌ ‌هر‌ روز يك‌ تقاضايي‌ دارند، يك‌ روز مي‌گويند:

‌از‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ نبوت‌ دست‌ بردار يك‌ روز ميگويند: فلان‌ معجزه‌ ‌را‌ بياور قرباني‌ بياور ‌که‌ آتش‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ خورد.

جلد 13 - صفحه 636

(إِن‌َّ اللّه‌َ عَهِدَ إِلَينا أَلّا نُؤمِن‌َ لِرَسُول‌ٍ حَتّي‌ يَأتِيَنا بِقُربان‌ٍ تَأكُلُه‌ُ النّارُ) آل‌ عمران‌ آيه 279.

يك‌ روز ميگويند: (لَن‌ نُؤمِن‌َ لَك‌َ حَتّي‌ تَفجُرَ لَنا مِن‌َ الأَرض‌ِ يَنبُوعاً أَو تَكُون‌َ لَك‌َ جَنَّةٌ مِن‌ نَخِيل‌ٍ وَ عِنَب‌ٍ فَتُفَجِّرَ الأَنهارَ خِلالَها تَفجِيراً أَو تُسقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمت‌َ عَلَينا كِسَفاً أَو تَأتِي‌َ بِاللّه‌ِ وَ المَلائِكَةِ قَبِيلًا أَو يَكُون‌َ لَك‌َ بَيت‌ٌ مِن‌ زُخرُف‌ٍ أَو تَرقي‌ فِي‌ السَّماءِ وَ لَن‌ نُؤمِن‌َ لِرُقِيِّك‌َ حَتّي‌ تُنَزِّل‌َ عَلَينا كِتاباً نَقرَؤُه‌ُ) اسراء آيه 92 ‌الي‌ 95 و ‌غير‌ اين‌ها اعتنايي‌ باين‌ مزخرفات‌ نكن‌ و محكم‌ ايستادگي‌ كن‌.

(وَ جاهِدهُم‌ بِه‌ِ جِهاداً كَبِيراً) سه‌ قسم‌ جهاد داريم‌:

يكي‌ حرب‌ ‌با‌ كفار و مشركين‌ ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ فروع‌ دين‌ ‌است‌ صلاة زكاة خمس‌ امر بمعروف‌ نهي‌ ‌از‌ منكر حج‌ جهاد تولي‌ و تبري‌ ده‌ فرع‌ و شرط جهاد حضور نبي‌ و امام‌ و نواب‌ خاص‌ ‌آنها‌ ‌است‌ و ‌در‌ غيبت‌ بازاء ‌او‌ دفاع‌ ‌است‌.

دوم‌: جهاد ‌با‌ نفس‌ ‌که‌ جهاد اكبرش‌ گويند ‌که‌ حضرتش‌ فرمود:

(‌قد‌ فرغتم‌ ‌عن‌ الجهاد الاصغر فعليكم‌ بالجهاد الاكبر)

گفتند: چيست‌! فرمود: جهاد ‌با‌ نفس‌ ‌در‌ ترك‌ مشتهيات‌ نفساني‌.

سوم‌: جهاد ‌در‌ هدايت‌ و ارشاد ‌با‌ بيانات‌ واضحه‌ و ادله محكمه‌ و حجج‌ تامه‌ و براهين‌ متقنه‌ و منطق‌ صحيح‌ و ‌آيه‌ اشاره‌ باين‌ قسم‌ جهاد ‌است‌ و افضل‌ ‌از‌ جميع‌ فضايل‌ ‌است‌ و ‌از‌ شئون‌ ‌اينکه‌ جهاد امر بمعروف‌ و نهي‌ ‌از‌ منكر و نصيحت‌ و ارشاد ‌است‌.

637

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 52)- به همین دلیل در این آیه دو دستور مهم را که دو برنامه اساسی پیامبران را تشکیل می‌دهد بیان می‌کند، نخست روی سخن را به پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله کرده، می‌فرماید: «بنا بر این از کافران اطاعت مکن» (فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ).

در هیچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پیش مگیر که سازشکاری با منحرفان، آفت دعوت به سوی خداست.

و اما دستور دوم این که: «به وسیله قرآن با آنها جهاد بزرگی کن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً). جهادی بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پیامبران پیشین، جهادی که تمام ابعاد روح و فکر مردم را در برگیرد و جنبه‌های مادی و معنوی را شامل شود.

این تعبیر عظمت مقام قرآن را نیز باز گو می‌کند، چرا که سلاحی است برنده، که قدرت بیان و استدلال و تأثیر عمیق و جاذبیتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست.

ج3، ص343

نکات آیه

۱ - پیامبر(ص) وظیفه دار پرهیز از هرگونه اطاعت و تن دادن به خواسته هاى کافران (فلاتطع الکفرین) «طاعت»; یعنى، عمل کردن به آنچه که از انسان خواسته شده است.

۲ - کافران، متوقف کردن دعوت به اسلام و محدود ساختن آن را، از پیامبر(ص) خواستار شدند. (و لو شئنا لبعثنا فى کلّ قریة نذیرًا . فلاتطع الکفرین) با توجه به معناى لغوى «طاعت» (عمل کردن به آنچه که از انسان خواسته شده است) مى توان برداشت یاد شده را به دست آورد; زیرا آنچه که کافران از پیامبر(ص) خواسته بودند - با توجه به آیه قبل که سخن از جهانى بودن رسالت پیامبراسلام(ص) بود و آیه شریفه متفرع بر آن شده (فلاتطع الکافرین) - مى تواند توقف و محدود شدن رسالت باشد.

۳ - اطاعت از کافران و تن دادن به خواسته هاى کفر آمیزشان، حرام است. (فلاتطع الکفرین)

۴ - پیامبر(ص)، وظیفه دار مبارزه گسترده فرهنگى و تبلیغى با جریان کفر و شرک، با محور قرار دادن قرآن (فلاتطع الکفرین و جهدهم به جهادًا کبیرًا) مرجع ضمیر «به» به قرینه مقام (یعنى، آیه قبل که از انذار رسول به مردمان سخن گفته است) قرآن کریم است و آمدن مفعول مطق (جهاداً) و توصیف آن به «کبیراً»، بیانگر گستردگى و بزرگى این جهاد مى باشد.

۵ - قرآن، در هر عصر و زمان و در سطح جهانى، توانا و شایسته براى مبارزه با جریان کفر و شرک (فلاتطع الکفرین و جهدهم به جهادًا کبیرًا) فرمان خداوند به جهاد بزرگ با کافران به وسیله قرآن - پس از یادآورى جاودانگى و جهانى بودن رسالت پیامبر(ص) - حاکى از آن است که قرآن، کتابى توانا و شایسته براى مبارزه جهانى و همیشگى با جریان کفر و شرک است.

۶ - مبارزه با جریان کفر و شرک، کارى است سخت که تلاش گسترده و طاقت فرسایى را مى طلبد. (فلاتطع الکفرین و جهدهم به جهادًا کبیرًا) فرمان خداوند به جهاد بزرگ و گسترده، پس از دستور به اطاعت نکردن از کافران، مى تواند گویاى مطلب یادشده باشد.

۷ - تلاش در راه احیاى معارف دین و مبارزه فرهنگى با جریان کفر و شرک، جهادى بزرگ و با عظمت (فلاتطع الکفرین و جهدهم به جهادًا کبیرًا)

۸ - مبارزه و جهاد فرهنگى با کفر و شرک، هدف کلى قرآن و محور اصلى دعوت پیامبراسلام(ص) (و جهدهم به جهادًا کبیرًا)

موضوعات مرتبط

  • اسلام: ممانعت از تبلیغ اسلام ۲
  • اطاعت: حرمت اطاعت از کافران ۳
  • جهاد: جهاد بزرگ ۷
  • دین: اهمیت احیاى دین ۷
  • شرک: ابزار مبارزه با شرک ۴; سختى مبارزه با شرک ۶; مبارزه با شرک ۷، ۸
  • قرآن: اهداف قرآن ۸; شرک ستیزى قرآن ۵; قرآن و مقتضیات زمان ۵; کفرستیزى قرآن ۵; نقش قرآن ۴; ویژگیهاى قرآن ۵
  • کافران: اجتناب از اطاعت کافران ۱; خواسته هاى کافران ۲
  • کفر: ابزار مبارزه با کفر ۴; سختى مبارزه با کفر ۶; مبارزه با کفر ۷، ۸
  • مبارزه: مبارزه فرهنگى ۴، ۷، ۸
  • محرمات ۳:
  • محمد(ص) : اصول دعوت محمد(ص) ۸; ممانعت از دعوت محمد(ص) ۲; مسؤولیت محمد(ص) ۱، ۴

منابع