الفرقان ٢٩

از الکتاب
کپی متن آیه
لَقَدْ أَضَلَّنِي‌ عَنِ‌ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي‌ وَ کَانَ‌ الشَّيْطَانُ‌ لِلْإِنْسَانِ‌ خَذُولاً

ترجمه

او مرا از یادآوری (حق) گمراه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکنند* انسان بوده است!

|همانا مرا از قرآن پس از آن كه براى من آمده بود دور ساخت و شيطان همواره خوار كننده و فرو گذارنده‌ى انسان بوده است
او [بود كه‌] مرا به گمراهى كشانيد پس از آنكه قرآن به من رسيده بود.» و شيطان همواره فروگذارنده انسان است.
رفاقت او مرا از پیروی قرآن پس از آنکه به من رسید محروم ساخت و گمراه گردانید، آری شیطان برای انسان مایه خذلان (و گمراهی) است.
بی تردید مرا از قرآن پس از آنکه برایم آمد گمراه کرد. و شیطان همواره انسان را [پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت] وامی گذارد؛
با آنكه قرآن براى من نازل شده بود، مرا از پيرويش بازمى‌داشت. و اين شيطان همواره آدمى را تنها مى‌گذارد.
او مرا از پند [قرآن‌] پس از آنکه برایم آمده بود، دور و گمراه کرد، و شیطان تنها گذار انسان است‌
همانا مرا از اين يادكرد و پند- قرآن- پس از آنكه به من رسيد گمراه كرد. و شيطان آدمى را فروگذارنده و خواركننده است.
بعد از آن که قرآن (برای بیداری و آگاهی) به دستم رسیده بود، مرا گمراه (و از حق منحرف و منصرف) کرد. (آری! این چنین) شیطان انسان را (به رسوائی می‌کشد و) خوارِ خوار می‌دارد.
«هم او (بود که) همواره مرا از یادواره(ی حق) بس گمراه کرد، پس از آنکه برایم آمده بود.» و شیطان همواره خوار و بی‌مقدارکننده‌ی انسان بوده است.
همانا گمراهم کرد از یادآوری (یا کتاب) پس از آنکه بیامدم و بوده است شیطان انسان را خوارسازنده‌

He led me away from the Message after it had come to me; for Satan has always been a betrayer of man.”
ترتیل:
ترجمه:
الفرقان ٢٨ آیه ٢٩ الفرقان ٣٠
سوره : سوره الفرقان
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الذِّکْرِ»: قرآن (نگا: آل‌عمران / ، اعراف / و ...). یاد خدا (نگا: مائده / ، رعد / ). «الشَّیْطَانُ»: اهریمن جنّ و انس. «خَذُولاً»: بسیار خوار کننده و رسوائی به بار آورنده.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا «29»


«1». فصّلت، 11.

جلد 6 - صفحه 246

رفيق من بعد از آن كه حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت. و شيطان هنگام اميد، انسان را رها مى‌كند.

نکته ها

«خذلان» اين است كه انسان به حمايت كسى اميد داشته باشد، ولى او انسان را رها كند.

به گفته‌ى روايات، رهبر الهى، مصداق ذكر است و گمراه كردن از ذكر «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ» يعنى گمراه شدن از رهبر حقّ. «1»

اسلام براى دوستى وانتخاب دوست، سفارش‌هاى زيادى دارد و دوستى با افرادى را تشويق و از دوستى با افرادى نهى كرده است كه اين موضوع به بحث مستقلّى نياز دارد.

برخى از عنوان‌هاى فرعى موضوع «دوست و دوستى» به اين شرح است:

راه‌هاى شناخت دوست، مرزهاى دوستى، ادامه‌ى دوستى، قطع دوستى، انگيزه‌هاى دوستى، آداب معاشرت با دوستان و حقوق دوست، كه براى هر يك آيات و روايات بسيارى است و ما به گوشه‌اى از آنها اشاره مى‌كنيم:

  • اگر در شناخت كسى به ترديد افتاديد، به دوستانش بنگريد كه چه افرادى هستند. «فانظروا الى خلطائه» «2»
  • تنهايى، از رفيق بد بهتر است. «3»
  • از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: بهترين دوست كيست؟ فرمود: كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد، و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش ياد قيامت را در شما زنده كند. «4»
  • حضرت على عليه السلام فرمود: هنگامى كه قدرتت از بين رفت، رفقاى واقعى تو از دشمنان شناخته مى‌شوند. «5»* حضرت على عليه السلام فرمود: رفيق خوب، بهترين فاميل است. «6»
  • در حديث آمده است: دوستت را در مورد غضب، درهم، دينار و مسافرت آزمايش كن. اگر در

«1». تفسير كنزالدقائق.

«2». بحار، ج 74، ص 197.

«3». بحار، ج 77، ص 173.

«4». تفسير قرطبى.

«5». غرر الحكم.

«6». غررالحكم.

جلد 6 - صفحه 247

اين آزمايش‌ها موفّق شد، دوست خوبى است. «1»

در شعر شاعران نيز درباره‌ى دوست و دوستى، بسيار سخن به ميان آمده و به معاشرت و همنشينى با دوستان خوب بسيار سفارش شده است؛

همنشين تو از تو به بايد

تا تو را عقل و دين بيفزايد

و از همنشينى با دوستان بد مذمّت شده است، رفيق بد به مار خوش خط و خالى تشبيه شده است كه زهرى كشنده در درون دارد؛

تا توانى مى‌گريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها تو را بر جان زند

يار بد بر جان و بر ايمان زند

يا دوست بد به ابر تيره‌اى تشبيه شده است كه خورشيد با آن عظمت را مى‌پوشاند؛

با بدان منشين كه صحبت بد

گرچه پاكى تو را پليد كند

آفتاب بدين بزرگى را

پاره‌اى ابر ناپديد كند

پیام ها

1- حسرت‌هاى درونى در اعمال و رفتار انسان مؤثّر است. «يَعَضُّ الظَّالِمُ»

2- رها كردن راه انبيا ظلم است. (ظلم به خود و ظلم به انبيا) «يَعَضُّ الظَّالِمُ»

3- عذاب قيامت بسيار سخت است. «يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‌ يَدَيْهِ» (مشرك تنها يك انگشت ويا يك دست خود را گاز نمى‌گيرد، بلكه دو دست خود را گاز مى‌گيرد)

4- در قيامت، وجدان‌ها بيدار مى‌شود. «يَعَضُ‌- يَقُولُ»

5- پشيمانى، دليل بر اختيار انسان است و اگر كسى مجبور بود، پشيمانى معنا نداشت. «يا لَيْتَنِي»

دوستى‌هاى نامشروع امروز، فرداى خطرناكى دارد. «يا لَيْتَنِي» دوست در سرنوشت انسان مؤثّر است.

7- ايمان به تنهايى كافى نيست، همراه بودن با انبيا نيز لازم است. «مَعَ الرَّسُولِ»


«1». بحار، ج 74، ص 180.

جلد 6 - صفحه 248

8- ارتباط با انبيا هر چند اندك باشد، مى‌تواند راه نجات باشد. «سَبِيلًا»

9- دو دوستى در يك دل جا نمى‌گيرد. (دوستى پيامبر و دوستى انسان گمراه) اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ‌ ... لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا

10- دوستان منحرف، عوامل شيطانند. «فُلاناً خَلِيلًا- وَ كانَ الشَّيْطانُ»

11- نام و شخص افراد مهم نيست، كارايى آنان مهم است. «فُلاناً- أَضَلَّنِي»

12- نشانه‌ى دوست بد آن است كه انسان را غافل كند. «أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ»

13- گاهى عواطف دوستى، بر استدلال و منطق غلبه مى‌كند. «أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي»

14- خداوند با همه‌ى مردم اتمام حجّت مى‌كند. «بَعْدَ إِذْ جاءَنِي»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً «29»

لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ: هر آينه بتحقيق گمراه نمود مرا و بازداشت از ياد خدا، يا كلمه شهادت، يا موعظه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، يا قرآن، بَعْدَ إِذْ جاءَنِي‌: بعد از آنكه آمده بود مرا و متمكن بودم از آنكه قبول كنم آن را و


«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 370، به نقل از كتاب احقاق الحق.

«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 370، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 328

مهتدى شوم به آن. وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا: و هست شيطان انسى كه دوست گمراه كننده باشد مر آدمى را، فرو گذارنده در وادى هلاكت، يعنى دوستى مى‌كند با آدمى تا او را به حد هلاكت رساند و بعد او را واگذارد و هيچ نفع و فايده‌اى به او نرساند. يا مراد شيطان جنّى باشد، يعنى ابليس كه هميشه وسوسه كند كه آدمى را به مخالفت خدا و رسول وادارد، و چون در دام هلاك افتاد او را فرو مى‌گذارد و نفع به او نرساند، بلكه تبرى نمايد لقوله تعالى‌ كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِنْكَ». «1» تنبيه: آيه شريفه آگاهى است به آنكه معاشرت بدان و فاسقان و كافران، شخص را از راه حق بازدارد، و عاقبت پشيمانى و تحسر دارد به حدى كه روز قيامت از شدت حسرت، دست خود را تا مرفق بخورد و لكن سودى نخواهد داشت؛ پس بايد در دنيا دوست صالح متدين امين را اختيار نمود، زيرا شبهه‌اى نيست كه مصاحبت اخيار و اشرار، تأثير تمام دارد در هدايت و ضلالت، چنانچه در منهج از حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله روايت نموده كه فرمود:

مثل همنشين نيكو همچو مثل عطار است كه چون با او نشينى اگرچه عطر خود را به تو ندهد، اما از بوى عطر او بهره‌مند شوى، و زمانى آن بو با تو بماند؛ و مثل همنشين بد مانند صاحب كوره آتش است اگرچه تو را به شراره‌اش نسوزاند، اما بوى بد او در جامه تو بماند. «2» ايضا در صفات الشيعه على عليه السّلام فرمايد: مجالسة الاشرار تورث سوء الظّنّ بالاخيار و مجالسة الاخيار تلحق الاشرار بالاخيار و مجالسة الابرار للفجّار تلحق الابرار بالفجّار فمن اشتبه امره و لم يعرفوا دينه فانظروا الى خلطائه فان كانوا اهل دين اللّه فهو على دين اللّه و ان كانوا على غير دين اللّه فلا حظّ له من دين اللّه انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله قال من كان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فلا يواخين كافرا و لا يخالطن فاجرا و من اخى كافرا او خالط فاجرا كان كافرا فاجرا.


«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 370 و 371، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

«2». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 371، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 329

مجالست بدان موجب بد گمانى شود به خوبان، و مجالست خوبان ملحق كند بدان را به خوبان، و مجالست نيكان با بدان ملحق كند نيكان را به بدان؛ پس هركه مشتبه شود بر شما امرش و نشناختيد دينش را، پس نظركنيد به همنشينان او، پس اگر اهل دين خدا باشند او هم بر دين خدا باشد، و اگر بر غير دين خدا هستند پس بهره‌اى نيست براى او از دين خدا؛ زيرا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هر كه ايمان دارد به خدا و روز قيامت، پس البته البته دوستى نكند كافرى را و مخالطه نكند فاجرى را، و هر كه دوستى نمايد كافر را يا، خلطه نمايد فاجر را، باشد كافر فاجر. «1» تتمه: على بن ابراهيم قمى از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده در اين آيات شريفه كه اين جاييدن دست را به دندان از براى اوّلى است و تمناى او به اقرار به ولايت حضرت على عليه السّلام باشد، و مراد به دوست نگرفتن با دويمى است، و مراد از «فلانا خليلا» دومى، و مراد از ذكر، ولايت على عليه السّلام است. و مراد از شيطان دومى است. «2» اين فرمايش حضرت باطن آيه شريفه مى‌باشد، پس منافات با تفسير سابق نخواهد داشت.

و حضرت امير المؤمنين عليه السّلام به روايت كافى در خطبه وسيله فرموده:

در حق من مناقبها است، اگر ذكر نمايم آنها را عظيم دانند به سبب آنها قدر و منزلت مرا، و طول كشد استماع آنها، هر آينه منازعه نمودند با من دو نفر در امرى كه نبوده حقّى براى آنها و مرتكب آن شدند از روى ضلالت و اعتقاد به آن نمودند از روى جهالت، پس بد است محل ورود آنها و بد است آرامگاه آنها، و لعن مى‌نمايند يكديگر را و تبرى مى‌نمايند هر يك از صاحب خود و مى‌گويد به رفيق خود وقت ملاقات: اى كاشكى دورى من با تو به قدر دورى بين مشرق و مغرب بوده، بدقرينى هستى. پس جواب او را دهد به اين آيه‌ «يا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا ...» پس حضرت فرمود: منم ذكر آنچنانى كه از او گمراه شدند، و


«1». صفات الشيعه شيخ صدوق، ص 6 و 7- الحديث التاسع، چاپ مؤسسه امام صادق عليه السّلام.

«2». تفسير على بن ابراهيم قمى، ج 2، ص 113، چاپ كتابفروشى علّامه قم.

جلد 9 - صفحه 330

سبيلى كه از آن منحرف شدند، و ايمانى كه به آن كافر گرديدند، و قرآنى كه او را مهجور نمودند، و دينى كه آن را تكذيب نمودند، و صراطى كه از آن سرنگون شدند. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى‌ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً «21» يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً «22» وَ قَدِمْنا إِلى‌ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً «23» أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلاً «24» وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلاً «25»

الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً «26» وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‌ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً «27» يا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلاً «28» لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً «29» وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

ترجمه‌

و گفتند آنانكه اميد ندارند ملاقات ما را چرا نبايد فرستاده شود بر ما فرشتگان يا به بينيم پروردگارمان را هر آينه بتحقيق تكبر ورزيدند در باره خودشان و سركشى كردند سركشى كردنى بزرگ‌

روزى كه به بينند فرشتگان را نيست بشارتى در چنين روز براى گناه‌كاران و ميگويند حرام است ممنوع‌

و سبقت كنيم بسوى آنچه كردند از كار پس گردانيم آنرا غبارى پراكنده شده‌

اهل بهشت در چنين روز بهترند از حيث قرارگاه و خوبترند از جهت آرامگاه‌

و روزى كه شكافته شود آسمان به ابر و فرو فرستاده شوند ملائكه فرو فرستادنى‌

پادشاهى چنين روز حق است مر خداى بخشنده را و باشد روزى بر كافران دشوار

و روزى كه ستمكار بدندان دو دست گزد ميگويد ايكاش پيش گرفته بودم با رسول راهى را

اى واى بر من كاش من نگرفته بودم فلانى را دوست‌

بتحقيق گمراه گردانيد مرا از تذكر بعد از آنكه آمد مرا و باشد شيطان مرانسانرا واگذارنده در هلاكت‌

و گويد پيغمبر اى پروردگار من همانا قوم من گرفتند اين قرآن را واگذاشته شده.

تفسير

كسانيكه منكر معاد بودند لذا اميدوار بوصول در پيشگاه الهى‌


جلد 4 صفحه 67

نبودند و انتظار رحمت حق را نداشتند چون اصل لقاء بمعناى وصول است علاوه بر اعتراضات مذكوره در آيات سابقه گفتند چرا خدا ملائكه را بر ما نازل نمينمايد كه ما تكاليف خودمان را از آنها اخذ نمائيم و حاجت به پيغمبر نداشته باشيم يا آنها تصديق كنند پيغمبر را و ما بدانيم صدق او را و چرا خدا خودش را بما ارائه نميدهد تا ما او را به بينيم و كاملا بحق او عمل نمائيم و خداوند در جواب آنها فرموده چه نخوت و كبر و غرورى در ضمير آنها جاى گير شده كه تجاوز نمودند از حدّ خودشان و رسيدند بأعلى درجه ظلم و طغيان چون عتوّ بمعناى خروج بسوى ظلم فاحش است و ندانستند كه هر كس قابل مقام وحى و تنزيل نميشود و طمع نمودند در امرى كه بخاطر انبيا و اوليا خطور ننموده كه ديدار خدا باشد چون او اجلّ از آنستكه بعقل و وهم در آيد چه رسد بآنكه مرئى و محسوس بحواس ظاهره گردد و روزى كه مى‌بينند ملائكه‌ئى را كه براى قبض روح آنها آمده‌اند هنگام مرگ يا ملائكه عذاب را در قيامت بشارت و نويد خيرى در آنروز براى گناه كاران نيست و براى طلب امان و پناه بردن بخدا بآنها ميگويند حجرا محجورا يعنى حرام و ممنوع باشد بر شما تعرّض بما چون معمولا اين كلمه را اعراب در ماههاى حرام و غيرها وقت مقابله با دشمن ميگفتند از ترس و امان ميخواستند و گفته‌اند مانند معاذ اللّه است يا ملائكه بآنها ميگويند حرام و ممنوع است بر شما بشارت برحمت خدا و نعمت بهشت كه باهل ايمان داده ميشود و خدا اعمال خير آنها را از قبيل صله رحم و اعانت مظلوم و احسان بخلق براى تقرّب به بتها نيست و نابود ميفرمايد مانند خاكى كه غبار شود و پراكنده گردد و ديده نشود مگر از روزنه سقف و ديوار به تبع نور آفتاب و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت از اين آيه پس فرمود اگر اعمال آنها از پارچه‌هاى سفيد مصرى سفيدتر باشد خداوند ميفرمايد ذرات پراكنده شويد و اين براى آنستكه چون اهل بدعت كار حرامى را براى آنها حلال مى‌نمودند قبول ميكردند و قمى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه فرمود خداوند در روز قيامت گروهى را مبعوث ميفرمايد كه در مقابل آنها نورى است مانند پارچه‌هاى سفيد مصرى پس خدا ميفرمايد


جلد 4 صفحه 68

باش ذرات پراكنده پس قسم ياد فرمود بخدا كه آنها روزه ميگرفتند و نماز ميخواندند ولى وقتى كه كار حرامى را بر آنها عرضه ميداشتند مرتكب ميشدند و قبول ميكردند و وقتى كه بر آنها چيزى از فضائل امير المؤمنين عليه السّلام ذكر ميشد انكار مينمودند و در بصائر از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند اعمال چه كسانى هباء منثورا خواهد شد فرمود اعمال دشمنان ما و دشمنان شيعيان ما و راجع باين موضوع شرحى در اول كتاب گذشت و اهل بهشت قرارگاهشان براى نشستن و صحبت نمودن با يكديگر بسيار خوب است و همچنين آرامگاهشان براى استراحت در آن نه خواب پيش از ظهر چون گفته‌اند اهل بهشت خواب ندارند و در معناى لغوى مقيل توسعه داده شده و خير و احسن در اين مقامات از معناى تفضيل تجريد ميشود و بنظر حقير مراد بهتر و خوبتر از هر مستقرّ و مقيلى است كه خوب باشد و در كافى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه چون مؤمن را در قبر گذارند زمين بر او وسعت داده ميشود بقدر ديد چشمش و درى از بهشت باز ميشود بروى او و ميگويند بخواب خوشحال مانند خواب تازه جوان چون خداوند فرموده اصحاب الجنّة خير مستقرّا و احسن مقيلا و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه روز قيامت نصف نشود تا قيلوله نمايند اهل بهشت در بهشت و اهل جهنم در جهنم و قريب باين معنى از امام باقر عليه السّلام نيز روايت شده است و ظاهرا مراد از قيلوله توقف در جايگاه باشد قبل از زوال براى استراحت اگرچه خواب نباشد و اين يكروز بود كه اهل جرم و تقصير ملائكه را ملاقات مينمودند و براى آنها نتيجه خوبى نداشت يكروز هم روزى است كه شكافته و منشق شود آسمان بسبب طلوع ابر سفيدى كه با ملائكه نازل ميشود بر محشر و بمنزله سايبان آنها است كه در سوره بقره ذيل آيه هل ينظرون الّا أن يأتيهم اللّه فى ظلل من الغمام و الملائكه اشاره بآن شد و گفته‌اند اين ابر همان است و عدد آنها بمراتب زيادتر از اهل محشر است از جن و انس و احاطه بمحشر مينمايند و بعضى تشّقّق بتشديد شين و بعضى ننزّل بدو نون و نصب ملائكه قرائت نموده‌اند و اصل تشقّق تتشقّق بوده و غالبا يكى از دو تاء براى تخفيف حذف ميشود و گاهى هم تاء را در شين ادغام ميكنند و بعضى‌


جلد 4 صفحه 69

گفته‌اند ملائكه براى آوردن صحيفه‌هاى اعمال نازل ميشوند كه در آن ابر است و قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه غمام امير المؤمنين عليه السّلام است و در هر حال سلطنت حقه حقيقيه ظاهرا و باطنا در آنروز مخصوص بخداوند بخشنده مهربان است چون هر سلطنت و ولايتى در آنروز ضايع و باطل خواهد شد و باقى نميماند مگر سلطنت و ولايت او و اوليائش و آنروز بر كفار روز بسيار دشوار و ناگوارى است كه مثل و مانند ندارد و روزى است كه كافر و ستمكار از فرط حسرت و ندامت دو دست خويش را بدندان خود ميگزد و ميگويد اى كاش من گرفته بودم با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم راه تبعيّت و هدايت را و اى بر من كاش من آنشخص گمراه كننده را كه مانع از ايمان من شد براى خود دوست قرار نداده بودم و اطاعت او را نمينمودم بتحقيق او منصرف نمود مرا از ياد خدا و متابعت قرآن و امام بعد از آنكه آمد آن موجب تذكر از جانب خدا براى من و بعدا خدا ميفرمايد شيطان كارش آن بوده و هست كه انسان را فريب ميدهد و بحال خود واميگذارد و با آنكس يارى نميكند و در آخرت از او تبرّى مينمايد و قمى ره نقل نموده كه مراد آنستكه اولى ميگويد كاش من قبول ولايت امير المؤمنين عليه السّلام را مينمودم و دومى را براى خود دوست نميگرفتم او منصرف نمود مرا از قبول ولايت بعد از نصب پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم على عليه السّلام را بأمارت و او شيطانى بود كه مرا مخذول و منكوب نمود و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خداوند اسماء كسانى را كه مغرور شدند و خلق را در فتنه و ضلالت انداختند و گمراه گشتند در قرآن بكنايه ذكر فرموده و مخفى داشته در قول خود يوم يعضّ الظّالم على يديه تا آخر و در خطبه وسيله آنحضرت كه در كافى نقل شده بعد از ذكر شقاوت و ضلالت و جهالت آن دو و غصب خلافت و تطبيق اين آيات با مقال يكى از آن دو نفر فرموده منم آن ذكرى كه از آن اعراض نمود و راهى كه از آن كناره كرد و ايمانيكه بآن كافر شد و قرآنيكه آنرا ترك نمود و دينى كه آنرا تكذيب كرد و صراطى كه از آن عدول نمود و اخيرا خداوند نقل فرموده شكايت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم را از قوم خود كه قرآن را مهجور و متروك گذاردند و مانع از ايمان بآن شدند يا مراد شكايت از امت باشد كه ظاهرا آنرا كتاب آسمانى خودشان خواندند


جلد 4 صفحه 70

و گرفتند براى خود ولى باطنا قانون اجانب را ترجيح دادند و بآن عمل نمودند و قرآن را پشت سر انداختند و متروك داشتند احكام آنرا و گفتند بدرد امروز نمى‌خورد و نميشود در اين زمان مجرى گردد يا در تفسير آن باهل بيت كه قرين قرآن ميباشند رجوع ننمودند و بمخالفان ايشان متوجه شدند تا اخذ و ترك هر دو صادق باشد و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لَقَد أَضَلَّنِي‌ عَن‌ِ الذِّكرِ بَعدَ إِذ جاءَنِي‌ وَ كان‌َ الشَّيطان‌ُ لِلإِنسان‌ِ خَذُولاً «29»

‌هر‌ آينه‌ ‌آن‌ فلان‌ گمراه‌ كرد مرا و ‌به‌ ضلالت‌ انداخت‌ ‌از‌ ذكر ‌بعد‌ ‌از‌

جلد 13 - صفحه 608

‌اينکه‌ ‌که‌ آمد مرا ذكر و هست‌ شيطان‌ ‌از‌ ‌براي‌ انسان‌ خذلان‌ كنند.

(لَقَد أَضَلَّنِي‌) فاعل‌ اضلّني‌ فلان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ آيه قبل‌ ذكر شد و اضلال‌ معصيت‌ بسيار بزرگي‌ ‌است‌ ‌در‌ مقابل‌ هدايت‌ ‌که‌ عبادت‌ بسيار بزرگي‌ ‌است‌ تمام‌ گناهان‌ كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ ضلالت‌ انداخته‌ ‌بر‌ گردن‌ ‌او‌ ‌هم‌ بار ميشود.

(لِيَحمِلُوا أَوزارَهُم‌ كامِلَةً يَوم‌َ القِيامَةِ وَ مِن‌ أَوزارِ الَّذِين‌َ يُضِلُّونَهُم‌ بِغَيرِ عِلم‌ٍ) و دارد ‌در‌ خبر ‌که‌ سه‌ قسم‌ فاعل‌ داريم‌، فاعل‌ بالمباشرة، و فاعل‌ بالتسبيب‌ و فاعل‌ بالرضا، فاعل‌ بالمباشرة ‌آن‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ مرتكب‌ معصيت‌ ‌شده‌ فاعل‌ بالتسبيب‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ سبب‌ ‌شده‌ ‌بر‌ معصيت‌، فاعل‌ بالرضا ‌آن‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ خوشنود ميشود ‌به‌ معصيت‌ عاصي‌.

(عَن‌ِ الذِّكرِ) مفسرين‌ گفتند مراد ‌از‌ ذكر قرآن‌ ‌است‌ چون‌ يكي‌ ‌از‌ اسامي‌ قرآن‌ ذكر ‌است‌.

بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ تفسير مراد عوام‌ و ضعفاء كفار هستند ‌که‌ رؤساء كفار ‌آنها‌ ‌را‌ اضلال‌ كردند لكن‌ ‌اينکه‌ تفسير خلاف‌ ظاهر ‌است‌ ‌به‌ قرينه لفظ فلان‌ و لفظ ظالم‌ چنانچه‌ ذكر شد.

و ‌در‌ خبر ‌از‌ حضرت‌ باقر و حضرت‌ صادق‌ ‌است‌ ‌که‌ مراد ‌از‌ ذكر ‌علي‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌است‌ چنانچه‌ سبيل‌ ‌هم‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ ‌است‌.

(إِذ جاءَنِي‌) ‌در‌ آيات‌ بسيار مثل‌ (إِنَّما وَلِيُّكُم‌ُ اللّه‌ُ) آيه ركوع‌ و آيه بلغ‌ و آيه (اليَوم‌َ أَكمَلت‌ُ) ‌در‌ غدير خم‌ و اخبار بسيار ‌از‌ پيغمبر ‌در‌ شئونات‌ و وصايت‌ و خلافت‌ و ولايت‌ و امامت‌ ‌آن‌ حضرت‌ و نيز ‌از‌ ‌اينکه‌ دو امام‌ روايت‌ ‌شده‌ فرمودند:

(‌ان‌ ‌هذه‌ الآيات‌ نزلت‌ ‌في‌ رجلين‌ ‌من‌ مشايخ‌ قريش‌ اسلما بالسنتهما و كانا ينافقان‌ النبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و ‌سلّم‌ و آخا بينهما يوم الاخاء فضل‌ احدهما صاحبه‌ ‌عن‌ الهدي‌ فهلكا جميعا فحكي‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ حكايتهما ‌في‌ الاخرة الخبر)

(وَ كان‌َ الشَّيطان‌ُ لِلإِنسان‌ِ خَذُولًا) صريح‌ اخبار ‌است‌ ‌که‌ شيطان‌ ثاني‌ ‌است‌ و

جلد 13 - صفحه 609

انسان‌ اول‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 29)- باز ادامه داده، می‌گوید: «او مرا از یاد آوری (حق) گمراه ساخت بعد از آن که (یاد حق) به سراغ من آمده بود»! (لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی).

و در پایان آیه می‌گوید: «و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است» (وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا). چرا که انسان را به بیراهه‌ها و مناطق خطر می‌کشاند و بعد او را سرگردان رها کرده و به دنبال کار خود می‌رود.

حقیقت خذلان این است که کسی دل به یاری دیگری ببندد ولی او درست در لحظات حساس دست از کمک و یاریش بر دارد.

در حدیثی از امام جواد علیه السّلام می‌خوانیم: «از همنشینی بدان بپرهیز که همچون شمشیر برهنه‌اند، ظاهرشان زیبا و آثارشان بسیار زشت است»!

نکات آیه

۱ - ظالمان در روز رستاخیز، دوستان ناباب را عامل گمراهى خود خواهند شمرد. (و یوم یعضّ الظالم على یدیه یقول یلیتنى اتّخذت مع الرسول ... لم أتّخذ فلانًا خلیلاً . لقد أضلّنى عن الذکر بعد إذ جاءنى)

۲ - دوستى و نزدیکى با افراد ناباب، عامل غفلت و دورى از تعالیم بیدارگر قرآن (لقد أضلّنى عن الذکر بعد إذ جاءنى) مقصود از «الذکر» به قرینه آیه بعد - که از مهجور شدن قرآن و فراموش شدن آن در میان جامعه سخن مى گوید - و نیز به این دلیل که یکى از نام هاى قرآن، «ذکر» است، قرآن مى باشد.

۳ - ذکر، از نام هاى قرآن کریم (لقد أضلّنى عن الذکر) مراد از «ذکر» در آیه یاد شده قرآن کریم است.

۴ - قرآن کریم مایه بیدارى و هشیارى انسان (لقد أضلّنى عن الذکر) تعبیر از قرآن به «ذکر» - که به معناى یاد و یادآورى است - مشعر به نکته یاد شده است.

۵ - دوستى با افراد ناباب، داراى تأثیر سوء در رفتار و عقیده انسان و مؤثر در سرنوشت او (یلیتنى لم أتّخذ فلانًا خلیلاً. لقد أضلّنى عن الذکر بعد إذ جاءنى)

۶ - شیطان، درافکننده آدمى به پست ترین مراتب ذلت و خوارى (و کان الشیطن للإنسن خذولاً) «خذول» صیغه مبالغه از ماده «خذلان» است; یعنى، شدیدترین مرحله خوارى.

۷ - شیطان، عامل جدا شدن آدمى از راه انبیا، دوستى با افراد ناباب و گمراهى (یلیتنى اتّخذت مع الرسول سبیلاً . یویلتى لیتنى لم أتّخذ فلانًا خلیلاً. لقد أضلّنى عن الذکر ... و کان الشیطن للإنسن خذولاً)

۸ - دوست ناباب، چونان شیطان است. (یویلتى لیتنى لم أتّخذ فلانًا خلیلاً . لقد أضلّنى عن الذکر... و کان الشیطن للإنسن خذولاً) برداشت فوق، مبتنى بر این است که جمله «و کان الشیطان...» دنباله سخن ظالمان باشد و مقصود از «شیطان» ابلیس نباشد; بلکه نامى باشد که ظالمان براى دوستان ناباب و گمراه گر خود انتخاب کرده باشند; زیرا عمل گمراهى، کار شیطان است و هر کس چنین کارى را انجام دهد، همچون شیطان خواهد بود.

۹ - جدایى از راه پیامبران، دوستى با افراد ناباب و بیگانه شدن با تعالیم قرآن، موجب درافتادن به ورطه خوارى و نهایت ذلت (یویلتى لیتنى لم أتّخذ فلانًا خلیلاً . لقد أضلّنى عن الذکر ... و کان الشیطن للإنسن خذولاً)

موضوعات مرتبط

  • انبیا: آثار اعراض از سیره انبیا ۹; عوامل اعراض از سیره انبیا ۷
  • بدان: آثار دوستى با بدان ۱، ۲، ۵، ۹; عوامل دوستى با بدان ۷
  • تشبیهات قرآن: تشبیه به شیطان ۸; تشبیه دوستان بد ۸
  • تنبّه: عوامل تنبّه ۴
  • دوست: نقش دوست بد ۱، ۲، ۵
  • ذکر ۳: زمینه ذکر ۴
  • ذلت: عوامل ذلت ۶، ۹; مراتب ذلت ۶
  • رفتار: عوامل مؤثر در رفتار ۵
  • سرنوشت: عوامل مؤثر در سرنوشت ۵
  • شیطان: اضلال شیطان ۷; نقش شیطان ۶
  • ظالمان: دوستان بد ظالمان ۱; عوامل گمراهى ظالمان ۱
  • عقیده: عوامل مؤثر در عقیده ۵
  • غفلت: عوامل غفلت از قرآن ۲
  • قرآن: آثار اعراض از قرآن ۹; تشبیهات قرآن ۸; نامهاى قرآن ۳; نقش قرآن ۴
  • گمراهى: عوامل گمراهى ۷

منابع