الدخان ٣٦

از الکتاب
کپی متن آیه
فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ صَادِقِينَ‌

ترجمه

اگر راست می‌گویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید (تا گواهی دهند)!»

|پس پدران ما را باز آوريد اگر راست مى‌گوييد
اگر راست مى‌گوييد، پس پدران ما را [باز] آوريد.
پس پدران ما را اگر راست می‌گویید بیاورید.
اگر شما [در زمینه زنده شدن مردگان] راستگویید [با درخواست از خدا] پدران ما را [زنده کنید و نزد ما] بیاورید [تا ما به زنده شدن مردگان یقین پیدا کنیم!!]
و اگر راست مى‌گوييد، پدران ما را به جهان باز آوريد.
اگر راست می‌گویید [و حقیقت غیر از این است‌] پدرانمان را باز آورید
پس اگر راست مى‌گوييد پدران ما را بازآريد.
(ای محمّد و ای مؤمنان!) اگر راست می‌گوئید (که بعد از مرگ حیاتی در کار است، از خدا بخواهید) پدران و نیاکان ما را (زنده گرداند و آنان را) نزد ما بیاورید (تا بر صدق گفتار شما گواهی دهند).
«اگر (از) راستان بوده‌اید، پس پدران ما را (باز پس) بیاورید.»
پس بیارید پدران ما را اگر هستید راستگویان‌

Bring back our ancestors, if you are truthful.”
ترتیل:
ترجمه:
الدخان ٣٥ آیه ٣٦ الدخان ٣٧
سوره : سوره الدخان
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فَأْتُوا بِآبَآئِنَا ...»: پدران و نیاکان مرده ما را زنده گردانید و به نزد ما بیاورید.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «36»

پس اگر شما (پيامبران) راستگو هستيد، پدران (مرده) ما را باز آوريد.


«1». آل‌عمران، 110.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 501

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36)

فَأْتُوا بِآبائِنا: پس بياريد پدران ما را و اعاده ايشان نمائيد، يعنى از خدا خواهيد تا آنها را زنده نمايد، إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌: اگر هستيد راستگويان در آنكه خدا قادر است بر اعاده اموات و زنده كردن آنان. چون حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله معجزات ظاهره و دلايل قاطعه ارائه و ايشان از جهت عناد و انكار تأمل نمى‌كردند و سؤالات بى‌معنى مى‌كردند لذا حق سبحانه تهديد ايشان فرمايد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى‌ عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33) إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34)

إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى‌ وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (39)

إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40)


جلد 4 صفحه 626

ترجمه‌

و بتحقيق نجات داديم بنى اسرائيل را از عذاب خوار كننده‌

از فرعون همانا او بود برترى جوينده‌اى از متجاوزان‌

و بتحقيق برگزيديم آنان را از روى دانش بر جهانيان‌

و داديمشان از نشانه‌هاى قدرت خود چيزيرا كه در آن نعمتى بود آشكار

همانا اينها هر آينه ميگويند

نيست آن مگر مردن اوّل بارمان و نيستيم ما برانگيخته شدگان‌

پس بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان‌

آيا اينها بهترند يا قوم تبّع و آنانكه بودند پيش از آنها هلاك كرديمشان همانا آنها بودند گناهكاران‌

و نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است در حالى كه باشيم بازى‌كنان‌

نيافريديم آن دو را مگر بحق ولى بيشترشان نمى‌دانند

همانا روز جدا شدن حق از باطل موعد آنان است بتمامى.

تفسير

خداوند متعال بنى اسرائيل را كه سالهاى متمادى بعذاب رقيّت و اسارت و قتل و اعمال شافّه از قبل فرعون و اتباعش گرفتار بودند بتوسط حضرت موسى نجات داد چون فرعون مرد متكبّر و متفرعن و سركشى بود كه از حدّ و قدر خود تعدّى و تجاوز نمود يا از برجستگان در زياده‌روى و نخوت و ستمكارى بود و خداوند براى علم و دانشى كه داشت بقابليّت و استحقاق آن طائفه كه همه از نسل حضرت يعقوب پيغمبر بودند اختيار فرمود ايشانرا براى منصب نبوّت بر اهل عالم در آن زمان چنانچه قمّى ره فرموده كه لفظ العالمين عام و معناى آن خاص است و محتمل است مراد اختيار آن طائفه بكثرت انبياء از ايشان باشد چون بسيارى از انبياء از اين طائفه بودند و عطا فرمود بآنها از آيات قدرت و رحمت از قبيل شكافتن دريا و سايه افكندن ابر و نازل نمودن منّ و سلوى و ساير تفضّلات الهى بر آنها كه در سوره بقره گذشت آنچه را كه نعمت آشكار يا موجب امتحان و اختيار آنها بود و از اينجا باز خداوند روى سخن را معطوف بمشركين مكّه فرموده كه منكر معاد بودند و ميگفتند نيست عاقبت امر و نهايت آن مگر مرگ كه پايان زندگى دنيا است و اين يكمرتبه بيشتر نيست و تكرار نميشود و ديگر ما زنده نميشويم چون نشر در اينجا بمعناى بعث است و اگر شما مسلمانان راست ميگوئيد پدران ما را زنده كنيد بيايند از اوضاع آن عالم بما خبر دهند تا ما


جلد 4 صفحه 627

تصديق كنيم عالم ديگرى در پس پرده غيب هست كه ما بايد بآن جا منتقل شويم و چون بصدور معجزات متواليه از حضرت ختمى مرتبت حجّت بر آنها تمام بود و بعد از اتمام حجّت از خداوند بر خلق اوضاع عالم را كه تمام اجزاء آن بر وفق حكمت منظّم شده است نميتوان بتقاضاى بيجاى اهل تعصّب و عناد و لجاج تغيير داد خداوند از جواب آنها صرف نظر نموده و بتهديد پرداخته است كه آيا آنها برتر و بيشتر و قوى‌ترند يا قوم تبّع كه از قبيله حمير و از ملوك يمن بوده و تبّع ناميده شد براى كثرت اتباع و انصارش و بعضى گفته‌اند تبّع نامى است كه سلاطين يمن پى در پى بآن خوانده ميشدند مانند عزيز مصر و خاقان ترك و قيصر روم كه بسلاطين آنها گفته ميشود در هر حال پادشاه مقتدرى بوده كه جهانگيرى كرده و خودش مؤمن بوده و قومش كافر و لذا خداوند تصريح بقومش فرموده نه خودش و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه سبّ ننمائيد تبّع را همانا او اسلام آورده بود و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود تبّع به اوس و خزرج كه دو قبيله انصار بودند گفت در يثرب باشيد تا پيغمبر آخر الزّمان بيايد و اگر من ادراك كنم او را خدمتش را اختيار و با او خروج مينمايم خداوند ميفرمايد ما آن قوم و اقوام سابقه آنها را مانند عاد و ثمود و قوم لوط هلاك و معذّب نموديم شما كه در مقابل آنها چيزى نيستيد چون آنان هم مانند شما مشرك و بدكار بودند شما را هم بجزاى كردارتان خواهيم رسانيد و اخيرا استدلال فرموده بر معاد كه ما آسمانها و زمين و اهل آن دو را بيهوده و ببازيچه خلق ننموديم كه جمعى بيايند و چندى بخورند و بپوشند و با آلام و اسقام دنيا با تمام قوا بكوشند و عاقبت شربت ناگوار مرگ و هجران را بنوشند و بروند بلكه بغرض صحيح عقلى خلق نموديم كه مردم بيايند و بكمال لايق خودشان برسند و مستحق نعيم ابدى يا عذاب دائمى گردند و رحمت و غضب خداوند آشكار گردد و هر كس بجزاى عملش از خير و شرّ برسد ولى بيشتر مردم اين معانى را نميدانند و روز قيامت كه روز فصل خصومت بين تمام خلق بحكم حقّ و جدا شدن حقّ از باطل است وقت و موعد حضورشان بتمامى در محضر الهى و دادستانى او است.


جلد 4 صفحه 628

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


إِن‌َّ هؤُلاءِ لَيَقُولُون‌َ (34) إِن‌ هِي‌َ إِلاّ مَوتَتُنَا الأُولي‌ وَ ما نَحن‌ُ بِمُنشَرِين‌َ (35) فَأتُوا بِآبائِنا إِن‌ كُنتُم‌ صادِقِين‌َ (36)

بدرستي‌ ‌که‌ اينها ميگويند ‌که‌ نيست‌ مگر مردن‌ اولي‌ ‌ما و ‌ما نيستيم‌ ‌که‌ دو مرتبه‌ زنده‌ شويم‌ و منشور گرديم‌ ‌اگر‌ ‌شما‌ راست‌ مي‌گوييد ‌پس‌ بياوريد پدران‌ ‌ما ‌را‌ ‌يعني‌ زنده‌ كنيد.

إِن‌َّ هؤُلاءِ لَيَقُولُون‌َ مفسرين‌ گفتند: ‌اينکه‌ كلام‌ ابو جهل‌ ‌است‌ ‌که‌ بپيغمبر ‌گفت‌: ‌اگر‌ راست‌ مي‌گويي‌ جدّ ‌خود‌ ‌را‌ زنده‌ كن‌ ‌تا‌ ‌ما ‌از‌ ‌آن‌ بپرسيم‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ مردن‌ چه‌ چيز ‌است‌، و ‌اينکه‌ باطل‌ ‌است‌ زيرا ‌با‌ كلمه هؤلاء مناسبت‌ ندارد زيرا اشاره‌

جلد 16 - صفحه 91

بجماعت‌ ‌است‌ ممكن‌ ‌است‌ بگوئيم‌: اشاره‌ ‌به‌ طبيعي‌ و دهري‌ و ‌لا‌ مذهب‌ ‌است‌ ‌که‌ اصلا منكر معاد هستند چنانچه‌ گفتند: وَ قالُوا ما هِي‌َ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوت‌ُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ جاثيه‌ آيه 23، و وَ قالُوا إِن‌ هِي‌َ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِين‌َ انعام‌، آيه 29. و گفتند: هَيهات‌َ هَيهات‌َ لِما تُوعَدُون‌َ إِن‌ هِي‌َ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوت‌ُ وَ نَحيا وَ ما نَحن‌ُ بِمَبعُوثِين‌َ مؤمنون‌ آيه 38 و 39، و ‌غير‌ اينها ‌از‌ آيات‌، و ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ بجماعتي‌ ‌باشد‌ ‌که‌ معاد ‌را‌ ‌در‌ همين‌ دنيا ميدانند و ميگويند:

انسان‌ ‌که‌ مرد روحش‌ تعلق‌ ميگيرد ببدن‌ انسان‌ ديگر و هكذا و ابدان‌ خاك‌ ميشود، و ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌باشد‌ بكساني‌ ‌که‌ معاد جسماني‌ ‌را‌ منكراند و ميگويند: روح‌ تعلق‌ ميگيرد بقالب‌ مثالي‌ و بدن‌ حور قليايي‌، و ممكن‌ ‌است‌ اشاره‌ ‌باشد‌ بكساني‌ ‌که‌ ميگويند:

روح‌ ‌پس‌ ‌از‌ رها كردن‌ بدن‌ ميرود ‌در‌ صقع‌ ملائكه‌ و بالجمله‌ منكر عود روح‌ ببدن‌ هستند، و بعيد نيست‌ ‌که‌ بگوئيم‌ شامل‌ تمام‌ اينها ميشود.

إِن‌ هِي‌َ إِلّا مَوتَتُنَا الأُولي‌ همين‌ يك‌ مردن‌ ‌است‌ وَ ما نَحن‌ُ بِمُنشَرِين‌َ ديگر زنده‌ نميشويم‌.

فَأتُوا بِآبائِنا إِن‌ كُنتُم‌ صادِقِين‌َ جواب‌ ‌آنها‌ اوّلا انبياء نفرمودند ‌که‌ برميگرديد ‌در‌ همين‌ دنيا بلكه‌ ‌در‌ آخرت‌ و دار جزا نه‌ دار تكليف‌، و ثانيا چه‌ بسياري‌ ‌از‌ مرده‌ها زنده‌ شدند ‌در‌ عهد موسي‌ و عيسي‌ و پيغمبر اسلام‌ و ائمّه اطهار، و چه‌ بسياري‌ زنده‌ ميشوند ‌در‌ ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ و ‌در‌ دوره وجعت‌ ائمّه طاهرين‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 36)- سپس سخن آنها را نقل می‌کند که برای اثبات مدعای خود به دلیل واهی و بی‌اساسی دست زده و می‌گفتند: «اگر راست می‌گویید (که بعد از مرگ، حیاتی در کار است) پس پدران ما را زنده کنید و نزد ما بیاورید» تا بر صدق گفتار شما گواهی دهند! (فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

نکات آیه

۱- مشرکان براى پذیرش درستى معاد، زنده شدن نیاکانشان را از پیامبر(ص) خواستار شدند. (فأتوا بابائنا إن کنتم صدقین)

۲- مجادله مشرکان مکه با مؤمنان، در مسأله معاد (فأتوا بابائنا إن کنتم صدقین) تعبیر «فأتوا» (با صیغه جمع) مى رساند که مخاطب مشرکان، تنها پیامبر(ص) نبوده; بلکه مؤمنان نیز مورد خطاب آنان بودند.

۳- مشرکان مکه، خواهان شهود حسى براى ایمان به حقایق غیبى (فأتوا بابائنا إن کنتم صدقین) با این که معاد اخروى از امور غیبى به حساب مى آید، مشرکان با پیشنهاد زنده شدن پدرانشان، خواهان محسوس شدن آن بودند.

موضوعات مرتبط

  • ایمان: ایمان به معاد ۱
  • مؤمنان: مجادله با مؤمنان ۲
  • مردگان: درخواست احیاى مردگان ۱
  • مشرکان مکه: حس گرایى مشرکان مکه ۳; خواسته هاى مشرکان مکه ۱، ۳; شرایط ایمان مشرکان مکه ۱، ۳; مجادله مشرکان مکه ۲; مشرکان مکه و مؤمنان ۲; مشرکان مکه و محمد(ص) ۱
  • معاد: مجادله در معاد ۲

منابع