الحديد ٢٣

از الکتاب
کپی متن آیه
لِکَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى‌ مَا فَاتَکُمْ‌ وَ لاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ‌ وَ اللَّهُ‌ لاَ يُحِبُ‌ کُلَ‌ مُخْتَالٍ‌ فَخُورٍ

ترجمه

این بخاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید؛ و خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست ندارد!

|تا بر آنچه از دست شما رفته است اندوه نخوريد و بدانچه به شما داده [دلبسته و] سرمست نباشيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست نمى‌دارد
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب‌] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد:
(این تقدیر حق را بدانید) تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می‌دهد مغرور و دلشاد نگردید، و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایی نیست.
تا [با یقین به اینکه هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به اراده خداست و شما را در آن اختیاری نیست] بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید، و بر آنچه به شما عطا کرده است، شادمان و دلخوش نشوید، و خدا هیچ گردنکش خودستا را [که به نعمت ها مغرور شده است] دوست ندارد.
تا بر آنچه از دستتان مى‌رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى‌آيد شادمانى نكنيد. و خدا هيچ متكبر خودستاينده‌اى را دوست ندارد:
تا آنکه بر آنچه از دست شما رود اندوه مخورید و بر آنچه به شما بخشد شادمانی مکنید، و خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد
تا بر آنچه از دست شما رفت اندوه مخوريد و بدانچه شما را داد شادمان نشويد، و خدا هيچ گردنكش خودستا را دوست ندارد،
این بدان خاطر است که شما نه بر از دست دادن چیزی غم بخورید که از دستتان بدر رفته است، و نه شادمان بشوید بر آنچه خدا به دستتان رسانده است. خداوند هیچ شخص متکبّر فخرفروشی را دوست نمی‌دارد.
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید، و به آنچه به شما داده است شادمانی نکنید. و خدا هیچ خودپسند فخرکننده‌ای را دوست نمی‌دارد؛
تا دریغ نخورید (اندوهگین نشوید) بر آنچه از شما رود و نه شاد شوید بدانچه شما را آید و خدا دوست ندارد هر خرامان نازنده را

That you may not sorrow over what eludes you, nor exult over what He has given you. Allah does not love the proud snob.
ترتیل:
ترجمه:
الحديد ٢٢ آیه ٢٣ الحديد ٢٤
سوره : سوره الحديد
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«لِکَیْ لا ...»: شما را بر این مسأله باخبر کردیم که تا. جهان را بدین خاطر چنین آفریدیم که تا. «فَاتَکُمْ»: از دست دادید. از دستتان بدر رفت (نگا: آل‌عمران / . «آتَاکُمْ»: به شما داد. به دستتان رساند. «مُخْتَالٍ فَخُورٍ»: (نگا: نساء / ، لقمان / ). مراد آیه این است که انسان بطور کلی غمگین یا شادمان نگردد، بلکه آیه انسان را رهنمود می‌فرماید به این که او دلبسته و شیفته و عبد و اسیر زرق و برق جهان نگردد، و خوشیها و ناخوشیهایش را گذرا بداند و آنها را جاودانه نپندارد، و مست ناز و نعمت، و یا زندانی بلا و مصیبت نشود، و بداند که او مسافری به سوی آخرت است و راه از نشیب و فراز برخوردار است.


نزول

شأن نزول آیات ۲۲ و ۲۳:

امام صادق علیه‌السلام فرماید: هنگامى که سر مبارک حسین بن على علیه‌السلام را نزد یزید بن معاویه لعنه‌الله آوردند على بن الحسین و دختران امیرالمؤمنین علیهم‌السلام را نیز وارد بارگاه یزید نمودند و دست و کتف على بن الحسین در این هنگام به غل و زنجیر بسته شده بود.

یزید به عنوان شماتت به على بن الحسین رو کرد و گفت: شکر و سپاس مر خدائى راست که پدر تو را به قتل رسانید. زین العابدین در پاسخ او فرمود: لعنت خدا بر کسانى باد که به چنین قتل ناروائى اقدام کردند.

یزید از جواب على بن الحسین در خشم شد دستور داد گردن او را بزنند. على بن الحسین فرمود: اى یزید اگر تو مرا بکشى چه کسى این دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله را به منازل ایشان در مدینه خواهد رسانید. در حالتى که آنان سرپرست و محرمى جز من ندارند.

در اینجا خشم یزید فرو نشست و گفت: اى على بن الحسین جز تو دیگرى آنان را به منازل خویش نخواهد رسانید سپس دستور داد سوهانى حاضر کردند و خود با دست خویش به وسیله سوهان زنجیر گردن على بن الحسین را برید و از گردن او بیرون آورد سپس گفت: اى ابومحمد آیا می‌دانى چرا زنجیر را از گردن تو باز کردم. فرمود: بلى، خواست بدین وسیله منتى بر ما گذاشته باشى. یزید گفت: آرى به خدا قسم جز این قصد دیگرى نداشتم سپس این آیه را خواند «وَ ما أَصابَکمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کسَبَتْ أَیدِیکمْ؛ آنچه رنج و مصیبت به شما برسد از اثر اعمالى است که انجام داده اید».

على بن الحسین فرمود: اى یزید این آیة درباره ما نازل نشده است بلکه این آیات (آیه ۲۲ و آیه ۲۳ این سوره) درباره ما نازل شده است و آن را قرائت کرد و فرمود: زیرا ما از آن کسانى هستیم که اگر چیزى از ما در این دنیا فائت شده و از دست برود، دلتنگ و آزرده خاطر نمى شویم و نیز اگر اقبال و خوبى به ما برسد شادخاطر و مغرور نگردیم.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «23»

تا بر آنچه از دست داديد، تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد.

نکته ها

«مُخْتالٍ» به معناى تكبرى است كه بر اساس توهّم و تخيل بزرگى باشد.

اين آيه دليل آيه قبل است. يعنى اين كه به شما خبر داديم كه حوادث را پيش از آنكه حادث شوند مقرر كرده و نوشته‌ايم، براى آن است كه ديگر به خاطر نعمتى كه از دست مى‌دهيد اندوه مخوريد و به خاطر نعمتى كه خدا به شما مى‌دهد، خوشحالى نكنيد و بدانيد كه نعمت‌ها امانت الهى است كه به شما سپرده شده است، نه اينكه به مواهب الهى پشت پا بزنيم و از آنها بهره نگيريم، بلكه اسير آن نشده و آن را هدف و مقصد خود ندانيم. «1»

تمام حوادث تلخ و شيرين، همچون پلّه‌هايى از سنگ‌هاى سياه و سفيد، براى بالا رفتن و به كمال رسيدن است و بايد بدون توجّه به رنگِ پلّه‌ها، به سرعت از آن گذشت.

كارمند بانك، يك روز مسئول گرفتن پول از مردم و روز ديگر مسئول پرداخت است. نه روز اول خود را مى‌بازد و نه روز دوم خوشحالى مى‌كند، زيرا مى‌داند او كارمندى امين بيش نيست. خداوند با مقرّر كردن حوادث و فراز و نشيب‌ها مى‌خواهد روح انسان را به قدرى بالا ببرد كه تلخى‌ها و شيرينى‌ها در آن اثر نكند، چنانكه حضرت زينب عليها السلام بعد از حوادث كربلا فرمود: من به جز زيبايى چيزى نديدم، «و ما رأيت الا جميلا» «2» و امام حسين عليه السلام در گودال قتلگاه و در آخرين لحظات زندگى‌اش فرمود: خداوندا! راضى هستم به حكم تو و بردبارم بر بلا و امتحان تو، «رضا بقضائك، صبرا على بلائك و امام على عليه السلام اشتياق و انس خود را به شهادت از انس كودك به سينه مادر بيشتر مى‌داند. «و الله لا بن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه» «3»


«1». تفسير الميزان.

«2». لُهوف، ص 160

«3». نهج‌البلاغه، خطبه 5.

جلد 9 - صفحه 482

اگر حوادث را براساس علم و حكمت خدا بدانيم نه اتفاقى و بى‌دليل و اگر حكمت بروز حوادث را بدانيم، حسد نمى‌ورزيم، حرص نمى‌زنيم، دشمنى نمى‌كنيم و عصبانى نمى‌شويم زيرا مى‌دانيم كه صحنه‌ها از قبل طراحى حكيمانه شده است. اگر بدانيم عطاى نعمت، مسئوليّت و وظيفه به دنبال مى‌آورد، از داشتن آن شاد نمى‌شويم و اگر بدانيم گرفتن نعمت، جبرانش در قيامت است، از فوت شده‌ها غمناك نمى‌شويم.

حضرت على عليه السلام فرمودند: تمام زهد در دو كلمه قرآن است، سپس اين آيه را تلاوت كرده و فرمودند: و آنچه از دست داديد تأسف نخوريد و بر آنچه به شما داده مى‌شود، دلخوش نباشيد وكسى كه چنين باشد، زاهدى جامع الاطراف است. «1»

پیام ها

1- حوادث، هدفدار است. ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ ... لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ‌ ...

2- نعمت‌ها از خداوند است، «آتاكُمْ» ولى سلب نعمت به خداوند نسبت داده نشده است. «ما فاتَكُمْ»

3- علم به آثار و اهداف حوادث، سبب آرامش است. فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها ...

لِكَيْلا تَأْسَوْا

4- خداوند از ثبت حوادث در لوح محفوظ خبر داده تا بندگان غصّه نخورند و مغرور نشوند. لِكَيْلا تَأْسَوْا ... وَ لا تَفْرَحُوا

5- غم و شادى طبيعى بد نيست، اندوه خوردن بر گذشته‌ها و يا سرمست شدن به داشته‌ها مذموم است. لِكَيْلا تَأْسَوْا ... وَ لا تَفْرَحُوا

6- كسى كه از مقدّرات الهى غافل است، گمان مى‌كند فضيلتى دارد كه خداوند به خاطر آن به او نعمت داده و لذا بر ديگران فخر مى‌فروشد. «مُخْتالٍ فَخُورٍ»


«1». نهج‌البلاغه، حكمت 439.

جلد 9 - صفحه 483

7- خيال‌هاى درونى، مقدّمه فخر فروشى‌هاى بيرونى است. «مُخْتالٍ فَخُورٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «23»

جلد 13 - صفحه 42

پس تعليل آن و تبيين حكمت در آن فرمايد كه مصائب نازله در لوح محفوظ ثبت شده:

لِكَيْلا تَأْسَوْا: تا اندوهگين نشويد و غم مخوريد، عَلى‌ ما فاتَكُمْ‌: بر آنچه فوت شده باشد شما را از مال دنيا و وسعت و عافيت و رفاهيت و صحت و ساير منال و عوارضات، وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‌: و شادمان نگرديد به آنچه عطا فرموده شما را از نعم مذكور، چه هر كه عالم باشد به اينكه نه اندوه او را قرارى است، نه فرح او را اعتبارى، نقمت حادثه بر او آسان شود و به نعمت او فرحان و نازان نشود، و همه همت را مصروف آخرت سازد؛ و همچنين اگر دانست كه آنچه فوت شده عوض آن بر خدا واجب است كه در دنيا يا در آخرت به او رساند محزون نخواهد شد از آن؛ و اگر عالم شد نعمتى كه به او رسيده مستلزم تكليف شكر است بر آن و ايفاى حقوق واجبه از آن، فرحناك نخواهد شد.

تبصره: آيه مشعر است بر چهار صفت: 1- حسن خلق، زيرا هر كه وجود و عدم دنيا نزد او مساوى باشد، حسد و معادات و نزاع كه از اسباب سوء خلق است از او مسلوب باشد، چه اينها از نتايج حب دنيااند. 2- استحقار دنيا و اهل آن به جهت عدم فرح بوجود آن و عدم حزن به عدم آن. 3- تعظيم آخرت به جهت آنكه رسيدن مصائب و نوائب، مثمر ثواب دائم است كه خالى از نواقص و شوائب باشد. [4- افتخار به دنيا، نه به اسباب دنيا.] تنبيه: آيه شريفه سرمايه نجات دنيا و آخرت را كه زهد باشد بيان فرمايد، و احاديث آل عصمت مبين آنست:

1- نهج البلاغه- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: الزّهد كلّه بين كلمتين من القرآن، قال اللّه تعالى: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» و من لم يأس على الماضى و لم يفرح بالآتى فقد اخذ الزّهد بطرفيه. «1»


«1» به نقل از نور الثقلين، جلد 5، صفحه 249، حديث 95.

جلد 13 - صفحه 43

يعنى: زهد بتمامه بين دو كلمه از قرآن است: خدا فرمايد: غم نخوريد به آنچه فوت شده، و خوشنود نشويد به آنچه بيايد شما را؛ و هر كه تأسف نخورد به گذشته، و خرسند نگردد به آينده، بتحقيق فراگرفته دو طرف زهد را.

2- معانى الاخبار- ابن بابويه رحمه اللّه از حضرت باقر عليه السّلام:

شخصى سؤال نمود زهد را، فرمود: الزّهد عشرة اشياء، فاعلى درجات الزّهد ادنى درجات الورع، و اعلى درجات الورع ادنى درجات اليقين، و اعلى درجات اليقين ادنى درجات الرّضا، الا و انّ الزّهد فى آية من كتاب اللّه عزّ و جلّ: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»:

زهد ده چيز است و اعلى درجات زهد، ادنى درجات ورع است؛ و اعلى درجات ورع، ادنى درجات يقين؛ و اعلى درجات يقين، ادنى درجات رضا باشد. آگاه باشيد بدرستى كه زهد در يك آيه كتاب خداى عزّ و جلّ باشد «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ».

3- از حضرت صادق عليه السّلام مروى است: يابن آدم ما لك تأسو على مفقود لا يردّه اليك الفوت و ما لك تفرح بموجود لا يتركه فى يدك الموت: چرا غمناك شوى اى پسر آدم بر گمشده‌اى كه اندوه تو آن را باز نيارد، و چرا شاد شوى به چيزى كه مرگ آن را در دستت باقى نگذارد؟ «1» 4- بو ذر جمهر حكيم را پرسيدند چرا غمناك نشوى به چيزى كه از تو فوت شود و چرا شادمان نگردى از چيزى كه به تو آيد؟ گفت: براى آنكه فايت را به گريه در نتوان يافت، و حاصل را به شادى، باقى نتوان داشت.

بزرگى فرموده: حق تعالى به اين آيه خلقان را تنبيه فرموده بر آنكه بر فايت صبر كنند، و برآمده خشنود نباشند، و دست از هر دو بدارند و به قضاى خدا راضى باشند.

و چون حب جاه و مغرور شدن به حطام دنيا و خوشحالى به متاع آن، موجب‌


«1» منهج الصادقين، جلد 9، صفحه 190.

جلد 13 - صفحه 44

افتخار و تكبر است كه بدترين صفات رذيله و آن مستلزم بخل باشد به حقوق واجبه و وظايف لازمه، لذا فرمايد: وَ اللَّهُ لا يُحِبُ‌: و خداى تعالى دوست نمى‌دارد، يعنى لازمه دوستى كه انعام و افضال و احسان است منظور ندارد كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ: هر متكبرى را كه به نعمت دنيا بر ديگرى سركشى كند، فخر نماينده و نازنده بر اقران و امثال.

(آية 24)


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


سابِقُوا إِلى‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ «21» ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «22» لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‌ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «23» الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «24» لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ «25»

ترجمه‌

57/ 25- 21

پيشى بگيريد بر يكديگر بسوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن مانند وسعت آسمان و زمين است آماده شده براى آنانكه ايمان آوردند بخدا و پيمبرانش اينست فضل خدا عطا ميكند آنرا بهر كه بخواهد و خداوند صاحب تفضّل بزرگ است‌

نمى‌رسد هيچ مصيبتى در زمين و نه در نفوس شما مگر آنكه در كتابى است پيش از آنكه بيافرينيم آنها را همانا اين بر خدا آسان است‌

تا غمگين نشويد بر آنچه فوت شد از شما و شاد نشويد بآنچه داد شما را و خدا دوست ندارد هيچ متكبّر فخر كننده را

آنانكه بخل ميكنند و امر ميكنند مردم را به بخل و هر كه رو گردان شود پس همانا خدا او است بى‌نياز ستوده‌

بتحقيق فرستاديم پيغمبران خود را با دلائل روشن و فرستاديم با ايشان كتاب و ميزان را تا قيام نمايند مردم بعدل و نازل نموديم آهن را كه در آن عذابى سخت است و منفعتها براى مردم و تا معلوم كند خدا كسى را كه يارى ميكند او و پيغمبرانش را با آنكه غائبند همانا خدا نيرومند توانا است.

تفسير

خداوند متعال بعد از مذمّت از اقبال بدنيا ترغيب فرموده اقبال بآخرت را باين تقريب كه سبقت گيريد بر يكديگر بجانب آمرزش خدا و تحصيل رضاى او چون بنده هر قدر مراقب رفتار خود باشد باز خالى از قصور و تقصير نيست و بشتابيد بسوى بهشتى كه وسعت و فراخى آن مانند وسعت و گنجايش آسمان و زمين است و اينك در باطن اين عالم موجود ميباشد و معدّ و مهيّا و آماده براى اهل‌


جلد 5 صفحه 150

ايمان بخدا و پيمبران و اوصياء ايشان است يا بهشتى كه پهناى آن مانند پهناى آسمان و زمين است وقتى آن دو مبسوط شوند و در ازاى آنرا جز خدا كسى نداند و فعلا مهيّا و آماده شده براى اهل ايمان در آسمان هفتم و بعدا فانى و دو مرتبه موجود ميشود بخواست خداوند چنانچه مفسّرين فرموده‌اند و در هر حال بهشت جاويد با اين عرض و طول در مقابل اعمال ناچيز بندگان نيست بلكه بتفضّل و عنايت الهى است و آنان بآن اعمال هم بلطف او و بيان احكام و توفيق طاعت موفق شدند پس همه بتفضّل الهى است كه بهر كس خواسته فرموده و او صاحب فضل بى‌نهايت است قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كمترين اهل بهشت از حيث منزل كسى است كه منزلى دارد كه اگر تمام جن و انس بر او وارد شوند وسعت دارد از جهت خوردنى و آشاميدنى چنانچه در سوره حج گذشت و هر مصيبت و بلائى كه مردم بآن مبتلا شوند خواه مالى و زمينى باشد از قبيل خشكى و قحطى و آفت زدگى و خواه جانى و بدنى مانند مرض و عيب و نقص و ماتم‌زدگى و غيرها در لوح محفوظ و كتاب مرقوم الهى ثبت شده و مقدّر بتقدير او است قبل از آنكه خداوند نفوس بندگانرا ايجاد فرمايد و اين ثبت و تقدير با زيادى آن براى خدا آسان است و نتيجه آن آنست كه بندگان وقتى بدانند هر چه هست از نعمت و نقمت و بلا و محنت و مرض و عافيت بتقدير الهى است محزون نميشوند بآنچه از دستشان رفته و خوشحال نميشوند بآنچه بدستشان رسيده يا خدا بآنها داده چون أتاكم بقصر بمعناى اتيان نه اعطاء نيز قرائت شده و آن مناسب‌تر است براى معادل شدن با فاتكم كه در جمله سابقه ذكر شده است و بر حسب روايات ائمه اطهار اين خلق كه عدم حزن از بلا و عدم سر و راز عطا باشد از لوازم زهد در دنيا است كه عقلا و شرعا ممدوح است و عكس آن كه جزع در مصائب و سرور مفرط از مواهب و مناصب و مال و جاه دنيوى است بسيار مذموم است و لازمه آن تكبر و افتخار نمودن بر غير است باين عناوين و خداوند هيچ متكبّر و مفاخرى را دوست ندارد و از لوازم محبّت مفرط بمال و جاه دنيوى بخل نمودن از انفاق آن دو است در راه خدا و امر نمودن مردم را قولا و عملا ببخل و آن از بدترين رذائل اخلاقى است كه شخص بسبب آن از رحمت خدا دور


جلد 5 صفحه 151

و منفور خلق حتّى اهل و عيال ميشود و كسى كه باين دستورات پشت كند و عمل ننمايد بخودش ستم نموده خدا بى‌نياز از اعمال بندگان و اخلاق آنها است چون غنىّ بالذّات و حميد و محمود و ستوده و پسنديده در تمام صفات و افعال است و بنابر اين قول خداوند الّذين يبخلون و يأمرون الناس بالبخل محتمل است بدل از كلّ مختال فخور باشد و محتمل است مبتدا باشد كه خبر آن حذف شده براى دلالت كلام بعد بر آن و خداوند براى لطفيكه به بندگان دارد پيغمبران را با معجزات ظاهره فرستاده و نازل فرموده با ايشان كتاب سماوى و قانون عدل الهى را كه مستفاد از كتاب است بوسيله امام چنانچه قمى ره نقل فرموده كه ميزان امام است و بعضى گفته‌اند خداوند از آسمان ترازو براى انبيا فرستاده كه بآن وزن شود اشياء و در جوامع آنرا نسبت بحضرت نوح نقل نموده كه جبرئيل براى او ترازو آورد و گفت قومت را امر نما بآن وزن نمايند و نيز خداوند نازل فرموده فيض وجود را از عالم بالا بمراتب ادنى كه از آن جمله آهن است كه آلات حرب از آن ساخته ميشود و منافع وجود آن در دنيا بسيار است و كمتر صنعتى است كه آهن در آن بكار نرود در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه خداوند عز و جل نازل نموده است چهار بركت را از آسمان بزمين و آن آهن است و آتش و آب و نمك و ظاهرا مراد از آسمان جهت اعلى است و در بعضى از روايات ذكر شده كه ذو الفقار امير المؤمنين آهنى است كه خداوند آنرا از آسمان نازل فرمود براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و او آنرا بآن حضرت داد كه با دشمنان خدا جنگ كند و در هر حال نزول و ايجاد آهن براى آن بود كه مردم از آن منتفع شوند و براى آنكه مجاهدين در راه خدا و نصرت انبياء عليهم السّلام از غير آنها ممتاز گردند در خارج و باين صفت مشهود حضرت احديّت شوند و معلوم گردد كه چه كس مؤمن بغيب است كه خداى ناديده و پيغمبران را در حال حضور و غيابشان يكسان نصرت مينمايد و آلات آهنين را در قتل اعداء آنان بكار ميبرد و پوشيده نماند كه خدا توانا و نيرومند و قوى و غالب و قاهر است و احتياج بنصرت بندگان ندارد و براى آنكه مردم بكمال لايق خودشان برسند و بعزت دنيا و ثواب آخرت نائل شوند آنانرا دعوت بايمان و جهاد با كفار


جلد 5 صفحه 152

ميفرمايد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لِكَيلا تَأسَوا عَلي‌ ما فاتَكُم‌ وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاكُم‌ وَ اللّه‌ُ لا يُحِب‌ُّ كُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ «23»

‌تا‌ غمگين‌ نشويد ‌براي‌ آنچه‌ ‌از‌ ‌شما‌ فوت‌ ميشود و ‌از‌ دست‌ ‌شما‌ ميرود و فرحناك‌ نشويد بآنچه‌ بشما داده‌ ميشود و خداوند دوست‌ نميدارد ‌هر‌ مبتكر فخر كننده‌ ‌را‌ ‌اينکه‌ آيه شريفه‌ ‌در‌ مقام‌ بيان‌ صفت‌ حميده زهد ‌است‌ ‌که‌ انسان‌ بايد علاقه‌ و دلبستگي‌ بدنيا نداشته‌ ‌باشد‌ و تمام‌ آنچه‌ ‌از‌ جانب‌ خداوند متعال‌ ميرسد عين‌ صلاح‌ ‌است‌ ‌در‌ نعم‌ الهيّه‌ شكر گذار ‌باشد‌ و ‌در‌ بليّات‌ صابر، بداند ‌که‌ آنچه‌ اصابه‌ ميكند ‌از‌ بليّات‌ موافق‌ حكمت‌ ‌است‌ غمگين‌ نباشد.

لِكَيلا تَأسَوا عَلي‌ ما فاتَكُم‌ زيرا ‌اينکه‌ بليّات‌ ممكن‌ ‌است‌ باعث‌ كفّاره‌ گناهان‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ارتفاع‌ درجات‌ ‌ يا ‌ امتحان‌ بندگان‌ ‌ يا ‌ نعمت‌ ‌است‌ خيال‌ بلا ميكند ‌که‌ ميفرمايد: وَ عَسي‌ أَن‌ تَكرَهُوا شَيئاً وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم‌ بقره‌ آيه 213.

جلد 16 - صفحه 438

وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاكُم‌ كبر و نخوت‌ و فخر و مباهات‌ باين‌ اموال‌ و اولاد و رياست‌ها و اسم‌ و عنوان‌ فرحناك‌ نشويد زيرا چه‌ بسا بلا و مصيبت‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد: وَ عَسي‌ أَن‌ تُحِبُّوا شَيئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم‌ بقره‌ آيه 213 و نيز ميفرمايد:

وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ آل‌ عمران‌ آيه 172.

وَ اللّه‌ُ لا يُحِب‌ُّ كُل‌َّ مُختال‌ٍ فَخُورٍ و كسي‌ ‌که‌ محبوب‌ الهي‌ نباشد بوي‌ سعادت‌ و رستگاري‌ و بهشت‌ ‌به‌ مشامش‌ نمي‌رسد و مخلّد ‌در‌ آتش‌ و جحيم‌ ‌است‌ چنانچه‌ ميفرمايد: فَادخُلُوا أَبواب‌َ جَهَنَّم‌َ خالِدِين‌َ فِيها فَلَبِئس‌َ مَثوَي‌ المُتَكَبِّرِين‌َ نحل‌ آيه 31 و ‌در‌ حديث‌ ‌از‌ پيغمبر اكرم‌ ‌است‌ فرمود:

(‌لا‌ يشم‌ رائحة الجنة ‌من‌ ‌کان‌ ‌في‌ قلبه‌ حبّة خردل‌ ‌من‌ الكبر)

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 23)- اکنون ببینیم فلسفه تقدیر این مصائب در لوح محفوظ و سپس بیان این حقیقت در قرآن چیست؟

آیه مورد بحث پرده از روی این راز مهم برداشته، می‌گوید: «این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده‌اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید» (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ).

این دو جمله کوتاه در حقیقت یکی از مسائل پیچیده فلسفه آفرینش را حل می‌کند، چرا که انسان همیشه در جهان هستی با مشکلات و گرفتاریها و حوادث ناگوار رو بروست، و غالبا از خود سؤال می‌کند: با این که خداوند مهربان و کریم و رحیم است این حوادث دردناک برای چیست؟

قرآن می‌گوید: «هدف این بوده که شما دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشید».

این مصائب زنگ بیدارباشی است برای غافلان و شلاقی است، برای ارواح خفته، و رمزی است از ناپایداری جهان، و اشاره‌ای است به کوتاه بودن عمر این زندگی.

آری این مصائب شکننده تفاخر و غرور است، لذا در پایان آیه می‌افزاید:

ج5، ص108

«و خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).

تنها کسی گرفتار این حالات می‌شود که مست ناز و نعمت گردد، ولی وجود آفات و مصائب برای آنها که قابل بیداری و هدایتند این مستی و آثار آن را از بین می‌برد.

افراد با ایمان با توجه به آیه فوق هنگامی که به نعمتی از سوی خدا می‌رسند خود را امانتدار او می‌دانند، نه از رفتن آن غمگین می‌شوند و نه از داشتن آن مست و مغرور.

نکات آیه

۱ - انسان، به خاطر چیزى که از دست مى دهد، نباید ناراحت و غمگین شود. (لکیلاتأسوا على ما فاتکم)

۲ - انسان، در برابر برخوردارى ها و بهره مندى ها، نباید شادمانى کند. (و لاتفرحوا بما ءاتیکم)

۳ - ایمان و اعتقاد به تقدیر الهى (هر چیزى در زندگى بشر از قبل تعیین و در کتابى نوشته شده است)، باعث مى گردد که آدمى در مقابل رویدادها - چه خوب و چه بد - خود را نبازد. (ما أصاب من مصیبة ... لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما ءاتیکم) جمله «لکیلاتأسوا...» تعلیل براى آیه پیشین است; یعنى، ما این حقیقت را (هر حادثه اى از پیش مکتوب و مقدر شده است) بازگو کردیم; بدان جهت که معرفت و آگاهى به آن، باعث شود تا شما در برابر ناملایمات، غمگین نشوید و نیز در مقابل برخوردارى ها، شادمانى نکنید.

۴ - خداوند، آدم هاى خودپسند و فخرفروش را دوست ندارد. (و اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور) در جایى که شخص، گرفتار عجب و خودپسندى گردد، گفته مى شود: «اختال الرجل» (مصباح المنیر). بنابراین «مختال»; یعنى، فرد خودپسند.

۵ - عجب و خودپسندى، زمینه صفت فخرفروشى است. (و اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور) تقدیم «مختال» بر «فخور»، مى تواند بیانگر مطلب یاد شده باشد.

۶ - بى اعتقادى به تقدیر الهى، باعث مى شود که رویدادهاى تلخ و ناگوار براى انسان، امرى غیرمنتظره باشد و وى را از پاى درآورد. (ما أصاب من مصیبة ... لکیلاتأسوا على ما فاتکم)

۷ - باورنداران به تقدیر الهى، برخوردارى ها و امکانات را نشانه شایستگى هاى خود پنداشته و دچار خودپسندى و فخرفروشى مى شوند. (لکیلا ... و لاتفرحوا بما ءاتیکم و اللّه لایحبّ کلّ مختال فخور)

۸ - غمگین شدن در ناملایمات و شادمانى کردن در برخوردارى ها، نشانه بى اعتقادى به تقدیر الهى است. (لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما ءاتیکم) «أسى» (مصدر «تأسوا») به معناى اندوهگین شدن و «فرح» (مصدر «لاتفرحوا») به معناى شادمانى کردن است. بنابراین «لاتأسوا»; یعنى، غمگین نشوید و «لاتفرحوا»; یعنى، شادمانى نکنید; زیرا آنچه به شما مى رسد - چه خوب و چه بد - قبلاً تعیین شده است.

روایات و احادیث

۹ - «حفص بن غیاث عن أبى عبداللّه(ع) قال: قلت: جعلت فداک فما حدّ الزهد فى الدنیا؟ قال: فقال: قد حدّ اللّه فى کتابه فقال عزّوجلّ: «لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم»;[۲] حفص بن غیاث مى گوید: به امام صادق(ع) گفتم: فداى شما گردم، حدّ زهد در دنیا کدام است؟ امام(ع) فرمود: خداوند حدّ آن را در قرآن بیان نموده و فرموده: لکیلاتأسوا على ما فاتکم و لاتفرحوا بما أتاکم».

موضوعات مرتبط

  • استقامت: زمینه استقامت ۳
  • امکانات مادى: سرزنش سرور براى امکانات مادى ۲; سرور براى امکانات مادى ۸
  • اندوه: سرزنش اندوه ۱
  • ایمان: آثار بى ایمانى به مقدرات خدا ۶، ۸; ایمان به مقدرات خدا ۳
  • تفاخر: زمینه تفاخر ۵
  • خدا: بینش مکذبان مقدرات خدا ۷; تفاخر مکذبان مقدرات خدا ۷; مکذبان مقدرات خدا و امکانات ۷
  • زهد: محدوده زهد ۹
  • عجب: آثار عجب ۵
  • گذشته: اندوه بر گذشته ۱
  • مبغوضان خدا :۴
  • متکبران: مبغوضیت متکبران ۴
  • مصایب: اندوه بر مصایب ۸
  • هلاکت: عوامل هلاکت ۶

منابع

  1. تفسیر على بن ابراهیم.
  2. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۴۸; نورالثقلین، ج ۵، ص ۲۴۸، ح ۹۰.