الأنبياء ١١

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ کَمْ‌ قَصَمْنَا مِنْ‌ قَرْيَةٍ کَانَتْ‌ ظَالِمَةً وَ أَنْشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِينَ‌

ترجمه

چه بسیار آبادیهای ستمگری را در هم شکستیم؛ و بعد از آنها، قوم دیگری روی کار آوردیم!

|و چه بسيار شهرهايى را كه [مردمش‌] ستمكار بودند درهم شكستيم و پس از آنها قومى ديگر پديد آورديم
و چه بسيار شهرها را كه [مردمش‌] ستمكار بودند در هم شكستيم، و پس از آنها قومى ديگر پديد آورديم.
و چه بسیار مردم ستمگری در شهر و دیارها بودند که ما آنها را درهم شکسته و هلاک ساختیم و قومی دیگر به جای آنها بیافریدیم.
و چه بسیار از شهرهایی که [اهلش] ستمکار بودند، درهم شکستیم، و پس از آنان قومی دیگرپدید آوردیم.
و چه بسيار ستمكاره مردمى را كه هلاك كرديم و به جايشان مردمى ديگر بيافريديم.
و چه بسیار شهرهایی را که [اهالی آن‌] ستمگر بودند، درهم شکستیم، و بعد از آنان قومی دیگر پدید آوردیم‌
و چه بسيار [مردم‌] شهرها را كه ستمكار بودند فروشكستيم- هلاك ساختيم- و پس از آن قومى ديگر پديد كرديم.
بسیار بوده است که (اهالی) آبادیهای ستمگری را (به سبب کفرشان) نابود کرده‌ایم و پس از ایشان، گروههای دیگری را روی کار آورده‌ایم.
و چه بسیار مجتمعاتی را که ستمکار بودند در هم شکستیم و پس از آنها گروهی دیگر پدید آوردیم.
و چه بسا در هم شکستیم شهری را که بود ستمگر و پدید آوردیم پس از آن قومی دیگر را

How many a guilty town have We crushed, and established thereafter another people?
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ١٠ آیه ١١ الأنبياء ١٢
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«قَصَمْنَا»: در هم شکسته‌ایم. مراد هلاک کردن و نابود ساختن است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11»

و ما چه بسيار آبادى‌هايى را در هم شكستيم كه مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومى ديگر را پديد آورديم.

پیام ها

1- هلاكت بدنبال ظلم، يك سنت الهى است. «كَمْ»

2- هر كس قانون الهى را بشكند، شكسته مى‌شود. «قَصَمْنا» (كلمه‌ى قصم به معناى شكستن شديد است).

3- انسان‌ها خود، سرنوشت خويش را رقم مى‌زنند. «قَصَمْنا- ظالِمَةً»

4- اگر ظلم به صورت يك سيره و روش در آيد، قهر الهى را در پى خواهد داشت. «كانَتْ ظالِمَةً» لكن اگر ظلمى مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه كند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت).

5- نابود ساختن وايجاد كردن، براى خداوند تفاوتى ندارد. قَصَمْنا ... أَنْشَأْنا

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11»

چون حق تعالى حكايت فرمود اعتراضات معاندين را و به ظهور اعجاز قرآن،


«1» نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 175، ص 573.

جلد 8 - صفحه 367

بطلان آنها محقق آمد؛ زيرا وقتى شرايط اعجاز تمام شد، هر آينه معلوم گردد براى هر عاقلى كه قرآن خارق عادت و كلام سبحانى است. پس اعتراضات و ايراد شبهات به جهت دوستى دنيا و رياست و جاه‌طلبى است، لذا مبالغه فرمايد در زجر و تهديد ايشان.

وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ: و چه بسيار درهم شكستيم و هلاك نموديم از اهل شهرها كه. كانَتْ ظالِمَةً: بودند ستم كننده كافره، يعنى اهل آن كافر بودند و به سبب طغيان كفرشان آنها را هلاك فرموديم. وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ‌: و ايجاد فرموديم بعد از اهلاك ايشان قومى ديگر را.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11» فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12» لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‌ ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ «13» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «14» فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ «15»

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ «16» لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ «17» بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ «18» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ «19» يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20»

ترجمه‌

- و چه بسيار در هم شكستيم از اهل بلدى كه بودند ستمكاران و پديد آورديم بعد از آنها گروهى ديگران‌

پس چون احساس نمودند عذاب ما را


جلد 3 صفحه 542

آنگاه آنان از آن ميگريختند

گفته شد نگريزيد و باز گرديد بسوى آنچه متنّعم شديد در آن و منزلهاتان باشد كه سؤال كرده شويد

گفتند اى واى بر ما همانا ما بوديم ستمكاران‌

پس بود پيوسته اين خواندنشان تا گردانديمشان مانند گياه درو شده خاموشان‌

و نيافريديم آسمان و زمين و آنچه را ميان آن دو است بازى كنندگان‌

اگر ميخواستيم كه بگيريم مايه سرگرمى را هر آينه ميگرفتيم آنرا از نزد خودمان اگر بوديم كنندگان‌

بلكه مى‌اندازيم حقّ را بر باطل پس ميشكند آنرا پس آنگاه آن نابود است و از براى شما كلمه واى است بسبب آنچه وصف ميكنيد

و مر او را است هر كه در آسمان و زمين است و كسانيكه نزد اويند تكبّر نميكنند از پرستش او و نه وامانده ميشوند

تسبيح ميكنند شب و روز سست نميشوند.

تفسير

- خداوند متعال براى تخويف كفار باز شمه‌اى از احوال امم سابقه را تذكّر داده ميفرمايد و چه بسيار درهم شكستيم اركان وجود اهالى بلادى را كه ظلم نمودند بخودشان و خلق بكفر و عناد با انبيا و اوليا و بعد از هلاك آنها دسته ديگرى را موجود و در منازل و املاك آنان جاى گزين و مستقرّ نموديم و در موقع نزول عذاب چون مشاهده و احساس نمودند شدّت و حدّت آنرا پاى بگريز نهادند و بسرعت فرار ميكردند و نداى ملائكه بگوش آنها ميرسيد كه فرار نكنيد و بر گرديد بسوى وسائل عيش و نوش خودتان و بمنازل خويش شايد حاجتمندانى بيايند و از شما چيزى بخواهند و شما نباشيد با آنها كمكى كنيد و اين كلام را بنحو استهزاء و سخريّه بآنها ميگويند تا عذابشان كامل گردد و آنها ميگفتند واى بر ما حقّا كه ما ظلم بخودمان كرديم و اين كلمه واى بر ما ورد زبان آنها بود تا مانند گياه درو شده خاكسار و خاموششان نموديم گفته‌اند اينكه خداوند از گفتن ويلنا تعبير بدعوى فرموده براى آنستكه گوينده ويلنا گويا ويل را براى خود ميخواند كه بر او وارد شود و بنظر حقير براى طعن بر آنها است گويا فرموده هميشه اين كلمه دعاى آنها بود تا بمجازات رسيدند يعنى اگر بجاى واى گفتن در همان حال خدا را ميخواندند و متوسل باولياء او ميشدند ممكن بود راه نجاتى براى آنها پيدا شود ولى افسوس كه بجاى دعا كلمه‌اى گفتند كه جز افسوس براى آنها ثمرى نداشت و خداوند خلق نفرمود آسمان و زمين و موجودات آن دو را براى آنكه‌


جلد 3 صفحه 543

آنها را بازيچه خود قرار دهد بلكه خلق فرمود براى تهذيب نفوس و تكميل عقول و تحصيل معرفت و اخلاص عبادت و نيل بمقامات آخرت و اگر ميخواست اسباب سرگرمى و بازى براى خود فراهم فرمايد از عالم مجرّدات كه مناسب با ساحت قدس ربوبى باشد اتّخاذ ميفرمود نه از عالم مادّيات كه دور از وادى ايمن و عالم اعلى هستند و بعضى لهو را بزن و فرزند تفسير نموده و كلام را ناظر به ردّ يهود و نصارى و امثال آنها كه براى خداوند اثبات زن و فرزند نموده‌اند دانسته‌اند و در هر حال اراده نفرمود و اتخاذ نكرد لذا كلمه ان را دران كنّا فاعلين بعضى نافيه قرار داده‌اند ولى خلاف ظاهر است بلكه ظاهرا ان شرطيّه و مراد آنستكه اگر ميخواستيم از عالم بالا ميگرفتيم اگر اهل لهو و لعب بوديم ولى ما اصلا اينكاره نيستيم و اين توهّمات بكلّى از ساحت مقدّس ما دور است تعالى اللّه عمّا يقول الظالمون علوّا كبيرا و خداوند حقّ را مانند سنگ سختى كه از جاى دور پرتاب كنند وارد بر باطل ميفرمايد پس مانند كاسه سرى كه شكستگى بمغزش برسد باطل را متلاشى و مضمحل و نابود ميكند چون قذف رمى محكم از دور است و دمغ شكست سر است كه واصل بدماغ باشد و در كلام تشبيه معقول بمحسوس شده براى تصوير غلبه حق بر باطل در خارج و مبالغه در آن بنحو شگفت آورى كه فوق آن متصوّر نيست پس چگونه ممكن است چنين خداوندى شغل باطلى را براى خود اتخاذ فرمايد و مشغول بلهو و لعب شود و واى و ويل گفتن براى كفّار قريش و امثال آنها كه براى خدا شريك و زن و فرزند قرار دادند ثابت و لازم است مانند امم سابقه كه بهره‌اى جز ويل نداشتند تا مردند و ذكر شد براى اين اوصاف نالايقى كه براى خداوند اثبات مينمايند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه هيچ باطلى نيست كه در مقابل حقّ قيام نمايد مگر آنكه حقّ بر باطل غالب شود و اين است مراد از قذف حقّ بر باطل در آيه شريفه و تمام موجودات سماويّه و ارضيّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و كسانيكه در عالم اعلى ميباشند از اصناف ملائكه كه در ساحت قرب ربوبى جاى دارند و عساكر غيبيّه الهيّه بشمار ميآيند استنكاف و استكبار از پرستش و بندگى او ندارند و خسته و مانده نميشوند و هميشه مشغول بتسبيح و تقديس حقّند و ضعف و سستى و فتورى براى ايشان روى نميدهد و اينها همه دليل است‌


جلد 3 صفحه 544

بر آنكه خداوند شريك و شبيه و عديل و نظير و مثل و مانند ندارد و مستغنى از اتخاذ لهو و لعب و زن و فرزند است در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه ملائكه معصوم و محفوظند از كفر و افعال قبيحه بالطاف الهيّه خدا فرموده در باره آنها كه معصيت نميكنند خدا را در آنچه امر كند آنانرا و بجا ميآورند آنچه را مأمور باشند و نيز فرموده و له من فى السموات و الارض تا آخر آيه و در اكمال از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند آيا ملائكه ميخوابند فرمود هيچ زنده اى نيست مگر آنكه او ميخوابد عرضه داشتند خدا ميفرمايد تسبيح ميكنند شب و روز سست نميشوند حضرت فرمود نفسهاى آنها تسبيح است و در روايتى براى تمام اجزاء بدن آنها بأصوات مختلفه اثبات حمد و تسبيح شده است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ كَم‌ قَصَمنا مِن‌ قَريَةٍ كانَت‌ ظالِمَةً وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِين‌َ «11»

و چه‌ بسيار ‌در‌ ‌هم‌ كوبيديم‌ ‌از‌ شهرستانهايي‌ ‌که‌ بودند ظلم‌ كننده‌، و انشاء و ايجاد كرديم‌ ‌بعد‌ ‌از‌ كوبيدن‌ ‌آنها‌ قومهاي‌ ديگري‌.

جلد 13 - صفحه 144

(وَ كَم‌ قَصَمنا): نوعا تفسير كردند ‌به‌ أهلكنا لكن‌ كنايه‌ و اشاره‌ ‌به‌ هلاكت‌ ‌آنها‌ ‌است‌، و معناي‌ لغوي‌ قصم‌ بمعناي‌ حطم‌ چنانچه‌ ‌در‌ سوره نمل‌ مي‌فرمايد:

«قالَت‌ نَملَةٌ يا أَيُّهَا النَّمل‌ُ ادخُلُوا مَساكِنَكُم‌ لا يَحطِمَنَّكُم‌ سُلَيمان‌ُ وَ جُنُودُه‌ُ ...»

آيه 18. و بمعناي‌ هشم‌ ‌است‌ ‌که‌ چوب‌ خشك‌ و مجوّف‌ ‌را‌ بشكنند و خورد كنند و ‌در‌ ‌هم‌ بكوبند چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ّ ثمود قوم‌ صالح‌ مي‌فرمايد: «إِنّا أَرسَلنا عَلَيهِم‌ صَيحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيم‌ِ المُحتَظِرِ» قمر آيه 31. و تمام‌ اينها كنايه ‌از‌ هلاكت‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ ‌است‌.

(مِن‌ قَريَةٍ): مراد أهل‌ قريه‌ ‌است‌ بقرينه (كانَت‌ ظالِمَةً): و مراد ‌از‌ قريه‌ شهرستانها و ممالك‌ بزرگ‌ ‌را‌ ‌هم‌ شامل‌ ‌است‌ مثل‌ مملكت‌ عاد ‌که‌ مي‌فرمايد: «أَ لَم‌ تَرَ كَيف‌َ فَعَل‌َ رَبُّك‌َ بِعادٍ إِرَم‌َ ذات‌ِ العِمادِ الَّتِي‌ لَم‌ يُخلَق‌ مِثلُها فِي‌ البِلادِ» فجر آيه 5 و 6 و 7. و مراد ‌از‌ ظالمة كفر و شرك‌ و عدم‌ ايمان‌ ‌به‌ انبياء ‌است‌ ‌که‌ ظلم‌ بتمام‌ معني‌ ظلم‌ بنفس‌، ظلم‌ بغير ‌که‌ انبياء و مؤمنين‌ باشند، و ظلم‌ بدين‌. و كلمه كم‌ اشاره‌ ‌به‌ چه‌ بسيار ‌است‌ ‌که‌ شامل‌ قوم‌ نوح‌ و هود و صالح‌ و ابراهيم‌ و لوط و شعيب‌ و موسي‌ و ‌غير‌ اينها مثل‌ أصحاب‌ فيل‌ ‌که‌ نزديك‌ ‌به‌ زمان‌ حضرت‌ رسالت‌ بودند ‌که‌ مي‌فرمايد: «أَ لَم‌ تَرَ كَيف‌َ فَعَل‌َ رَبُّك‌َ بِأَصحاب‌ِ الفِيل‌ِ (‌الي‌ ‌قوله‌ ‌تعالي‌): فَجَعَلَهُم‌ كَعَصف‌ٍ مَأكُول‌ٍ» ‌سورة‌ الفيل‌.

(وَ أَنشَأنا بَعدَها قَوماً آخَرِين‌َ): ‌بعد‌ ‌از‌ هلاكت‌ ‌آنها‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ خداوند ‌از‌ نسل‌ انبياء و مؤمنين‌ ‌آن‌ قدر خلق‌ و ايجاد فرمود ‌که‌ جاي‌ گير هلاك‌ شدگان‌ شدند.

و بالجمله‌ ‌در‌ ‌هر‌ زمان‌ ‌که‌ طغيان‌ و شرك‌ و كفر و اعراض‌ ‌از‌ انبياء و دعات‌ دين‌ كردند انتظار همين‌ نوع‌ بلاها ‌را‌ داشته‌ باشند. خداوند رحم‌ فرمايد ‌به‌ عصر حاضر.

145

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 11)- چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اینجا به دنبال گفتگوهایی که در باره مشرکان و کافران لجوج گذشت سر نوشت آنها را با مقایسه با سر نوشت اقوام پیشین، مشخص می‌کند.

نخست می‌گوید: «چه بسیار شهرها و آبادیهای ظالم و ستمگری را در هم شکستیم» (وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ کانَتْ ظالِمَةً).

«و بعد از آنها قوم و جمعیت دیگری را به روی کار (و به میدان آزمایش) آوردیم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ).

نکات آیه

۱- خداوند، بسیارى از شهرها و آبادى ها را به خاطر ستم مردمانشان به شدت در هم شکست و نابود کرد. (و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة ) «قَصْم» (مصدر «قصمنا») به معناى شکستن شدید شىء است، به گونه اى که به اجزا و قطعات پراکنده تبدیل شود (لسان العرب). مقصود از آن در این آیه، نابودى و هلاکت است.

۲- ظلم و ستم، عامل انحطاط و انهدام کامل جوامع و تمدن ها است. (و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة ) توصیف «قریة» (مردم شهرها) به «ظالمة» (ستمکار) بیانگر نقش ظلم در نابودى و انهدام است.

۳- تهدید شدن جوامع ستمگر و مشرکان، به هلاکت و نابودى از سوى خداوند (و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة )

۴- مخالفت و مبارزه با قرآن و پیامبراسلام(ص)، مصداق آشکار ظلم و ستم است. (لقد أنزلنا إلیکم... و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة ) خداوند، پس از بیان نزول قرآن و فراخواندن مردم به تعقل در آن و نیز طرح نابودى بسیارى از اقوام گذشته به خاطر ظلمشان، مخالفان اسلام و قرآن را به عذاب و نابودى تهدید کرد و این مى رساند که مخالفت با اسلام و قرآن، مصداق روشن ظلم و موجب نابودى است.

۵- ظلم، اسراف است و جوامع ستمگر، مصداق بارز مسرفان تاریخ اند. (و أهلکنا المسرفین ... و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة ) خداوند در دو آیه قبل، دشمنان پیامبران را به مسرفان توصیف کرد (و أهلکنا المسرفین) و در این آیه بسیارى از اقوامى را که به خاطر دشمنى با دین الهى، نابود شده اند، به ظالمان توصیف فرمود. از ارتباط این دو آیه، مى توان فهمید که ظالمان همان مسرفان اند.

۶- افول و نابودى بسیارى از تمدن ها، معلول عملکرد مردم آن جوامع بوده است. (و کم قصمنا من قریة کانت ظالمة ) کلمه «کَمْ» در «کم قصمنا» خبریه و به معناى «کثیر» است. توصیف قریه ها و امت ها به ظالم بودن، بیانگر سبب هلاکت و نابودى آنان است.

۷- خداوند، پس از نابود کردن اقوام ستمگر، مردم دیگرى را از نو پدیدآورد و جایگزین آنان ساخت. (و أنشأنا بعدها قومًا ءاخرین ) «إنشاء» (مصدر «أنشأنا») به معناى ایجاد و پدید آوردن شىء جان دار و تربیت آن است (مفردات راغب).

۸- تغییرات و دگرگونى هاى جوامع و تمدن ها، تحت مشیت و اراده الهى است. (و کم قصمنا ... و أنشأنا بعدها قومًا ءاخرین )

موضوعات مرتبط

  • اسراف: موارد اسراف ۵
  • اقوام: منشأ جایگزینى اقوام ۷، ۸
  • تمدنها: عوامل انقراض تمدنها ۲، ۶; منشأ انقراض تمدنها ۸
  • جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۲
  • خدا: آثار اراده خدا ۸; آثار مشیت خدا ۸; تهدیدهاى خدا ۳
  • شهرها: عوامل نابودى شهرها ۱
  • ظالمان :۵ تهدید ظالمان ۳; هلاکت ظالمان ۷
  • ظلم: آثار ظلم ۱، ۲، ۵; موارد ظلم ۴
  • عمل: آثار عمل ۶
  • قرآن: دشمنى با قرآن ۴; مبارزه با قرآن ۴
  • محمد(ص): دشمنى با محمد(ص) ۴; مبارزه با محمد(ص) ۴
  • مسرفان :۵
  • مشرکان: تهدید مشرکان ۳
  • هلاکت: تهدید به هلاکت ۳

منابع