ابراهيم ٣٦

از الکتاب
کپی متن آیه
رَبِ‌ إِنَّهُنَ‌ أَضْلَلْنَ‌ کَثِيراً مِنَ‌ النَّاسِ‌ فَمَنْ‌ تَبِعَنِي‌ فَإِنَّهُ‌ مِنِّي‌ وَ مَنْ‌ عَصَانِي‌ فَإِنَّکَ‌ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌

ترجمه

پروردگارا! آنها [= بتها] بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است؛ و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی!

|پروردگارا! آنها بسيارى از مردم را گمراه كرده‌اند پس هر كه از من پيروى كرد بى‌گمان او از من است، و هر كه نافرمانى كرد همانا تو آمرزنده و مهربانى
پروردگارا، آنها بسيارى از مردم را گمراه كردند. پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است، و هر كه مرا نافرمانى كند، به يقين، تو آمرزنده و مهربانى.
پروردگارا، این بتان (و بت‌تراشان) بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هر کس (در راه توحید و خداپرستی) پیرو من است او از من است و هر که مخالفت من کند (و راه شرک و عصیان پوید اختیارش با توست که) تو خدای بسیار بخشنده و مهربانی.
پروردگارا! آن [بت] ها بسیاری از مردم را گمراه کردند، پس هر کسی از من [که یکتاپرست و حق گرایم] پیروی کند، یقیناً از من است، و هر کس از من نافرمانی کند [شایسته شدنش برای آمرزش و رحمت بسته به عنایت توست] زیرا تو بسیار آمرزنده و مهربانی.
اى پروردگار من، اينها بسيارى از مردم را گمراه كرده‌اند، پس هر كس كه از من پيروى كند از من است و هر كس فرمان من نبرد، تو آمرزنده و مهربانى.
پروردگارا آنها بسیاری از مردم را به گمراهی کشانده‌اند، پس هرکس از من پیروی کند از من است، و هر کس از من سرپیچی کند [امر او با توست که‌] تو آمرزگار مهربانی‌
پروردگارا، آنها
پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساخته‌اند. (خداوندا! من مردمان را به یکتاپرستی دعوت می‌کنم) پس هر که از من پیروی کند، او از من است، و هرکس از من نافرمانی کند (تو خود دانی، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا) تو که بخشاینده‌ی مهربانی.
«پروردگارم! آنان بسیاری از مردمان را بی‌چون گمراه کردند. پس هر کس از من پیروی کند بی‌گمان او از من است، و هر که مرا نافرمانی کند همواره تو بسی پوشنده‌ی رحمتگر بر ویژگانی.»
پروردگارا همانا آنها گمراه کردند بسیاری را از مردم پس هر که پیرویم کند همانا او از من است و هر که نافرمانیم کند همانا توئی آمرزنده مهربان‌

“My Lord, they have led many people astray. Whoever follows me belongs with me; and whoever disobeys me—You are Forgiving and Merciful.
ترتیل:
ترجمه:
ابراهيم ٣٥ آیه ٣٦ ابراهيم ٣٧
سوره : سوره ابراهيم
نزول : ٩ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَصَانِی»: از من نافرمانی کرد. به راه من نرفت.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «36»

پروردگارا! همانا بت‌ها بسيارى از مردم را گمراه كرده‌اند، پس هر كه مرا پيروى كند، قطعاً او از من است و هر كس با من مخالفت كند، همانا تو بخشنده‌ى مهربانى.

نکته ها

سؤال: چگونه بت‌ها كه مجسمّه‌هايى از سنگ وچوب هستند، انسان را گمراه مى‌كنند؟

پاسخ: اولًا: بت‌ها هميشه جماد نيستند، گاهى انسان‌ها و طاغوت‌ها نيز بت مى‌شوند. ثانياً:

مسأله‌ى هنر و زيورآلاتى كه همراه بت‌ها بود جاذبه داشت. ثالثاً: گاهى جهل سبب مى‌شود كه سنگ و چوب نيز ارزش پيدا كند.

اگر اين آيه را همراه با آيه‌ى قبل معنا كنيم نتيجه‌ى خوبى به دست مى‌آوريم، زيرا در آيه‌ى قبل ابراهيم گفت: «خدايا! فرندانم را از بت‌پرستى دور بدار.» در اين آيه مى‌گويد: «كسى كه موحّد و پيرو من بود از من است» بنابراين، تمام موحدان فرزندان مكتبى ابراهيم هستند.

«مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ» همان‌گونه كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «انا و على ابوا هذه الامة» «2» من و على پدران مكتبى اين امّت هستيم. ولى مشرك اگر فرزند پيامبر هم باشد خطاب مى‌شود:


«1». نور، 55.

«2». بحار، ج 16، 95.

جلد 4 - صفحه 421

«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» «1»

حضرت على عليه السلام فرمود: «ان ولى محمد من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد من عصى الله و ان قربت لحمته» «همانا دوست محمّد كسى است كه خدا را اطاعت كند، گرچه از نظر فاميلى و نَسب دور باشد و دشمن محمّد كسى است كه خدا را نافرمانى كند، گرچه از بستگان پيامبر باشد. «2»

پیام ها

1- هنرهايى مثل مجسمه سازى مى‌توانند منشأ انحراف شوند، چنانكه بت‌ها افراد بسيارى را گمراه كردند. «إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ»

2- ديندارى با شعار نيست با عمل و پيروى از دستورات است. «تَبِعَنِي»

3- ميان رهبران آسمانى و مردم مؤمن، رابطه‌ى مكتبى برقرار است. «فَإِنَّهُ مِنِّي»

4- انبيا حتّى نسبت به مخالفان خود دلسوز بودند و آنان را مأيوس نمى‌كردند.

«مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»

5- مخالفت با دستور پيامبر، مخالفت خداست. «مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36)

بعد از آن عرض كرد:

رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ‌: پروردگارا بدرستى كه بتان گمراه كردند. كَثِيراً مِنَ النَّاسِ‌: بسيارى از مردم را، يعنى سبب گمراهى بسيار كس شدند و لذا به تو استعاذه مى‌كنم از اضلال آنها، و از درگاه تو سؤال عصمت مى‌نمايم.

نكته: اسناد اضلال به اصنام، به اعتبار سببيت است كقوله‌ (وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا)* «1». فَمَنْ تَبِعَنِي‌: پس هر كه پيروى كند مرا در دين من. فَإِنَّهُ مِنِّي‌: پس بتحقيق او از اهل بيت من است، و لذا حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نسبت به سلمان كه پيروى كامل نمود فرمود «2»: السّلمان منّا اهل البيت.

وَ مَنْ عَصانِي‌: و هر كه نافرمانى كند مرا به غير شرك از معاصى. فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‌: پس بدرستى كه تو آمرزنده و مهربانى، يا هر كه نافرمانى نمايد به كفر و شرك، پس تو آمرزنده به توبه، يا قادرى كه بيامرزى ايشان را و رحمت فرمائى بر آنها به توفيق ايمان و طاعت و توبه از كفر و معصيت.

عياشى‌ «3» از حضرت صادق روايت نموده كه به يكى از دوستان خود فرمود:


«1» سوره انعام آيه 70 و 130.

«2» بحار الانوار، جلد 22، صفحه 326، حديث 28.

«3» جلد 2، صفحه 231.

جلد 7 - صفحه 63

من اتّقى اللّه منكم و اصلح فهو منّا اهل البيت قيل منكم اهل البيت؟ قال منّا اهل البيت؟ قال فيها ابراهيم: فمن تبعنى فانّه منّى.

هر كه از شما تقوى دارد، و صالح باشد، از ما اهل بيت خواهد بود. راوى گفت: از شما اهل بيت؟ حضرت فرمود: از ما اهل بيت مى‌باشد چنانكه ابراهيم عليه السّلام گفت (فمن تبعنى فانّه منّى).


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ (35) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (36) رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (37) رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى‌ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ (38) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ (39)

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ (41)

ترجمه‌

و ياد كن وقتى را كه گفت ابراهيم پروردگار من بگردان اين شهر را ايمن و دور دار مرا و فرزندانم را از آنكه بپرستيم بتان را

پروردگار من همانا آنها گمراه كردند بسيارى از مردم را پس هر كس پيروى كرد مرا پس همانا او از من است و هر كس نافرمانى كرد مرا پس همانا تو آمرزنده مهربانى‌

پروردگار ما همانا من سكونت دادم بعضى از فرزندانم را در دامنه كوهى غير داراى زراعت نزد خانه تو كه حرام شده است هتك آن پروردگار ما تا بر پا دارند نماز را پس بگردان دلهائى از مردم را كه بشتابند با شوق بسوى ايشان و روزى ده آنها را از ميوه‌ها باشد كه ايشان شكر گذارى كنند

پروردگار ما همانا تو ميدانى آنچه پنهان ميداريم و آنچه آشكار ميكنيم و پوشيده نمى‌باشد بر خدا هيچ چيز در زمين و نه در آسمان‌

ستايش مر خداوندى را است كه بخشيد بمن در پيرى اسمعيل و اسحق را همانا پروردگار من هر آينه شنونده دعا است‌

پروردگار من بگردان مرا بر پا دارنده نماز و از فرزندانم پروردگار من اجابت كن دعاء مرا

پروردگار ما بيامرز مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را روز كه بپا ميشود حساب..

تفسير

در ذيل اين آيه در سوره بقره حديثى از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده و گفته‌اند جهت آنكه اينجا رب اجعل هذا البلد فرموده و آنجا رب اجعل هذا بلدا آنستكه نكره وقتى مكرّر شود و اعاده گردد معرفه ميشود مانند قول خداوند فيها


جلد 3 صفحه 234

مصباح المصباح فى زجاجه الزّجاجة كانها كوكب درى و ايمن بودن شهر مكّه و حرم براى انسان و حيوان محتاج به بيان نيست و دعاء حضرت ابراهيم كه خداوند بلطف خود فرزندان او را باز دارد از عبادت بتها يا بطور عموم است و بنابراين بايد ملتزم شد كه فرزندان حقيقى آن حضرت عبادت بتها را ننمودند اگر چه بعضى از آنها قائل بودند بآنكه بتها شفعاء ايشانند چنانچه از روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام استفاده ميشود نسبت باولاد حضرت اسمعيل كه مقصود بدعاء بودند يا بنحو خصوص است و بنابراين بايد قائل شد بآنكه مراد حضرت آن فرزندانى بودند كه بايد به نبوّت و امامت برسند و چون آنحضرت ميدانست كه باين مقام نميرسد مگر كسيكه سجده در مقابل بت نكرده باشد از خدا طلب نمود كه حفظ فرمايد بلطف خود قابليّت ايشانرا براى اين مقام و مؤيّد اين معنى است آنكه در دعاء ابتداء بنفس شريف خود فرمود با آنكه معصوم بود بعنايت الهى و اين معنى را در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده و در امالى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعلاوه آنكه پس منتهى شد دعاء آنحضرت بمن و برادرم على كه من و او هرگز براى بتى سجده نكرديم پس خدا مرا برگزيد به پيغمبرى و على را وصى من قرار داد و اين معنى اقوى و اظهر و امتن است در هر حال چون پيغمبر الو العزم بوده بايد دعائش باجابت رسيده باشد لذا خداوند تمام انبياء بنى اسرائيل و خاتم پيغمبران و اوصياء او را از نسل آنحضرت بوجود آورد و تمام اولاد حضرت اسمعيل يا بسيارى از ايشانرا با آنكه ساكن مكّه بودند و در ميان اعراب بت پرست زندگى ميكردند از اين بليّه و ساير آفات نجات داد و نسبت اضلال به بتها بمناسبت آنستكه مردم بسبب آنها گمراه شدند مانند قول خداوند و غرّتهم الحيوة الدنيا و هر كس متابعت كند حضرت ابراهيم را در توحيد و ملّت و شريعت در تحت لواء و حمايت او خواهد بود و بمنزله اولاد بلكه پاره تن آنحضرت است و هر كس مخالفت نمايد و معصيت كند اختيارش با خدا است مى‌تواند او را بيامرزد و مشمول رحمت خود فرمايد اگر چه بتوفيق توبه از كفر باشد چنانچه هر كس از شيعيان كه صالح و متقى باشد از اهل بيت محسوب خواهد شد بمقتضاى روايت عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام بلكه كسيكه دوست اين خانواده باشد از ايشان است بمقتضاى فرمايش امام باقر عليه السّلام كه براى اثبات اين معنى تمسك باين قسمت از آيه شريفه‌


جلد 3 صفحه 235

فرموده‌اند و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم در شام اقامت داشت و چون حضرت اسمعيل از هاجر متولّد شد ساره بسيار غمگين گشت چون ابراهيم عليه السّلام از او اولاد نداشت و او حضرت را اذيّت ميكرد براى هاجر و غمگين مينمود لذا آنحضرت از اين پيش آمد بخداوند شكايت نمود و باو وحى شد كه مثل زن مثل دنده كج است اگر آنرا بحال خود واگذارى از او بهره‌مند خواهى شد و اگر خواسته باشى راستش كنى مى‌شكنى آنرا پس امر فرمود او را كه اسمعيل و مادرش را از شام خارج نمايد و او عرضه داشت پروردگارا كجا ببرم فرمود در حرم امن من و اوّل بقعه‌اى كه خلق نمودم آنرا از زمين كه مكّه است پس جبرئيل نازل شد با براق و حمل نمود ابراهيم و اسمعيل و هاجر را و هر وقت حضرت ابراهيم بموضع خوبى ميرسيد كه درخت و نخل و زرع داشت از جبرئيل سؤال ميفرمود اينجا آنجاست و او عرض ميكرد خير تا رسيدند بمكّه پس در محلّ خانه كعبه فرود آورد ايشانرا ولى حضرت ابراهيم با ساره عهد كرده بود كه از مركب پياده نشود تا برگردد و در آنمكان درختى بود هاجر گليمى را كه با خود آورده بود روى آندرخت انداخت و سايبانى براى خودشان تهيّه كرد پس چون حضرت ابراهيم آندو را واگذارد و خواست مراجعت كند نزد ساره هاجر عرض كرد اى ابراهيم چرا ما را در محلّيكه مونسى و آب و گياهى نيست گذاردى حضرت فرمود خداوندى كه امر نمود مرا كه شما را در اين مكان منزل دهم حاضر است نزد شما و مراجعت فرمود تا رسيد بكوهيكه در ذى طوى بود متوجّه بآنها شد و عرضه داشت ربّنا انّى اسكنت من ذريّتى تا آخر آيه و رفت و هاجر ماند و چون پاره‌اى از روز گذشت اسمعيل تشنه شد و طلب آب نمود و هاجر در آن وادى جائيكه حجّاج سعى ميكنند ايستاد و فرياد زد آيا در اين وادى انيسى براى ما هست ناگاه اسمعيل از نظر او غائب شد پس هاجر رفت بالاى كوه صفا و از ميان وادى سرابى بنظرش رسيد و بگمان آب بزير آمد و سعى كرد تا مروه و اسمعيل از نظرش غائب شد پس سرابى بنظرش در طرف صفا رسيد و متوجّه بآنجانب شد باز اسمعيل از نظرش غائب شد و بصفا بر آمد تا هفت مرتبه و در شوط هفتم كه هاجر بالاى مروه بود باسماعيل نظر نمود ديد آب از زير پاى او جارى شده نشست و شن‌ها را دور آب جمع كرد و جلو آب را گرفت و نگذارد جارى شود و باين جهت آن چشمه را زمزم‌


جلد 3 صفحه 236

ناميدند و قبيله جرهم در ذى المجاز و عرفات منزل داشتند چون آب در مكّه پيدا شد پرندگان و چرندگان دور آب جمع شدند و آن قبيله هم از توجّه پرندگان بآن جانب متوجّه بمكّه شدند و در دنبال آنها آمدند ديدند زنى و بچه‌اى در آن وادى زير سايه درختى منزل نموده‌اند و آب براى آنها از زمين بيرون آمده بهاجر گفتند تو كيستى و كار تو و اين بچّه اينجا چيست او گفت من كنيز ابراهيم خليل الرّحمن و مادر اين پسر اويم كه بامر خدا ما را اينجا منزل داده و استجازه نمودند از او كه نزديك ايشان منزل نمايند و چون روز سوّم حضرت ابراهيم عليه السّلام بديدار ايشان آمد هاجر باو عرض كرد كه قبيله جرهم اينجا آمدند و خواهش نمودند كه نزديك ما منزل نمايند آيا اجازه ميفرمائى حضرت فرمود بلى و هاجر بآنها اجازه داد و آمدند نزديك ايشان چادرهاشان را زدند و منزل نمودند و هاجر و اسمعيل با آنها مأنوس شدند و حضرت ابراهيم مرتبه سوّم كه آنجا آمد ديد مردم بسيارى در اطراف آنها جمع شده‌اند خوشحال و مسرور گرديد و عيّاشى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آن ذريّه مائيم و ما و اللّه بقيّه آن عترتيم و قمّى ره نيز اين معنى را از آنحضرت نقل نموده و در مجمع علاوه نموده كه و دعاء حضرت ابراهيم عليه السّلام براى خصوص ما بود و اطلاق بيت با آنكه هنوز بنا نشده بود يا باعتبار بقاء اساس و پايه آن بود بعد از طوفان نوح يا باعتبار وجود آن در علم الهى و علم حضرت ابراهيم بآنكه بر پا خواهد شد بامر خدا و نيز عيّاشى ره از آنحضرت نقل نموده كه مراد از افئدة من النّاس دلهاى تمام مردم نيست مراد دلهاى شيعيان است سزاوار است كه حج كنند بيت را و تعظيم نمايند آنرا براى تعظيم خدا از آن و آنكه ملاقات نمايند ما را هر جا باشيم چون ما دلالت كنندگانيم براه خدا و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه اراده نفرموده است از تهوى اليهم بيت را والا ميفرمود اليه مراد از دعاء ابراهيم عليه السّلام و اللّه مائيم و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام و در بصائر از امام صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده است و در جوامع از اهل بيت عليهم السلام تهوى بفتح و او نقل شده كه قرائت فرموده‌اند يعنى و بگردان دلهائى را از مردم محب و مايل بسوى ايشان و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد از ثمرات ميوه دلها است يعنى محبوب مردم گردان آنانرا تا بيايند بسوى ايشان و برگردند و در علل از آنحضرت نقل نموده است كه آن ثمرات، ثمرات قلوب‌


جلد 3 صفحه 237

است و ظاهرا مراد بيان فرد خفى است و از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه ميوه‌ها حمل ميشود از آفاق بسوى ايشان و بتحقيق مستجاب فرمود خدا دعاى آنحضرت را بنحويكه يافت نميشود در بلاد شرق و غرب ميوه‌اى كه يافت نشود در آن حتى آنكه نقل كرده‌اند يافت ميشود در آن در يكروز ميوه چهار فصل بهار و تابستان و پائيز و زمستان و عيّاشى ره از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه حضرت ابراهيم بعد از آنكه دعاء كرد بمضمون آيه شريفه خداوند باو وحى فرمود كه برو بالاى كوه ابو قبيس و ندا كن در ميان مردم كه اى گروه خلائق خدا امر نموده است شما را بحج اين خانه كه در مكّه است با احرام، واجب است بر كسيكه استطاعت داشته باشد بحكم خدا پس خداوند رساند صوت ابراهيم عليه السّلام را كه شنيدند اهل مشرق و مغرب عالم و ما بين آندو حتّى نطفه‌هائيكه در اصلاب مردان مقدّر فرموده بود خدا و آنچه در ارحام زنان مقدّر فرموده بود تا روز قيامت پس آنهنگام واجب شد حجّ بر تمام خلائق و لبّيك گفتن حاجّ در ايّام حج، اجابت نداء ابراهيم عليه السّلام است بحج در آنروز و چون معمولا عرض حال و حاجت بكسى ميشود كه مطّلع از ضمائر و عالم باحوال نباشد و دعاء و طلب مناسب است از كسى شود كه كرم و لطف و رحمتش اقتضاء عطاء بر وفق مصلحت نداشته باشد حضرت ابراهيم عليه السّلام بعد از عرض حال و دعاء دفع اين توهم را فرمود باين بيان كه پروردگارا تو عالمى بسرّ و علانيه ما و چيزى از احوال و افعال و حوائج و آمال ما بر تو مخفى نيست و تو ارحم الرّاحمينى بر بندگان خود و دعاء و توسل ما براى اظهار بندگى و احتياج برحمت تو است و اينكه خودت فرمودى ما عرض حاجت كنيم و صبر ننمائيم از سؤال در پيشگاه اقدس تو در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند تعالى ميداند چيزيرا كه ميخواهد بنده در وقتى كه ميخواند او را ولى دوست دارد كه عرض حوائج كنند نزد او پس وقتى خوانديد او را حاجت خود را ذكر نمائيد و علم ذاتى الهى احاطه دارد بيك نسبت بر تمام موجودات ارضيّه و سماويّه و هيچ چيز از او مخفى و پوشيده نبوده و نيست و نخواهد بود و از ابن عباس نقل شده كه خداوند بحضرت ابراهيم عليه السّلام اسمعيل عليه السّلام را عطا فرمود در سن نود و نه سالگى و اسحق عليه السّلام را در سن يكصد و دوازده سالگى و اين بعد از آن بود كه مأيوس شده بود بر حسب عادت از اولاد با آنكه از خداوند خواسته بود كه باو خلف صالح‌


جلد 3 صفحه 238

عنايت فرمايد لذا حمد و شكر نعمت الهى را بجاى آورد و اعتراف فرمود بآنكه خداوند اجابت ميفرمايد دعاء بندگانرا اگر چه بطول انجامد تا مأيوس شوند و بنابراين سميع بمعناى مجيب است مانند سمع اللّه لمن حمده و پس از آن دعاء فرمود در باره خود و بعض ذريّه قابل خويش كه موفق فرمايد خداوند ايشانرا باقامه نماز اعم از تهيّه وسائل و اسباب آن و بجا آوردن و مواظبت اوقات آن و آنكه قبول فرمايد از او عبادتش را يا اجابت فرمايد دعائش را و پس از آن طلب مغفرت نمود از براى خود و پدر و مادرش و اهل ايمان و اين دلالت دارد بر آنكه آندو مؤمن بودند چون طلب مغفرت براى كافر جائز نيست و عيّاشى ره از يكى از صادقين عليهما السّلام نقل نموده كه مراد آدم و حواء است و لو لدىّ نيز قرائت شده است و در جوامع آنرا نسبت باهل بيت داده و در چند روايت اين قرائت تأكيد شده و فرموده‌اند مراد اسمعيل و اسحق عليهما السّلام است و در يك روايت تصريح شده كه قرائت مشهوره كه و لو الدى باشد از تصحيف كتّاب است و روز كه بر پا ميشود حساب بندگان معلوم است كه روز قيامت است و اللّه اعلم ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


رَب‌ِّ إِنَّهُن‌َّ أَضلَلن‌َ كَثِيراً مِن‌َ النّاس‌ِ فَمَن‌ تَبِعَنِي‌ فَإِنَّه‌ُ مِنِّي‌ وَ مَن‌ عَصانِي‌ فَإِنَّك‌َ غَفُورٌ رَحِيم‌ٌ (36)

پروردگار ‌من‌ بدرستي‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ اصنام‌ و بتهاي‌ مشركين‌ گمراه‌ كردند بسياري‌ ‌از‌ ناس‌ ‌را‌ ‌پس‌ كسي‌ ‌که‌ متابعت‌ مرا بكند ‌پس‌ محققا ‌او‌ ‌از‌ ‌من‌ ‌است‌ و كسي‌ ‌که‌ مخالفت‌ مرا كند و معصيت‌ مرا كند ‌پس‌ بدرستي‌ ‌که‌ تو بسيار آمرزنده‌ و رحم‌ كننده‌اي‌ رَب‌ِّ إِنَّهُن‌َّ أَضلَلن‌َ كَثِيراً مِن‌َ النّاس‌ِ اشكال‌‌-‌ اصنام‌ ‌که‌ شعور و ادراك‌

جلد 11 - صفحه 395

ندارند چگونه‌ اضلال‌ ميكنند.

جواب‌‌-‌ ‌يعني‌ سبب‌ ضلالت‌ ناس‌ شدند چنانچه‌ مي‌گويي‌ فلان‌ نشاني‌ و فلان‌ علامت‌ و فلان‌ جاده‌ مرا گمراه‌ كرد.

فَمَن‌ تَبِعَنِي‌ فَإِنَّه‌ُ مِنِّي‌ چنانچه‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌است‌

(‌من‌ احبّنا فهو منا اهل‌ البيت‌)

و ‌در‌ حديث‌ ديگر ‌است‌

«‌من‌ اتقي‌ اللّه‌ منكم‌ و اصلح‌ فهو منّا اهل‌ البيت‌»

راوي‌ سؤال‌ ميكند (‌من‌ آل‌ ‌محمّد‌) حضرت‌ ميفرمايد

(اي‌ و اللّه‌ ‌من‌ آل‌ ‌محمّد‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌.

) وَ مَن‌ عَصانِي‌ فَإِنَّك‌َ غَفُورٌ رَحِيم‌ٌ نظر ‌به‌ اينكه‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌عليه‌ السّلام‌ بسيار رءوف‌ و مهربان‌ ‌بود‌ راضي‌ نميشد ‌که‌ كفار و مشركين‌ ‌هم‌ عذاب‌ شوند چنانچه‌ ‌در‌ حق‌ قوم‌ لوط ‌هم‌ تمني‌ داشت‌ نجات‌ پيدا كنند ‌گفت‌ فانك‌ غفور ‌از‌ تقصيرات‌ و شرك‌ ‌آنها‌ درگذر، رحيم‌ مشمول‌ رحمت‌ ‌خود‌ فرما.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 36)- چرا که من می‌دانم بت پرستی چه بلای بزرگ و خانمانسوزی است، و با چشم خود قربانیان این راه را دیده‌ام «پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساخته‌اند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ).

آن هم چه گمراهی خطرناکی که همه چیز خود حتی عقل و خرد خویش را در این راه باخته‌اند.

خداوندا! من دعوت به توحید تو می‌کنم، و همه را به سوی تو می‌خوانم، «پس هر کس از من پیروی کند او از من است، و هر کس نافرمانی من کند (اگر قابل هدایت و بخشش است در باره او محبت کن چرا که) تو بخشنده و مهربانی» (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).

در حقیقت ابراهیم با این تعبیر می‌خواهد به پیشگاه خداوند چنین عرض کند که حتی اگر فرزندان من از مسیر توحید منحرف گردند، و به بت توجه کنند از من نیستند، و اگر بیگانگان در این خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.

این دعای ابراهیم، همه موحدان و مبارزان راه توحید را شامل می‌شود.

ج2، ص513

نکات آیه

۱- از دیدگاه حضرت ابراهیم(ع)، بتها و بت پرستان عامل گمراهى بسیارى از مردم در عصر او بودند. (اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام . ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا من الناس)

۲- ابراهیم(ع) درصدد جلب محبت و لطف الهى براى استجابت دعایش (ربّ إنّهنّ أضللن) از اضافه کلمه «ربّ» به «یاء» متکلم و تکرار آن در دو آیه از سوى ابراهیم(ع) مى توان برداشت فوق را استفاده کرد.

۳- گمراه شدن مردم بسیارى به وسیله بتها و بت پرستان، انگیزه حضرت ابراهیم(ع) براى درخواست از خداوند جهت مصونیت خود و خاندانش از گرایش به آن آیین (و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام . ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا من الناس) جمله «ربّ إنّهنّ...» در مقام تعلیل براى جمله «و اجنبنى و بنىّ...» است; یعنى، چون بت پرستان موجب گمراهى اغلب مردم شدند از تو درخواست مصونیت دارم.

۴- نگرانى حضرت ابراهیم(ع) از انحراف فرزندان خود و از گسترش کامل و نفوذ بى رقیب آیین شرک و بت پرستى در میان مردم عصر خویش (و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام . ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا من الناس)

۵- بسیارى از مردم در عصر حضرت ابراهیم(ع)، گمراه و بت پرست بودند. (و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام . ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا من الناس)

۶- شرک و بت پرستى، مظهر گمراهى و انحراف از مسیر حق و حقیقت است. (و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام . ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا من الناس)

۷- لطف و عنایت خداوند در هدایت انسان مؤثر است. (و اجنبنى و بنىّ أن نعبد الأصنام . ربّ إنّهنّ أضللن کثیرًا من الناس) از اینکه حضرت ابراهیم(ع) از خداوند خواستار نجات فرزندانش شد، معلوم مى شود که عنایت و لطف خدا در هدایت مؤثر بوده و انسان نیازمند به آن است.

۸- رهروان حضرت ابراهیم(ع)، مانند جزیى از اعضاى خانواده او و محبوب اویند. (فمن تبعنى فإنه منّى)

۹- پایبندى به دین و عمل به دستورهاى آن، معیار ارزشمندى و ملاک دیندارى است، نه صرف ادعا و سخنورى. (فمن تبعنى فإنه منّى) «تبع» و «اتبع» به معناى گام نهادن در جاى پاى کسى و پیروى کردن همراه با دستورگیرى است (مفردات راغب).

۱۰- عصیان کنندگان از فرمانها و رهنمودهاى حضرت ابراهیم(ع)، هر چند از فرزندان او باشند، از تقرب به خداوند دور و فاقد منزلت هستند. (فمن تبعنى فإنه منّى و من عصانى فإنّک غفور رحیم)

۱۱- از دیدگاه حضرت ابراهیم(ع) پیوند دینى، بس ارزشمندتر و نیرومندتر از قرابت خویشاوندى است. (فمن تبعنى فإنّه منّى و من عصانى) برداشت فوق به این سبب است که حضرت ابراهیم(ع) پس از دعا براى فرزندان خود، پیروى از دستورها و رهنمودهاى خویش را ملاک ارزش و منزلت قرار داد.

۱۲- دیندارى، معیار اصلى وحدت، دوستى و تنظیم روابط میان انسانهاست. (فمن تبعنى فإنه منّى و من عصانى)

۱۳- حضرت ابراهیم(ع) الگو و مقتداى انسانها و سیر و سلوک او، معیار حق و درستى رفتار آنهاست. (فمن تبعنى فإنه منّى و من عصانى) از اینکه حضرت ابراهیم(ع) اطاعت و عصیان از فرمانهاى خود را ملاک ارزش و خوبى قرار داد و خداوند نیز این نکته را در مقام تحسین از او بیان فرمود، برداشت فوق به دست مى آید.

۱۴- ادب والا و عالمانه حضرت ابراهیم(ع) در سخن گفتن با خداوند متعال (و من عصانى فإنک غفور رحیم) از اینکه حضرت ابراهیم(ع) تکلیف مخالفان خود را به خدا واگذاشته است استفاده مى شود که عصیان از فرمان آن حضرت در حقیقت عصیان از امر خداست، پس حق تعیین تکلیف بندگان هم با اوست.

۱۵- شدت بردبارى حضرت ابراهیم(ع) در برخورد با مخالفان خویش (و من عصانى فإنک غفور رحیم) اینکه حضرت ابراهیم(ع) تکلیف مخالفان خود را به خدا واگذاشته و او را با صفت غفران و رحمت یاد کرده است، بیانگر شدت بردبارى اوست.

۱۶- شدت امیدوارى حضرت ابراهیم(ع) به غفران و رحمت الهى، حتى نسبت به مردم هدایت ناپذیر و مخالفان خود (و من عصانى فإنک غفور رحیم) از اینکه حضرت ابراهیم(ع) امر مخالفان خود را به خدا واگذاشته و صفت غفران و رحمت او را بر زبان جارى کرده است، برداشت فوق به دست مى آید.

۱۷- خداوند، غفور (بسیار آمرزنده) و رحیم (مهربان) است. (فإنک غفور رحیم)

۱۸- غفران و آمرزندگى خداوند، آمیخته با مهربانى است. (فإنک غفور رحیم) برداشت فوق مبتنى بر این است که «رحیم» در این آیه صفت براى «غفور» باشد.

روایات و احادیث

۱۹- «عن أبى عبدالله(ع) قال: من تولّى آل محمّد ... فهو من آل محمّد ... لا انه من القوم بأعیانهم و إنما هو منهم بتولّیه إلیهم و اتباعه إیّاهم و کذلک ... قول إبراهیم: «فمن تبعنى فإنه منّى ...»;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: کسى که آل محمد را ولىّ خود قرار دهد ... پس او از آل محمد است ... نه آنکه در حقیقت از قوم آل محمد شود; بلکه او از آل محمد است، به خاطر آنکه آنان را ولىّ خود برگزیده است و از آنان تبعیت مى کند و چنین است ... سخن ابراهیم(ع): «فمن تبعنى فإنه منّى ...».

موضوعات مرتبط

  • آل ابراهیم ۸:
  • آل محمد(ص) ۱۹: آثار پیروى از آل محمد(ص)۱۹ ۱۹; آثار ولایت آل محمد(ص)۱۹ ۱۹
  • آمرزشهاى خدا: امیدواران به آمرزشهاى خدا ۱۶
  • ابراهیم(ع): ادب ابراهیم(ع) ۱۴; الگوگیرى از ابراهیم(ع) ۱۳; امیدوارى ابراهیم(ع) ۱۶; اهتمام ابراهیم(ع) به فرزندان ۳، ۴; اهتمام ابراهیم(ع) به محبت خدا ۲; بت پرستى مردم دوران ابراهیم(ع) ۵; بینش ابراهیم(ع) ۱;حلم ابراهیم(ع) ۱۵; دعاى ابراهیم(ع) ۲; شرک ستیزى ابراهیم(ع) ۴; عوامل گمراهى مردم دوران ابراهیم(ع) ۱; فضایل ابراهیم(ع) ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶; فلسفه دعاى ابراهیم(ع) ۳; گفتگوى ابراهیم(ع) با خدا ۱۴; گمراهى مردم دوران ابراهیم(ع) ۵; محبوبان ابراهیم(ع) ۸; محبوبیت پیروان ابراهیم(ع) ۸; نگرانى ابراهیم(ع) ۴
  • اتحاد: ملاک اتحاد ۱۲
  • ارزشها: ملاک ارزشها ۹
  • اسماء و صفات: رحیم ۱۷; غفور ۱۷
  • امیدواری: امیدواری به رحمت ۱۶ بت اضلال بت ها ۱
  • بت پرستان ۵: اضلال بت پرستان ۵ ۱
  • بت پرستى: آثار بت پرستى ۶;درخواست مصونیت از بت پرستى ۳; نگرانى از گسترش بت پرستى ۴
  • تقرب: محرومان از تقرب به خدا ۱۰
  • حقانیت: ملاک حقانیت ۱۳
  • خدا: آثار لطف خدا ۷; آمرزشهاى خدا ۱۸; مهربانى خدا ۱۸
  • خویشاوندى: ارزش روابط خویشاوندى ۱۱
  • دوستى: ملاک دوستى ۱۲
  • دین: عمل به تعالیم دین ۹
  • دیندارى: استقامت در دیندارى ۹; ملاک دیندارى ۹; نقش دیندارى ۱۲
  • روابط دینى: ارزش روابط دینى ۱۱
  • شرک: آثار شرک ۶; نگرانى از گسترش شرک ۴ عصیان عصیان از ابراهیم(ع) ۱۰
  • عصیانگران: محرومیت عصیانگران ۱۰
  • گمراهان ۵:
  • گمراهى: موارد گمراهى ۶
  • مخالفان: روش برخورد با مخالفان ۱۵
  • هدایت: عوامل هدایت ۷

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۲، ص ۲۳۱، ح ۳۴; نورالثقلین، ج ۲، ص ۵۴۸، ح ۱۰۴.